شعر بی خوابی + مجموعه اشعار زیبا و احساسی در مورد بی خواب شدن شبانه

اشعار با موضوع بی خوابی عاشقانه

مجموعه شعر غمگین و احساسی در مورد بی خوابی عاشقانه و بی خواب شدن را در این بخش روزانه آماده کرده ایم.

از عشق تو درجهان سمر خواهم شد
وز دست غمت زیر و زبر خواهم شد
وانگه زپس هزار شب بی‌خوابی
گریان گریان به خواب درخواهم شد

انوری

***

باز بی خوابی‌های شبانه و باز فکر تو

باز فکر با توبودن حسرت بی تو بودن

باز نفس‌های سردم که از سینه داغم باسرمای عجیبی روحم را منجمد می‌کند

تنها بودن تو این انجماد را رو به گرمی و بهار می‌کشاند

من که هر آنچه که داشتم به پایت ریختم

تمام دوستت دارم هایم را با تمام وجود

با واژه‌های رنگین نثارت کردم پس چرا اینگونه بی‌اعتنایی ای نازنینم؟

تو که میدانی من بجز تو عشق واحساسم را به پای کسی اینگونه نریخته‌ام….!!!

آنان که عشق را تجربه کرده‌اند می‌گویند که این خاصیت عشق است، باید ناز معشوقت را بکشی!!!

ناز می‌کشم که ناز تو کشیدن خود نهایت عشق است

عاشقی که ناز معشوق نکشد عاشق نیست!!

***

دلم بهانه ی تو را دارد
تو می دانی بهانه چیست؟!
بهانه همان است که
شب ها
خواب از چشم من می دزدد…

***

درچشمان تو هزار درخت قهوه است

که تعبیری است برهمه‌ی بی خوابی های من…

“مرتضی المنصوری”

***

شعر دلتنگی و بی خوابی

فـرهنـگ لـغـتهــا
نـیـاز بـه ویــرایــش دارند
بـرای مـعنی دلـتـنـگی
احتیـاج بــه ایــنهــمـه کـلمه نــیـســت
دلتنـگی یــعنـــی تـــو . . .

***

بی خوابی امانم را برید

صبح دم در کوچه‌ها سرگردان بودم

درختان اما تو را صدا می‌کردند

نجوایی از میان برگ‌ها…

ماه هاست که رفته‌ای

اهمیتی ندارد

اما نمی‌دانم چرا

خواب‌های من نیز با تو رفته‌اند…

“درنابی کینه”

***

شعر بی خوابی

جان دلم
بی حوصله ام و خواب به چشمانم نمی آید
منتظر دیدار آن چشم های روشنم تا بار دیگر جان گیرم

***

علت بی‌خوابی هایم را چگونه بگویم، وقتی یادت از سقف اتاقم چکه می‌کند… تو با نان داغ افطار می‌کنی! من اما با یاد تو…

“ایمان فهیمی”

***

شعر بی خوابی غمگین

در شب های طولانی و در تنهایی وهم انگیزم
کنار پنجره می نشینم و تنها به تو فکر می کنم
تویی که تنها دلیل اشک های خاموش من هستی
و با تمام وجود آرزو می کنم که این جا بودی

***

گاه بی خوابی چنان به سرم می‌زند که ساعت‌ها

همچون عبور ثانیه‌ها به زمان می‌پیوندند…

عقربه‌ی ثانیه شمار عمرم، محو نگاه بی‌احساسم به زمان شده…

تماشای افکارم گاهی آنقدر طولانی می‌شود، که تیک تاک ساعت!!! فقط می‌تواند مرا به هوش کند…

آنقدر به عمق افکارم سقوط می‌کنم که راه بازگشت را گاهی گُم می‌کنم…

سپری کردن زمان انگاری هیچ تلنگری بر افکارم نداشت…

خلاء امید را با نگاه پوچم به مسیر بی‌انتهای دنیا جبران کردم…

می‌دانم خنجر سکوت، آخرش قلبم رو برای نفس کشیدن پاره پاره می‌کند!!!

“محسن سلمان نیا”

***

یک دریا مهر
یک آسمان نیاز
و لرزشی در وجودم
چون سد در مقابلم

گاهی میخواهم به سویت بدوم…
اما متوقفم
گاهی می خواهم بخندم…
اما حتی تبسمی در چهره ام نیست
گاهی می خواهم فریاد بکشم
داد بزنم
صدایت کنم…
اما سکوت میکنم

گاهی می خواهم در آغوشت بگریــم
آرام آرام…
اما حتی دستانت را لمس نمیکنم

و وقتی که خوابی
آه چه آرامی
و چه آرام می شوم

آنگاه می خواهم آسوده در آغوشت بخزم
اما لبخند می زنم
و با نگاهم برایت سخنها می گویم
و می گویم
و می گویم

اینگونه
بی خوابیم را در تو غرق میکنم
بی جای شعر!

در شب های طولانی و در تنهایی وهم انگیزم

هر چند نمی دانم
خواب هایت را با که شریک می شوی
اما هنــــــــوز
شـریک تمام بیخوابی های من تـویی …

***

جمله کوتاه عاشقانه در مورد بی خواب شدن

در انزوای قبرهای بدون تاريخ مصرف

و آواز قوطی های سر به هوای آبجو

به دامان خوابی عروسکی

می‌غلطم

و می‌دانم

می‌دانم نفس‌هايم قد کشيده‌اند

در من جا نمی‌شوند

آن‌ها

خواهند رفت

و من

خواهم رفت

هر يک به راه خويش

“ماردین امینی انبی”

***

آبی بلند را می اندیشم و هیاهوی سبز پایین را
ترسان از سایه خویش به نی زار آمده ام
تهی بالا نی ترساند و خنجر برگ ها به روان فرو می رود
دشمنی کو
تا مرا از من بر کند ؟
نفرین به زیست : تپش کور
دچار بودن گشتم و شبیخونی بود نفرین
هستی مرا بر چین ای ندانم چه خدایی موهوم
نیزه من مرمر بس تا را شکافت
و چه سود که این غم را نتواند سینه درید
نفرین به زیست دلهره شیرین
نیزه ام یار بیراهه های خطرر را تن می شکنم
صدای شکست در تهی حادثه می پیچد نی ها به هم می ساید
ترنم سبز می کشافد
نگاه زنی چون خوابی گوارا به چشمانم می نشیند
ترس بی سلاح مرا از پا می فکند
من نیزه دار کهن آتش می شوم
او شمن زیبا شبنم نوازش می افشاند
دستم را می گیرد
و ما دو مردم روزگاران کهن می
گذریم
به نی ها تن می ساییم و به لالایی سبزشان گهواره روان را نوسان می دهیم
آبی بلند خلوت ما را می آراید

شعر بی خوابی

It’s 1 am and I can’t fall asleep
These thoughts of you me in a waking state keep
So I sit at my windowsill looking at starry skies
Wish I were rather staring into your eyes

ساعت 1 نیمه شب است و نمی توانم به خواب بروم
افکار تو است که من را بی خواب کرده است
و من کنار پنجره ام می نشینم در حالی که به آسمان پر ستاره خیره می شوم
ای کاش به جای آن به چشمان تو خیره می شدم

***

بگذار بر روی زمین بی تابی ات را
شب‌ها کم آورده تو و بی خوابی ات را

درکوچه باغ ِ شعر دنبال چه هستی…!؟
پاییز با خود می‌برد شادابی‌ات را

جولان نده با اشک‌هایت نیمه شب‌ها
از دیگران پنهان نکن کمیابی‌ات را

قلبت اگر آتش گرفته بار دیگر…
با هیچ کس قسمت نکن بی‌تابی ات را

عمری به این منوال رد شد بدتر از بد…
تنها گذر کن کوچه ی مهتابی ات را…

فردا سپیده با نگاهش می نوازد…
درچشم هایت آسمانِ آبی ات را

“سید مهدی نژادهاشمی”

***

 شبها ز فراق تو دلم پر خونست

وز بی خوابی دو دیده بر گردونست

چون روز آید زبان حالم گوید

کای بر در بامداد حالست چونست

متن بی خوابی

تو دلیل این هستی که من
شب های بی خوابی را می گذرانم

تو دلیل این هستی که من
دوست دارم بالشم را محکم در آغوش بگیرم

تو دلیل این هستی که من
نمی توانم بدون شب بخیر گفتن بخوابم

***

شعر غمگین بی خوابی و تنهایی شبانه

دیشب از سودای تو این چشم ِ من خوابی نداشت
چشم‌ها خشکیده و در طول ِ شب آبی نداشت

رخت ِ من بی تاب ِ تو ؛کاشانه خالی از قرار
جان ِ من در حسرتت چون باد ِ شب تابی نداشت

تن پر از اکسیر ِ خواهش؛ لب؛ سراسر از نیاز
دل دچار ِ سستی و این کاسه قندابی نداشت

در هوای شهر بوی رفتنت پیچیده بود
ماه هم در آن هوا لبخند ِ شادابی نداشت

دیده بی حال و به سر آشوب ِ آن چشم ِ شراب
رنگ ؛ بر رخسار ؛ زرد و گونه سرخابی نداشت

در فضای غربت ِ آن کهکشان ِ بی نفس
خانه سرد و آسمان هم بی تو مهتابی نداشت

“امیر مهرجوئی”

***

هر لحظه در ذهنم و قلبم هستی
حتی اگر کنارم نباشی
و دوری تو خواب را از چشمانم ربوده …
دلتنگتم عزیزم!

***

متن بی خوابی

هر شب بی خوابی

تقدیر من می شد

اگر…

تو را جای ماه

در آسمان می‌نهادند…

“م سراب”

***

مثل شب‌های بی خوابی تو پاییز پر از خواب
مثل اشک‌های ارومم با یک سازو می‌ ناب

تو آغاز کدوم راهی که مقصد اینقدر دوره
تو پایان کدوم عشقی که قلبم گنگ و محجوره

نمیدوم که فهمیدی تو قلبم اخرین بودی
هنوزم خاطراتت هست نیا اینجا به این زودی

ته قصه‌ام چقدر خوبه همین که بی تو هم هستم
بدون این اخرین باره که میگم عاشقت هستم

“احسان مذنبی”

***

در این صحرای بی خوابی مرا آرامشی باید
نگاهـم رو به آیینه که شاید قاصـدی آید

در این غوغای تـنهایی شکسـته صوت غم هایم
دوباره ساز می سازد ، جنون از تار تنهایم

کسی دوران خوابم نیست کنون بیدار بیدارم
طبیبی مدعی بودن چه سود آنگه که بیمارم

“مصطفی گلگون”

***

منم یک آدم افسرده‌ی در حال ِ بی خوابی
که تقویمم پراست از روزهای تلخ و بی تابی

شبیه ماهی از دریای عشقم دورافتادم…
و دلخوش کرده‌ام بر طالع غمگین مردابی

برای این دل زخمی و تنها مانده‌ام حالا
ندارد عشق دیگر ظاهرا مفهوم جذابی

همیشه قاصد باران تویی و ابر پرباری
منم آن سرزمین خشک ِدر چنگال بی آبی

شده خاکستری رنگ تمام خاطرات من
تویی رویای رنگارنگ نارنجی و سرخابی

تو آن شهری که عشق آنجا ندارد جلوه‌ای دیگر
منم آن دِه که چندی کدخدایش گشته مرغابی

غزل عشق من است و با غزل خو کرده‌ام عمری
تو اما عاشق سبک فروغ و شعر سهرابی

منم یک آدم افسرده ی درحال بی خوابی
تو هر روزت گرفته رنگ خوشبختی وشادابی

“امین پورحاجی”

***

 آن کس که ببست خواب ما را بستم

یارب تو ببند خواب او را به کرم

تا باز چشد مرارت بی خوابی

و اندیشه کند به عقل ارجم ترحم

متن بی خوابی

دلم خون شد

چه آشفته

چه دیوانه

چه داغون شد

یکی گل بود

بردندش

به سوی میله های زجر و بی خوابی

-“فدای تو

چرا اینگونه بی خوابی؟”

“فری ناز آرین فر”

***

باز شب آمد

نشستم

جام بی خوابی به دستم

مست مستم

دل به رویای تو بستم

چه کنم تقصیر من نیست

گر چنین عاشق پرستم

“فری ناز آرین فر”

***

آیا بود که یک شب ناخوانده بی رقیبان
چون بخت ناگهانی ناگه ز در درآنی

بی خواب و خوردم از غم ای بخت من چه خسبی
چون نیست بی تو عمرم ای عمر من کجایی

کمال خجندی

***

زلف پر تابت مرا در تاب کرد
چشم پر خوابت مرا بی خواب کرد

با تن من کرد نور عارضت
آنکه با تار قصب مهتاب کرد

*

از عشق آن دو نرجس وز مهر آن دو لاله
بی خواب و بی‌قرارم چون بر گلت کلاله

سنایی

***

تا از تو دلبر مانده‌ام بی خواب و بی خور مانده ام
چون در غمت درمانده ام، درمانده را فریادرس

امیرخسرو دهلوی

***

چو در خوابم همی مهرم نمایی
چو بی خوابم همی دردم فزایی

اگر در خواب مهر من گزینی
به بیداری چرا با من به کینی

اسعد گرگانی

***

ای خواب به جان تو زحمت ببری امشب
وز بهر خدا زین جا اندرگذری امشب

هر جا که بپری تو ویران شود آن مجلس
ای خواب در این مجلس تا درنپری امشب

امشب به جمال او پرورده شود دیده
ای چشم ز بی‌خوابی تا غم نخوری امشب

*

ای شب ز می تو مر مرا مستی نیست
بی خوابی من گزاف و سردستی نیست

خوابم چو ملک بر آسمان پریده‌ست
زیرا جسدم بسی درین پستی نیست

مولانا

***

سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی
چه خیال‌ها گذر کرد و گذر نکرد خوابی

به چه دیر ماندی ای صبح که جان من برآمد
بزه کردی و نکردند مؤذنان ثوابی

سعدی

***

بشد که یاد خوشش باد روزگار وصال
خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا

قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست
قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا

*

دیشب به سیل اشک ره خواب می‌زدم
نقشی به یاد خط تو بر آب می‌زدم

ابروی یار در نظر و خرقه سوخته
جامی به یاد گوشه محراب می‌زدم

*

جز نقش تو در نظر نیامد ما را
جز کوی تو رهگذر نیامد ما را

خواب ارچه خوش آمد همه را در عهدت
حقا که به چشم در نیامد ما را

حافظ

مطالب مشابه را ببینید!

شعر کودکانه ماه رمضان + چندین شعر زیبای کودکانه مذهبی برای ماه عبادت و روزه شعر عاشقانه تبریک سال نو + شعر زیبای بهار و نوروز تقدیم به عشق و همسر اشعار کودکانه نوروز + چند شعر زیبای به زبان کودکانه برای سال نو اشعار عاشقانه مولوی + مجموعه شعر زیبا از شاعر ایرانی مولانا شعر و متن سنگ قبر؛ شعر زیبا برای سنگ مزار برادر / خواهر جوان شعر کودکانه شب یلدا + مجموعه شعر زیبای کوتاه و بلند برای کودکان ویژه شب چله سخن بزرگان در مورد شب یلدا + تعدادی شعر زیبا در مورد شب یلدا از شاعران مختلف اشعار طاهره صفارزاده؛ مجموعه 30 شعر زیبا از این شاعر و نویسنده چند بیت شعر زیبا با مجموعه شعرهای کوتاه بسیار دلنشین زیبا شعر زیبا کوتاه پر معنی؛ قشنگ ترین اشعار از شاعران ایرانی