زندگینامه هوشنگ ابتهاج؛ مروری بر زندگی شخصی و هنری سایه شاعر معروف

امیر هوشنگ ابتهاج معروف به سایه، یکی از بزرگترین و محبوبترین شاعران ایرانی است که آوازه او به گوش جهانیان رسیده است؛ ما نیز به عنوان یک ایرانی با از دست دادن استاد، سرمایه گرانقدری را از دست دادیم؛ این شاعر بزرگ زندگی پُر پیچ و خمی داشته و از همین رو ما امروز قصد داریم به زندگی استاد امیر هوشنگ ابتهاج بپردازیم پس تا آخرهمراه روزانه باشید.
فهرست موضوعات این مطلب
بیوگرافی هوشنگ ابتهاج

امیر هوشنگ ابتهاج 6 اسفند 1306 در رشت به دنیا آمد. مادرش «فاطمه رفعت» و پدرش «آقاخان ابتهاج» رئیس بیمارستان بوده و همچنین او سه خواهر کوچکتر از خود داشت. پدربزرگ او «ابراهیم ابتهاج الملک» گرکانی و مادربزرگش اهل رشت بود. پدربزرگش را در زمان تسلط جنگلیها به تحریک ملایان قشری حامی روس، یکی از اسلامگرایان تندرو با داس کشت.
دروان نوجوانی

تا سال آخر متوسطه در مدارس لقمان و شاهپور رشت درس خواند و برای سال پنجم متوسطه به تهران آمده و در دبیرستان تمدن فارغ التحصیل شد. او در همین دوران اولین دفتر شعر خود را با نام نخستین نغمهها منتشر کرد. مضامین شعر او سیاسی و عاشقانه بودند؛ خود او درباره این کتاب گفته است: در نوزده سالگی آن را چاپ کردم و اکنون آن را از خودم قایم میکنم، خیلی کتاب بدی است.
عاشقی در جوانی
ابتهاج در جوانی دلباخته دختری ارمنی به نام گالیا شد که در رشت ساکن بود و این عشق دوران جوانی دستمایه اشعار عاشقانهای شد که در آن ایام سرود. بعدها که ایران غرق خونریزی و جنگ و بحران شد ابتهاج شعری به نام (دیرست گالیا…) با اشاره به همان روابط عاشقانهاش در گیر و دار مسائل سیاسی سرود.
از ورود به رادیو تا استعفا

در سال 1350 در سن 44 سالگی ابتهاج سرپرست «برنامه گلها» در رادیو ایران شد و برنامه موسیقیایی «گلچین هفته» را پایه گذاری کرد. در ادامه و در سال 1357 بعد از کشتار مردم در تظاهرات میدان ژاله؛ او به همراه محمدرضا شجریان، محمدرضا لطفی و حسین علیزاده در 17 شهریور 1357 از رادیو استعفا داد. او بعد از این تظاهرات در واکشن به رژیم پادشاهی شعر معروف خود را سرود:
میبینم
آن شکفتنِ شادی را
پروازِ بلند آدمیزادی را
آن جشنِ بزرگ روز آزادی را.
کیوان
خندان به سایه میگوید:
دیدی؟
به تو میگفتم!
آری.
تو همیشه راست میگفتی.
میبینم.
میبینم.
مرتضی کیوان که بود؟

همانطور که دیدید، در این شعر زیبا، ابتهاج نامی از کسی با عنوان کیوان را به میان میآورد، اما مرتضی کیوان که بود؟ مرتضی کیوان شاعر، منتقد هنری، روزنامهنگار و فعّال سیاسی عضو حزب توده ایران بود. مرتضی کیوان در روزهای پس از کودتای 28 مرداد، در حالی که سه تن از نظامیان فراری سازمان نظامی حزب توده را در خانه خود پنهان کردهبود، دستگیر و به جرم «خیانت»، در 27 مهر 1333، در زندان قصر تیرباران شد.
هوشنگ ابتهاج در وصف او سروده: من در تمام این شب یلدا/ دست امید خسته خود را/ در دستهای روشن او میگذاشتم/کیوان ستاره بود/ با نور زندگی کرد/ با نور درگذشت.
مطلب مشابه: زندگینامه حافظ شیرازی؛ اطلاعات مهم بیوگرافی این شاعر و مجموعه آثار و اشعار او
حزب توده و گرایش سیاسی هوشنگ ابتهاج

در زمان شاه، فعالیت سیاسی چپگرایان به شدت محدود بود و چپها معمولا اعدام یا زندانی میشدند، همانطور که در بالا دیدید، مرتضی کیوان چپ و عضو حزب توده ایران بود؛ امیر هوشنگ ابتهاج نیز یک سوسالیست است و در زمان بعد از انقلاب نیز دستگیر شده است؛ او درباره ارتباطاش با حزب توده گفته است: من تودهای نیستم اما به آنها احترام میگذارم، من سوسالیست هستم و همچنان معتقدم تنها راه بشر سوسیالیسم است.
کتاب ها تا قبل از انقلاب
هوشنگ ابتهاج بعد از نخستین نغمهها، مجموعه شعرهای «سراب» در سال 1330 را منتشر کرد و تا قبل از انقلاب مجموعا هفت کتاب دیگر از شعرهای ایشان منتشر شد. بعد از انقلاب نیز 5 جلد کتاب او چاپ شده است.
ماجرای دستگیری
امیر هوشنگ ابتهاج بعد از پیروزی انقلاب، به جرم داشتن افکار چپ دستگیر و زندانی شد؛ در این دوره از تاریخ استاد شهریار پیش رئیس جمهور وقت میرود و از ایشان میخواهد تا هوشنگ را آزاد کند، ایشان موافقت کرده و ابتهاج آزاد میشود؛ خود او در این باره گفته است: در زندان جا نبود، جلوی دستشویی خوابیده بودم، سربازی آمد و به من گفت: پا شو آزادی! من پرسیدم چگونه؟ سرباز گفت: دستور از بالا آمده. وقتی بیرون امدم فهمیدم استاد شهریار باعث این آزادی شده است.
اخراج از کانون نویسندگان ایران

در سال 1358 خورشیدی، هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران که عبارت بودند از باقر پرهام، احمد شاملو، محسن یلفانی، غلامحسین ساعدی و اسماعیل خوئی تصمیم به تعلیق هوشنگ ابتهاج، بهآذین، سیاوش کسرائی، فریدون تنکابنی و برومند بهعلت نقض مرامنامه و اساسنامهٔ کانون گرفتند.
این تصمیم درنهایت به تأیید مجمع عمومی کانون نویسندگان ایران که بهصورت فوقالعاده برگزار شد، رسید و منجر به اخراج کل عناصر تودهای به همراه این پنج تن، از کانون نویسندگان ایران شد.
شباهت شعری به حافظ
جایگاه غزلهای هوشنگ ابتهاج در شعر معاصر ایران را با اشعار حافظ مقایسه میکنند. او در زندگی خود شعر نیمایی و نوقدمایی و غزل سرود. هوشنگ ابتهاج تاثیرگیری از حافظ و علاقه به او را کتاب حافظ به سعی سایه نشان دادهاست. او دیوان اشعار حافظ را تصحیح کرد و تلاش کرد بیانی نو ارائه کند.
رابطه ابتهاج با استاد شهریار

هوشنگ ابتهاج و استاد شهریار از دوستان دیرینه یکدیگرند و ابتهاج در پاسخ به این سوال که کدام یکی از شهرهای استاد شهریار رو میپسندید، پاسخ داد: خود شهریار رو.
مطلب مشابه: زندگینامه سعدی شیرازی؛ درباره زندگی شاعر و نویسنده معروف سعدی
ماجرای مهاجرت به آلمان

استاد درباره مهرجت خود گفته است: رفتن من به آلمان اجبار نبود، اول یکی از بچههایم رفت آلمان، بعد زنم رفت که بچهام تنها نباشد، بعد بچههای دیگر رفتند. یک مدتی هم من ممنوع الخروج بودم، بالاخره من هم سال 64 رفتم، البته مهاجرت نکردم و گاهی تهران هستم.
زندگی در آلمان
در طول روز دو سه ساعت بیشتر نمیخوابم، صبح خیلی زود بیدار میشوم، چایی درست میکنم و با کمی نان خشک صبحانه میخورم.
روزها مینشینم تلویزیون تماشا میکنم و میبینم دنیا روز به روز دیوانهتر میشود، بعد ناهار میخورم و دوباره دیوانگی دنیا را تماشا میکنم که بدانم آخر این دیوانگی دنیا به کجا خواهد کشید. بعد شب هم کمی میروم و میخوابم، ویروس شعر گفتن هم همیشه هست و هر از گاهی چیزهایی مینویسم.
داستان ارغوان

در حیاط خانه هوشنگ ابتهاج درخت ارغوانی وجود دارد که او شعر «ارغوان» خود را به یاد آن سروده است.
بهگفته ابتهاج، زمانی که او خانه را خریده درخت ظاهراً خشکیدهای در حیاط خانه بوده که برخی پیشنهاد دادهاند که او درخت را قطع کند، ولی ابتهاج در عوض از درخت مراقبت کرده و درخت دوباره جان گرفته است.
ابتهاج خاطرهای را نقل کرده است که در زمان فروش خانه، به دلیل مهاجرت از ایران، پس از آنکه چشمش به درخت افتاده است، از آن خجالت کشیده و به سوی دیگری نگاه کرده است. استاد ابتهاج وصیت کرده بود تا بعد از مرگ پیکرشان زیر درخت ارغوان به خاک سپرده شود اما چون خانه در آثار ملی ایران به ثبت رسیده بود و امکان دستکاری خانه امکان نداشت.
مطلب پیشنهادی: اشعار سایه؛ مجموعه شعر عاشقانه و برگزیده هوشنگ ابتهاج
شعرهای ابتهاج در وصف ارغوان:
روزی وقتی ابتهاج خانه خود را فروخته بود و برای مشکلات اداری دوباره به آن خانه برگشت و ارغوان را دید، این شعر را سرود:
ارغوان شاخه همخون مانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابی ست هوا؟
یا گرفته است هنوز؟
من در این گوشه که از دنیا بیرون است
آفتابی به سرم نیست از بهاران خبرم نیست
در یکی دیگر از روزها وقتی که عدهای دانشجو برای بازدید از خانه استاد رفته و با ارغوان عکس یادگاری گرفته بودند، استاد در این باره چنین شعری سرود:
ارغوان میبینی؟
به تماشاگه ویرانی ما آمدهاند…
ماندهایم تا ببینیم نبودن را
آخر قصه شنودن را
پشت این پنجره بسته هنوز
عطر آواز بنان مانده است
شهریار اینجا
شعر نقاشش را خوانده است
آن شب افشاری
با کسایی و قوامی و ادیب
تا قرایی و فرود
وان درآمد از اوج
شجریان، لطفی
چه شبی بود، دریغ
زندگی روی از این غمکده گردانیده است
ارغوان در و دیوار غریب افتاده چه تماشا دارد؟
در همین شعر بالا استاد به روزهایی اشاره میکند که چهرههای معاصر ادبیات و هنر کشور در این خانه جمع شده و به شعر گفتن میپرداختند.
فوت همسر

آلما مایکیال متولد 22 فروردین 1311 در بندرانزلی بود که در رشت، اصفهان و تهران بزرگ شد و پدر و مادرش هر دو اصالت روس داشتند. در نهایت ایشان روز چهارشنبه 18 اسفند 1400 در 89 سالگی بعلت کهولت سن درگذشت.
استاد ابتهاج در مراسم ختم شعر معروف خود را دکلمه کرد:
مرغ شبخوان که با دلم میخواند
رفت و این آشیانه خالی ماند
آهوان گم شدند در شب دشت
آه از آن رفتگان بیبرگشت…
استاد در شعری دیگر و احساسی چنین خواند:
آری آن روز چو می رفت کسی
داشتم آمدنش را باور
من نمی دانستم
معنی هرگز را
تو چرا بازنگشتی دیگر ؟
آه ای واژه شوم
خو نکرده ست دلم با تو هنوز
من پس از این همه سال
چشم دارم در راه
که بیایند عزیزانم آه!
مطلب پیشنهادی: دکلمه های عاشقانه هوشنگ ابتهاج با اشعار زیبا و 20 دکلمه برای دانلود
سایه پر کشید…

استاد هوشنگ ابتهاج؛ بامداد روز چهارشنبه 19 مرداد 1401 در سن 94 سالگی به علت کهولت سن در آلمان، دار فانی را وداع گفت.
استاد ابتهاج وصیت کرده بود تا بعد از مرگ پیکرشان زیر درخت ارغوان به خاک سپرده شود اما چون خانه در آثار ملی ایران به ثبت رسیده بود و امکان دستکاری خانه امکان نداشت، وی را در زادگاه خویش دفن کردند.
گزیده اشعار استاد امیر هوشنگ ابتهاج به انتخاب روزانه
تا من بودم نیامدی، افسوس!
وانگه که تو آمدی، نبودم من
چه افتاد این گلستان را ، چه افتاد؟
که آیین بهاران رفتش از یاد…
اما چه باید گفت
از انسان نمایانی که ننگ نام انسانند
درنده خویانی که هم دندان گرگانند
آنان که عشق و مهربانی را در دستهای کور کین کشتند
نشسته ام به پنجره نگاه میکنم
دریچه آه میکشد
تو از کدام راه میرسی
خیال دیدنت چه دلپذیر بود
جوانی ام در این امید پیر شد
نیامدی و دیر شد…
تو در من زندهای من در تو
ما هرگز نمیمیریم …
این صبر که من میکنم
افشردن جان است…
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من و توست
گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
چه غریبانه تو با یاد وطن می نالی
من چه گویم که غریب است دلم در وطنم
کلام آخر
ممنون که تا آخر با روزانه همراه بودید؛ ما امروز و در این مقاله سعی کردیم به زندگی استاد ابتهاج از شاعران بزرگ ایرانی پرداخته و تمام جنبههای زندگی او را زیر ذرهبین ببریم تا شما طرفداران شعر پارسی بیشتر با او آشنا شوید، همچنین ما در ادامه گزیدهای از اشعار استاد را نوشتیم؛ در پایان امیدواریم از خواندن این مقاله لذت برده باشید. / نویسنده امیرسالار کریمی
مطلب پیشنهادی: اشعار هوشنگ ابتهاج + مجموعه شعر با موضوعات عاشقانه و زندگی از شاعر بزرگ