نگاهی بر زندگی آریو برزن، آخرین دفاع ایران مقابل اسکندر مقدونی

تاریخ سرزمین ایران پُر از دلاوران بزرگ و شجاع است که همواره مقاومت و نبرد آنها زبانزد جهانیان بوده است. یکی از این فرماندهان بزرگ که باعث افتخار ایران و ایرانی است، آریو برزن نام دارد. سردار و ساتراپ ایرانی که تا آخرین قطره خون مقابل یونیانان ایستاد. ما نیز در سایت ادبی و هنری روزانه قصد داریم نگاهی بر زندگی این سردار بزرگ ایرانی داشته باشیم. پس اگر به زندگی آریو برزن علاقه دارید، در ادامه با روزانه همراه شوید.
فهرست موضوعات این مطلب
تولد و اوایل زندگی

اگرچه تاریخ دقیق تولد آریوبرزن مشخص نیست، اما مورخان حدس میزنند که وی در حدود سال 368 قبل از میلاد متولد شدهاست. پدر آریو برزن آرتاباز یکم، ساتراپ فریگیه بود. آرتاباز یکم از دودمان فارناکیان و پسر فارناک یکم عموی داریوش بزرگ هخامنشی و ساتراپ ایرانی فریگیه هلسپونت زیر نظر هخامنشیان بود.
او همچنین یکی از سرداران خشایارشاه در دومین تهاجم ایرانیان به یونان و فرمانده نیروهای محافظ مسیر بازگشت به آسیا از داردانل بود که پس از نبرد سالامیس در یونان ماند.
در نبرد پلاته او به دلیل نامعلومی با 400000 سرباز از صحنه جنگ کناره گرفت و به سمت داردانل عقب نشست.
همچنین او به دستور اردشیر یکم شاه هخامنشی به همراه بغابوخش دوم ساتراپ سوریه، در سرکوب دومین شورش مصر شرکت کرد.
پس همانطور که مشخص میشود آریو برزن در رگهای خود خون پادشاهی داشته و پادشاهان هخامنشی فامیل بود.
آریو برزن ساتراپ پارسه
آریو برزن توسط پدر آموزشهای فرماندهی را دید. سرانجام او توسط داریوش سوم به ساتراپی (فرماندار یا استاندار امروزی) پارس (استان جنوبی فارس در ایران کنونی) منسوب شد. مورخان متعجب هستند از اینکه داریوش برای تختجمشید و پارسه ساتراپی تعیین کردهاست.
به هر حال داریوش سوم با این عمل نشان داد که به آریو برزن اعتماد بسیاری دارد. حتی برخی منابع اعلام کردهاند که آریو برزن همواره در جوار پادشاه بوده و این دو دوستی نزدیک داشتند.
مطلب مشابه: زندگینامه شاه عباس صفوی (رسیدن به پادشاهی از سن کم، کشتن فرزندان و جنگ های او)
آریو برزن لشکر ایران را فرماندهی میکند

همزمان با داریوش سوم، در مقدونیه و یونان پادشاه جوان و قدرتمندی به نام اسکندر مقدونی درحال شکل دادن به پادشاهی جدید خود بود. از طرفی رسم جهان آن زمین این بود که برای حکمرانی بر جهان نخست باید ایران را شکست میدادند. از همین رو اولین نبرد میان ایران و یونان شکل گرفت.
در این نبرد که گوگمل نام داشت، داریوش شخصا فرماندهی را به عهده گرفت و از طرفی آریو برزن فرمانده تاکتیکی و نظامی او شد.
نبرد گوگمل

نبرد گوگـَمِل یکم اکتبر سال 331 پیش از میلاد بین نیروهای امپراتوری هخامنشی به فرماندهی داریوش سوم و سپاهیان اسکندر مقدونی در شرق موصل رخ داد.
آریان مورخ یونانی ترکیب سپاه هخامنشی در جنگ گوگمل را چنین آوردهاست: باختریها، سغدیها و هندیهای مجاور باختر به فرماندی بسوس والی باختر بودند.
ساکها که از سکاهای آسیایی و مستقلند ولی متحد داریوش میباشند و تحت فرماندهی ماباسس هستند. هندیهای کوهستان تحت فرماندهی برسائت والی رخج بودند. سوارهای پارتی، هیرکانی و تپوری تحت فرماندهی فراتافرن بودند.
مادیها، کادوسیها و سکاها تحت فرماندهی آتروپات بودند. سکنه دریای سرخ را اُرُنتوبات و آریوبرزن و اکسینِس اداره میکردند. بر شوشیها و اوکسیان اُگزاتر پسر آبولیتاس ریاست داشت و بر بابلیها، سیتاکیان و بر کاریان، بوپار ریاست داشت.
ارمنیها به سرداری اُرونت و میثروستِس بودند و کاپادوکیها به سرداری آریآرسِس بودند و سل سوریان و بینالنهرینیها به فرماندهی مازه والی بابل بودند.
آریان از قول آریستوبول گوید: به موجب نقشهای که پس از جدال گوگمل به دست آمد، ترتیب جنگی قشون داریوش چنین بود: در جناح چپ سواره نظام غربی و دهایی و رخجی صف بسته بودند و نزدیک آن سواره نظام و پیادهنظام پارسی که با هم مخلوط بودند.
در جناح راست سل سوریان، اهالی میانرودان، مادیها، پارتیها، سکاها و پس از آن تپوریها و هیرکانیها استاده بودند. در قلب، داریوش با تمام خانواده و نجبای ایران قرار گرفته بود و هندیها و کاریان و آناپاستها و تیراندازان آمارد در اطراف او بودند.
ارتش اسکندر

بنابر گزارش کوینت کورس مورخ رومی در کتاب تاریخ اسکندر، 1000 سواره نظام تپوری و 6000 سواره نظام هیرکانی و 40000 پیادهنظام دربیک در جنگ گوگمل و در ارتش داریوش سوم هخامنشی حضور داشتند.
بنابر دانشنامه ایرانیکا، دربیکها با چهل هزار نیرو بیشترین شمار نیروها را در نبرد گوگمل و در ارتش هخامنشی داشتند. اسکندر خط جنگ را به شکل هلال درآورد تا به آسانی نتوان آن را محصور کرد و برای این که سپاهیان او از حمله ارابههای داسدار ایرانی مصون بمانند، فرمان داد، سربازان دم سپرهایشان را تنگ به یکدیگر بچسبانند و در حین حمله ارابهها نیزهها را به سپرها بزنند تا اسبان آنها رم کند و به سوی ایرانیها برگردند.
آغاز نبرد
ارتش داریوش و اسکندر از جاهای خود کنده به استقبال یکدیگر شتافتند و همین که دو لشکر در مقابل یکدیگر واقع شدند شیپورچیهای طرفین شیپور حمله را دمیدند و از هر دو سپاه نعره جنگی برآمد.
در ابتدا ارابههای داس دار ایرانی به شدت حملهور شد و باعث وحشت در صفوف مقدونیها گردید. به خصوص که مازه در راس سواره نظام ایران نیز به مقدونیها حمله برده و عملیات ارابهها را تقویت کرد؛ ولی مقدونیها چنانکه اسکندر سپرده بود، سپرهای خود را تنگ به یکدیگر چسبانده و نیزههاشان را به سپرها زدند.
بر اثر آن صدای مهیبی در فضا پیچید و اسبهای ارابهها به وحشت افتاده و برگشتند و در صفوف ایرانی باعث اختلال گشتند. با این وجود بعضی از ارابهها به صفوف مقدونی رسیدند و سربازان صفوف خود را گشودند تا ارابهها بگذرند و بعد عده ای را با ضربتها خراب کردند؛ ولی عده ای از ارابهها به صفوف مقدونی برخورد کرد و تلفاتی به دشمن رسانید.
توضیح آنکه دستهای سربازان یا سر آنها را قطع و پیادهها را از کمر به دو نیم کرد. پس از آن جدال مهیبی رخ داد. دو سپاه به قدری به هم نزدیک شدند که تیراندازان و فلاخن داران اسلحه خود را به کار برده بودند و میرفت که جنگ تن به تن درگیرد.
در این مرحله جدالی سهمگین بین سواره نظام جناح راست مقدونی با سواره نظام جناح چپ ایرانی که در تحت فرماندهی داریوش بود شروع شد.
همراه او هزار نفر سوار ممتاز و رشید بودند که تماماً از اقربای او بهشمار میرفتند و حاضر شده بودند در این روز مردانگی و مهر و محبتشان را به داریوش نشان دهند.
این دسته ممتاز سینهها را در جلوی تگرگ تیر که به سمت داریوش میبارید سپر کرده و میجنگیدند و عده زیادی از سپاهیان دلیر ملوفور (یعنی سپاهی که نوک نیزههایشان به سیب طلایی منتهی میشد و از سواره نظام ممتاز پارسی بهشمار میرفت) به دسته مزبور کمک میکردند.
نزدیک این سواره نظام مردها و کوسیها میجنگیدند و بلندی قامت آنها جالب توجه بود. تمام این سپاهیان فریاد جنگی برآورده و با شدت به طرف مقدونیها حمله کردند و از جهت فزونی عده مقدونیها را در فشار گذاردند.
رویارویی اسکندر و داریوش سوم

بعد از چندین ساعت نبرد، سرانجام داریوش و اسکندر به استقبال یکدیگر شتافتند. اسکندر زوبینی به طرف داریوش انداخت ولی این ضربت به او اصابت نکرد و به گردونه ران او آمده و وی را سرنگون کرد.
از افتادن او در میان قراولان داریوش همهمه پیچیده و از بعضی صدای شیون برخاست زیرا برخی از پارسیها و مقدونیها پنداشتند که این ضربت به خود داریوش اصابت کرده و سربازان یقین داشتند که داریوش کشته شده و رو به هزیمت گذاشتند.
فرار آنها از یک صف به صف دیگر سرایت کرد و در نتیجه صفوف جنگی در هم شکست. بعد که داریوش دید که یک طرف او از مدافعان به کلی خالی است خودش هم در وحشت افتاده و رو به فرار گذاشت.
مطلب مشابه: نگاهی بر زندگی یعقوب لیث صفاری (پادشاهی که به سلطنت اعراب در ایران پایان داد)
داریوش پادشاهی که فرار میکند!
داریوش در گردونه خود به قدری سریع حرکت میکرد که اسکندر نتوانست به او برسد و چنانکه مورخان اسکندر نوشتهاند گرد و غبار مانع بود از اینکه مقدونیها بدانند داریوش از کدام طرف میرود. فقط گاهی صدای شلاق گردونه ران آگاهی میداد که داریوش نزدیک است.
بدین ترتیب داریوش به رود لیکوس رسید و پس از عبور خواست پل را براندازد، تا مقدونیها نتوانند از رود مزبور عبور کنند ولی بعد از قدری تأمل دید که اگر چنین کند عده زیادی از فراریان سپاه او نخواهند توانست از رود بگذرند و قربانی مقدونیها خواهند شد.
این بود که گفت: «راه مقدونیها را بازگذارم به از آن است که راه پارسیها را بربندم.» اسکندر که داریوش را تعقیب میکرد، وقتی که به پل مزبور رسید نخواست که دیگر مقدونیها فراریان را تعقیب کنند.
شکست و مرگ داریوش سوم

همانند بسیاری از جنگهای دیگر این دوره زمانی، تعداد تلفات این جنگ به روشنی معلوم نیست. هنگامی که اسکندر داریوش را تعقیب میکرد به دلیل مشکلاتی از ادامه تعقیب صرف نظر کرد و داریوش به همدان گریخت.
اسکندر هم بعد از پیروزی گرانقدری که در این جنگ برایش حاصل شده بود به سمت جنوب تاخت و بابل، شوش و پایتخت امپراتوری هخامنشی، پارسه (پرسپولیس) را تصاحب کرد.
در مدت یک سال بعد، عده ای از همراهان داریوش به وی خیانت کردند و طی یک توطئه، شاه پارس توسط شخصی ناشناس به قتل رسید. پس از مرگ داریوش، اسکندر خود را فرمانروای قلمرو هخامنشی خواند و شروع به تاخت و تاز به مناطق مختلف این قلمرو کرد.
شرح این نبرد تاریخی در شاهنامه فردوسی
چو پاسخ به نزد سکندر رسید
همانگه ز لشکر سران برگزید
که باشند شایسته و پیشرو
به دانش کهن گشته و سال نو
سوی فور هندی سپاهی براند
که روی زمین جز به دریا نماند
به هر سو همی رفت زانسان سپاه
تو گفتی جز آن بر زمین نیست راه
همه کوه و دریا و راه درشت
به دل آتش جنگجویان بکشت
ز رفتن سپه سربسر گشت کند
ازان راه دشوار و پیکار تند
همانگه چو آمد به منزل سپاه
گروهی برفتند نزدیک شاه
که ای قیصر روم و سالار چین
سپاه ترا برنتابد زمین
نجوید همی جنگ تو فور هند
نه فغفور چینی نه سالار سند
سپه را چرا کرد باید تباه
بدین مرز بیارز و زینگونه راه
ز لشکر نبینیم اسپی درست
که شاید به تندی برو رزم جست
ازین جنگ گر بازگردد سپاه
سوار و پیاده نیابند راه
چو پیروز بودیم تا این زمان
به هرجای بر لشگر بدگمان
کنون سربهسر کوه و دریا به پیش
به سیری نیامد کس از جان خویش
مگردان همه نام ما را به ننگ
نکردست کس جنگ با آب و سنگ
غمی شد سکندر ز گفتارشان
برآشفت و بشکست بازارشان
چنین گفت کز جنگ ایرانیان
ز رومی کسی را نیامد زیان
به دارا بر از بندگان بد رسید
کسی از شما باد جسته ندید
برین راه من بیشما بگذرم
دل اژدها را به پی بسپرم
بیینید ازان پس که رنجور فور
نپردازد از بن به رزم و به سور
مرایار یزدان و ایران سپاه
نخواهم که رومی بود نیکخواه
چو آشفته شد شاه زان گفت و گوی
سپه سوی پوزش نهادند روی
که ما سربسر بندهٔ قیصریم
زمین جز به فرمان او نسپریم
بکوشیم و چون اسپ گردد تباه
پیاده به جنگ اندر آید سپاه
گر از خون ما خاک دریا کنند
نشیبی ز افگنده بالا کنند
نبیند کسی پشت ما روز جنگ
اگر چرخ بار آورد کوه سنگ
همه بندگانیم و فرمان تراست
چو آزار گیری ز ما جان تراست
چو بشنید زیشان سکندر سخن
یکی رزم را دیگر افگند بن
گزین کرد ز ایرانیان سی هزار
که بودند با آلت کارزار
برفتند کارآزموده سران
زرهدار مردان جنگاوران
پس پشت ایشان ز رومی سوار
یکی قلب دیگر همان چل هزار
پس پشت ایشان سواران مصر
دلیران و خنجرگزاران مصر
برفتند شمشیرزن چل هزار
هرانکس که بود از در کارزار
ز خویشان دارا و ایرانیان
هرانکس که بود از نژاد کیان
ز رومی و از مصری و بربری
سواران شایسته و لشکری
گزین کرد قیصر ده و دو هزار
همه رزمجوی و همه نامدار
بدان تا پس پشت او زین گروه
در و دشت گردد به کردار کوه
از اخترشناسان و از موبدان
جهاندیده و نامور بخردان
همی برد با خویشتن شست مرد
پژوهندهٔ روزگار نبرد
چو آگاه شد فور کامد سپاه
گزین کرد جای از در رزمگاه
به دشت اندرون لشکر انبوه گشت
زمین از پی پیل چون کوه گشت
سپاهی کشیدند بر چار میل
پس پشت گردان و در پیش پیل
ز هندوستان نیز کارآگاهان
برفتند نزدیک شاه جهان
بگفتند با او بسی رزم پیل
که او اسپ را بفگند از دو میل
سواری نیارد بر او شدن
نه چون شد بود راه بازآمدن
که خرطوم او از هوا برترست
ز گردون مر او را زحل یاورست
به قرطاس بر پیل بنگاشتند
به چشم جهانجوی بگذاشتند
بفرمود تا فیلسوفان روم
یکی پیل کردند پیشش ز موم
چنین گفت کاکنون به پاکیزه رای
که آرد یکی چارهٔ این به جای
نشستند دانش پژوهان بهم
یکی چاره جستند بر بیش و کم
یکی انجمن کرد ز آهنگران
هرانکس که استاد بود اندران
ز رومی و از مصری و پارسی
فزون بود مرد از چهل بار سی
یکی بارگی ساختند آهنین
سوارش ز آهن ز آهنش زین
به میخ و به مس درزها دوختند
سوار و تن باره بفروختند
به گردون براندند بر پیش شاه
درونش پر از نفط کرده سیاه
سکندر بدید آن پسند آمدش
خردمند را سودمند آمدش
بفرمود تا زان فزون از هزار
ز آهن بکردند اسپ و سوار
ازان ابرش و خنگ و بور و سیاه
که دیدست شاهی ز آهن سپاه
از آهن سپاهی به گردون براند
که جز با سواران جنگی نماند
مطلب مشابه: نگاهی بر زندگی کاوه آهنگر شخصیت اسطوره ای شاهنامه فردوسی
نبرد آریو برزن با اسکندر مقدونی

بعد از فتح بابل و شوش بهدست اسکندر، او درباره جادهها، منابع و آبهای پارس اطلاع جمع کرد. سپس نیمی از نیروهای خود را به همراه یکی از فرماندهان خود، پارمنیون، از مسیر شاهی راهی پارسه کرد و خود با نیم دیگر، از میانه کوهستان زاگرس راهی شد.
در این هنگام که پادشاه متواری شده و ارتش اصلی ایران نابود شده بود، این آریو برزن بود که فرماندهی نیروهای باقی مانده را به عهده گرفت.
تنگه دربند پارس (تنگتکاب) در نزدیکی شهر بهبهان امروزی، نبردگاه آریوبرزن و اسکندر شد. نا آشنایی اسکندر با منطقه به سود پارسیان بود و او مدتی را بهدنبال راهی برای دور زدن تنگه گشت.
این موضوع ادامه داشت تا اینکه چنانچه تاریخنگاران یونانی میگویند، چوپان یا کشاورزی محلی، راه گذر از کوهستان را به مقدونیان نشان میدهد و اسکندر با همراهی دو فرمانده خود، فیلوتاس و کراتروس، آریوبرزن و افرادش را از سه جهت مورد هجوم قرار میدهند.
پارسیان بهشدت غافلگیر شده و بسیاری از ایشان کشته شدند، اما آریوبرزن و چندتن از سوارکاران موفق به فرار گشتند.
آریوبرزن چون از محاصره بیرون آمد، به سوی پارسه شتافت تا به نیروهای نظامی محلی بپیوندد، اما فرماندار شهر که از شکست او مطلع شده بود و دانسته بود که اسکندر شکستناپذیر است، او را نپذیرفت.
گمان میرود که آریوبرزن در نهایت بهدست مقدونیان دستگیر و اعدام شد. پس از مرگ او، فراسائورتس توسط اسکندر، به ساتراپی پارس منصوب شد.
روایتهای متفاوت از نبرد دربند
به گفته آریان (تاریخنگار یونانی) آریو برزن به عنوان یک سردار شجاع و فداکار ایرانی دربند دیواری را ساخته بود که از ورود اسکندر به پارس جلوگیری میکرد.
وی به همراه خواهر خود یوتاب برای مقابله با سپاهیان اسکندر سدی را ساخته بودند که هیچ کسی توانایی عبور از آن را نداشت و کسی هم تلاشی در این زمینه نمیکرد.
لویز دول در کتاب آتیلا به جنگهای آریو برزن اشاره کرده است و میگوید بعد از جنگ های پی در پی اسکندر از شجاعت آریو برزن خوشش آمد و به او گفته است که تسلیم شود تا سر سلامت از میدان به در ببرد، اما آریو برزن در پاسخ به اسکندر میگوید: «شاهنشاه ایران مرا به اینجا فرستاده تا از این مکان دفاع کنم و من تا جان در بدن دارم از این مکان دفاع خواهم کرد.»
اسکندر در پاسخ به آریو برزن میگوید: «شاه تو فرار کرده. تو نیز تسلیم شو تا به پاس شجاعتت تو را فرمانروای ایران کنم.» در همین حال آریو برزن هم جواب می دهد: «پس حالا که شاهنشاه رفته من نیز در این مکان میمانم و آنقدر مبارزه میکنم تا بمیرم.»
زمانی که اسکندر این استقامت آریوبرزن را مشاهده کرد دستور داد تا از راه دور او را با نیزه و تیر بزنند. و دشمنان به قدری این کار را تکرار کردند که یک نقطه سالم هم در بدن این سردار باقی نماند. بعد از مرگ وی در همان نقطه به خاک سپرده شد.
این کتاب به شکل داستان به نقل حوادث میپردازد و آورده است: «شیوه مرگ آریوبرزن همانند لئونیداس قهرمان یونانی جنگ با خشایارشا بوده است»
در بخشی دیگر از کتاب هم آمده است که اسکندر به سربازانش دستور میدهد قبری برای این سردار ایرانی ساخته و روی آن بنویسند به یاد لئونیداس.
محل این نبرد مهم
نبردگاه آریوبرزن و اسکندر را در چند جای گوناگون حدس زده اند، به نظر میآید نبردگاه جایی در استان کهگیلویه و بویراحمد کنونی یا غرب استان فارس و یا بنا بر برخی روایتها اطراف شهر ارجان یا آریاگان (بهبهان کنونی) باشد.
به هر روی نا آشنایی اسکندر با منطقه به سود پارسیان بود ولی یک چوپان که تاریخنگاران نامش را لیبانی نوشتهاند راه گذر از کوهستان را به مقدونیان نشان میدهد و اسکندر میتواند آریوبرزن و یارانش را به دام اندازد.
(گفته می شود اسکندر پس از پایان جنگ آن اسیر را به خاطر خیانت می کشد). آریوبرزن با 40 سوار و 5000 پیاده خود را بیپروا به سپاه مقدونی زد و شمار بسیاری از یونانیان را کشت و خود نیز تلفات بسیاری داد، ولی موفق گردید از محاصره سپاه مقدونی بگریزد.
وحشت یونانیان از آریو برزن

کالیستنس در خصوص مقایسه نبرد دربند و نبرد گوگمل نوشتهاست:
اگر چنین مقاومتی در نبرد گوگمل (در کردستان عراق کنونی) در برابر ما صورت گرفته بود، شکست مان قطعی بود. در گوگمل با خروج غیرمنتظره داریوش سوم از صحنه، واحدهای ارتش ایران نیز که در حال پیروز شدن بر ما بودند در پی او دست به عقبنشینی زدند و ما پیروز شدیم. داریوش سوم در جهت شمال شرقی ایران فرار کرده بود و آریوبرزن در ارتفاعات جنوب ایران و در مسیر پرسپولیس به ایستادگی ادامه میداد.
آرامگاه آریو برزن

آرامگاه آریو برزن یا دخمه سنگی داو و دختر در منطقه ی حسین آباد و مراس خان رستم ممسنی و در دامنه ی کوه آنا استان فارس قرار گرفته است.
آرامگاه آریو برزن را در اصطلاح محلی «دی دوور »یا «دی و دوور »به معنی مادر و دختر مینامند.
این دخمه در ارتفاع تقریبی 300 متری قرار دارد و شبیه به دخمه های هخامنشی است و تشکیل شده از سطح پهن و بلندی که قسمت پایین آن را به صورت صاف در آورده اند.
تاریخدانان آن مربوط به 650 سال پیش از میلاد است. بر خلاف آرامگاههای هخامنشی در تخت جمشید و نقش رستم که همه از یک طبقه ساخته شدهاند آرامگاهآریو برزن از دو طبقه عالی ساخته و پرداخته شدهاست که بسیاری از محققان اروپایی درباره او نظریاتی ابراز نمودهاند.
برخى این دخمه را مربوط به دوره ماد مىدانند و برخى نیز آن را مربوط به یکى از شهریاران هخامنشى پیش از کوروش بزرگ مىدانند.
برخى نیز این دخمه را آرامگاه آریو برزن سردار هخامنشى مىدانند که در دربند پارس با اسکندر مقدونى جنگید.
در ضلع جنوب شرقى این دخمه استودان یا محل دفن مردگان در قبل از اسلام قرار دارد. این دخمه در تاریخ 29/9/1316 با شماره 299 در فهرست آثار ملى به رسیده است.
کلام آخر
کاش میشد بیشتر درباره آریو برزن مینوشت… او اسطوره ایران زمین است که ایران و ایرانی باید به وجود او افتخار کند. ما نیز امیدواریم که در سهم خود توانسته باشیم شما را با این اسطوره تاریخی بیشتر آشنا کنیم. در پایان امیدواریم از خواندن این مقاله نهایت لذت را برده باشید.
مطلب مشابه: نگاهی بر زندگی آرش کمانگیر در شاهنامه شخصیت و داستان او