شعر فقیر و ثروتمند و برگزیده اشعار در مورد بی پولی و پولدار بودن
برگزیده شعر فقیر و ثروتمند از شاعران مختلف
در این بخش گلچین شعر فقیر و ثروتمند را ارائه کرده ایم. در ادامه اشعار درباره بی پولی و پولدار بودن را گردآوری کرده ایم با ما همراه باشید.
ای بینوا که فقر تو تنها گناه تست
در گوشهای بمیر که این راه راه تست
این گونه گداخته جز داغ ننگ نیست
وین رخت پاره دشمن حال تباه تست
در کوچههای یخ زده بیمار و دربدر
جان میدهی و مرگ تو تنها پناه تست
بعد ازین وادی فقرست و فنا
کی بود اینجا سخن گفتن روا
عین وادی فراموشی بود
لنگی و کری و بیهوشی بود
راستی را چو الف هیچ نداری زین ذوق
گر ترا مکنت شین است و ترا ثروت تیست

زنی با فقر میسازد
زنی با اشک میخوابد
زنی با حسرت و حیرت
گناهش را نمیداند ..
زنی شرمنده از کودک
کنار سفره خالی
که ای طفلم بخواب امشب
بخواب آری
و من تکرار خواهم کرد
سرود لایی لالایی
مطلب مشابه: انشا در مورد ثروت و پولدار شدن + 5 انشا کوتاه و زیبا در مورد افراد ثروتمند
شعر درباره فقر
ما آبروی فقر و قناعت نمیبریم
با پادشه بگوی که روزی مقدر است
دیشب گرسنه بود ، دختری که مُرد
چه آسان به خاک پس دادیمش
و همسایه اش زیارتش قبول ….
دیشب از سفر رسید

فضای کلبهی فقر آن قدر صفا دارد
که پادشاه جهان رشگ بر گدا دارد
بخشت زیر سر و خواب امن و کنج حضور
کسی که ساخت سر سروری کجا دارد
دلی که جا به دلی کرد احتیاج کجا
به کاخ دلکش و ایوان دلگشا دارد
حدیث فقر را محرم نباشد
وگر باشد مگر زآدم نباشد
طبایع را نباشد آنچنان خوی
که هرگز رخش چون رستم نباشد
سخن میرفت دوش از لوح محفوظ
نگه کردم چو جام جم نباشد
مطلب مشابه: سخن بزرگان در مورد پول + جملات انگلیسی در مورد ثروت و مال اندوزی با ترجمه فارسی

جاوید همی بخشد و از مایه نکاهد
رشح قلمت ثروت اصناف امم را
من تو را میبینم
استخوانی و پوست
به گدایی رفتهای
بر در دشمن و دوست
من تو را میبینم
تشنه لب در باران
آنکه نان میدهدت
نان تو در کف اوست
خاک تو سفره تو
سفره تو از کیست
سفره دنیا پر
سفره تو خالیست
همه جا منتظرند
همه کس میپرسد
ناجی شرق کجاست
آنکه جنس خود ماست
ناجی شرق تویی
ناجی شرق منم
من که با دیدن تو
همه جا میشکنم …
مطلب مشابه: جملات تاکیدی جذب ثروت و کامیابی + جملات بسیار روحیه بخش و انرژی دهنده انگیزشی
اشعار درباره ثروت و پولدار شدن
منادی کرد تا آزاد و بنده
ز اهل ثروت و ارباب ژنده
آن یکی دانم ز بیخویشی خویش
ناله میکردی ز درویشی خویش
گفتش ابرهیم ادهم ای پسر
فقر تو ارزان خریدستی مگر
مرد گفتش کاین سخن ناید به کار
کس خرد درویشی آنگه شرمدار
گفت من باری به جان بگزیدهام
پس به ملک عالمش بخریدهام
مطلب مشابه: سخنان افراد ثروتمند + جملات آموزنده از افراد پولدار دنیا در مورد ثروت و پول