شعر خیانت | اشعار خیانت عشق و همسر | شعر کوتاه نامردی رفیق و دوست
شعر و اشعار خیانت و نامردی
در این بخش روزانه مچموعه ای از اشعار با موضوع خیانت و نامردی را ارائه کرده ایم. در ادامه گلچین شعر درباره خیانت عشق و رفیق را گردآوری کرده ایم که امیدواریم مورد توجه شما قرار بگیرد.
آباد تر از آن بود که به یاد منِ ویرانه بیفتد..
***
نیش عقرب خوشتر از زهر دوست
که دوست بر دل میزند و عقرب به پوست
***
تو روزگار رفته ببین چی سهم ما شد
از عاشقی تباهی
از زندگی مصیبت
از دوستی شکست و
از سادگی خیانت..
***
می دانم که تو دیگر
برای من
تکرار نخواهی شد
اما قطعا
یکی دیگر
جایت را پر خواهد کرد
که هرگز به نامردی تو نیست
و من، او را
بخاطر به یاد آوردن خیانت های تو
و اشتباهات گذشته ام
با تمام وجودم
عاشقانه دوست خواهم داشتابوذر مهری
***
من به یادت بودم
اما تو بی احساس
به منو احساسم
تو خیانت کردی باز
یادم از یادت رفت
***
دَر دیـاری کِـه دَر او نـیـسـتْ کَـسـے یـار کَـسـے…
کـاشْ یـٰا رَبّ کـِه نَـیُـفْـتـَد بِـه کَـسـے کـار کَـسـے…🖤🖤
***
اشعار بلند در مورد خیانت کردن عشق و همسر
دلشورهام گرفته مبادا تو با یکی…
میمیرم از تصور اینکه تو را یکی…ترجیح میدهم که نخوابم از این به بعد
کابوس دیدهام که بله، بین ما یکی…وقتی که زنگ میزنی آشفته میشوم
من را تو اشتباه گرفتی به جای کیدست خودم که نیست، عزیزم، خودت ببین
هر وقت پا گذاشتهای هر کجا، یکی…هی حرص و قرص میخورد و دود میشود
همپای واژهواژهی این سطرها یکی…
***
عجب طعم گسی دارد دروغ هایت
وقتی به خورد گوش هایم میرود،
تمام ذهنم را جمع می کند
***
خیانت کرده ام …. آری
و بر عشق تو می خندم
دو چشمت را خودم امشب
به روی خویش می بندم
خیانت کرده ام …. آری
نمی دانی و می گویم
بدان راهی دگر بی تو
برای عشق می جویم
وفایم را ندیدی که
خیانت را ببین حالا
دل تنگم ندیدی که
دل سنگم ببین اما
ندیدی غرق احساسم
ندیدی گریه هایم را
خیانت کرده ام تا تو
ببینی خنده هایم را
خیانت کرده ام …. آری
چه خشنودم که می دانی
مکن اندیشه باطل
که قلبم را بسوزانیامانت داده بودم دل
به دستانت نفهمیدی؟
چه آوردی به روز دل
***
شعر بلند درباره خیانت کردن عشق
شادیت را ز دور میبینم
بانگ خندان صدایت
بر دلم میکوبد
چه صدای زشتی
چه نوای شومی
مشت بی رحم خیانت
به سرم میکوبد
من از این درد به خود میپیچم
همچو کرمی زخمی
چشم مست تو برای دگری میخندد
و برای من ِ عاشق
درد بی رحم سیاهی ست
که بر این جان ترک خورده روان میسازی
چشم غمگین دلم پر خون است
دل من میشکند از
یاد آن ایّامی
که به روی پدرم جوشیدم
به تن ِ پیر ِ چروکیدۀ او
رخت غم پوشیدم
رسم غفلت این است
گله ای از تو ندارم هرگز
هستیم را به تو بخشیدم لیک
***
نفس در سینه زندان میکنم چون
هوا مسموم از بوی دروغ است
نمی آیم سراغت چند وقتیست
سرت بی حد و اندازه شلوغ است
***
رفتنت را خیالى نیست
فقط مانده ام چگونه
در چشمانى به آن زلالى
جا داده بودى آن همه دروغ را
***
خیانت دیدم وُ گفتم : تلافی می کنم من هم
اگر با دیگری باشم؛ سبک تر می شود دردم
خیانت کردی و چون ابر؛ به شَکَّم گریه باریدم
خیانت کردم وُ اشکی به چشمانت نمی دیدم
تلافی کردم و دردی فزون گردیده بر دردم
درونت از غمم خالیست ؛ خیانت من به خود کردم
***
با عشق به من به من خیانت کردی
دل دادم و تو رد امانت کردی
رفتی و چه آسوده ز من دل کندی
هر دو قلمت خورد اگر برگردی !
***
بسیار خلافِ عهد کردی،
آخر به غلط، یکی وفا کنسعدی
***
شعر دو بیتی خیانت دوست و رفیق
با عشق به من به من خیانت کردی
دل دادم و تو رد امانت کردی
رفتی و چه آسوده ز من دل کندی
هر دو قلمت خورد اگر برگردی !
***
عجب جوش و خروشی بود عشقت
خراب باده نوشی بود عشقت
بهشتم را به سیبی داد بر باد
عجب آدم فروشی بود عشقت
***
دلا دیدی که یارانت چه کردند،
چه آنها دیدنت از تو گذشتن
به تو گفتن همیشه با تو هستیم،
چه زود آن عهد و پیمان را شکستند..
***
ای دوست مکن که روزها را فرداست
نیکی و بدی چو روز روشن پیداست
در مذهب عاشقی خیانت نه رواست
من راست روم تو کژ روی ناید راست
***
اشعار کوتاه در مورد خیانت کردن و خیانت دیدن
محبت تو اگر با من
دروغی از سرناچاری ست
دل از محبت من بردار،
خیانت تو وفاداری ست…
***
همه بد سگالید و با کس نساخت
به کژّی و نامردمی سر فراخت
***
اگرچه صاف و صادق بودم ، اما
چرا گفتند مردم ساده لوحم ؟!
اگرچه بی تو تنها ماندم اما
مرا تنها نخواهد کرد این غم
***
می روی و در بیراهه ی خیانت گم میشوی
می روی و هر قدمت آفتی است و هر نگاهم شکایتیست
هراس بر وجودم چنگ می زند
مرغ شوم بر ویرانه ها می خواند
سیاهی جان می گیرد
و سایه چرکین خیانت تمامی سطح آبی قلبم را می پوشاند
باتلاق رذالتها تو را می بلعد و تو نیز تمامی روشنی ها را
ومن تنهاتر از هر غروب دیگری دست بر تن خاک می کشم و بنگر بر زبانه های آتش درونم که به کبریت تو جان گرفت و جانم سوزاند. .
***
شعر درباره خیانت کردن و نامردی
خیانت کرده ای آری
ولی گویم نفهمیدی
بدی از کار من بوده
که تو اینگونه رنجیدی
ز تو قدیس تر هرگز
ندیدم من به جان تو
تو گریه می کنی اما
گمانت هست که خندیدی
وفا را من ز تو دیدم
به اسم بی وفائیها
همین بود آنجه من کردم
همان بود آنچه تو دیدی
چرا بازی کنی با من
خیانت از توئی هرگز
فقط یک لحظه دور از من
به یک بیگانه خندیدی …
***
وفا نکردی و کردم، خطا ندیدی و دیدم
شکستی و نشکستم، بُریدی و نبریدم
اگر ز خلق ملامت، و گر ز کرده ندامت
کشیدم از تو کشیدم، شنیدم از تو شنیدم
***
خیانت کرده ای آری ولی گویم نفهمیدی
بدی از کار من بوده که تو این گونه رنجیدی
وفا را من ز تو دیدم به اسم بی وفائیها
همین بود آنجه من کردم همان بود آنچه تو دیدی
چرا بازی کنی با من خیانت از توئی هرگز
فقط یک لحظه دور از من به یک بیگانه خندیدی
***
پر و بالش در عشق بسته شده
از ریا و دروغ خسته شده…تا به حدّ جنون خطرناک است!
دختری که دلش شکسته شده…