اشعار فایز دشتی + گلچین اشعار دوبیتی و زیبای عاشقانه از فایز دشتی

مجموعه اشعار فایز دشتی

مجموعه اشعار عاشقانه فایز دشتی با گلچینی از شعر کوتاه و بلند عاشقانه دو بیتی را در این بخش روزانه آماده کرده ایم.

مرا در پیش راهی پر ز بیم است
از این ره در دلم خوفی عظیم است
برو فایز میندیش از مهابت
که آنجا حکم یا رب رحیم است

***

صنم تا کی دل ما را کنی آب
دل نازک ندارد اینقدر تاب
اگر تو راست می گویی به فایز
به بیداری بیا پیشم نه در خواب

***

مگر یار آمده بر پشت بامم
که بوی جنت آید بر مشامم؟
فرودآ گر چه فایز نیست قابل
بیا بنشین نگه دار احترامم

***

به زیر زلف مشکین عارض یار
نمایان چون قمر اندر شب تار
چنان جلوه کند بر چشم ، فایز
که زاغی برگ گل دارد به منقار

***

مرا شب سیل آه از دل برآید
که یادم از دو زلف دلبر آید
نشیند چشم در ره ، فایز هر شب
که شاید یارم از سویی در آید

***

اشعار فایز دشتی

نه یادم می کنی نه می روی یاد

به  نیکی باد   یادت    ای پریزاد

عجب  نبود  کنی   فایز فراموش

فراموشی  است  رسم  آدمیزاد

***

شب آمد تا شب وصلم دهد یاد

دهد خاک  وجودم  جمله بر  باد

یقین می سوخت فایز ز آتش دل

نمی کردش  گر آب  دیده  امداد

***

گذشت  ایام  گل  ای  بلبل  زار

بکن چون من زهجران گله بسیار

گل  تو  سر زند  هر  ساله  از نو

گل   فایز   نمی  روید  دگر   بار

***

شعر دو بیتی ناب فایز دشتی

بتا آهسته تر بردار پــــا را

از این دام بلا بردار مـــا را

سراغ نیمه جان داری ز فایز

بیا بستان سرمنت خدا را

***

بهار آمد گلستان شد مطــــرا

شدند از نو عنادل مست وشیــدا

جوانی کاش فایــز بد چوگلشن

که هرساله شدی سرسبز و خضـرا

***

اشعار فایز دشتی

دلم را جز تو کس دلبر نباشد

به جز شور تو ام در سر نباشد

دل فایز تو عمدا می‌کنی تنگ

که تا جـای کس دیــــگر نباشد

***

دل آرامی که پــا بر دل گذارد

ستم باشد که پا بر گِل گذارد

تمنـــــــایی که دارد یار فـــــایز

قدم برچشم ما مشکل گذارد

***

سحر شبنم چو بر گیسوش افتـــــــــاد

در عالم شورشـــی از بوش افتــــــــاد

خوش آن ساعت که فایز همچو گیسوش

پریشـــــــان‌وار بر پهلوش افتــــــــــاد

***

بگو با دلبــــــــــر ترسایــــــی امشــــب

چه می‌شد گر که بی ترس آیی امشب

لبان خشــــــک فایــــــــــز را زرحمـــت

به آن لعل لب تر… سایـــــــی امشب

***

پس از مرگم نخواهم‌های هایـــــی

نه فـــــریادوفغـــــــان ونــه نوایــــــی

بگویی گشــــــته فایز کشـــتهٔ دل

ندارد کشـــــتهٔ دل خونبهـــــــــایی

***

اشعار عاشقانه فایز دشتی

مرا تن زورق است وناخــــــدا دل

در این کشور بوَد فــــــرمــانروا دل

برد فایـــــــز به منزل یا کنـــد غرق

نمی‌دانــــم برد ما را کجـــــــا دل

***

مزن شانه به زلف پرشــکن را

مپوش از سنبل تر یاســمن را

دل فایز وطن دارد درآن زلف

مکن دور از وطن اهل وطن را

***

عجب دارم از آن زلف چلیپا

که دارد صد هزاران دل درآن جا

بت فایز مزن شانه برآن زلف

مکن ویرانه خود آن آشـیان‌ها

***

اشعار فایز دشتی

یارم به یک لا پیرهن
خوابیده زیر نسترن

ترسم که بوی نسترن
، مست است و هشیارش کند

پروانه امشب پر مزن
، اندر حریم یار من

ترسم صدای پرپرت
، از خواب بیدارش کند

پیراهنی از برگ گل
بهر نگارم دوختم

بس که لطیف است آن بدن
ترسم که آزارش کند

ای آفتاب آهسته نِه
پا درحریم یار من

ترسم صدای پای تو
از خواب بیدارش کند

***

نه هر چشمی ز جسمی میبرد جان
نه هر زلفی دلی سازد پریشان
نه هر دلبر ز فایز میبرد دل
رموز دلبری سری است پنهان

***

مرو ای جان شیرین از بر من
توقف کن که آید دلبر من
بده فایز به تلخی جان شیرین
که جانانت بگیرد سر به دامن

***

سراغ جان جانان از که پرسم؟
نشان ماه کنعان از که پرسم؟
چو اسکندر به ظلمت رفت فایز
گذار آب حیوان از که پرسم؟

***

اگر ماهی به زیر ابر تا کی؟
مسلمانی به دین گبر تا کی؟
اگر دانی که فایز کشتنی هست
بکش ای بی مروت صبر تا کی؟

***

ز دستم رفتی ای حور بهشتی
مرا در دوزخ هجران بهشتی
نگفتی فایزی هم داشتم من
بریدی بی سبب تخمی که کشتی

***

مجموعه گلچین اشعار فایز دشتی

نسیم امشب عجب دفع غمی تو
یقین دارم نه از این عالمی تو
شمیم زلف یار فایز ستی
و یا زانفاس ابن مریمی تو

***

دل از من چشم شهلا دلبر از تو
لب خشکیده از من کوثر از تو
بنه بر جان فایز منت از لطف
سر از من سینه از من خنجر از تو

***

اشعار فایز دشتی

دلم ای کاش بیرون میشد از تن
دریغا دست بر می داشت از من
کسان دارند فایز دشمن از دور
من مسکین بود در خانه دشمن

***

مه بالا نشین پایین نظر کن
به مسکینان کلامی مختصر کن
بتا فلیز غریب این دیار است
محبت با غریبان بیشتر کن

***

مریضی کز جدایی گشته بیمار
علاجش چیست عناب لب یار
همین باشد علاج درد فایـــــــز
مکش زحمت طبیبم را میازار

***

به بالا بنگری مهتاب بینی
گل خوشبو کنار آب بینی
برو فایز سزای تو همین بود
پری مثل مرا در خواب بینی

***

خداوندا دلم از دین بری شد
اسیر دام زلف آن پری شد
پری دید و پریشان گشت فایز
پری رو هر که دید از دین بری شد

***

به سیر باغ رفتم باختم من

نظر بر نو گلی انداختم من

الهی دیده ی فایز شود کور

که دلبر آمد و نشناختم من

***

اگر خواهی بسوزانی جهان را
رخی بنما بیفشان گیسوان را
بت فایز اشارت کن به ابرو
بکش تیغ و بکش پیر و جوان را

***

زما آن چشم و ابرو میبرد دل
لب و دندان و گیسو می برد دل
بت فایز ز وضع طرز و رفتار
نه من دل داده ام او میبرد دل

***

به گلشن تا زگل نام و نشانست

حدیث بلبل و گل در میانست

جهان تا هست ذکر شعر فایز

میان دوستان این داستانست

***

اگر صد تیر ناز از دلبر آید

مکن باور که آه از دل براید

پس از صد سال بعد از فوت فایز

هنوز آواز دلبر دلبر آید

***

جوانی هست چون گنجی خداداد

خوشا آن کس که این گنجش خداداد

برو فایز که این گنج از تو بگذشت

مزن دیگر تو از دست خدا داد

***

دل من حالت پروانه دارد

به آتش سوختن پروا ندارد

دل فایز چو مرغ پر شکسته

به هر جا کو فتد پروا ندارد

***

کنم مدح خم ابروت یا روت

نهم نام لبت یاقوت یا قوت

یقینم هست فایز زنده گردد

رسد بر تخته تابوت تا بوت

***

خبر از دل ندارم نیست یا هست

برید از ما و با دلدار پیوست

گله از دل مکن فایز که پیری

تو را از پا فکند رفت از دست

***

اشعار زیبای فایز دشتی

اگر از روی تو مهجورم ای دوست

زدرد دوریت رنجورم ای دوست

جدا فایز زتو نز بی وفایست

خدا داند که مجبورم ای دوست

***

مرا در پیش راهی پر زبیم است
از این ره در دلم خوفی عظیم است
برو فایز میندیش از مهابت
که آنجا حکم با رب رحیم است

***

دلا نتوان به زلفش آرمیدن
از این زنجیر بهتر پا کشیدن
تو اى فایز! مکن بازى به زلفش
که این مار آخرت خواهد گزیدن

***

نمى‏بینم ز مردم آشنایى
نمى‏آید ز کس بوى وفایى
مده فایز! به وصل گلرخان دل
که آخر مى‏کشندت از جدایى

***

سر زلف تو آشوب جهان شد
اسیر زلف تو پیر و جوان شد
هنوزم اول دنیاست، فایز!
که بر پا فتنه آخر زمان شد

***

خبر دارى به من هجران چه ها کرد؟
دلم را ریش و جانم مبتلا کرد
ز مردم عشق تو پوشیده فایز
ولى شوق تو رازش بر ملا کرد

***

نخستین‏ بار باید ترک جان کرد
سپس آهنگ روى گلرخان کرد
نباید در طریق عشق، فایز!
حذر از خنجر و تیر و سنان کرد

***

نسیم! آهسته آهسته سحرگاه
روان شو سوى یار از راه و بیراه
بجنبان حلقه زنجیر زلفش
ز حال زار فایز سازش آگاه

***

جفا از تو بتا! خون خوردن از من
ز تو جور و تحمل کردن از من
تو را با گریه فایز چه مطلب؟
دل از من، دیده از من، دامن از من

***

دلم تنگه چو میناى شکسته
که یارم با رفیق بد نشسته
همه گویند که فایز تار بردار
صدا کى مى‏دهد تار شکسته

***

سحر از بس که نالیدم زهجران
بر احوالم ترحم کرد جانان
خرامان مو پریشان سویم آمد
به فایز بست از نو عهد و پیمان

***

قلم آور که بنویسم کتابى
به پیش دلبر عالى جنابى
تو فایز مى‏کشى فردا چه گویى
قیامت مى‏شود آخر حسابى

***

به زیر زلف مشکین عارض یار
نمایان چون قمر اندر شب تار
چنان جلوه کند بر چشم فایز
که زاغى برگ گل دارد به منقار

***

خودم اینجا دلم در پیش دلبر
خدایا این سفر کى مى‏رود سر
خدایا کن سفر آسان به فایز
که بیند بار دیگر روى دلبر

***

گلچین اشعار عاشقانه فایز دشتی

نگفتم جا مده بر چهره گیسو
مسوزان اندر آتش بچه هندو؟
بت فایز گمانم ، کافرستی
که با آتش پرستی کرده ای خو؟

***

دلا تا چند در آزارم از تو
گهی نالان ، گهی بیمارم از تو
تو فایز در جهان بدنام کردی
برو ای دل که من بیزارم از تو

***

دو گیسو را به دوش انداختی تو
ز ملک دل دو لشکر ساختی تو
به استمداد چشم و زلف و رخسار
به یکدم کار فایز ساختی تو

فایز دشتی

***

نسیم ، امشب عجب دفع غمی تو
یقین دارم نه از این عالمی طتو
شمیم زلف یار فایزستی
و یا ز انفاس ابن مریمی تو؟

***

خوش لحان مرغکی وقت سحرگاه
مرا بیدار کرد از صوت دلخواه
زدی هی بال خواندی شعر فایز
که بر تو باد رحمت بارک الله

***

به زیر زلف برق گوشواره
زده بر خرمن عمرم شراره
بیا فایز که از نو آتش طور
تجلی کرده بر موسی دوباره

***

دام از بس که دنبال تو گشته
دل خون گشته پامال تو گشته
مگر در وقت مردن خون فایز
ترشح کرده و خال تو گشته

***

غم و غصه تن و جانم گرفته
فراق یا دامانم گرفته
به کشتی اجل فایز سوار است
میان آب ، طوفانم گرفته

***

پری رویان به ما کردند نظاره
یکی چون ماه و باقی چون ستاره
کمان ابرو و مژگان تیز کردند
زدند بر جان فایز چون هزاره

***

خیال کشتن من داشت جانان

کدامین سنگدل کردش پشیمان

ندانست عید فایز آن زمانست

که گردد در منای دوست قربان

مطالب مشابه را ببینید!

شعر در مورد گل + مجموعه اشعار زیبا و عاشقانه در مورد گل و زیبایی آن شعر ذکر خدا + مجموعه اشعار از شاعران معروف و شعر معاصر در مورد خدا شعر باران + مجموعه اشعار زیبای عاشقانه و خواندنی در مورد بارش باران شعر طنز + مجموعه اشعار خنده دار و بامزه با موضوعات اجتماعی شعر بهار + مجموعه اشعار بلند، کوتاه، دو بیتی و شعر نو از شاعران مختلف با موضوع بهار شعر در مورد رقص + مجموعه اشعار در مورد رقصیدن و شادی اشعار لیلا کردبچه + مجموعه اشعار بلند و کوتاه عاشقانه لیلا کردبچه شعر در مورد ظلم + مجموعه اشعار کوتاه و بلند از شاعران معروف در مورد ظلم ظالم شعر در مورد متولدین ماه اسفند + مجموعه اشعار زیبا برای مردان و زنان متولد اسفند شعر زندگی + مجموعه اشعار زیبا در مورد زندگی سخت و ساده از بزرگان