اشعار غزلیات عاشقانه دیوان حافظ (از غزل شماره 251 تا 300)

مجموعه غزلیات عاشقانه دیوانه حافظ از 251 تا 300

در این مطلب روزانه اشعار غزلیات عاشقانه دیوان حافظ از غزل شماره 251 تا 300 را گردآوری کرده ایم. امیدواریم از خواندن این مجموعه اشعار زیبای عاشقانه لذت ببرید.

اشعار غزلیات عاشقانه دیوان حافظ (از غزل شماره 251 تا 300)

غزل شماره 251 حافظ شیرازی

شب وصل است و طی شد نامه هجر

سلام فیه حتی مطلع الفجر

دلا در عاشقی ثابت قدم باش

که در این ره نباشد کار بی اجر

من از رندی نخواهم کرد توبه

و لو آذیتنی بالهجر و الحجر

برآی ای صبح روشن دل خدا را

که بس تاریک می‌بینم شب هجر

دلم رفت و ندیدم روی دلدار

فغان از این تطاول آه از این زجر

وفا خواهی جفاکش باش حافظ

فان الربح و الخسران فی التجر

تفسیر: باید رنج و مصیبت ها را تحمل کنی تا به نتیجه برسی. روزگار ناکامی به زودی طی می شود به شرط آنکه صبور باشی و امید خود را از دست ندهی و از حرکت و تلاش منصرف نشوی.

غزل شماره 252 حافظ شیرازی

گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر

بجز از خدمت رندان نکنم کار دگر

خرم آن روز که با دیده گریان بروم

تا زنم آب در میکده یک بار دگر

معرفت نیست در این قوم خدا را سببی

تا برم گوهر خود را به خریدار دگر

یار اگر رفت و حق صحبت دیرین نشناخت

حاش لله که روم من ز پی یار دگر

گر مساعد شودم دایره چرخ کبود

هم به دست آورمش باز به پرگار دگر

عافیت می‌طلبد خاطرم ار بگذارند

غمزه شوخش و آن طرهٔ طرار دگر

راز سربسته ما بین که به دستان گفتند

هر زمان با دف و نی بر سر بازار دگر

هر دم از درد بنالم که فلک هر ساعت

کندم قصد دل ریش به آزار دگر

بازگویم نه در این واقعه حافظ تنهاست

غرقه گشتند در این بادیه بسیار دگر

تفسیر: از زحمتی که تحمل کرده ای و تو را به نتیجه نرسانده است نا امید شده ای. غم و اندوه حاصلی ندارد و راههای دیگر را امتحان کن. اراده داشته باش و نا امیدی را رها کن. با هر کسی راز خود را در میان نگذار.

مطلب مشابه: گلچین بهترین اشعار و غزل عاشقانه حافظ (غزل شماره 1 تا 50) از دیوان حافظ

غزل شماره 253 حافظ شیرازی

ای خرم از فروغ رخت لاله زار عمر

بازآ که ریخت بی گل رویت بهار عمر

از دیده گر سرشک چو باران چکد رواست

کاندر غمت چو برق بشد روزگار عمر

این یک دو دم که مهلت دیدار ممکن است

دریاب کار ما که نه پیداست کار عمر

تا کی می صبوح و شکرخواب بامداد

هشیار گرد هان که گذشت اختیار عمر

دی در گذار بود و نظر سوی ما نکرد

بیچاره دل که هیچ ندید از گذار عمر

اندیشه از محیط فنا نیست هر که را

بر نقطه دهان تو باشد مدار عمر

در هر طرف ز خیل حوادث کمین‌گهیست

زان رو عنان گسسته دواند سوار عمر

بی عمر زنده‌ام من و این بس عجب مدار

روز فراق را که نهد در شمار عمر

حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان

این نقش ماند از قلمت یادگار عمر

تفسیر: توبه ی تو مورد قبول حق واقع می شود، کینه ها را کنار بگذار و گذشت داشته باش هر چند که عمرت می گذرد و تو تا به حال به فکر خویش نبوده ای و همیشه با حوادث جنگیده ای اما از این به بعد تصمیم گرفته ای که فرد دیگری شوی. پس کاری کن که نامت را در آینده به خوبی یاد کنند.

غزل شماره 254 حافظ شیرازی

دیگر ز شاخ سرو سهی بلبل صبور

گلبانگ زد که چشم بد از روی گل به دور

ای گلبشکر آن که تویی پادشاه حسن

با بلبلان بی‌دل شیدا مکن غرور

از دست غیبت تو شکایت نمی‌کنم

تا نیست غیبتی نبود لذت حضور

گر دیگران به عیش و طرب خرمند و شاد

ما را غم نگار بود مایه سرور

زاهد اگر به حور و قصور است امیدوار

ما را شرابخانه قصور است و یار حور

می خور به بانگ چنگ و مخور غصه ور کسی

گوید تو را که باده مخور گو هوالغفور

حافظ شکایت از غم هجران چه می‌کنی

در هجر وصل باشد و در ظلمت است نور

تفسیر: از بخت خود شکوه و شکایت نکن و به آنچه که داری قانع باش و در طلب چیزی که دور از دسترس تو است و مشکل به دست می آید خود را به خطر نینداز. هر چیز با صبر و حوصله بدست می آید.

غزل شماره 255 حافظ شیرازی

یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور

کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور

ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن

وین سر شوریده بازآید به سامان غم مخور

گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن

چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور

دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت

دایما یک سان نباشد حال دوران غم مخور

هان مشو نومید چون واقف نه‌ای از سر غیب

باشد اندر پرده بازی‌های پنهان غم مخور

ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند

چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور

در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم

سرزنش‌ها گر کند خار مغیلان غم مخور

گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید

هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور

حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب

جمله می‌داند خدای حال گردان غم مخور

حافظا در کنج فقر و خلوت شب‌های تار

تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور

تفسیر: گم کرده ی خود را پیدا می کنی و روزگار پر درد و رنجت تبدیل به خوشبختی می شود. بد به دل خود راه نده. اگر امروز به مراد نرسی فردا حتما” نشانه هایی از پایان غم خواهی دید چون با خدا هستی همیشه از بلایا نجات پیدا می کنی. باز هم در خلوت قرآن بخوان تا برای رسیدن به مقصد راهت را گم نکنی.

مطلب مشابه: زیباترین گلچین اشعار و غزلیات عاشقانه حافظ (غزل شماره 51 تا 100) از دیوان حافظ

غزل شماره 256 حافظ شیرازی

نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر

هر آن چه ناصح مشفق بگویدت بپذیر

ز وصل روی جوانان تمتعی بردار

که در کمینگه عمر است مکر عالم پیر

نعیم هر دو جهان پیش عاشقان بجوی

که این متاع قلیل است و آن عطای کثیر

معاشری خوش و رودی بساز می‌خواهم

که درد خویش بگویم به ناله بم و زیر

بر آن سرم که ننوشم می و گنه نکنم

اگر موافق تدبیر من شود تقدیر

چو قسمت ازلی بی حضور ما کردند

گر اندکی نه به وفق رضاست خرده مگیر

چو لاله در قدحم ریز ساقیا می و مشک

که نقش خال نگارم نمی‌رود ز ضمیر

بیار ساغر در خوشاب ای ساقی

حسود گو کرم آصفی ببین و بمیر

به عزم توبه نهادم قدح ز کف صد بار

ولی کرشمه ساقی نمی‌کند تقصیر

می دوساله و محبوب چارده ساله

همین بس است مرا صحبت صغیر و کبیر

دل رمیده ما را که پیش می‌گیرد

خبر دهید به مجنون خسته از زنجیر

حدیث توبه در این بزمگه مگو حافظ

که ساقیان کمان ابرویت زنند به تیر

تفسیر: به آنچه داری قناعت کن. زندگی را با خوش بینی سپری کن و از لحظه لحظه ی آن استفاده کن. غم و اندوه خوردن برای چیز های بی فایده و بی اساس، کاری ابلهانه است. واقع بین باش و به دنبال خیالات بیهوده، خود را دچار رنج و عذاب نکن.


غزل شماره 257 حافظ شیرازی

روی بنما و مرا گو که ز جان دل برگیر

پیش شمع آتش پروا نه به جان گو درگیر

در لب تشنه ما بین و مدار آب دریغ

بر سر کشته خویش آی و ز خاکش برگیر

ترک درویش مگیر ار نبود سیم و زرش

در غمت سیم شمار اشک و رخش را زر گیر

چنگ بنواز و بساز ار نبود عود چه باک

آتشم عشق و دلم عود و تنم مجمر گیر

در سماع آی و ز سر خرقه برانداز و برقص

ور نه با گوشه رو و خرقه ما در سر گیر

صوف برکش ز سر و باده صافی درکش

سیم درباز و به زر سیمبری در بر گیر

دوست گو یار شو و هر دو جهان دشمن باش

بخت گو پشت مکن روی زمین لشکر گیر

میل رفتن مکن ای دوست دمی با ما باش

بر لب جوی طرب جوی و به کف ساغر گیر

رفته گیر از برم وز آتش و آب دل و چشم

گونه‌ام زرد و لبم خشک و کنارم تر گیر

حافظ آراسته کن بزم و بگو واعظ را

که ببین مجلسم و ترک سر منبر گیر

تفسیر: با دوستان، صمیمی و با نزدیکان، یکرنگ باش و زندگی را با آسودگی و راحتی طی کن. به دوستان کمک کن تا در لحظات بحرانی به کمک تو بشتابند. در زندگی خانوادگی سختگیر نباش.

غزل شماره 258 حافظ شیرازی

هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز

ز روی صدق و صفا گشته با دلم دمساز

روندگان طریقت ره بلا سپرند

رفیق عشق چه غم دارد از نشیب و فراز

غم حبیب نهان به ز گفت و گوی رقیب

که نیست سینه ارباب کینه محرم راز

اگر چه حسن تو از عشق غیر مستغنیست

من آن نیم که از این عشقبازی آیم باز

چه گویمت که ز سوز درون چه می‌بینم

ز اشک پرس حکایت که من نیم غماز

چه فتنه بود که مشاطه قضا انگیخت

که کرد نرگس مستش سیه به سرمه ناز

بدین سپاس که مجلس منور است به دوست

گرت چو شمع جفایی رسد بسوز و بساز

غرض کرشمه حسن است ور نه حاجت نیست

جمال دولت محمود را به زلف ایاز

غزل سرایی ناهید صرفه‌ای نبرد

در آن مقام که حافظ برآورد آواز

تفسیر: در هر حال خدا را شاکر باش حتی اگر بلا بر تو نازل شود و از فراز و نشیب زندگی خسته شده باشی. با خودت کنار بیا با اشک و غم کاری از پیش نخواهی برد. سرنوشت حوادث زیادی برایت رقم زده. مرد عمل باش تا با همه ی آنها مقابله کنی و به دولت برسی.

مطلب مشابه: زیباترین گلچین اشعار و غزلیات عاشقانه حافظ (غزل شماره 101 تا 150) از دیوان حافظ

غزل شماره 259 حافظ شیرازی

منم که دیده به دیدار دوست کردم باز

چه شکر گویمت ای کارساز بنده نواز

نیازمند بلا گو رخ از غبار مشوی

که کیمیای مراد است خاک کوی نیاز

ز مشکلات طریقت عنان متاب ای دل

که مرد راه نیندیشد از نشیب و فراز

طهارت ار نه به خون جگر کند عاشق

به قول مفتی عشقش درست نیست نماز

در این مقام مجازی بجز پیاله مگیر

در این سراچه بازیچه غیر عشق مباز

به نیم بوسه دعایی بخر ز اهل دلی

که کید دشمنت از جان و جسم دارد باز

فکند زمزمه عشق در حجاز و عراق

نوای بانگ غزل‌های حافظ از شیراز

تفسیر: از مشکلات فرار نکنید، مرد کار و عمل باشید. دلتان را با خون دل خوردن التیام ندهید بلکه با خواندن نماز دلتان را آرام کنید. از نظر ایمان در مقام بالایی هستید به زیارت عتبات عالیات مشرف می شوید. به دوستان خودتان اطمینان کنید.

غزل شماره 260 حافظ شیرازی

ای سرو ناز حسن که خوش می‌روی به ناز

عشاق را به ناز تو هر لحظه صد نیاز

فرخنده باد طلعت خوبت که در ازل

ببریده‌اند بر قد سروت قبای ناز

آن را که بوی عنبر زلف تو آرزوست

چون عود گو بر آتش سودا بسوز و ساز

پروانه را ز شمع بود سوز دل ولی

بی شمع عارض تو دلم را بود گداز

صوفی که بی تو توبه ز می کرده بود دوش

بشکست عهد چون در میخانه دید باز

از طعنه رقیب نگردد عیار من

چون زر اگر برند مرا در دهان گاز

دل کز طواف کعبه کویت وقوف یافت

از شوق آن حریم ندارد سر حجاز

هر دم به خون دیده چه حاجت وضو چو نیست

بی طاق ابروی تو نماز مرا جواز

چون باده باز بر سر خم رفت کف زنان

حافظ که دوش از لب ساقی شنید راز

تفسیر: غم و غصه ی هجران دوست را تحمل کن و افسرده نباش. به زودی به کام و مراد خود می رسی. صدق و صفا را فراموش نکن تا بتوانی حسن نیت خود را به همه ثابت کنی. ثابت قدم و استوار باش و از طعنه ی حسودان در هراس نباش.

غزل شماره 261 حافظ شیرازی

درآ که در دل خسته توان درآید باز

بیا که در تن مرده روان درآید باز

بیا که فرقت تو چشم من چنان در بست

که فتح باب وصالت مگر گشاید باز

غمی که چون سپه زنگ ملک دل بگرفت

ز خیل شادی روم رخت زداید باز

به پیش آینه دل هر آن چه می‌دارم

بجز خیال جمالت نمی‌نماید باز

بدان مثل که شب آبستن است روز از تو

ستاره می‌شمرم تا که شب چه زاید باز

بیا که بلبل مطبوع خاطر حافظ

به بوی گلبن وصل تو می‌سراید باز

تفسیر: دل تنگ هستی و روح و روان خسته ای داری که همگی درمان می شود. درهای وصال باز می شوند و شادی به رویت لبخند می زند خیالات را کنار بگذار و منتظر اتفاقات باش که همگی از خوبی و شادی می باشند.

غزل شماره 262 حافظ شیرازی

حال خونین دلان که گوید باز

و از فلک خون خم که جوید باز

شرمش از چشم می پرستان باد

نرگس مست اگر بروید باز

جز فلاطون خم نشین شراب

سر حکمت به ما که گوید باز

هر که چون لاله کاسه گردان شد

زین جفا رخ به خون بشوید باز

نگشاید دلم چو غنچه اگر

ساغری از لبش نبوید باز

بس که در پرده چنگ گفت سخن

ببرش موی تا نموید باز

گرد بیت الحرام خم حافظ

گر نمیرد به سر بپوید باز

تفسیر: شما جواب بدی را با خوبی بدهید تا دیگران از رفتار خودشان شرمنده شوند. ناراحت و غمگین نباشید و به خداوند توکل کنید. خودتان یاعلی بگویید و مطمئن باشید موفق می شوید. انشاالله به زیارت کعبه ی مکرمه مشرف می شوید.

مطلب مشابه: اشعار و غزلیات عاشقانه دیوان حافظ (از غزل شماره 151 تا 200)

غزل شماره 263 حافظ شیرازی

بیا و کشتی ما در شط شراب انداز

خروش و ولوله در جان شیخ و شاب انداز

مرا به کشتی باده درافکن ای ساقی

که گفته‌اند نکویی کن و در آب انداز

ز کوی میکده برگشته‌ام ز راه خطا

مرا دگر ز کرم با ره صواب انداز

بیار زان می گلرنگ مشک بو جامی

شرار رشک و حسد در دل گلاب انداز

اگر چه مست و خرابم تو نیز لطفی کن

نظر بر این دل سرگشته خراب انداز

به نیم شب اگرت آفتاب می‌باید

ز روی دختر گلچهر رز نقاب انداز

مهل که روز وفاتم به خاک بسپارند

مرا به میکده بر در خم شراب انداز

ز جور چرخ چو حافظ به جان رسید دلت

به سوی دیو محن ناوک شهاب انداز

تفسیر: نا امید نباش. سهل انگاری و تحمل را رها کن. به آنچه داری قانع باش. در طلب آرزوی محال نباش. از لحظه لحظه ی زندگیت بهره ببر تا دچار حسرت و اندوه نشوی.

غزل شماره 264 حافظ شیرازی

خیز و در کاسه زر آب طربناک انداز

پیشتر زان که شود کاسه سر خاک انداز

عاقبت منزل ما وادی خاموشان است

حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز

چشم آلوده نظر از رخ جانان دور است

بر رخ او نظر از آینه پاک انداز

به سر سبز تو ای سرو که گر خاک شوم

ناز از سر بنه و سایه بر این خاک انداز

دل ما را که ز مار سر زلف تو بخست

از لب خود به شفاخانه تریاک انداز

ملک این مزرعه دانی که ثباتی ندهد

آتشی از جگر جام در املاک انداز

غسل در اشک زدم کاهل طریقت گویند

پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز

یا رب آن زاهد خودبین که بجز عیب ندید

دود آهیش در آیینه ادراک انداز

چون گل از نکهت او جامه قبا کن حافظ

وین قبا در ره آن قامت چالاک انداز

تفسیر: بسیار انسان ناامیدی هستید و به جای کردار و عمل خوب صحبت از غم و غصه می کنید برای موفقیت اول اشک و آه را از خود دور کرده و برای چیزی که ماندنی نیست غصه نخورید. دلتان وقتی شفا پیدا می کند که سر بر آستان حق بنهید. بدبینی را دور بریزید و دلتان را مثل آینه صیقل بدهید.

مطلب مشابه: مجموعه غزلیات عاشقانه دیوان حافظ (از غزل شماره 201 تا 250) با اشعاری فوق العاده

غزل شماره 265 حافظ شیرازی

برنیامد از تمنای لبت کامم هنوز

بر امید جام لعلت دردی آشامم هنوز

روز اول رفت دینم در سر زلفین تو

تا چه خواهد شد در این سودا سرانجامم هنوز

ساقیا یک جرعه‌ای زان آب آتشگون که من

در میان پختگان عشق او خامم هنوز

از خطا گفتم شبی زلف تو را مشک ختن

می‌زند هر لحظه تیغی مو بر اندامم هنوز

پرتو روی تو تا در خلوتم دید آفتاب

می‌رود چون سایه هر دم بر در و بامم هنوز

نام من رفته‌ست روزی بر لب جانان به سهو

اهل دل را بوی جان می‌آید از نامم هنوز

در ازل داده‌ست ما را ساقی لعل لبت

جرعه جامی که من مدهوش آن جامم هنوز

ای که گفتی جان بده تا باشدت آرام جان

جان به غم‌هایش سپردم نیست آرامم هنوز

در قلم آورد حافظ قصه لعل لبش

آب حیوان می‌رود هر دم ز اقلامم هنوز

تفسیر: به عاقبت کاری که می کنی بیاندیش. عده ای می خواهند از شما سوء استفاده کنند. تو هنوز تجربه کافی نداری برای همین ممکن است راه خطا بروی و ظاهربین هستی و همه چیز را بر مبنای ظاهر آن می سنجی. از خدا بخواه تا سلامتی به تو بدهد و تو هم عبادت خدا را به جا آوری.

غزل شماره 266 حافظ شیرازی

دلم رمیده لولی‌وشیست شورانگیز

دروغ وعده و قتال وضع و رنگ آمیز

فدای پیرهن چاک ماه رویان باد

هزار جامه تقوا و خرقه پرهیز

خیال خال تو با خود به خاک خواهم برد

که تا ز خال تو خاکم شود عبیرآمیز

فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی

بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز

پیاله بر کفنم بند تا سحرگه حشر

به می ز دل ببرم هول روز رستاخیز

فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی

که جز ولای توام نیست هیچ دست آویز

بیا که هاتف میخانه دوش با من گفت

که در مقام رضا باش و از قضا مگریز

میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست

تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز

تفسیر: زندگی بدون عشق، پوچ و تو خالی و غیر قابل تحمل است. دوستان خود را بیازما تا میزان صدق و درستی آنها بر تو مسلم شود. با کسانی که ادعای دوستی و محبت دارند معاشرت نکن. به آنچه داری قانع باش و زیاده طلبی را رها کن. غرور و خودخواهی را از خود دور کن.

غزل شماره 267 حافظ شیرازی

ای صبا گر بگذری بر ساحل رود ارس

بوسه زن بر خاک آن وادی و مشکین کن نفس

منزل سلمی که بادش هر دم از ما صد سلام

پرصدای ساربانان بینی و بانگ جرس

محمل جانان ببوس آن گه به زاری عرضه دار

کز فراقت سوختم ای مهربان فریاد رس

من که قول ناصحان را خواندمی قول رباب

گوشمالی دیدم از هجران که اینم پند بس

عشرت شبگیر کن می نوش کاندر راه عشق

شب روان را آشنایی‌هاست با میر عسس

عشقبازی کار بازی نیست ای دل سر بباز

زان که گوی عشق نتوان زد به چوگان هوس

دل به رغبت می‌سپارد جان به چشم مست یار

گر چه هشیاران ندادند اختیار خود به کس

طوطیان در شکرستان کامرانی می‌کنند

و از تحسر دست بر سر می‌زند مسکین مگس

نام حافظ گر برآید بر زبان کلک دوست

از جناب حضرت شاهم بس است این ملتمس

تفسیر: انتظار زیاد کشیده ای. نمی دانی که آیا او هم تو را دوست دارد یا نه. اضطراب زیادی داری. غصه نخور، عاشقی جز عذاب و درد چیز دیگری ندارد ولی به خاطر عشقت زندگی می کنی. منتظر باش خبر بسیار خوبی به تو می دهند و تو مورد لطف کسی قرار می گیری.

غزل شماره 268 حافظ شیرازی

گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس

زین چمن سایه آن سرو روان ما را بس

من و همصحبتی اهل ریا دورم باد

از گرانان جهان رطل گران ما را بس

قصر فردوس به پاداش عمل می‌بخشند

ما که رندیم و گدا دیر مغان ما را بس

بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین

کاین اشارت ز جهان گذران ما را بس

نقد بازار جهان بنگر و آزار جهان

گر شما را نه بس این سود و زیان ما را بس

یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم

دولت صحبت آن مونس جان ما را بس

از در خویش خدا را به بهشتم مفرست

که سر کوی تو از کون و مکان ما را بس

حافظ از مشرب قسمت گله ناانصافیست

طبع چون آب و غزل‌های روان ما را بس

تفسیر: بیهوده زندگی خود را در طلب آرزوهای نا ممکن به مخاطره نینداز. مراقب دوستان ریا کار و حیله گر خود باش تا تو را با وعده های تو خالی نفریبند. به خدا توکل کن و به آنچه داری قانع باش. واقعیات زندگی را درک کن تا به آرامش برسی.

غزل شماره 269 حافظ شیرازی

دلا رفیق سفر بخت نیکخواهت بس

نسیم روضه شیراز پیک راهت بس

دگر ز منزل جانان سفر مکن درویش

که سیر معنوی و کنج خانقاهت بس

وگر کمین بگشاید غمی ز گوشه دل

حریم درگه پیر مغان پناهت بس

به صدر مصطبه بنشین و ساغر می‌نوش

که این قدر ز جهان کسب مال و جاهت بس

زیادتی مطلب کار بر خود آسان کن

صراحی می لعل و بتی چو ماهت بس

فلک به مردم نادان دهد زمام مراد

تو اهل فضلی و دانش همین گناهت بس

هوای مسکن مؤلوف و عهد یار قدیم

ز ره روان سفرکرده عذرخواهت بس

به منت دگران خو مکن که در دو جهان

رضای ایزد و انعام پادشاهت بس

به هیچ ورد دگر نیست حاجت ای حافظ

دعای نیم شب و درس صبحگاهت بس

تفسیر: زیاده طلبی و بلند پروازی، غیر از رنج و مصیبت، نتیجه ای ندارد. قناعت گنجی است که باید قدر آن را دانست. به خدا توکل کن و برای لذت های زودگذر زندگی، خود را اسیر و بنده دیگران نکن. هوا و هوس را از وجود خود دور کن.

غزل شماره 270 حافظ شیرازی

درد عشقی کشیده‌ام که مپرس

زهر هجری چشیده‌ام که مپرس

گشته‌ام در جهان و آخر کار

دلبری برگزیده‌ام که مپرس

آن چنان در هوای خاک درش

می‌رود آب دیده‌ام که مپرس

من به گوش خود از دهانش دوش

سخنانی شنیده‌ام که مپرس

سوی من لب چه می‌گزی که مگوی

لب لعلی گزیده‌ام که مپرس

بی تو در کلبه گدایی خویش

رنج‌هایی کشیده‌ام که مپرس

همچو حافظ غریب در ره عشق

به مقامی رسیده‌ام که مپرس

تفسیر: یارتان در همه حال با شماست. به او اطمینان کنید حرف های او از صدق و صفا می باشد. به خاطر شما مصائب و مشکلات را هر چند که بسیار سخت است تحمل می کند. او شما را به عرش اعلا می رساند و مقامتان را بالا می برد.

غزل شماره 271 حافظ شیرازی

دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس

که چنان ز او شده‌ام بی سر و سامان که مپرس

کس به امید وفا ترک دل و دین مکناد

که چنانم من از این کرده پشیمان که مپرس

به یکی جرعه که آزار کسش در پی نیست

زحمتی می‌کشم از مردم نادان که مپرس

زاهد از ما به سلامت بگذر کاین می لعل

دل و دین می‌برد از دست بدان سان که مپرس

گفت‌وگوهاست در این راه که جان بگدازد

هر کسی عربده‌ای این که مبین آن که مپرس

پارسایی و سلامت هوسم بود ولی

شیوه‌ای می‌کند آن نرگس فتان که مپرس

گفتم از گوی فلک صورت حالی پرسم

گفت آن می‌کشم اندر خم چوگان که مپرس

گفتمش زلف به خون که شکستی گفتا

حافظ این قصه دراز است به قرآن که مپرس

تفسیر: از دوستی گله مندی و از روزگار شکایت داری. به آنچه می خواستی و آرزو داشتی نرسیده ای اما بهتر است از غرور و تکبر دست برداری و واقعیات زندگی را بپذیری تا رنج بیهوده نبری.

غزل شماره 272 حافظ شیرازی

بازآی و دل تنگ مرا مونس جان باش

وین سوخته را محرم اسرار نهان باش

زان باده که در میکده عشق فروشند

ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش

در خرقه چو آتش زدی ای عارف سالک

جهدی کن و سرحلقه رندان جهان باش

دلدار که گفتا به توام دل نگران است

گو می‌رسم اینک به سلامت نگران باش

خون شد دلم از حسرت آن لعل روان بخش

ای درج محبت به همان مهر و نشان باش

تا بر دلش از غصه غباری ننشیند

ای سیل سرشک از عقب نامه روان باش

حافظ که هوس می‌کندش جام جهان بین

گو در نظر آصف جمشید مکان باش

تفسیر: در دوستی، صداقت داشته باش. پیوند مهر و دوستی صمیمانه با دیگران بر قرار کن. برای رسیدن به آرزوها باید سعی و تلاش کنی و رنج و مشکلات را تحمل نمایی. به خداوند توکل داشته باش.

مطلب مشابه: تک بیتی حافظ برای بیو و 40 گلچین زیباترین اشعار کوتاه حافظ

غزل شماره 273 حافظ شیرازی

اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش

حریف خانه و گرمابه و گلستان باش

شکنج زلف پریشان به دست باد مده

مگو که خاطر عشاق گو پریشان باش

گرت هواست که با خضر همنشین باشی

نهان ز چشم سکندر چو آب حیوان باش

زبور عشق نوازی نه کار هر مرغیست

بیا و نوگل این بلبل غزل خوان باش

طریق خدمت و آیین بندگی کردن

خدای را که رها کن به ما و سلطان باش

دگر به صید حرم تیغ برمکش زنهار

و از آن که با دل ما کرده‌ای پشیمان باش

تو شمع انجمنی یک زبان و یک دل شو

خیال و کوشش پروانه بین و خندان باش

کمال دلبری و حسن در نظربازیست

به شیوه نظر از نادران دوران باش

خموش حافظ و از جور یار ناله مکن

تو را که گفت که در روی خوب حیران باش

تفسیر: به اعمال و رفتار خود با دقت نگاه کن و غرور و تکبر را رها کن. در دوستی، صدیق و صمیمی باش زیرا در زندگی به دوستان مخلص نیاز است. بیهوده از سختی های روزگار در گله و شکایت نباش زیرا پایان هر سختی، خوشی و شادمانی است.

غزل شماره 274 حافظ شیرازی

به دور لاله قدح گیر و بی‌ریا می‌باش

به بوی گل نفسی همدم صبا می‌باش

نگویمت که همه ساله می پرستی کن

سه ماه می خور و نه ماه پارسا می‌باش

چو پیر سالک عشقت به می حواله کند

بنوش و منتظر رحمت خدا می‌باش

گرت هواست که چون جم به سر غیب رسی

بیا و همدم جام جهان نما می‌باش

چو غنچه گر چه فروبستگیست کار جهان

تو همچو باد بهاری گره گشا می‌باش

وفا مجوی ز کس ور سخن نمی‌شنوی

به هرزه طالب سیمرغ و کیمیا می‌باش

مرید طاعت بیگانگان مشو حافظ

ولی معاشر رندان پارسا می‌باش

تفسیر: در زندگی، مشکلات فراوان است. سعی کن با صداقت به دوستان خود کمک کنی تا در هنگام سختی به کمک تو بشتابند. ریا و کینه را از خود دور کن و بیهوده در طلب خواسته های محال و دست نیافتنی خود را به زحمت نینداز. به خدا و کمک او اطمینان داشته باش.

غزل شماره 275 حافظ شیرازی

صوفی گلی بچین و مرقع به خار بخش

وین زهد خشک را به می خوشگوار بخش

طامات و شطح در ره آهنگ چنگ نه

تسبیح و طیلسان به می و میگسار بخش

زهد گران که شاهد و ساقی نمی‌خرند

در حلقه چمن به نسیم بهار بخش

راهم شراب لعل زد ای میر عاشقان

خون مرا به چاه زنخدان یار بخش

یا رب به وقت گل گنه بنده عفو کن

وین ماجرا به سرو لب جویبار بخش

ای آن که ره به مشرب مقصود برده‌ای

زین بحر قطره‌ای به من خاکسار بخش

شکرانه را که چشم تو روی بتان ندید

ما را به عفو و لطف خداوندگار بخش

ساقی چو شاه نوش کند باده صبوح

گو جام زر به حافظ شب زنده دار بخش

تفسیر: تزویر و ریا را از خود دور کن. با همه ی مردم صادقانه رفتار کن. غرور و تکبر را رها کن و اشتباهات خود را بپذیر و در رفع آنها بکوش. به زودی به مقصود خود می رسی.

مطلب مشابه: تک بیتی حافظ برای رفیق و دوست با اشعار زیبا در مورد مرام دوست

غزل شماره 276 حافظ شیرازی

باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش

بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش

ای دل اندربند زلفش از پریشانی منال

مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش

رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار

کار ملک است آن که تدبیر و تامل بایدش

تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست

راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش

با چنین زلف و رخش بادا نظربازی حرام

هر که روی یاسمین و جعد سنبل بایدش

نازها زان نرگس مستانه‌اش باید کشید

این دل شوریده تا آن جعد و کاکل بایدش

ساقیا در گردش ساغر تعلل تا به چند

دور چون با عاشقان افتد تسلسل بایدش

کیست حافظ تا ننوشد باده بی آواز رود

عاشق مسکین چرا چندین تجمل بایدش

تفسیر: آنچه را که مصلحت است انجام بده فقط علم برای رسیدن به مقصود و حاجت کافی نیست ایمان قوی و تحمل سختی های راه هم لازم هست. بنابراین دست از غرور بردار و تلاش کن. کرم داشته باش تا به مقصود برسی.

غزل شماره 277 حافظ شیرازی

فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش

گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش

دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند

خواجه آن است که باشد غم خدمتگارش

جای آن است که خون موج زند در دل لعل

زین تغابن که خزف می‌شکند بازارش

بلبل از فیض گل آموخت سخن ور نه نبود

این همه قول و غزل تعبیه در منقارش

ای که در کوچه معشوقه ما می‌گذری

بر حذر باش که سر می‌شکند دیوارش

آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست

هر کجا هست خدایا به سلامت دارش

صحبت عافیتت گر چه خوش افتاد ای دل

جانب عشق عزیز است فرومگذارش

صوفی سرخوش از این دست که کج کرد کلاه

به دو جام دگر آشفته شود دستارش

دل حافظ که به دیدار تو خوگر شده بود

نازپرورد وصال است مجو آزارش

تفسیر: وضع دنیا همیشه به یک روال باقی نمی ماند. بنابراین عاقبت اندیش باش و در کارها شتاب و عجله نکن. با خوش بینی به آینده بنگر. با دشواریهای زندگی شجاعانه مقابله کن و نا امید نباش.

غزل شماره 278 حافظ شیرازی

شراب تلخ می‌خواهم که مردافکن بود زورش

که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش

سماط دهر دون پرور ندارد شهد آسایش

مذاق حرص و آز ای دل بشو از تلخ و از شورش

بیاور می که نتوان شد ز مکر آسمان ایمن

به لعب زهره چنگی و مریخ سلحشورش

کمند صید بهرامی بیفکن جام جم بردار

که من پیمودم این صحرا نه بهرام است و نه گورش

بیا تا در می صافیت راز دهر بنمایم

به شرط آن که ننمایی به کج طبعان دل کورش

نظر کردن به درویشان منافی بزرگی نیست

سلیمان با چنان حشمت نظرها بود با مورش

کمان ابروی جانان نمی‌پیچد سر از حافظ

ولیکن خنده می‌آید بدین بازوی بی زورش

تفسیر: دنیا آنقدر ارزش ندارد که به خاطر منافع زودگذر خود را به رنج و زحمت بیندازی و حق دیگران را پایمال کنی. آرزوهای دست نیافتنی را رها کن و فریب ظواهر زندگی را نخور. اسرار خود را با هر کسی در میان نگذار.

مطلب مشابه: اشعار عاشقانه حافظ؛ گلچین مجموعه زیباترین اشعار عاشقانه حافظ شیرازی

غزل شماره 279 حافظ شیرازی

خوشا شیراز و وضع بی‌مثالش

خداوندا نگه دار از زوالش

ز رکن آباد ما صد لوحش الله

که عمر خضر می‌بخشد زلالش

میان جعفرآباد و مصلا

عبیرآمیز می‌آید شمالش

به شیراز آی و فیض روح قدسی

بجوی از مردم صاحب کمالش

که نام قند مصری برد آن جا

که شیرینان ندادند انفعالش

صبا زان لولی شنگول سرمست

چه داری آگهی چون است حالش

گر آن شیرین پسر خونم بریزد

دلا چون شیر مادر کن حلالش

مکن از خواب بیدارم خدا را

که دارم خلوتی خوش با خیالش

چرا حافظ چو می‌ترسیدی از هجر

نکردی شکر ایام وصالش

تفسیر: روزگار خوشی در پیش خواهی داشت. قدر لحظات آن را بدان و خداوند را سپاسگزار باش. مغرور و خودپسند نباش و دوستان را از خود نرنجان.

غزل شماره 280 حافظ شیرازی

چو برشکست صبا زلف عنبرافشانش

به هر شکسته که پیوست تازه شد جانش

کجاست همنفسی تا به شرح عرضه دهم

که دل چه می‌کشد از روزگار هجرانش

زمانه از ورق گل مثال روی تو بست

ولی ز شرم تو در غنچه کرد پنهانش

تو خفته‌ای و نشد عشق را کرانه پدید

تبارک الله از این ره که نیست پایانش

جمال کعبه مگر عذر ره روان خواهد

که جان زنده دلان سوخت در بیابانش

بدین شکسته بیت الحزن که می‌آرد

نشان یوسف دل از چه زنخدانش

بگیرم آن سر زلف و به دست خواجه دهم

که سوخت حافظ بی‌دل ز مکر و دستانش

تفسیر: به دنبال دوستی می گردید که بتوانید درد دل خودتان را به او بگویید. با خجالت و گوشه نشینی آینده ی خوبی نخواهید داشت. بهانه و عذرها را کنار بگذارید تا دلتان زنده و جوان شود. شما به نیتتان می رسید زیرا نشانه هایی از آن به نظرتان رسیده است.

غزل شماره 281 حافظ شیرازی

یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش

می‌سپارم به تو از چشم حسود چمنش

گر چه از کوی وفا گشت به صد مرحله دور

دور باد آفت دور فلک از جان و تنش

گر به سرمنزل سلمی رسی ای باد صبا

چشم دارم که سلامی برسانی ز منش

به ادب نافه گشایی کن از آن زلف سیاه

جای دل‌های عزیز است به هم برمزنش

گو دلم حق وفا با خط و خالت دارد

محترم دار در آن طره عنبرشکنش

در مقامی که به یاد لب او می نوشند

سفله آن مست که باشد خبر از خویشتنش

عرض و مال از در میخانه نشاید اندوخت

هر که این آب خورد رخت به دریا فکنش

هر که ترسد ز ملال انده عشقش نه حلال

سر ما و قدمش یا لب ما و دهنش

شعر حافظ همه بیت الغزل معرفت است

آفرین بر نفس دلکش و لطف سخنش

تفسیر: فکر می کنید رسیدن به حاجت محال است ولی به زودی خبری بسیار خوش به شما می دهند. بی قرار و بی تاب شده اید. به هر کس که می رسید می خواهید خبری از او بگیرید اما بدانید انتظار امروز تلخ و وصال فردا بسیار شیرین است. خودتان را به دست سرنوشت سپرده اید و مطمئن هستید هر چه پیش آید رضای حق در اوست.

مطلب مشابه: اشعار تک بیتی حافظ + مجموعه شعرهای زیبای تک بیتی حافظ شیرازی با موضوعات مختلف

غزل شماره 282 حافظ شیرازی

ببرد از من قرار و طاقت و هوش

بت سنگین دل سیمین بناگوش

نگاری چابکی شنگی کلهدار

ظریفی مه وشی ترکی قباپوش

ز تاب آتش سودای عشقش

به سان دیگ دایم می‌زنم جوش

چو پیراهن شوم آسوده خاطر

گرش همچون قبا گیرم در آغوش

اگر پوسیده گردد استخوانم

نگردد مهرت از جانم فراموش

دل و دینم دل و دینم ببرده‌ست

بر و دوشش بر و دوشش بر و دوش

دوای تو دوای توست حافظ

لب نوشش لب نوشش لب نوش

تفسیر: آرام و قرار داشته باش. در راه عشق صبور و شکیبا باش و نا امیدی را از خود دور کن. به زودی به مقصود و آرزوی خود می رسی.

غزل شماره 283 حافظ شیرازی

سحر ز هاتف غیبم رسید مژده به گوش

که دور شاه شجاع است می دلیر بنوش

شد آن که اهل نظر بر کناره می‌رفتند

هزار گونه سخن در دهان و لب خاموش

به صوت چنگ بگوییم آن حکایت‌ها

که از نهفتن آن دیگ سینه می‌زد جوش

شراب خانگی ترس محتسب خورده

به روی یار بنوشیم و بانگ نوشانوش

ز کوی میکده دوشش به دوش می‌بردند

امام شهر که سجاده می‌کشید به دوش

دلا دلالت خیرت کنم به راه نجات

مکن به فسق مباهات و زهد هم مفروش

محل نور تجلیست رای انور شاه

چو قرب او طلبی در صفای نیت کوش

بجز ثنای جلالش مساز ورد ضمیر

که هست گوش دلش محرم پیام سروش

رموز مصلحت ملک خسروان دانند

گدای گوشه نشینی تو حافظا مخروش

تفسیر: در راه رسیدن به مقصود، شجاع و صادق باش. تزویر و ریا را از خود دور کن زیرا به نتیجه ای نخواهی رسید. شک و تردید در این کار جایز نیست زیرا عاقبت به مقصود خود خواهی رسید.

غزل شماره 284 حافظ شیرازی

هاتفی از گوشه میخانه دوش

گفت ببخشند گنه می بنوش

لطف الهی بکند کار خویش

مژده رحمت برساند سروش

این خرد خام به میخانه بر

تا می لعل آوردش خون به جوش

گر چه وصالش نه به کوشش دهند

هر قدر ای دل که توانی بکوش

لطف خدا بیشتر از جرم ماست

نکته سربسته چه دانی خموش

گوش من و حلقه گیسوی یار

روی من و خاک در می فروش

رندی حافظ نه گناهیست صعب

با کرم پادشه عیب پوش

داور دین شاه شجاع آن که کرد

روح قدس حلقه امرش به گوش

ای ملک العرش مرادش بده

و از خطر چشم بدش دار گوش

تفسیر: با پشتکار و تلاش به مقصود خود می رسی. ممکن است در این راه به سختی ها و مشکلاتی برخورد کنی که این طبیعی است. ناامید و مأیوس نشو. با کسانی که گمان می کنی دشمن تو هستند عاقلانه رفتار کن زیرا که چه بسا دچار اشتباه شده باشی.

غزل شماره 285 حافظ شیرازی

در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش

حافظ قرابه کش شد و مفتی پیاله نوش

صوفی ز کنج صومعه با پای خم نشست

تا دید محتسب که سبو می‌کشد به دوش

احوال شیخ و قاضی و شرب الیهودشان

کردم سؤال صبحدم از پیر می فروش

گفتا نه گفتنیست سخن گر چه محرمی

درکش زبان و پرده نگه دار و می بنوش

ساقی بهار می‌رسد و وجه می‌نماند

فکری بکن که خون دل آمد ز غم به جوش

عشق است و مفلسی و جوانی و نوبهار

عذرم پذیر و جرم به ذیل کرم بپوش

تا چند همچو شمع زبان آوری کنی

پروانه مراد رسید ای محب خموش

ای پادشاه صورت و معنی که مثل تو

نادیده هیچ دیده و نشنیده هیچ گوش

چندان بمان که خرقه ازرق کند قبول

بخت جوانت از فلک پیر ژنده پوش

تفسیر: به وعده های دیگران دل نبند. تا زمانی که روی پای خود نایستی و اراده ای قوی نداشته باشی، نمی توانی آرزوهای خود را محقق کنی. با احتیاط رفتار کن. اسرار خود را با هر کس در میان نگذار.

غزل شماره 286 حافظ شیرازی

دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش

وز شما پنهان نشاید کرد سر می فروش

گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع

سخت می‌گردد جهان بر مردمان سخت‌کوش

وان گهم درداد جامی کز فروغش بر فلک

زهره در رقص آمد و بربط زنان می‌گفت نوش

با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام

نی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروش

تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی

گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش

گوش کن پند ای پسر وز بهر دنیا غم مخور

گفتمت چون در حدیثی گر توانی داشت هوش

در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنید

زان که آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش

بر بساط نکته دانان خودفروشی شرط نیست

یا سخن دانسته گو ای مرد عاقل یا خموش

ساقیا می ده که رندی‌های حافظ فهم کرد

آصف صاحب قران جرم بخش عیب پوش

تفسیر: در برابر سختیها و مشکلات استقامت کن و روحیه ی خود را نباز. دنیا را سخت نگیر. دل به خدا بسپار و توکل کن تا روحیه ای قوی داشته باشی. غم های خود را آشکار نکن تا روحیه ی خانواده و اطرافیان را از بین نبری. عاقبت اندیش باش و در هرکار با عقل و خرد کار کن.

غزل شماره 287 حافظ شیرازی

ای همه شکل تو مطبوع و همه جای تو خوش

دلم از عشوه شیرین شکرخای تو خوش

همچو گلبرگ طری هست وجود تو لطیف

همچو سرو چمن خلد سراپای تو خوش

شیوه و ناز تو شیرین خط و خال تو ملیح

چشم و ابروی تو زیبا قد و بالای تو خوش

هم گلستان خیالم ز تو پرنقش و نگار

هم مشام دلم از زلف سمن سای تو خوش

در ره عشق که از سیل بلا نیست گذار

کرده‌ام خاطر خود را به تمنای تو خوش

شکر چشم تو چه گویم که بدان بیماری

می کند درد مرا از رخ زیبای تو خوش

در بیابان طلب گر چه ز هر سو خطریست

می‌رود حافظ بی‌دل به تولای تو خوش

تفسیر: راه پر خطر عشق را طی کردن کار هر کس نیست. مردی با اراده و قوی می خواهد تا از سختی های راه نهراسد. برای رسیدن به مقصود باید تلاش کرده و مأیوس نشوی.

غزل شماره 288 حافظ شیرازی

کنار آب و پای بید و طبع شعر و یاری خوش

معاشر دلبری شیرین و ساقی گلعذاری خوش

الا ای دولتی طالع که قدر وقت می‌دانی

گوارا بادت این عشرت که داری روزگاری خوش

هر آن کس را که در خاطر ز عشق دلبری باریست

سپندی گو بر آتش نه که دارد کار و باری خوش

عروس طبع را زیور ز فکر بکر می‌بندم

بود کز دست ایامم به دست افتد نگاری خوش

شب صحبت غنیمت دان و داد خوشدلی بستان

که مهتابی دل افروز است و طرف لاله زاری خوش

می‌ای در کاسه چشم است ساقی را بنامیزد

که مستی می‌کند با عقل و می‌بخشد خماری خوش

به غفلت عمر شد حافظ بیا با ما به میخانه

که شنگولان خوش باشت بیاموزند کاری خوش

ارزش لحظه های عمر را بدان و آنها را بیهوده به هدر نده. روزگار و اقبال به کام تو است. از عمر خود به بهترین وجه استفاده کن و عاقلانه رفتار کن و مغرور نشو و عمر را به غفلت نگذران.

غزل شماره 289 حافظ شیرازی

مجمع خوبی و لطف است عذار چو مهش

لیکنش مهر و وفا نیست خدایا بدهش

دلبرم شاهد و طفل است و به بازی روزی

بکشد زارم و در شرع نباشد گنهش

من همان به که از او نیک نگه دارم دل

که بد و نیک ندیده‌ست و ندارد نگهش

بوی شیر از لب همچون شکرش می‌آید

گر چه خون می‌چکد از شیوه چشم سیهش

چارده ساله بتی چابک شیرین دارم

که به جان حلقه به گوش است مه چاردهش

از پی آن گل نورسته دل ما یا رب

خود کجا شد که ندیدیم در این چند گهش

یار دلدار من ار قلب بدین سان شکند

ببرد زود به جانداری خود پادشهش

جان به شکرانه کنم صرف گر آن دانه در

صدف سینه حافظ بود آرامگهش

تفسیر: تو که از خوبی و لطف و صفا همه چیز داری چرا محبت خویش را از دیگران دریغ می کنی. هنوز در حال و هوای بچگی سیر می کنی و با این طریق از زیر کارها شانه خالی می کنی. یادت باشد که با شکستن دل ها به جایی نخواهی رسید. اگر محبت و خوبی و لطف و صفا را یکجا داشته باشی پیش خلق مقامت بالا می رود.

غزل شماره 290 حافظ شیرازی

دلم رمیده شد و غافلم من درویش

که آن شکاری سرگشته را چه آمد پیش

چو بید بر سر ایمان خویش می‌لرزم

که دل به دست کمان ابروییست کافرکیش

خیال حوصله بحر می‌پزد هیهات

چه‌هاست در سر این قطره محال اندیش

بنازم آن مژه شوخ عافیت کش را

که موج می‌زندش آب نوش بر سر نیش

ز آستین طبیبان هزار خون بچکد

گرم به تجربه دستی نهند بر دل ریش

به کوی میکده گریان و سرفکنده روم

چرا که شرم همی‌آیدم ز حاصل خویش

نه عمر خضر بماند نه ملک اسکندر

نزاع بر سر دنیی دون مکن درویش

بدان کمر نرسد دست هر گدا حافظ

خزانه‌ای به کف آور ز گنج قارون بیش

تفسیر: بر سر دو راهی قرار گرفته ای. همه ی کارها را سخت می گیری و ناامیدی. فکر می کنی تا حالا زنده بودنت بیخود بوده و تلاش هایت هدر رفته و خود را گول زده ای ولی این را بدان که از هر جا شروع کنی با منفعت است. با تجربه ای که به دست آورده ای تصمیم بگیر و راهت را انتخاب کن.

غزل شماره 291 حافظ شیرازی

ما آزموده‌ایم در این شهر بخت خویش

بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش

از بس که دست می‌گزم و آه می‌کشم

آتش زدم چو گل به تن لخت لخت خویش

دوشم ز بلبلی چه خوش آمد که می‌سرود

گل گوش پهن کرده ز شاخ درخت خویش

کای دل تو شاد باش که آن یار تندخو

بسیار تندروی نشیند ز بخت خویش

خواهی که سخت و سست جهان بر تو بگذرد

بگذر ز عهد سست و سخن‌های سخت خویش

وقت است کز فراق تو وز سوز اندرون

آتش درافکنم به همه رخت و پخت خویش

ای حافظ ار مراد میسر شدی مدام

جمشید نیز دور نماندی ز تخت خویش

تفسیر: افسوس خوردن برای آنچه که از دست داده ای نتیجه ای جز نا امیدی و یأس ندارد. برای جبران مافات، دوباره سعی کن و راه های گوناگون را آزمایش نما. کارها را سخت نگیر زیرا در این صورت به جایی نخواهی رسید.

غزل شماره 292 حافظ شیرازی

قسم به حشمت و جاه و جلال شاه شجاع

که نیست با کسم از بهر مال و جاه نزاع

شراب خانگیم بس می مغانه بیار

حریف باده رسید ای رفیق توبه وداع

خدای را به می‌ام شست و شوی خرقه کنید

که من نمی‌شنوم بوی خیر از این اوضاع

ببین که رقص کنان می‌رود به ناله چنگ

کسی که رخصه نفرمودی استماع سماع

به عاشقان نظری کن به شکر این نعمت

که من غلام مطیعم تو پادشاه مطاع

به فیض جرعه جام تو تشنه‌ایم ولی

نمی‌کنیم دلیری نمی‌دهیم صداع

جبین و چهره حافظ خدا جدا مکناد

ز خاک بارگه کبریای شاه شجاع

تفسیر: به آنچه که داری قناعت کن. قناعت بهترین سرمایه ی انسان است. اگر فعلاً اوضاع روزگار بر وفق مراد تو نیست، دلگیر نباش. زندگی فراز و نشیب فراوان دارد. گنج، بی رنج بدست نمی آید. امیدوار باش و به خدا توکل کن.

غزل شماره 293 حافظ شیرازی

بامدادان که ز خلوتگه کاخ ابداع

شمع خاور فکند بر همه اطراف شعاع

برکشد آینه از جیب افق چرخ و در آن

بنماید رخ گیتی به هزاران انواع

در زوایای طربخانه جمشید فلک

ارغنون ساز کند زهره به آهنگ سماع

چنگ در غلغله آید که کجا شد منکر

جام در قهقهه آید که کجا شد مناع

وضع دوران بنگر ساغر عشرت برگیر

که به هر حالتی این است بهین اوضاع

طره شاهد دنیی همه بند است و فریب

عارفان بر سر این رشته نجویند نزاع

عمر خسرو طلب ار نفع جهان می‌خواهی

که وجودیست عطابخش کریم نفاع

مظهر لطف ازل روشنی چشم امل

جامع علم و عمل جان جهان شاه شجاع

تفسیر: اوضاع به این صورتی که هست نمی ماند. فردای روشنی هم در پیش است. مراقب دنیای پر از نیرنگ و فریب اطرافت باش و از کنار آنها بگذر. هر چه می خواهی از خدا بخواه چرا که فقط اوست که مظهر لطف است و حیله ندارد و می تواند تو را به مقصد برساند.

غزل شماره 294 حافظ شیرازی

در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع

شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع

روز و شب خوابم نمی‌آید به چشم غم پرست

بس که در بیماری هجر تو گریانم چو شمع

رشته صبرم به مقراض غمت ببریده شد

همچنان در آتش مهر تو سوزانم چو شمع

گر کمیت اشک گلگونم نبودی گرم رو

کی شدی روشن به گیتی راز پنهانم چو شمع

در میان آب و آتش همچنان سرگرم توست

این دل زار نزار اشک بارانم چو شمع

در شب هجران مرا پروانه وصلی فرست

ور نه از دردت جهانی را بسوزانم چو شمع

بی جمال عالم آرای تو روزم چون شب است

با کمال عشق تو در عین نقصانم چو شمع

کوه صبرم نرم شد چون موم در دست غمت

تا در آب و آتش عشقت گدازانم چو شمع

همچو صبحم یک نفس باقیست با دیدار تو

چهره بنما دلبرا تا جان برافشانم چو شمع

سرفرازم کن شبی از وصل خود ای نازنین

تا منور گردد از دیدارت ایوانم چو شمع

آتش مهر تو را حافظ عجب در سر گرفت

آتش دل کی به آب دیده بنشانم چو شمع

تفسیر: در راه مقصود آرام و قرار خود را از دست داده ای. کمی صبر و اراده ای قوی، مشکلات و سختی ها را بر طرف می کند. با کسی که تو را دوست دارد با غرور و تکبر رفتار نکن زیرا در صورت از دست دادن او دچار حسرت و ندامت خواهی شد.

غزل شماره 295 حافظ شیرازی

سحر به بوی گلستان دمی شدم در باغ

که تا چو بلبل بی‌دل کنم علاج دماغ

به جلوه گل سوری نگاه می‌کردم

که بود در شب تیره به روشنی چو چراغ

چنان به حسن و جوانی خویشتن مغرور

که داشت از دل بلبل هزار گونه فراغ

گشاده نرگس رعنا ز حسرت آب از چشم

نهاده لاله ز سودا به جان و دل صد داغ

زبان کشیده چو تیغی به سرزنش سوسن

دهان گشاده شقایق چو مردم ایغاغ

یکی چو باده پرستان صراحی اندر دست

یکی چو ساقی مستان به کف گرفته ایاغ

نشاط و عیش و جوانی چو گل غنیمت دان

که حافظا نبود بر رسول غیر بلاغ

تفسیر: غرور و تکبر را رها کن. دوره ی حسن و جوانی به زودی به سر خواهد آمد، بنابراین قدر لحظات خود را بدان تا دچار ندامت و پشیمانی نشوی. عاقبت اندیش باش و در زندگی تندروی نکن. از افراط و تفریط بپرهیز.

غزل شماره 296 حافظ شیرازی

طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف

گر بکشم زهی طرب ور بکشد زهی شرف

طرف کرم ز کس نبست این دل پرامید من

گر چه سخن همی‌برد قصه من به هر طرف

از خم ابروی توام هیچ گشایشی نشد

وه که در این خیال کج عمر عزیز شد تلف

ابروی دوست کی شود دست کش خیال من

کس نزده‌ست از این کمان تیر مراد بر هدف

چند به ناز پرورم مهر بتان سنگ دل

یاد پدر نمی‌کنند این پسران ناخلف

من به خیال زاهدی گوشه نشین و طرفه آنک

مغبچه‌ای ز هر طرف می‌زندم به چنگ و دف

بی خبرند زاهدان نقش بخوان و لا تقل

مست ریاست محتسب باده بده و لا تخف

صوفی شهر بین که چون لقمه شبهه می‌خورد

پاردمش دراز باد آن حیوان خوش علف

حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق

بدرقه رهت شود همت شحنه نجف

تفسیر: از رفتار ریاکارانه ی اطرافیانت، نا امید و دلسرد نباش. اگر صداقت داشته باشی و ریاکاری را رها کنی، به هدف خود می رسی. اخلاص و ایمان، بهترین سرمایه ی انسان است. بدبینی و تردید را از خود دور کن. به خداوند توکل کن و عمر عزیز را در راه خواسته های دست نیافتنی تباه نکن.

غزل شماره 297 حافظ شیرازی

زبان خامه ندارد سر بیان فراق

وگرنه شرح دهم با تو داستان فراق

دریغ مدت عمرم که بر امید وصال

به سر رسید و نیامد به سر زمان فراق

سری که بر سر گردون به فخر می‌سودم

به راستان که نهادم بر آستان فراق

چگونه باز کنم بال در هوای وصال

که ریخت مرغ دلم پر در آشیان فراق

کنون چه چاره که در بحر غم به گردابی

فتاد زورق صبرم ز بادبان فراق

بسی نماند که کشتی عمر غرقه شود

ز موج شوق تو در بحر بی‌کران فراق

اگر به دست من افتد فراق را بکشم

که روز هجر سیه باد و خان و مان فراق

رفیق خیل خیالیم و همنشین شکیب

قرین آتش هجران و هم قران فراق

چگونه دعوی وصلت کنم به جان که شده‌ست

تنم وکیل قضا و دلم ضمان فراق

ز سوز شوق دلم شد کباب دور از یار

مدام خون جگر می‌خورم ز خوان فراق

فلک چو دید سرم را اسیر چنبر عشق

ببست گردن صبرم به ریسمان فراق

به پای شوق گر این ره به سر شدی حافظ

به دست هجر ندادی کسی عنان فراق

تفسیر: با وجود تمام سختی ها و ناکامی ها، امید خود را از دست نده. اگر به هدف و مقصود خود ایمان داری، صبور و شکیبا باش. همه ی غم ها و ناکامی ها پایانی جز شادی و وصال ندارند. امید داشته باش.

غزل شماره 298 حافظ شیرازی

مقام امن و می بی‌غش و رفیق شفیق

گرت مدام میسر شود زهی توفیق

جهان و کار جهان جمله هیچ بر هیچ است

هزار بار من این نکته کرده‌ام تحقیق

دریغ و درد که تا این زمان ندانستم

که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق

به مأمنی رو و فرصت شمر غنیمت وقت

که در کمینگه عمرند قاطعان طریق

بیا که توبه ز لعل نگار و خنده جام

حکایتیست که عقلش نمی‌کند تصدیق

اگر چه موی میانت به چون منی نرسد

خوش است خاطرم از فکر این خیال دقیق

حلاوتی که تو را در چه زنخدان است

به کنه آن نرسد صد هزار فکر عمیق

اگر به رنگ عقیقی شد اشک من چه عجب

که مهر خاتم لعل تو هست همچو عقیق

به خنده گفت که حافظ غلام طبع توام

ببین که تا به چه حدم همی‌کند تحمیق

تفسیر: دوست یکرنگ و صدیق، بهترین نعمت دنیا است. دوستان خوب دیر به دست می آیند و زود از دست خواهند رفت، بنابراین مراقب باش تا با غرور و خودپسندی، دوستان را از خود نرنجانی زیرا در زندگی به وجود آنها نیاز خواهی داشت.

غزل شماره 299 حافظ شیرازی

اگر شراب خوری جرعه‌ای فشان بر خاک

از آن گناه که نفعی رسد به غیر چه باک

برو به هر چه تو داری بخور دریغ مخور

که بی‌دریغ زند روزگار تیغ هلاک

به خاک پای تو ای سرو نازپرور من

که روز واقعه پا وامگیرم از سر خاک

چه دوزخی چه بهشتی چه آدمی چه پری

به مذهب همه کفر طریقت است امساک

مهندس فلکی راه دیر شش جهتی

چنان ببست که ره نیست زیر دیر مغاک

فریب دختر رز طرفه می‌زند ره عقل

مباد تا به قیامت خراب طارم تاک

به راه میکده حافظ خوش از جهان رفتی

دعای اهل دلت باد مونس دل پاک

تفسیر: در زندگی، تکرو و منزوی نباش. در زندگی اجتماعی به وجود دوستان و همراهان نیاز خواهی داشت. به دیگران کمک کن تا در صورت نیاز به یاری تو بشتابند. از زندگی لذت ببر و خود را گرفتار غم های بیهوده نکن.

غزل شماره 300 حافظ شیرازی

هزار دشمنم ار می‌کنند قصد هلاک

گرم تو دوستی از دشمنان ندارم باک

مرا امید وصال تو زنده می‌دارد

و گر نه هر دمم از هجر توست بیم هلاک

نفس نفس اگر از باد نشنوم بویش

زمان زمان چو گل از غم کنم گریبان چاک

رود به خواب دو چشم از خیال تو هیهات

بود صبور دل اندر فراق تو حاشاک

اگر تو زخم زنی به که دیگری مرهم

و گر تو زهر دهی به که دیگری تریاک

بضرب سیفک قتلی حیاتنا ابدا

لان روحی قد طاب ان یکون فداک

عنان مپیچ که گر می‌زنی به شمشیرم

سپر کنم سر و دستت ندارم از فتراک

تو را چنان که تویی هر نظر کجا بیند

به قدر دانش خود هر کسی کند ادراک

به چشم خلق عزیز جهان شود حافظ

که بر در تو نهد روی مسکنت بر خاک

تفسیر: ایمان به خداوند و خانواده، روزگار را برای تو با نشاط و لذت بخش می سازد. در برابر حوادث صبور باش و به خداوند و دوستانت تکیه کن تا امیدوارتر به مقابله با مشکلات بشتابی.

مطالب مشابه را ببینید!

اشعار خداحافظی + مجموعه شعر در مورد خداحافظی به صورت تک بیتی، دو بیتی و عاشقانه شعر بلند حافظ در وصف نوروز؛ گلچین اشعار زیبا از حافظ شیرازی درباره بهار جملات خداحافظی با زمستان؛ متن های احساسی و ادبی پایان زمستان و شروع بهار متن خداحافظی با ماه رمضان و جملات وداع با ماه روزه داری و عبادت اشعار وداع ماه رمضان با شعر خداحافظی ماه عبادت و روزه داری اشعار عاشقانه حافظ؛ گلچین مجموعه زیباترین اشعار عاشقانه حافظ شیرازی غزلیات دیوان حافظ از شماره 351 تا 400 با تفسیر (اشعار ناب و زیبا) متن خداحافظی دردناک طولانی از عشق، دوست، عزیز و همسر متن خداحافظی رسمی کوتاه اداری و جملات خداحافظی از همکار و مدیر متن خداحافظی از دوستان مجازی در شبکه های اجتماعی مختلف