متن مداحی تاسوعا؛ اشعار مداحی سنگین شهادت حضرت ابوالفضل العباس (ع)
در این بخش گلچین متن مداحی تاسوعا، جملات و اشعار مداحی سنگین شهادت حضرت ابوالفضل العباس (ع) را برای سینه زنی و زنجیرزنی گردآوری کرده ایم با ما همراه باشید.
اشعار غمگین تاسوعای حسینی

جان زینب به لب رسید ای رسیده به علقمه
کی می آیی عباس (2)
ای قرار دل علی دل به تو بسته فاطمه
کی می آیی عباس (2)
برگردان : قلب بی کینه عشق در سینه آب و آیینه
کی می آیی عباس (2)خیمه ها چشم انتظار دیدنت
تیغ دشمن در کمین چیدنت
می رسدکی دست ما بر دامنت
کی می آیی عباس (2)جان زینب ، جان اصغر ، جان من
بر لب خشکیده ات آبی بزن
قلب تو تنگ است و جنگت تن به تن
کی می آیی عباس (2)دست تو تنها پناه اصغر است
خشم تو سرمایه ی این لشکر است
در کنارت تشنگی آسان تر است
کی می آیی عباس (2)با خیالت لحظه ها سر می شود
بغض ما هر لحظه پرپر می شود
تازه بی تو داغ اکبر می شود
کی می آیی عباس (2)گریه ها کم کم به افغان می رسد
کار غم بی تو به سامان می رسد
عمر صبر ما به پایان می رسد
کی می آیی عباس (2)یاد تو گرمای آغوش همه
برده ای با رفتن ات هوش همه
شد عطش بی تو فراموش همه
کی می آیی عباس (2)ای که با تو هر شبی مهتابی است
بی تو ماندن اول بی تابی است
داغ تو سنگین تر از بی آبی است
کی می آیی عباس (2)عشق مردان ، مرد میدان خطر
بر تن مشکت مکن دستت سپر
از تمام تشنه ها، لب تشنه تر
کی می آیی عباس(2)ای زلال راهی دریا شده
ای هلال در شبم پیدا شده
در کنار علقمه تنها شده
کی می آیی عباس (2)ای عمود خیمه ی زهرا بیا
تشنه کردی ، تشنه دریا را بیا
مثل تنها رفتنت تنها بیا
کی می آیی عباس (2)ما همه یکدل دعایت می کنیم
صحبت از مهر و وفایت می کنیم
با لبی تشنه صدایت می کنیم
کی می آیی عباس (2)قامت سرو تو مثل لاله ریخت
بر زمین خون تو بی اندازه ریخت
ای قربان سرت آبی که ریخت
کی می آیی عباس (2)مانده سوی رفتن تو روی ما
روی تو برگشته سمت خیمه ها
ساقی ما ، سایه سار کربلا
کی می آیی عباس (2)
مطلب مشابه: متن نوحه حضرت عباس سوزناک و غمگین (30 متن مداحی شب تاسوعا)
اشعار مداحی حضرت عباس (ع)
دریا به موج زلف کمندش اسیر بود
آب شریعه تشنهی کام امیر بود
مشکی به عمق دید حرم روی دوش داشت
حتّی فرات پیش نگاهش حقیر بود
یک آبگیر غلغله از روبهان پست
پیش یلی که اصل و تبارش ز شیر بود
با آرزوی خندهی اصغر به آب زد
ساقی نبود منجی طفل صغیر بود
دریا عقب کشید و تلاطم فرو نشست
مثل همیشه هیبت او بی نظیر بود
نوحانه پا به عرصهی طوفان خون نهاد
موسای نیل علقمه خود موج گیر بود
مردانه دست بیعت سرخی به مشک داد
او از نژاد برکهی سبز غدیر بود
همراه آب جان به کف مشک میسپرد
با آب مشک، چشم و دلش هم مسیر بود
باید به داد تشنهی شش ماهه میرسید
فرصت نمانده بود و زمان دیرِ دیر بود
مرد رشید علقمه با عزم راسخش
میتاخت سوی خیمه ولی سر به زیر بود
از آن طرف نگاه سه ساله به شوق آب
در انتظار مشک عموی دلیر بود
لبهای دخترک چو لب کودک رباب
مجروح زخم دشنهی خشک کویر بود

گر نخیزی تو ز جا کار حسین سخت تر است
نگران حرمم،آبرویم در خطر استقامت خم شده را هر که بیند گوید
بی علمدار شده، دست حسین بر کمر استداغ اکبر رمق از زانوی من برد ولی
بی برادر شدن از داغ پسر سخت تر استدست از جنگ کشیدند و به من می خندند
تو که باشی به برم باز دلم گرم تر استنیزه زار آمده ام یا تو پر از نیزه شدی
چو ملائک بدنت پر شده از بال و پر استپیش من با سر منشق شده تعظیم نکن
که خدا هم ز وفاداری تو با خبر استعلقمه پر شده از عطر گل یاس بگو
مادرم بوده کنارت كه حسین بی خبر استبه تو از فاصله ی یک قدمی تیر زدند
قد و بالای رسا باعث این درد و سر استاصغر از هلهله کردن بدنش می لرزد
گر بداند که تو هستی کمی آرام تر استوعده ی ما به نوک نیزه و هر شهر دیار
که به دنبال سرت خواهرمان رهسپر است
در حنجره ی زخم زمین علقمه میسوخت
یک کرببلا خاک چه بی واهمه میسوخت
میریخت نمک، زخم به داغ دل مردی
از مرثیهی سرخ گلو زمزمه میسوخت
یک سو تن ساقی به روی دشت پر از تیر
مشک و علم و آب به یک سو -همه میسوخت
دیوان بلا مهلکه را تبرئه میکرد
پرونده احساس در این محکمه میسوخت
وقتی که علمدار چو شمعی شده بود آب
انگار که یک باردگر فاطمه میسوخت
زنجیر نگاهی گره میخورد به خیمه
هر ضربه که میخورد به فرقی، قمه میسوخت
در خیمه غم دلهره میکشت زنی را
آنگاه که کردند پر از خون بدنی را
بر چشم گلی، هالهای از خار نشسته
یا خار تنی بین نمکزار نشسته
نه، اشک شفق نیست از این منظره شاید
خون دل زهراست که بربار نشسته
قدری کمکم کن که شوم راست ببینم
سقای حرم نیست، نه …انگار نشسته
رخسارهی ما هم چقدر خاک گرفته
تصویر به چشمم چقَدَر تار نشسته
ای کاش که میشد سر آن تیر درآید
تیری که به چشمان علمدار نشسته
سردار سلحشور سپاه حرم من
پای سر تو چند خریدار نشسته
حالا که شکستی ز فراقت کمرم را
بی تو چه بگویم تو بگو اهل حرم را
مطلب مشابه: متن دکلمه حضرت عباس غمگین (15 شعر سوزناک شهادت آن حضرت)
اشعار سنگین مداحی حضرت عباس
الا یا ایها الساقی برون بر حسرت دل ها
که جامت حل نماید یکسره اسرار مشکل هابه می بربند راه عقل را از خانقاه دل
که این دارالجنون هرگز نباشد جای عاقل هااگر دل بسته ای بر عشق جانان جای خالی کن
که این میخانه هرگز نیست جز مأوای بی دل هااگر از نشئه ی دل کمتر از آنی به خود آیی
برون شو بی درنگ از مرو خلوتگاه غافل هااگر دل داده ای بر عالم هستی و بالاتر
به خود بستی به تار عنکبوتی بس سلاسل هانمک شور تو دریای طلب می طلبد
وصف لعل دهنت باغ رطب می طلبدروز من را شب گیسوی شما کرده سیاه
اصلأ ای ماه سرودن ز تو شب می طلبداز غباری که نشسته به لب پر ترکت
می توان گفت قدم های تو لب می طلبدآن خضوعی که خدا در نظرت ریخته است
درک آغوش نگاه تو ادب می طلبدسخت کرده تب شوق لب تو کام مرا
هیچ کس نیست که بر دوش کشد بار مراچه کسی برده در این حاشیه چشمانت را
منکر آن نقش زن ناشی چشمانت رامیکشد با نظر ام بنین جبرائیل
طرح فیروزه ای کاشی چشمانت رامی توانند ملائک بگذارند مگر
آخرین قیمت نقاشی چشمانت راکار و بارش به سر میکده ها افتاده
دیده هر کس که نمک پاشی چشمانت راآدم از باده ی چشم تو هوس می افتد
تو اگر جام دهی میکده پس می افتدآخرین جمله که گفتند بگویم دلی است
هر کسی عبد حسین است ابوفاضلی استلرزه انداخته عشق تو به بالا به زمین
مرحبا بر تو و بر مادر تو ام بنین

شرم مرا به خیمۀ طفلان که میبرد؟
مشک مرا به خیمۀ سوزان که میبرد؟
ادرک اخا سرودم و نالیده ام ز دل
این ناله را به محضر سلطان که میبرد؟
سقا به خون نشست و علم بر زمین فتاد
با دختران خبر ز مغیلان که میبرد؟
دستم فتاد و پنجۀ دشمن گشوده شد
این قصه را به موی پریشان که میبرد؟
دشمن به فکر غارت و معجر کِشی فتاد
این شرح را به طفل هراسان که میبرد؟
این غصه سوخت جان مرا صد هزار بار
سادات را به ناقۀ عریان که میبرد؟
مطلب مشابه: متن مداحی سوزناک کوتاه؛ اشعار سینه زنی و زنجیر زنی شب اول تا دهم ماه محرم
آب شرمنده ی لبت عباس
تشنگی مُرد از خجالت تو
مرد و مردانگی برای ابد
رفت زیر بلیط غیرت تو
به ازاین باش با بَدان؛ انگار
باب حاجات بهتر از مایی
جمله ام از حسادت است آقا
بیشتر مال ارمنیهایی
آبرودار آسمانهایی
مهربان ِعشیره ی احساس
در شکوه مقامت آوردند:
رَحِم الله عَمی العباس
عشق مدیون جان فشانی هات
معرفت از ازل گرفتارت
شیر ام البنین حلالت باد
تا قیامت ادب بدهکارت
پدر مشکهای دلواپس
ساقی بی شراب و پیمانه
دختری منتظر نشسته؛ بیا
حُرمت قولهای مردانه
کوری چشم حرمله برخیز
یاعلی! شاه لشگرش پاشید
غیرت الله! خواهرت زینب
خاک غم روی معجرش پاشید
یا علی! شاه بی علمداراست
چند متری شیب گودال است
پای دشمن به خیمهها وا شد
این صداها؛ فغان خلخال است
من بمیرم که هرکس و ناکس
روی تو تیغ میکشد عباس
دستهایت چه نعمتی بودند
چادری جیغ میکشد عباس

مداحی شب نهم ماه محرم
شعرم شده سرشار شمیم حرم تو
با خاطرهها دل خوشم و با کرم تو
با خاطرههایی که شده دار و ندارم
دارد همهی کودکیم بوی غم تو
انگار که از کوچهی ما میگذرد باز
سنج و کتل و پرچم و طبل و علم تو
این بوی خوش کندر و اسفند و گلاب است
از آه دم دستهی لبریز دم تو
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد
سقای حرم سید و سالار نیامد
رد شد همهی دسته از این کوچه و انگار
یک عمر شدم عاشق و بیمار و گرفتار
بر سینه زنان، مویه کنان رد شد و، کارم
افتاد به دستان ابالفضل علمدار
غیر از من و هم دین من و ایل و تبارم
عالم همه محتاج نگاهش شده بسیار
دیوار حسینیه شده محتشم او
اصلاً شده انگار طنین در و دیوار:
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد
سقای حرم سید و سالار نیامد
گلواژه ی اشعار خدا بود ابالفضل
اسطورهی احسان و وفا بود ابالفضل
چشمان نجیبش حرم پاک دلان شد
شاه ادب و حجب و حیا بود ابالفضل
میدان همه در سیطرۀ چشم علی بود
در کشمکش معرکه تا بود ابالفضل
وقتی که پدر آمد و دستش به کمر بود
در قلب حرم هروله ها بود: ابالفضل
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد
سقای حرم سید و سالار نیامد
دریا شده دیوانه و محو ادب او
ای جان به فدای ترک روی لب او
فهمیدهام از شور همه ارمنیان که
افتاده به دلهای جهان تاب و تب او
فرزندِ علی، جانِ علی، ماهِ قبیله
پنهان شده در برق نگاهش نَسَب او
شرمنده شده و دخترکی… آه بمیرم
آب آوریش کاش نمیشد لقب او
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد
سقای حرم سید و سالار نیامد
این آخر دلداده گی و آخر دین است
یک مشک و دوتا دست که بر روی زمین است
حالا همهی دشت شده قبضهی عباس
یک دشت که نه، قبضهی او عرش برین است
حالا منم و نیمه شب و دفتر شعرم
شعری که اگر خوب، اگر بد همه این است
حالا منم و نیمه شب و عطر گل یاس
حالا منم و نم نم باران که چنین است
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد
سقای حرم سید و سالار نیامد
تا مشکتو تو آب زدی موجای دریا شد آروم
تا رو به ساحل اومدی بغضی نشست توی گلوم
همون دم بود غربت دنیا شد نصیبم
رو لب گل کرد نالههای امن یجیبم
بلند شو بنگر که شمشیرا رو کشیدند
آخه میدونند بدون تو من غریبم
دشمن با داغ اکبرم آتیش زده بر جگرم
حالا شکسته با غمت مثل سر تو کمرم
روی قلبم دیگه این زخم غم میمونه
کمرم دیگه مثل مادر خم میمونه
میدونی چه فکری میسوزونه دلم رو
تو این فکرم خواهرم بی محرم میمونه
پاشو ببین توی حرم عزا خونه به پا شده
تا آرزوی کوفیان با کشتنت روا شده
بدون تو توی هر خیمه پا میذارن
رد پاهاشونو تو آتیش جا میذارن
دیگه زینب دستاشو روی سر میگیره
پیش چشماش داغمو رو دلها میذارن
ای یوسف اُم البَنین در این دل صحرا / ای با ادب سقا
دریا دلی و تشنه جان دادی لب دریا / ای با ادب سقا
تو معنی ایثاری و روح ادب هستی / سردار بی دستی
وقت شهادت مفتخر از دیدن زهرا / ای با ادب سقا
دیدی مه رخسار طفلانم ز بی آبی / گردیده مهتابی
آتش به جانت اوفتاد از تاوَلِ لبها / ای با ادب سقا
گرچه قلم دستت شد و فَرقَت دو تا کردند / بی حد جفا کردند
پُشت تو تنها شد دو تا در محضر یکتا / ای با ادب سقا
هم پاسبان خیمهها و هم علمداری / از بس فداکاری
پروانه جانبازیات زهرا کند امضا / ای با ادب سقا
مطلب مشابه: زیباترین متن ماه محرم برای پست اینستاگرام؛ دلنوشته درباره امام حسین (ع)