متن روانشناسی از بزرگان؛ جملات عمیق روانی از بزرگان این رشته

روانشناسی یکی از علوم‌های مهم جهان است که رشه اصلی آن به ارسطوی بزرگ برمی‌گردد. البته نظریات بسیار مهم و اصلی این علم در صده 1900 به خصوص توسط زیگموند فروید شکل گرفت. در ادامه متن همراه سایت بزرگ روزانه باشید تا نگاهی بر متن‌های روانشناسی از بزرگان این رشته داشته باشیم.

متن روانشناسی از بزرگان؛ جملات عمیق روانی از بزرگان این رشته

متن‌های روانشناسی از زیگموند فروید

در این بخش متن و جملاتی بسیار عمیق را از زیگموند فروید جمع آوری کرده‌ایم.

متن‌های روانشناسی از زیگموند فروید

هیچ درمانگری از آنچه عقده‌ها و مقاومت‌های درونی او اجازه می‌دهند فراتر نمی‌رود و در نتیجه از او انتظار داریم که فعالیت خود را از تحلیل خودش آغاز کند و در حین رصد بیمار، این تحلیل از خود را نیز تا سطحی عمیق پیش ببرد.

سال‌هاست ما پی برده‌ایم که مشکل روان‌رنجوری (نِورُوز) این نیست که بیمار نمی‌داند که در زمینه شخصیتش اضطراب دارد و یا نمی‌داند که ریشه اضطراب در او در گذشته او است. و یا نمی‌داند که باید هم‌بستر داشته باشد بنابراین اگر فقط به بیمار بگوییم که ریشه اصلی بیماری شما در دوران کودکی شماست (که البته خود آنرا به طور مبهم می‌داند ولی انکار می‌کند!) فایده برای درمان ندارد. او جاهل نیست، مشکل آن نیست که پزشک می‌داند و بیمار نمی‌داند!

نکته اینجاست که او مقاومت درونی برای ارضای نیازهای خویش دارد و این مقاومت‌های درونی در سطح ناخودآگاه در شخصیت پنهان شده است و بخش آگاه او اکنون به حکم عصبیت و نِورُوز سرسختانه به این مقاومت‌ها چسبیده است و از بیماری عصبیت دفاع می‌کند.

زیگموند فروید

از کتاب مبانی روانکاوی کلاسیک

ترجمه شاهرخ علیمرادیان

بورداخ، پزشک و فیزیولوژیست مطرحی که در قرن نوزدهم می‌زیسته تعریف بسیار دقیقی درباره رویا ارائه کرده که هنوز جزو بهترین تعاریف در زمینه رویا و خواب محسوب می‌شود. او عقیده دارد در رویاها، زندگی روزانه با زحمت و لذت‌هایش، با دردها و خوشی‌هایش هرگز تکرار نمی‌شود.

به عکس رویاها درست هدفشان آزاد کردن ما از زندگی روزانه است،‌ حتی زمانی که تمام ذهنمان آکنده از چیزی است، وقتی با اندوهی عمیق شرحه شرحه می‌شویم یا وقتی تمام نیروی فکری‌مان جذب مسئله‌ای می‌شود، رویا جز آن که وارد فضای حالت روحی ما شود و واقعیت را با نمادها بازنمایی کند کار دیگری نمی‌کند.

زیگموند فروید

از کتاب تفسیر خواب

ترجمه شیوا رویگریان

متن‌های روانشناسی از زیگموند فروید

کمونیست‌ها گمان می‌کنند راه رهایی از آفات را یافته‌اند. طبق نظر آنان، آدمی بی‌چون و چرا خوب است و خیرخواه همنوع خویش، اما نهاد مالکیت خصوصی به یکی قدرت می‌دهد و از این رو او را به بدرفتاری با همنوع وسوسه می‌کند و آن کس که از مالکیت محروم است باید با دشمنی در برابر ستمگر مقاومت کند و با او بستیزد.

اگر مالکیت خصوصی از میان برداشته شود و همه در ثروت سهیم و از لذت آن بهره‌مند شوند، بدخواهی و دشمنی بین انسان‌ها ناپدید خواهد شد. چون همه نیازها برآورده شود، علتی برای دشمنی وجود نخواهد داشت و همه با رغبت به کارهای لازم خواهند پرداخت.

مشغله من نقد اقتصادی نظام کمونیستی نیست؛ نمی‌توانم تحقیق و بررسی کنم که لغو مالکیت خصوصی سودمند و به صلاح است یا نه. اما می‌توانم تشخیص بدهم که پیش‌شرط روان‌شناختی آن [نظام فکری] وهمی بی‌پایه است. با لغو مالکیت خصوصی بی‌شک یکی از ابزارهای میل پرخاشگری انسان از او گرفته می‌شود که اگرچه ابزاری بسیار نیرومند است، نیرومندترین ابزارها نیست.

اما تفاوتی که از حیث قدرت و نفوذ میان آدمیان وجود دارد و رانه پرخاشگری برای مقاصد خود از آن سود می‌جوید به جای خود باقی می‌ماند و در ماهیت آن هم تغییری ایجاد نمی‌شود. میل به پرخاشگری زاده مالکیت خصوصی نیست. پرخاشگری در دوران‌های کهن، زمانی که مالکیت بسیار ناچیز بود، بدون حد و مرز حاکم بود…

زیگموند فروید

از کتاب تمدن و ملالت‌های آن

ترجمه محمد مبشری

هر آدمی می‌داند مطالبی با خود دارد که به هیچ وجه میل ندارد آنها را نزد شخصی دیگری فاش کند و یا آنکه احساس می‌کند این مسائل اصولا گفتنی نیستند، این‌ها صمیمی‌ترین افکار شخص به ‌شمار می‌آیند. گذشته از این‌ها افکار، همان آدم پاره‌ای اوقات احساس می‌کند چیزهای دیگری هم در ذهن دارد که میل ندارد حتی نزد خود نیز آنها را مرور کند. بدین معنی که می‌کوشد آنها را حتی از خودش هم پنهان کند و هرگاه این‌گونه افکار به ذهنش می‌رسند بی‌درنگ رشته آنها را قطع کرده و از خود می‌راند.

زیگموند فروید

از کتاب مفهوم ساده روانکاوی

ترجمه فرید جواهرکلام

خوشبختی امری کاملا ذهنی است. موقعیت یک برده پاروزن در کشتی‌های جنگی عهد باستان یا یک دهقان در جنگ‌های سی‌ساله یا یک قربانی تفتیش عقاید مقدس یا یک یهودی تحت تعقیب هرچند برای ما وحشتناک باشد باز هم ممکن نیست بتوانیم خود را به جای آنان بگذاریم و تغییراتی را به حدس دریابیم که کم‌حسی اولیه آنان، بی‌حس شدن تدریجی آنان، دیدگاه‌ها و توقعات‌شان و انواع شدید و خفیف تخدير حواس در ادراک لذت و رنج چه حالی در آنان ایجاد کرده است. در شرایط رنج شدید، مکانیسم‌های روانی معینی فعال می‌شوند که از آدمی حفاظت می‌کنند.

زیگموند فروید

از کتاب تمدن و ملالت‌های آن

ترجمه محمد مبشری-

متن‌های روانشناسی از زیگموند فروید

می‌دانیم که فراموشی‌های رایج به معنای انهدام حافظه، یعنی از بین رفتن آن، نیست، به این فرض مخالف گرایش پیدا کرده‌ایم که در حیات روانی هر آنچه زمانی ساخته شده است ممکن نیست زایل شود، یعنی همه چیز به نحوی حفظ می‌شود و ممکن است بتوان آن را در شرایط مناسب، مثلا بر اثر واپس‌روی روانی به گذشته دور، بار دیگر نمایان کرد.

زیگموند فروید

از کتاب تمدن و ملالت‌های آن

ترجمه محمد مبشری

گمان می‌کنم بتوانم با ذکر چند نکته پایانی بررسی این موضوع را به پایان برسانم. برنامه‌ای که اصل لذت بر ما تحمیل می‌کند تا سعادتمند شویم اجرا شدنی نیست، اما نباید – یا در واقع نمی‌توانیم – کوشش‌هایی را که ما را به نحوی به تحقق آن نزدیک می‌کنند رها کنیم. می‌توان راه‌های متفاوتی را پیش گرفت که محتوای هدفشان یا ایجابی، یعنی لذت‌جویی، یا سلبی، یعنی گریز از ناکامی، است. اما هیچ‌یک از این راه‌ها ما را به آن‌جا که آرزو می‌کنیم نمی‌رساند. سعادت به معنای تعدیل‌یافته آن، که فقط به این معنا آن را امکان‌پذیر می‌دانیم، مسئله اقتصاد لیبیدوی فردی است. در این خصوص پندی وجود ندارد که به کار همه بیاید؛ هرکس باید خود راهی را بیابد که او را رستگار کند.

زیگموند فروید

از کتاب تمدن و ملالت‌های آن

ترجمه محمد مبشری

در حقیقت هرگاه میل به اطاعت در افراد اجتماعی وجود داشته باشد، این میل در آن جامعه‌ موجب پیدا شدن فرمانروایان فرومایه و مستبد می‌گردد، در حالی که هرگاه انضباط و لزوم رهبر بر مبنای حس تعاون و زندگی مشترک باشد، رهبرانی عالی و بزرگ را به وجود می‌آورد.

زیگموند فروید

از کتاب آینده یک پندار

ترجمه هاشم رضی

مطلب مشابه: بریده‌هایی از کتاب نیمه تاریک وجود دبی فورد در باب روانشناسی و خودشناسی

بیماری و ناراحتی فرد را انکار می‌کنند. می‌گویند بیماری و پلیدی در زندگی وجود ندارد… من در اینجا از ابراز عقیده خویش خودداری نمی‌کنم که چنین شیوه درمانی اصولا روح آدمی را به وادی ضلالت و گمراهی اسف‌انگیزی می‌کشاند.

زیگموند فروید

از کتاب مفهوم ساده روانکاوی

ترجمه فرید جواهرکلام

اگر قادر نیستیم همه رنج‌ها را از میان برداریم اما قطعا می‌توانیم برخی از آن‌ها را از بین ببریم و برخی دیگر را تسکین دهیم.

زیگموند فروید

از کتاب تمدن و ملالت‌های آن

ترجمه محمد مبشری

متن‌های روانشناسی از زیگموند فروید

«…عبور از مرحله کودکانه و همرنگ شدن با فرهنگ و تمدنی که به وسیله اجتماع به دست آمده است، بروز کسالت عصبی را غیرقابل اجتناب می‌سازد، بدین ترتیب هر فردی در دنیای متمدن ناگزیر یک صدمه و لطمه روانی را تحمل کرده است. ما آثاری از آنها را حتی در کسانی که از نظر سلامت روح متوسط به شمار می‌آیند پیدا کرده‌ایم. در اجتماعات نیمه‌متمدن این آثار کمتر است و در میان اقوام غیرمتمدن تقریبا هیچ است.»

زیگموند فروید

از کتاب مفهوم ساده روانکاوی

ترجمه فرید جواهرکلام

می‌توانیم اطمينان داشته باشیم که

باقی ماندن گذشته‌ها در زیست روان

بیشتر قاعده است نه استثنایی نادر.

زیگموند فروید

از کتاب تمدن و ملالت‌های آن

ترجمه محمد مبشری

مطلب مشابه: جملات روانشناسی شخصیت؛ متن های زیبا در مورد آدم های خاص

جملاتی از کارل گوستاو یوونگ

یوونگ همواره به عنوان شاگرد فروید شناخته می‌شود و رابطه این میان دو در نوع خود بسیار جالب است.

جملاتی از کارل گوستاو یوونگ

    جایی که خرد حکمفرماست، بین فکر و احساس تعارضی وجود نداره.

    فکر کردن سخته، به همین دلیل هست که اکثر مردم قضاوت می کنن.

    تا زمانی که ناخودآگاه رو آگاه نکنید، زندگی شما رو هدایت می کنه و شما اون رو سرنوشت می نامید.

    زندگی واقعا از چهل سالگی شروع میشه. تا اون زمان، شما فقط در حال تحقیق هستید.

    ما اون چیزی نیستیم که برامون اتفاق افتاده، ما همون چیزی هستیم که آرزو داریم بهش تبدیل بشیم.

    هرکسی رو که ملاقات می کنید چیزی می دونه که شما نمی دونید اما باید بدونید. از اون ها یاد بگیرید.

    هر چیزی که ما رو در مورد دیگران عصبانی می کنه می تونه ما رو به درک خودمون برسونه.

متن‌های روانشناسی از زیگموند فروید

    اگر کسی بیشتر از دیگران بدونه، تنها میشه.

    وقتی اهداف برن، معنا هم میره. وقتی معنا بره، هدف هم میره.

    وقتی هدف از بین میره، زندگی روی دست های ما می میره.

    مهم‌ ترین سوالی که هر کسی می‌ تونه بپرسه این است: من در حال زندگی چه افسانه ای هستم؟

    وحشتناک ترین چیز این است که کسی رو به طور کامل بپذیریم.

    زندگی هر انسانی دارای یک پتانسیل هست، اگر اون پتانسیل بر آورده نشه، اون زندگی هدر رفته.

    دید شما تنها زمانی روشن میشه که بتونید به قلب خود نگاه کنید.

    کسی که به بیرون نگاه می کنه، رویا می بینه.

    کسی که به درون نگاه می کنه، بیدار میشه.

    کسی که از جهنم احساسات خود عبور نکرده باشه هرگز بر اون ها غلبه نکرده.

مطلب مشابه: متن روانشناسی در مورد عشق؛ سخنان ارزشمند درباره دوست داشتن

متن‌های روانشناسی از زیگموند فروید

    تا زمانی که چیزی رو نپذیریم نمی تونیم تغییرش بدیم.

    سرزنش رهایی نمی بخشه، در مضیقه قرار میده.

    رهایی واقعی نه از پنهان کردن یا سرکوب حالات دردناک احساس، بلکه تنها از تجربه کامل اون ها حاصل میشه.

    توانایی پرسیدن سوال بزرگ ترین منبع در یادگیری حقیقت است.

    شناخت تاریکیِ خود بهترین روش برای مقابله با تاریکی های دیگران است.

    دلیل شرارت در دنیا این هست که مردم قادر به گفتن داستان خود نیستن.

    این چیز گیج کننده ای در زندگی انسان است که چیزهایی که بیشترین ترس رو ایجاد می کنن سرچشمه بزرگ ترین خرد هستند.

اروین یالوم و متن‌های درخشانی از او

شاید اروین یالوم معروف‌ترین نویسنده و روانشناس میان ما ایرانی‌ها باشد چرا که بیشتر آثار او به زبان فارسی ترجمه شده و آثار او همیشه پُر فروش بوده‌اند.

اروین یالوم و متن‌های درخشانی از او

آزادی دلواپسی‌ای غایی است که کمتر قابل درک است. معمولا آزادی را مفهومی کاملا مثبت و خالی از ابهام تصور می‌کنیم. آیا انسان در سراسر تاریخ ثبت‌شده‌اش در حسرت آزادی و ستیز برای آن نبوده است؟ با وجود این، وقتی آزادی را از منظر انگیزه‌ غایی می‌نگریم، چشم‌ها با هراس خیره می‌ماند.

«آزادی» در مفهوم اگزیستانسیالش، فقدان ساختار خارجی‌ست. به این ترتیب فرد بر خلاف تجربیات روزمره، دیگر به جهانی موزون و ساختاریافته که پردازشی سرشتی دارد وارد نمی‌شود و حتی آن را ترک می‌کند. در عوض، فرد به‌طور کامل مسئول ـ یا به عبارتی مولف ـ دنیا، الگوی زندگی، انتخاب‌ها و اعمال خویش است.

«آزادی» از این دید، مفهومی مرعوب‌کننده دارد: به این معناست که زیرِ پایمان زمینی نیست، هیچ نیست جز حفره‌ای تهی و گودالی ژرف. پس پویایی کلیدی اگزیستانسیال، همان برخورد میان رویارویی‌مان با بی‌پایگیِ همه‌چیز و آرزویمان برای جای پایی محکم و ساختاریافته است.

اروین یالوم

از کتاب روان‌درمانی اگزیستانسیال

ترجمه سپیده حبیب

کتاب را بست و ادامه داد: «بنابراین مشکل وجود تمایلات جنسی نیست. بلکه این است که چیزی دیگر که بسیار گران‌بهاتر و باارزش‌تر است، در این میان نابود می‌شود! شهوت برانگیختگی و شهوت‌رانی، همگی اسیرکننده‌اند! مردم عامی، زندگی را همچون خوکی سپری می‌کنند که از آبشخور شهوت تغذیه می‌شود.»

برویر که از سرسختی نیچه در حیرت بود با خود تکرار کرد: «آبشخور شهوت شما در این زمینه احساسات نیرومندی دارید بیش از هر زمان دیگری می‌توان شور و هیجان را در صدای‌تان بازیافت.»

برویر به قصد صید آنچه در پی‌اش بود، اضافه کرد: «و تجربه خود شما در این حوزه چیست؟ آیا تجربیات تاسف‌باری داشته‌اید که منجر به این نتایج شده باشد؟»

در مورد اشاره قبلی‌تان به تولیدمثل به عنوان هدف اصلی – اجازه بدهید از شما بپرسم: نیچه سه بار با حرکت انگشت هوا را شکافت: «آیا بهتر نیست پیش از تولیدمثل، بیافرینیم و برازنده شویم؟ وظیفه ما در قبال زندگی، آفریدن موجودی برتر است، نه تولید موجودی پست‌تر هیچ چیز نباید به تکامل قهرمان درونی شما خللی وارد کند. اگر شهوت راه بر این تکامل می‌بندد، باید بر آن نیز چیره شد.»

اروین یالوم

از کتاب وقتی نیچه گریست

ترجمه سپیده حبیب

مطلب مشابه: جملات روانشناسی عمیق؛ 30 جمله قصار و نقل قول زیبا

پیوستن به دیگری، لزوما ترک خود نیست! یک بار گفتی در زمینه ارتباط خیلی چیزها می‌توانی از من بیاموزی. پس بگذار بیاموزمت! گاه لازم است شکاک و گوش به زنگ باشیم، ولی گاهی هم می‌شود آرام گرفت و به دیگران اجازه داد که لمس‌مان کنند.

اروین یالوم

از کتاب وقتی نیچه گریست

ترجمه سپیده حبیب

اروین یالوم و متن‌های درخشانی از او

او [نیچه] در چند جا به اهمیت پذیرش سرنوشت فردی تاکید کرده است. سرنوشت در معنای ژرف خود؛ نه فقط به عنوان سرنوشت تکاملی فردی، بلکه وضعیت انسان به عنوان یک موجود.

نیچه می‌گوید این وظیفه انسان نمو یافته است که به سرنوشت خویش، ژرف بنگرد. او می‌دانست که نگاه ژرف، اغلب موجب درد است، ولی باور داشت که باید خود را برای تحمل رنج حقیقت بپروریم. خیره شدن به حقیقت آسان نیست. نیچه نوشته است: «این کار همواره چشم انسان را می‌آزارد و در پایان بیش از آنچه می‌خواسته می‌یابد. در نهایت، نجات‌بخش بزرگ، همانا رنج است که به ما رخصت می‌دهد ژرف‌ترین ژرفاهای‌مان را بیابیم. دومین جمله ماندگار او این است که: «آنچه مرا نکشد قوی‌ترم می‌سازد.»

اروین یالوم

از کتاب وقتی نیچه گریست

ترجمه سپیده حبیب

این تجربه عشق و وضعیت هیجانی مرتبط با آن است که فرد را به خود می‌خواند، نه خودِ معشوق. در کار با بیماران آزرده از عشق، درستی و ارزش این عبارت نیچه که «انسان بیشتر دلباخته اشتیاق خویش است تا آنچه اشتیاقش را برانگیخته است» بارها بر من ثابت شده است.

اروین یالوم

از کتاب هنر درمان

ترجمه سپیده حبیب

در همین لحظه که من در حال نوشتنم در گوشه‌ دیگری از جهان، انسان‌های زیادی گرسنه‌اند. اگر سارتر بود می‌گفت: من در برابر این گرسنگی مسئولم.

البته من اعتراض می‌کردم: من نمی‌دانم آنجا چه خبر است و برای تغییر وضع اسفبار موجود، کار چندانی از دستم برنمی‌آید. ولی سارتر می‌گفت این منم که انتخاب کرده‌ام بی‌خبر بمانم و به جای آنکه خود را درگیر این وضع اسفبار کنم، در این لحظه‌ خاص فقط بنویسم.

می‌توانستم فراخوانی بدهم و اعانه جمع کنم یا از طریق ارتباطاتی که در اصحاب رسانه دارم، توجه همگان را به وضع موجود جذب کنم، ولی انتخاب کرده‌ام آن را نادیده بگیرم. من در برابر آنچه می‌کنم و آنچه انتخاب می‌کنم که نادیده بگیرم، مسئولم.

سارتر در اینجا مقصود اخلاقی ندارد: نمی‌گوید من باید رفتار متفاوتی داشته باشم، بلکه می‌گوید آنچه می‌کنم در حیطه مسئولیتم قرار دارد.

اروین یالوم‏

از کتاب روان‌درمانی اگزیستانسیال

ترجمه سپیده حبیب

مطلب مشابه: متن روانشناسی شادی و جملات درباره شادی کردن و زندگی شاد داشتن

اروین یالوم و متن‌های درخشانی از او

تا زنده‌ای، زندگی کن! اگر زندگیت را به کمال دریابی، وحشت مرگ از بین خواهد رفت! وقتی کسی بهنگام زندگی نمی‌کند، نمی‌تواند بهنگام بمیرد… از خود بپرس که آیا زندگی را به کمال دریافته‌ای؟…

آیا زندگی خودت را زیسته‌ای؟ یا با آن زنده بوده‌ای؟ آیا آن را برگزیده‌ای؟ یا زندگیت تو را برگزیده است؟ آیا آن را دوست داری؟ یا از آن پشیمانی؟ این است معنی زندگی را به کمال دریافتن.

اروین یالوم

از کتاب وقتی نیچه گریست

ترجمه سپیده حبیب

نخستین بار زمانی به او [شوپنهاور] علاقه‌مند شدم که برای نوشتن رمان وقتی نیچه گریست مشغول تحقیق درباره نیچه بودم. این دو تن هرگز دیداری نداشته‌اند – نیچه شانزده ساله بوده که شوپنهاور از دنیا رفته است ـ ولی نیچه بسیار از شوپنهاور آموخت و ابتدا با تحسین از او یاد کرد. ولی بعدها با شور فراوان به او تاخت.

من مسحور این جدایی شدم. نیچه و شوپنهاور شباهت‌های فراوانی داشتند، هر دو در زمینه کندوکاو در وضعیت انسان سرسخت و نترس بودند، از همه صاحبان قدرت دوری جستند و از تمامی اوهام و پندارهای پوچ درباره هستی دست کشیدند. با این حال به دو نگرش کاملا متضاد نسبت به زندگی رسیدند، نیچه زندگی را با آغوش باز پذیرفت و آن را جشن گرفت؛ شوپنهاورِ عبوس، بدبین شد و به نفی زندگی پرداخت.

اروین یالوم

از کتاب درمان شوپنهاور

ترجمه سپیده حبیب

من رویای عشقی را در سر می‌پروراندم که چیزی بیش از اشتیاق دو تن برای تصاحب یکدیگر بود… من رویای عشقی را در سر دارم که در آن اشتیاقی دو جانبه برای جستجوی حقیقتی برتر میان دو تن پدید آید، شاید نباید آن را عشق نامید، شاید نام حقیقی آن دوستی است.

اروین یالوم

از کتاب وقتی نیچه گریست

ترجمه سپیده حبیب

متن‌های روانشناسی از اریک فروم

متن‌های روانشناسی از اریک فروم

اگر جز سوم عشق یعنی احترام وجود نداشته باشد، احساس مسئولیت به آسانی به سلطه‌جویی و میل به تملک دیگری سقوط می‌کند. منظور از احترام، ترس و وحشت نیست، بلکه توانایی درک طرف، آن چنان که وی هست، و آگاهی از فردیت بی‌همتای اوست.

احترام یعنی علاقه به این مطلب که دیگری، آن‌طور که هست، باید رشد کند و شکوفا شود. بدین ترتیب، در آنجا که احترام هست، استثمار وجود ندارد. من می‌خواهم معشوقم برای خودش و در راه خودش پرورش بیابد و شکوفا شود، نه برای پاسداری من.

اگر من شخص دیگری را دوست دارم، با او آن چنان که هست، نه مانند چیزی برای استفاده خودم یا آنچه احتیاجات من طلب می‌کند احساس وحدت می‌کنم.

واضح است که احترام آنگاه میسر است که من به استقلال رسیده باشم یعنی آنگاه که بتوانم روی پای خود بایستم و بی‌مدد عصا راه بروم، آنگاه که مجبور نباشم دیگران را تحت تسلط خود در بیاورم یا استثمارشان کنم.

احترام تنها بر پایه آزادی بنا می‌شود: به مصداق یک سرود فرانسوی، «عشق فرزند آزادی است» نه از آن سلطه‌جویی.

اریک فروم

از کتاب هنر عشق ورزیدن

ترجمه پوری سلطانی

مطلب مشابه: جملات روانشناسان معروف؛ سخنان و جملات روانشناسی درباره در مورد زندگی

زیستن خود هنری است و در حقیقت مهم‌ترين و در عین حال مشکل‌ترین و پیچیده‌ترین هنری است که انسان تجربه می‌کند. هدف این هنر انجام کار به‌خصوصی نیست، بلکه هدف آن زندگی شایان تحسین و پرورش استعدادهای ذاتی است. در پهنه هنر زیستن انسان هم هنرمند است و هم محصول هنر، هم مجسمه‌ساز است هم سنگ مرمر، هم پزشک است هم بیمار.

اریک فروم

از کتاب انسان برای خویشتن

ترجمه اکبر تبریزی

عشق کودکانه از این اصل پیروی می‌کند که: «من دوست دارم چون دوستم دارند.» عشق پخته و کامل از این اصل که: «مرا دوست دارند چون دوست دارم.» عشق نابالغ می‌گوید: «من تو را دوست دارم برای اینکه به تو نیازمندم.» عشق رشدیافته می‌گوید: «من به تو نیازمندم چون دوستت دارم.»

اریک فروم

از کتاب هنر عشق ورزیدن

ترجمه پوری سلطانی

متن‌های روانشناسی از اریک فروم

اگر کسی به ما بگوید که عاشق گل است، و ما ببینیم که اغلب فراموش می‌کند گل‌هایش را آب بدهد، طبیعتا عشق او را به گل باور نخواهیم کرد. عشق عبارت است از رغبت جدی به زندگی و پرورش آنچه بدان مهر می‌ورزیم. آن‌جا که این رغبت جدی وجود ندارد، عشق هم نیست.

…عشق و رنج جدایی ناپذیرند. آدمی چیزی را دوست می‌دارد که برای آن رنج برده باشد و رنج چیزی را بر خویشتن هموار می‌کند که عاشقش باشد.

دلسوزی و توجه ضمنا جنبه دیگری از عشق را در بر دارند؛ و آن احساس مسئولیت است. امروز احساس مسئولیت با اجرای وظیفه، یعنی چیزی که از خارج به ما تحمیل شده است، اشتباه می‌شود. در حالی که احساس مسئولیت به معنای واقعی آن امری کاملا ارادی است؛ پاسخ آدمی است به احتیاجات یک انسان دیگر، خواه این احتیاجات بیان شده باشند یا بیان نشده باشند. «احساس مسئولیت کردن» یعنی توانایی و آمادگی برای «پاسخ دادن».

اریک فروم

از کتاب هنر عشق ورزیدن

ترجمه پوری سلطانی

نمونه دیگری از این که فروید تحمل نظر مخالف را نداشت می‌توان در برخورد او با اعضای اتحادیه بین‌المللی روانکاوان مشاهده کرد که آنها به روش اولیه فروید، وفاداری کامل و مطلقی نداشتند. فروید در ۱۸ فوریه ۱۹۱۹ نامه‌ای به جونز نوشت و در خلال آن آورد: «قصد شما برای پاک کردن انجمن روانکاوان لندن از پیروان یونگ عالی است.»

این روحیه خاص فروید که دوستان جدا شده از خود را هرگز نمی‌بخشید، در واکنش او به مرگ آلفرد آدلر چشمگیر است. او در پاسخ به آرنولد زوایگ که گفته بود به شدت از شنیدن خبر مرگ آدلر منقلب شده است، نوشت: «من از دلسوزی شما به آدلر سر در نمی‌آورم. مرگ یک پسربچه یهودی اهل یکی از نواحی حومه وین در ابردین خود به خود عاقبت عجیبی است و در عین حال، نشان می‌دهد که او چقدر از هدف دور شده است. به راستی دنیا رفتار او را در مخالفت با روانکاوی، سخت نیکو پاداش داد».

با وجود همه این شواهد، باز هم ستایشگران متعصب فروید هر نوع قدرت‌طلبی را در او انکار می‌کنند. جونز بارها درباره این موضوع داد سخن می‌دهد و مثلا در جایی می‌نویسد: «مردم از شخصیت ظالم فروید و اصرار جزمی او برای این که همه پیروانش باید حرف‌های او را بپذیرند، سخن می‌گویند. نادرست بودن این اتهامات مسخره و غیر‌واقعی را به خوبی می‌توان از نامه‌ها، نوشته‌ها و از خاطرات کسانی که با او کار کرده‌اند، استنباط کرد». یا در جای دیگری می‌نویسد: «مشکل بتوانم کسی را تصور کنم که گهگاه او را به صورت دیکتاتور نشان داده‌اند، در حالی که باطن او شباهتی به دیکتاتور نداشت».

اریک فروم

از کتاب رسالت زیگموند فروید

ترجمه فرید جواهرکلام

متن‌های روانشناسی از اریک فروم

دیگران سر از رفتارهای ما درنمی‌آورند، خب که چه؟ انتظار آن‌ها برای اینکه ما فقط باید کاری را انجام بدهیم که آن‌ها می‌فهمند، تلاش برای دیکته کردن نظراتشان به ماست. اگر این رفتار ما در نظر آن‌ها نشانه «غیراجتماعی بودن» یا «غیرمنطقی بودن» است، بگذارید باشد.

اغلب آن‌ها کسانی هستند که از آزادمنشی و شجاعت ما برای اینکه خودمان باشیم، خوششان نمی‌آید. تا زمانی که رفتارهای ما موجب آزار دیگران و یا تجاوز به حقوق آن‌ها نیست، به هیچ‌وجه ضرورت ندارد که برای آن‌ها درباره رفتارمان توضیح و یا به آن‌ها حساب پس بدهیم.

چه زندگی‌هایی که در اثر «نیاز به توضیح دادن» خراب نشده‌اند، آن هم توضیحاتی که باید دیگران حتما آن‌ها را بفهمند و تأیید هم بکنند! بگذارید منظور شما از روی اعمالتان و به صورت واقعی مورد قضاوت قرار گیرد، ولی بدانید که یک انسان آزاد، فقط باید به خودش یعنی – عقل و وجدانش -‌ و افراد بسیار اندکی که حق دارند توضیحات او را بشنوند، توضیح بدهد.

اریک فروم

از کتاب هنر بودن

ترجمه پروین قائمی

هنگامی که انسان اعتماد به نفس یا احساس خودارزشمندی را از دست می‌دهد، به توانایی‌هایش شک می‌کند و زندگی و کار در نگاه او بی‌ارزش می‌شوند، آنگاه به این نتیجه می‌رسد که باید هدف زندگی خود را «داشتن»‌هایی چون تعطیلات دلپذیر، فرزندان مطیع، رابطه‌های خوب، تفکرات درخشان و برجسته، بحث‌های مهم‌تر و مفصل‌تر و امثال این‌ها قرار دهد.

کسی که هدف زندگی‌اش را «داشتن‌های» گوناگون می‌داند، مانند آن انسان سالمی است که به جای استوار ایستادن بر پاهای خود، همیشه از چوب زیربغل استفاده می‌کند. چنین فردی برای زیستن، به یک شی خارجی چنگ می‌اندازد تا در نگاه دیگران، آن کسی جلوه کند که آرزو دارد باشد. او تا آنجا «کسی» محسوب می‌شود که بتواند چیزی داشته باشد. او تصمیم می‌گیرد بر اساس داشتن چیزهایی، کسی باشد و در واقع خودش در مالکیت اشیایی است که تصور می‌کند مالک آن‌هاست.

اریک فروم

از کتاب هنر بودن

ترجمه پروین قائمیر

جملاتی از روانشناس بزرگ فرد بوش

جملاتی از روانشناس بزرگ فرد بوش

درحالی که تعداد کمی از ما قادریم دقیقا درباره آرزوها، اشتیاقات، یا غم‌هایمان بگوییم و زبان کتری ترک‌داری است که ما بر آن ضرب آهنگ‌هایی می‌نوازیم تا خرس‌ها با آن برقصند، در تمام مدت اشتیاقمان این است که ستاره‌ها به حالمان دل بسوزانند. (نقل‌قول از مادام بوواری فلوبر)

ما همچنان یک کتری داریم که هرچند ترک‌دار است اما هنوز مشتاقیم که دل کسی را با آن به دست بیاوریم و امیدواریم که روزی کسی اشتیاق ما را بشنود نامی بر آن بگذارد، به ما کمک کند آن را بفهمیم و دگرگون کنیم و شاید متوجه شویم که اشتیاق به انگیختن ترحم دیگران برای دفع هیجانمان از رقصیدن است و به این ترتیب بتوانیم با شادمانی موسیقی بنوازیم و با هر که می‌خواهیم برقصیم و یا نرقصیم. از نظر من این اصل کار تحلیل است.

نقل‌قول فلوبر بیانگر یکی از چندین معضلی است که روانکاوان در رابطه با مفهوم پیچیده واژه‌ها و زبان با آن روبرو هستند، آن هم به خصوص آنجا که تحلیلگر تلاش می‌کند موسیقی چندآوایی کتری ترک‌دار را به چیزی که برای بیمار با معنا و مفهوم باشد و به کار تحلیل بیاید ترجمه کند.

فرد بوش

از کتاب خلق یک ذهن روانکاوانه

ترجمه توفان گرکانی و سحر شهنازی

پانیاگوا تاکید می‌کند که در هر لحظه بالینی «سه سطح» در حال عملکرد هستند: نخست بیمار و آنچه فکر می‌کند دارد درباره‌اش صحبت می‌کند، سپس تحلیلگر و فکرش درباره مطالب بیمار و درنهایت آن سطح قابل‌کار، آن فضای میان افکار بیمار و تحلیلگر که می‌تواند منجر به مداخله شود، مداخله‌ای با معنا و مفهوم از آن نوع که فنیکل (۱۹۴۱) مطرح می‌کند: «نه خیلی سطحی و نه خیلی عمیق.» به‌معنای دیگر ما تلاش می کنیم که چیزی بگوییم بامعنا و مفهوم که روند تحلیل را جلوتر ببرد بدون آنکه بیمار را بیش از اندازه مشوش کند.

با این نوع کار، ما نوعی اشتراک مساعی میان افکار و حس‌های درونی‌تر بیمار و مداخله‌های تحلیلگر ایجاد می‌کنیم. اینجا بار دیگر بر اهمیت گوش کردن تحلیلگر به تداعی‌های پیش‌آگاه پافشاری می‌کنیم؛ ما این پیام را منتقل نمی‌کنیم که «بصیرت و دریافت» متکی بر توانایی جادویی تحلیلگر است در خوشه‌چینی مفاهیم عمیق؛ پیام ما این است که بصیرت همچون روندی روانی و ناشی از محتوای ذهن بیمار بروز می‌کند، مسیر سوخت‌وساز را طی می‌کند و توسط شنونده‌ای همدل ترجمه و ضبط می‌شود. تحلیلگری که در خواندن ناخودآگاه درخشان است ممکن است با این روش در وضع نامساعدی قرار بگیرد چرا که ترجمه بصیرت‌هایش به چیزی که بتواند از طریق پیش‌آگاه بیمار جذب و درک شود، کار ساده‌ای نیست.

فرد بوش

از کتاب خلق یک ذهن روانکاوانه

ترجمه توفان گرکانی و سحر شهنازی

متن‌های روانشناسی از آدام فیلیپس

متن‌های روانشناسی از آدام فیلیپس

از همان کودکی خیلی زود متوجه می‌شویم که نیازهایمان، مانند آرزوهایمان، همیشه به‌صورت بالقوه برآورده‌نشده هستند. چرا که امکان دست نیافتن به خواسته‌هایمان همیشه همچون سایه به دنبال ماست. در بهترین حالت یاد می‌گیریم که خواسته‌هایمان را به‌شیوه‌ای کنایی ابراز کنیم و در بدترین حالت از نیازهایمان متنفر می‌شویم.

اما این را نیز می‌آموزیم که، جایی در حد فاصل میان زندگی‌هایی که داریم و زندگی‌هایی که دوست می‌داشتیم، زندگی کنیم. همیشه دو زندگی وجود دارد: یکی همان زندگی‌ای که اکنون داریم، و دیگری آنکه همیشه در کنار زندگی فعلی‌مان بوده است؛ زندگی موازی‌ای که هیچ‌گاه از سر نگذرانده‌ایم، زندگی‌هایی که در تنها در ذهن‌هایمان آنها را زیسته‌ایم، زندگی (یا زندگی‌هایی) که آرزویشان را داشته‌ایم، خطرهایی که نکرده‌ایم و فرصت‌هایی که ازشان استفاده نکرده‌ایم یا برایمان مهیا نبوده‌اند… محرومیت از زیستنِ زندگی‌های نازیسته، چه اجباری بوده باشد چه انتخابی، ما را تبدیل کرده است به کسی که هم‌اکنون هستیم…

آدام فیلیپس

از کتاب حسرت در ستایش زندگی نازیسته

ترجمه میثم سامان‌پور

فروید چه چیزی از عشق به ما یاد داد؟ اینکه عشق از وابستگی شروع می‌شود، اینکه شروع عشق از مادری است که قدرتمندتر از ما، اما عاشق ماست، کسی که عاشق همه دنیای نوزاد است، و کسی که به‌عنوان منبع تغذیه، امنیت و لذت باقی می‌ماند. تمام آسیب‌شناسی‌های عشق از این وضعیت اولیه نابرابرِ وابستگی شرح و بسط می‌یابند. عشق مادرانه، اگر بناست که در نوع خود خوب باشد، هم باید از سوء‌استفاده مادر از قدرت بسیار برترش جلوگیری کند و هم از آن ایثار و ازخودگذشتگی همه‌جانبه‌ای که نوزاد را به یک فرد مستبد تبدیل می‌کند.

عشق بین دو نفر، که یکی از دیگری قدرتمندتر است، در نوع خود عشق خوبی است، اگر فرد ضعیف‌تر را برای رابطه عاشقانه میان دو فرد برابر آماده سازد. اما زمانی که این عشق منجر به تحمل وابستگی نابرابر مداوم و طولانی‌مدت شود، یا به‌جای آمادگی برای وابستگی متقابل و برابر به ترس از هرگونه وابستگی منجر گردد، آنگاه این عشق یک شکست محسوب می‌شود.

آدام فیلیپس

از کتاب حسرت در ستایش زندگی نازیسته

ترجمه میثم سامان‌پور

همه ما دو زندگی موازی داریم: یکی همین زندگی کنونی‌مان و دیگری همان که حس می‌کنیم باید می‌داشتیم یا هنوز هم ممکن است داشته باشیمش. با وجود تمام تلاشی که صَرف زیستن در لحظه می‌کنیم، آن زندگیِ نازیسته به حضوری گریزناپذیر می‌ماند، به سایه‌ای که گویی قدم‌به‌قدم ما را دنبال می‌کند؛ و همین ممکن است تبدیل شود به داستان زندگی ما: مرثیه‌ای در سوگ نیازهای برآورده‌نشده و میل‌های قربانی‌شده. افسانه استعدادهایمان ما را افسون می‌کند؛ این افسانه که می‌توانیم چه‌جور آدمی شویم و چه‌ها کنیم. و این می‌تواند زندگی ما را به یک ناکامی همیشگی و بی‌پایان تبدیل کند.

آدام فیلیپس

از کتاب حسرت در ستایش زندگی نازیسته

متن‌های روانشناسی از آدام فیلیپس

از همان کودکی خیلی زود متوجه می‌شویم که نیازهایمان، مانند آرزوهایمان، همیشه به‌صورت بالقوه برآورده‌نشده هستند. چرا که امکان دست نیافتن به خواسته‌هایمان همیشه همچون سایه به دنبال ماست. در بهترین حالت یاد می‌گیریم که خواسته‌هایمان را به‌شیوه‌ای کنایی ابراز کنیم و در بدترین حالت از نیازهایمان متنفر می‌شویم.

اما این را نیز می‌آموزیم که، جایی در حد فاصل میان زندگی‌هایی که داریم و زندگی‌هایی که دوست می‌داشتیم، زندگی کنیم. همیشه دو زندگی وجود دارد: یکی همان زندگی‌ای که اکنون داریم، و دیگری آنکه همیشه در کنار زندگی فعلی‌مان بوده است؛ زندگی موازی‌ای که هیچ‌گاه از سر نگذرانده‌ایم، زندگی‌هایی که در تنها در ذهن‌هایمان آنها را زیسته‌ایم، زندگی (یا زندگی‌هایی) که آرزویشان را داشته‌ایم، خطرهایی که نکرده‌ایم و فرصت‌هایی که ازشان استفاده نکرده‌ایم یا برایمان مهیا نبوده‌اند… محرومیت از زیستنِ زندگی‌های نازیسته، چه اجباری بوده باشد چه انتخابی، ما را تبدیل کرده است به کسی که هم‌اکنون هستیم…

آدام فیلیپس

از کتاب حسرت در ستایش زندگی نازیسته

ترجمه میثم سامان‌پور

سخنان بسیار عمیق و روانشناسانه از دکتر دوآن شولتز

سخنان بسیار عمیق و روانشناسانه از دکتر دوآن شولتز

افراد خودشیفته تنها افکار و احساسات خود و نیازهای خودشان را واقعی می‌پندارند. چون تمام حواس‌شان متوجه خودشان است، نمی‌توانند با دنیای خارج یا دیگران رابطه برقرار کنند. قادر به تجربه عینی چیزی فراسوی خویشتن، نیستند و همه چیز را با نگرش ذهنی خویش ادراک می‌کنند.

دوآن شولتز

از کتاب روانشناسی کمال

ترجمه گیتی خوشدل

[به نظر مزلو] زمانی که فاقد احترام به خود باشیم، در مقابله با زندگی احساس حقارت و دلسردی و ناتوانی می‌کنیم. برای دستیابی به احساس احترام به خود راستین، باید خود را خوب بشناسیم و بتوانیم فضایل و نقاط ضعف‌مان را به طور عینی تشخیص دهیم. اگر ندانیم چیستیم و کیستیم، نمی‌توانیم به خود احترام بگذاریم.

دوآن شولتز

از کتاب روانشناسی کمال

ترجمه گیتی خوشدل

[به اعتقاد اریک فروم] یافتن عشق بارور از دشوارترین دستاوردهای زندگی است. منظور از عشق «عاشق شدن» نیست. لازمه عشق تلاش فراوان است زیرا عشق بارور از چهار ویژگی مهم برخوردار است: توجه، احساس مسئولیت، احترام و شناخت.

عشق ورزیدن به دیگران یعنی مهر ورزیدن به آنها (به معنی مواظبت و مراقبت از آنان)، یعنی علاقه‌مندی عمیق به حال و وضعیت‌شان و آسان کردن رشد و کمال‌شان. لازمه اینها داشتن احساس مسئولیت در پاسخگویی به نیازهای آنهاست. همچنین، عشق ورزیدن یعنی محترم شمردن و پذیرفتن فردیت آنها، یعنی مهر ورزیدن به آنها برای آنکه و آنچه هستند. برای محترم شمردن آنها، باید آنها را درست و کامل شناخت. باید به طور عینی دانست که چیستند و کیستند.

اکنون می‌توان فهمید چرا یافتن عشق بارور دشوار است. عشق بیش از آن که شور و هیجان باشد، فعالیت است. عشق بارور به عشق جسمانی محدود نمی‌شود، بلکه می‌تواند عشق برادرانه (عشق به همه انسان‌ها) یا عشق مادرانه (عشق مادر به کودک) نیز باشد.

دوآن شولتز

از کتاب روانشناسی کمال

ترجمه گیتی خوشدل

افراد خودشیفته تنها افکار و احساسات خود و نیازهای خودشان را واقعی می‌پندارند. چون تمام حواس‌شان متوجه خودشان است، نمی‌توانند با دنیای خارج یا دیگران رابطه برقرار کنند. قادر به تجربه عینی چیزی فراسوی خویشتن، نیستند و همه چیز را با نگرش ذهنی خویش ادراک می‌کنند.

دوآن شولتز

از کتاب روانشناسی کمال

ترجمه گیتی خوشدل

به اعتقاد یونگ، بیشتر بدبختی و یاس بشر و احساس پوچی و بی‌هدفی و بی‌معنایی، از نداشتن ارتباط با بنیادهای ناهشیار شخصیت است. به اعتقاد او، علت اصلی این ارتباط از دست رفته، اعتقاد بیش از پیش ما به علم و عقل به عنوان راهنماهای زندگی اوست. او می‌گوید ما بیش از اندازه یک بعدی شده‌ایم، بر هشیاری تاکید می‌کنیم و به بهای از دست دادن ناهشیاریمان موجود عاقل شده‌ایم.

خود را از اعتقادات خرافی رها ساخته‌ایم (یا می‌کوشیم خود را این‌طور متقاید کنیم) اما در این روند، ارزش‌های معنوی و اتحاد با طبیعت را از دست داده‌ایم. به تعبیر دیگر، غیرانسانی شده‌ایم. و از این رو خود را بی‌معنا و بی‌پیوند می‌یابیم.

پوچی و بیهودگی بر ما چیره گشته است. این «روان‌نژندی همگانی عصر ما» پیامد نداشتن ارتباط معنوی با گذشته ما است. این، بیماری گسستن و گسیختگی است و تنها یک چاره دارد: تجدید ارتباط با نیروهای ناهشیار شخصیت‌مان. از این رو، توصیه یونگ به بشریت دقیقا همان توصیه او به خودش بود: رویارویی با ناهشیار.

یونگ از چیرگی یا تسلط ناهشیاری بر شخصیت آدمی دفاع نمی‌کند. بلکه به‌عکس، سلامت روان را مسیر و هدایت هشیارانه ناهشیاری می‌داند. عوالم هشیار و ناهشیار باید یکپارچه شوند و به هر دوی آنها امکان رشد و پرورش آزادانه داده شود.

فرایندی که موجب یکپارچگی شخصیت انسان می‌شود فردیت یافتن، یا تحقق خود است.

دوآن شولتز

از کتاب روانشناسی کمال

ترجمه گیتی خوشدل

مطالب مشابه را ببینید!

متن تبریک روز روانشناس و مشاور 9 اردیبهشت با جملات زیبا تبریک روز روان‌شناس به مادرم ( روز روانشناس مبارک با متن و عکس) انشا معلم ؛ انشا در مورد معلم ؛ 7 انشای زیبا در مورد معلم و شغل معلمی تبریک روز کارگر به پسرم (عکس نوشته و جملات تبریک به فرزند کارگر) متن و شعر درباره خلیج فارس به مناسب روز جهانی خلیج فارس (10 اردیبهشت) تبریک روز جهانی گرافیک 8 اردیبهشت (جملات و متن تبریک به گرافیست ها) تبریک روز روانشناس به عشقم (تبریک روز روانشناس 9 اردیبهشت به همسر و عشق) تبریک روز معلم از طرف دانش آموز (25 روز معلم مبارک جدید) جملات روز معلم برای دبیر، استاد دانشگاه و معلم با متن های رسمی و ادبی تبریک روز معلم به خواهر و برادر با جملات کوتاه و متن روزت مبارک