بریدههایی از کتاب نبرد من اثر آدولف هیتلر (کتابی درباره افکار جنایتکار بزرگ)
در این بخش از سایت ادبی و هنری روزانه بریدههایی از کتاب نبرد من را برای شما دوستان قرار دادهایم. نبرد من کتابی است که توسط آدولف هیتلر نوشته شدهاست. این کتاب بیانگر اندیشههای سیاسی هیتلر و ناسیونال سوسیالیسم است. هیتلر در سال 1924 هنگامی که در قلعه لاندسبرگ زندانی بود بخش نخست کتاب را با دیکته کردن جملات به منشی خود رودلف هس به وجود آورد.
جملاتی از کتاب هیتلر
البته فساد مالی خود در دگرگون کردن یک جامعه، از یک جنگ واقعی موفق تر است!
این که دانش آموز بداند تاریخ وقوع جنگ ها چه زمانی بوده و مارشال چندم در چه تاریخی به دنیا آمده است بی فایده است. چیزی که در جنگ ها مهم هست، علت وقوع جنگ و تحقیق درباره نبردها و حوادث تاریخ است.
مردی که تمام عمر خود را به بدبختی، فقر و ناکامیگذرانده نمیتوانست اجازه دهد که پسرش شغلی غیر از کارمندی را ادامه دهد چون از نظر او برای بدبخت ها راه فراری جز کارمندی نبود.
هر چقدر یک عقیده مخالفان بیشتری داشته باشد طرفداران بیشتری را به سمت خود جذب میکند
تبلیغات سیاسی اصول خود را دارد، مثلا نباید در تبلیغات، دشمن را به سخره گرفت و او را کوچک کرد.
دولت به معنی ملت است و اگر دولت از ملت نباشد دولت زوال پذیر خواهد بود.
این روزها حتی انسان های ساکن آمازون و سیاه پوستان که دور از تمدن بوده اند و مانند حیوانات زندگی کرده اند با قوانین انسانی آشنا شدهاند اما یهودیان از آنها هم بی تمدن تر و بی احساس تر عمل میکردند.
اعتقاد من همیشه این بود که دوران جوانی بهترین فرصت برای کسب تجربه و سرمایه گذاری برای آینده است و آنان که در سال های کهنسالی پیروز و موفق هستند در دوران جوانی به سرمایه گذاری و کسب تجربه پرداخته اند.
تاریخ بارها به ما نشان داده که ملتی که از راه زور، اسلحه را کنار گذاشتند با بدترین شکل ممکن حقارت و ننگ را پذیرفته است.
طبیعت مرز سیاسی نمیشناسد. هرکس قدرت و زور بیشتری داشته باشد میتواند طبیعت را مهار کند و هرکس از همه قدرتمندتر باشد میتواند همه جهان را داشته باشد.
مطلب مشابه: بریدههایی از کتاب عقاید یک دلقک هانیرش بل با روایتی تلخ و تراژیک
انگلیسیها برای آزادی خود میجنگند و اگر اقتصاد خوبی ندارند به خوبی کشورها را با یکدیگر درگیر میکنند و اقتصاد آنها را میربایند
زمانی که یک دولت از نظر مالی تحت فشار باشد خیلی راحت میتوان افکار انقلابی را در آن جامعه گسترش داد.
یهودیان را تنها میتوان پارازیت هایی دانست که مانند زالویی از زندگی دیگران تغذیه میکنند.
اگر بهترین افراد پیروز شوند ملت به دنبال آنها به پیش میروند و اگر در راس امور افرادی فاسد قرار بگیرند ملت مخالفتی نمیکنند چرا که تودهای که در بین این دو قدرت قرار گرفته اند هرگز اهل مبارزه نیستند.
در واقع این شکست است که زمینه یک پیروزی است.
مردان بزرگ به خاطر افکار بزرگ و جدید خود است که تبدیل به مرد بزرگ میشوند
بزرگی هر ملت بستگی به ارزش و شخصیت کسانی است که در راس امور قرار دارند و آن را اداره میکنند.
امروز که بعد از سالها به گذشته خود مینگرم دو موضوع نظر من را به خود جلب میکند: یکی اشتیاق فراوانم برای ناسیولیست شدن که آن زمان برایش سر از پا نمیشناختم و دیگری علاقه به مطالعه تاریخ که باعث میشد شب و روز را به خواندن کتب تاریخی اختصاص دهم.
تاریخ برای همه مردم به منزله درس عبرت است
با اراده محکمی که داشتم میدانستم به جایی خواهم رسید.
ملتی که خود را تسلیم دیگران کند و اختیار خود را از دست بدهد آیندهای جز نابودی خود و آیندگان خود را ندارد
بعد از سپری کردن آن روزها بود که به این حرف ایمان آوردم که انسان زود به فقر و گرسنگی عادت میکند و به همه چیز بدبین میشود. آن روزها بسیاری از کارگران را دیده بودم که چون اوضاع خوبی را در روستای خود داشتند با ملت و دولت دوست و مهربان بودند اما بعد از این که به شهر آمده بودند و از یافتن شغل مناسب بازمانده بودند احساس و عواطف انسانی خود را از دست داده بودند و خوی یاغی گری در آنها زنده شده بود و برای امرار معاش خود دست به هر کاری زده بودند.
مطلب مشابه: بریدههایی از کتاب قلعه حیوانات شاهکار جرج اورول ( با جملات سنگین تامل برانگیز)
تعلیمات باید به گونهای توسعه یابد که یک جوان بعد از مدرسه یا دانشگاه به یک فرد آلمانی غیر قابل شکست تبدیل شود. باید در قلب و مغز جوانان نهال اتحاد و ناسیونالیسم و احساس عشق به اجتماع را بارور کرد. در این صورت یک روز درختان برومند به شکل یک ملیت پاک و دارای غرور ملی و قدرت شکست ناپذیر، نمود خواهد کرد
بسیاری از معلمان تاریخ نمیدانند که هدف از درس تاریخ آموزش حوادث جنگی به دانش آموزان نیست و حوادث جنگی فایده ای برای دانش آموزان ندارد. این که دانش آموز بداند تاریخ وقوع جنگ ها چه زمانی بوده و مارشال چندم در چه تاریخی به دنیا آمده است بی فایده است. چیزی که در جنگ ها مهم هست، علت وقوع جنگ و تحقیق درباره نبردها و حوادث تاریخ است.
معمولا مردم صلاح کار خود را نمیدانند و ناجی خود را نمیشناسند و به جای تقویت او شروع به مخالفت و تضعیف او میکنند. به این دلیل است که در طول سالها افراد زیادی قیام میکنند تا روش جدیدی را به مردم خود آموزش دهند.
یک جامعه هنگامیبه درجهٔ اعلای رشد خود میرسد که طبقهٔ ممتاز آن جامعه نمونهٔ بهترین مردم باشند و دورهٔ فروپاشی یک جامعه هنگامیاست که بدترین عوامل در آن حکومت ایجاد قدرت نماید
روزهایی را به یاد میآورم که در آن شهر به سختی تلاش میکردم و یک شاگرد نقاش بودم. با اینکه تمام روز تلاش میکردم باز هم بعضی از شب ها سر گرسنه بر بالین میگذاشتم. گرسنگی و بی پولی دو یار با وفای من در وین بودند. با هزاران زحمت و با صرف نظر از بسیاری از هزینه های ضروری و با کار بسیار پول تهیه میکردم و کتاب های مطالعه و تمرین نقاشی را تهیه میکردم…این یکی از صحنههای نبرد من با روزگار بود. تنها سرگرمیمن در آن سالها خواندن کتاب بود، سرگرمیکه به خاطر به دست آوردن آن مجبور بودم اغلب اوقات خود را بدون غذا سر کنم به همین دلیل کتاب ها را با علاقه و عمیق مطالعه میکردم. مطالبی را که از آن کتاب ها آموختم هنوز هم بعد سالیان سال مورد استفاده ام قرار میگیرند. با مطالعه همین کتاب ها و در همین دوران بود که نظریات جدیدی در من شکل گرفت.
بدون شک حفظ انسانیت روزی یکی از اساسیترین علل جنگهای سخت خواهد بود و انسان که مخلوطی از صفات مختلف مثل خود خواهی و نادانی است یک روز مجبور است برای حفظ انسانیت خود قیام کند. نیازهای انسان هرروز افزایش مییابد و او نمیتواند از حق و نیازهایش صرف نظر کند و تا سرحد مرگ برای نیازهایش تلاش خواهد کرد.
بعد از پیدایش یک تفکر و عقیده و مذهب پاک کردن یا از بین بردن آن از طریق نیروی نظامیتقریبا غیر ممکن است چون آن فکر مانند خون در رگ و اعصاب افراد آن حزب جریان دارد و انعقاد این خون به وسیله زور و فشار نظامیبسیار سخت است.
مطلب مشابه: خلاصه ای از کتاب مسخ اثر فرانتس کافکا (کتاب داستانی غم انگیز)
یکی از صفات فطری یهودیان این است که هر چند سال در یک محل سکونت دارند و دوباره به محل دیگری مهاجرت میکنند. این مهاجرت ارادی و به خواست خود آنها نیست بلکه به دلیل کارشکنیها، بی قانونی ها و جنایت ها بعد از چند سال از هر سرزمینی رانده میشوند و باید به سرزمین دیگر پناه ببرند. اما این امر هیچ ارتباطی با چادر نشینی ندارد چون اگر به میل خودشان باشد چنان به یک منطقه میچسبند که جدا کردن آنها کاری بسیار سخت است آنها آن قدر در یک منطقه افتضاح به بار میآورند که با زور و اجبار آنها را از سرزمین میرانند و وقتی اوضاع را خراب میبینند به اجبار از یک منطقه کوچ میکنند.
ملتهای متمدن با توجه به محدودیتهای زمین خود، افزایش جمعیت را متوقف میکنند
هرگونه حرکت نظامیو زورمندانه در مقابل یک جریان و فکر جدید دچار شکست میشود مگر این که یک فکر و اعتقاد جدید آغاز شود تا جایگزین فکر گذشته شود
میخواستم اراده ای از خود نشان دهم که همه بدانند کودکی که در خانواده ای ناتوان و فقیر رشد کرده حالا با اراده خود به قله های بلند موفقیت دست یافته است.
جامعه مانند یک زن است که در هر شرایطی به پشتیبانی همسرش نیاز دارد. یک ملت هم مصداق همان زن ناتوان است که به یک رهبر نیاز دارد تا بتواند به حیات خود ادامه دهد
آنها چند خصوصیت داشتند یکی این که شجاعت مقاومت در مقابل خطر نداشتند و در مواقع خطر فرار را بر قرار ترجیح میدادند هم چنین در دو به هم زنی استاد بودند، در مقابل گرانی سریعا اعتراض میکردند و برای رسیدن به حق خود در خیابان تجمع میکردند و شعار میدادند.
من برای کارمند شدن به دنیا نیامده بودم. او با توصیف گذشته خود سعی کرد مرا آگاه کند اما گفتههای او تاثیری در تصمیم من نداشت. هر زمان که به کارمند بودن فکر میکردم و خودم را در یک اتاق چهاردیواری به شکل سلول زندان، زندانی میدیدم از خود متنفر میشدم حتی تصور کارمند شدن هم در من سخت بود.
گرسنگی و بی پولی دو یار با وفای من در وین بودند.
مطلب مشابه: بریدههایی از کتاب زنده به گور صادق هدایت شاهکار ادبی او (درباره جوانی سرخورده و مطرود)
اتفاقات مهم سیاسی و نتایج آن همگی به ملت مربوط میشود و ملت باید درباره آن نظر دهند
نارضایتی در هر جامعه با نا امیدی؛ خشم و عصیان جلوه میکند. دستهای هم نارضایتی خود را با سرسختی در برابر انتخابات نشان میدهند و گروهی که تعداد زیادی از افراد جامعهاند؛ با عوامفریبی در انتخابات شرکت میکنند.
با هزاران زحمت و با صرف نظر از بسیاری از هزینه های ضروری و با کار بسیار پول تهیه میکردم و کتاب های مطالعه و تمرین نقاشی را تهیه میکردم…این یکی از صحنههای نبرد من با روزگار بود.
مارکسیست هم در حالی که دست دوستی به امپراتور میداد از پشت به آنها خنجر میزد. یهودی اهل صلح نیست و باید همه آنها را نابود کرد…
در حین بررسی مسائل سیاسی دریافته بودم که یکی از مسائل مهم در سیاست تبلیغات سیاسی است که حزب سوسیال دموکرات در این امر بسیار ماهر بود و از این روش برای اهداف خود استفاده میکرد و حزب بورژواها نتوانسته بودند از این وسیله به خوبی بهره گیری کنند.
در آن زمان ها از دو چیز ترس داشتم: یکی مارکسیست و دیگری یهود. بدون این که اطلاعاتی از آنها داشته باشم از آنها میترسیدم و با شنیدن نام آنها ترس تمام وجودم را فرا میگرفت.
دلایل بسیاری بود که دشمن میتوانست از پیروزی آلمان جلوگیری کند و یا اینکه آلمان را شکست دهد. دلایلی مثل خراب بودن اوضاع اقتصادی، حماقت و بی غیرتی و سستی سیاستمداران آلمانی و اصلی تر از همه نرسیدن تجهیزات!
مطلب مشابه: بریدههایی از کتاب بیمار خاموش اثر الکس مایکلیدیس (خلاصه این کتاب روانشناسی)