جملاتی از کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید ناپلئون هیل با جملات الهام بخش
کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید همواره به عنوان یکی از مهمترین کتابهای تاریخ در حوزه کسب و کار و موفقیت شناخته میشود، پس اگر شما نیز قصد پیشرفت در این زمینه را دارید در ادامه متن همراه روزانه باشید چرا که ما بریدههایی مهم از این کتاب را برای شما عزیزان گردآوری کردهایم که امیدواریم از خواندن آنها نهایت لذت را ببرید.
درباره این کتاب

عنوان این کتاب میتواند کاملا فریبنده باشد. در حالی که از نام کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید چنین برمیآید که کتاب در راستای رشد سریع اقتصادی نوشته شده است، اما خواندن کتاب به طرز خوشایندی خواننده را شگفتزده میکند. این کتاب که از مهمترین آثار ناپلئون هیل است در زمان حیات هیل تا ۲۰ میلیون نسخه فروخته شده بود.
این رقم تا سال ۲۰۱۶ به نزدیک به صد میلیون نسخه رسیده است.
هیل در این کتاب با نشان دادن قدرت ذهن، تجسم و هدایت خواستهها اصولی را معرفی کرده است که معتقد است هرکس با بهکارگیری این اصول میتواند نه تنها به ثروت بلکه به موفقیت در هر زمینهای که میخواهد دست یابد.
این اصول «سیزده گام به سوی ثروت» نامیده شدهاند. تمام این سیزده گام و نکات کتاب را میتوان در یک جملهی کلیدی خلاصه کرد و آن این است که موفقیت از دانستن آنچه میخواهید به دست آورید و اشتیاق فراوان برای رسیدن به آن حاصل میشود.
هیل در کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید با تکیه بر همین نکته رازهای موفقیت را بیان میکند.
بریده هایی از این کتاب
اگر کاری که دوست دارید انجام دهید، درست است و به آن ایمان دارید، دست به کار شوید و آن را انجام دهید! رؤیای خود را واضح توضیح دهید، و اگر با شکست موقت مواجه شدید، به حرف «آنها» اهمیت ندهید؛ چون «آنها» شاید نمیدانند که هر شکستی بذر موفقیتی معادل را با خود میآورد.
کپرنیک، ستارهشناس بزرگ لهستانی، رؤیای تعدد دنیاها را در سر داشت، و آنها را برملا کرد!
انسان باید درک کند که همهٔ کسانی که ثروتهای کلان اندوختهاند، قبل از کسب ثروت، مقدار زیادی خیالبافی، امید، آرزو، اشتیاق و برنامهریزی داشتهاند.
فردی که نه وقت و نه تمایل دارد که از شکست خود به آگاهیای برسد که شاید پلی بهسوی موفقیت باشد، چطور کجا و چگونه میخواهد هنر تبدیل شکست به نخستین گام به سوی موفقیت را یاد بگیرد؟
شکست، حقهبازی است که در پنهانسازی و حیلهگری تیز است. گمراه کردن یک نفر، آن هم هنگامی که در چند قدمی موفقیت است، خیلی لذت دارد.
وی چنین استدلال کرد که با کاستن قیمت آهن، بازاری همواره توسعهیابنده ایجاد خواهد شد. همچنین کاربردهای بیشتر برای آهن ایجاد خواهد شد و درنتیجه، بخش مهمی از تجارت جهانی تصرف میشود.

سربازان و تجهیزات جنگی را پیاده کرد و سپس دستور داد کشتیهایی را که آنها را برده بودند، بسوزانند. قبل از اولین نبرد، خطاب به افرادش گفت: «شما میبینید که کشتیها دارند دود میشوند و به هوا میروند. یعنی اینکه ما نمیتوانیم این سواحل را زنده ترک کنیم مگر اینکه پیروز شویم. ما هیچ چارهای نداریم ـ یا پیروز میشویم یا میمیریم.»
ظاهر این مرد جوان نمیتوانست فرصت حضور در دفتر ادیسون را به او بدهد؛
از آن رو آماده باشید تا هنگامی که بهطور جدی فرامین ناپلئون هیل را دنبال میکنید، تغییرات اساسی در شیوهٔ زندگی خود ایجاد کنید. نتیجهٔ این کار، این است که میتوانید عمر خود را با هماهنگی و تفاهم سپری کنید. علاوه بر این، صحنه را برای شما آماده میکند تا به جمع افراد ثروتمند بپیوندید.
علم باعث جذب ثروت نمیشود مگر اینکه از طریق طرحهای عملیاتی سودمند به قصد قطعی اندوختن ثروت، سازمانیافته یا هوشمندانه هدایت شده باشد. ناآگاهی نسبت به این حقیقت، منبع سردرگمی میلیونها افرادی بوده است که بهغلط باور دارند «علم قدرت است، و توانا بود هر که دانا بود.» هیچ همچون چیزی نیست! علم فقط قدرت بالقوه است. فقط زمانی به قدرت تبدیل میشود، و اگر بشود، که به صورت طرحهای عملیاتیِ مشخص سازماندهی و به سوی هدفی قطعی هدایت شود.
اگر کاری که دوست دارید انجام دهید، درست است و به آن ایمان دارید، دست به کار شوید و آن را انجام دهید! رؤیای خود را واضح توضیح دهید، و اگر با شکست موقت مواجه شدید، به حرف «آنها» اهمیت ندهید؛ چون «آنها» شاید نمیدانند که هر شکستی بذر موفقیتی معادل را با خود میآورد.
یک ویژگی هست که انسان برای پیروز شدن باید داشته باشد، و آن قطعیت هدف است ـ آگاهی از هر آنچه شخص میخواهد، و اشتیاقی سوزان برای کسب آن.
افرادی که نمیتوانند هوشمندانه از رهبری پیروی کنند نمیتوانند رهبرانی باکفایت شوند. افرادی که بتوانند با بیشترین کفایت از رهبری پیروی کنند کسانی هستند که بسیار سریع به رهبری میرسند
سه قدم تا طلا یکی از رایجترین علل شکست، عادت تسلیم شدن در موقعی است که شکست موقت بر شخص مستولی میشود. هر شخصی، زمانی مرتکب این اشتباه میشود.
کاش آدمها هدفی روشن اختیار میکردند و به آن وفادار میماندند تا زمانی که آن هدف به وسواس فکری بسیار حاد بدل میشد، آن گاه چه داستان متفاوتی برای گفتن داشتند!
به طور مثبت به زندگی واکنش نشان دهید. خودانگارهای مثبت پیدا کنید. تصور شما، واکنشهای شما به زندگی و تصمیمات شما بهطور کامل در کنترل شما هستند.
من برای دستمزدی اندک کار میکردم، فقط وقتی فهمیدم که هر دستمزدی از زندگی طلب کرده بودم، زندگی با کمال میل پرداخته بود، ناامید شدم.
تلاشی که برای داشتن هدف عالی در زندگی، طلب وفور نعمت و رفاه لازم است بیشتر از تلاشی نیست که برای قبول فقر و بدبختی لازم است.
خواندن این کتاب به همراه کتاب چگونه دوست پیدا کنیم و بر مردم تأثیر بگذاریم از دیل کارنگی و کتاب نیروی افکار مثبت از نورمن وینست پیل، بر مردان و زنانی که در زندگیها و حرفههای خویش به دنبال موفقیت هستند واجب میشود.

شکست، حقهبازی است که در پنهانسازی و حیلهگری تیز است. گمراه کردن یک نفر، آن هم هنگامی که در چند قدمی موفقیت است، خیلی لذت دارد.
هنری فورد فردی موفق است؛ چون اصول موفقیت را میشناسد و اجرا میکند و به کار میبندد. یکی از این اصول، خواستن است: آدم باید بداند چه میخواهد.
شواهد کافی وجود دارد که بیماری به شکل تکانهٔ فکر منفی شروع میشود. چنین تکانهای میتواند با تلقین از ذهنی به ذهن دیگر منتقل شود، یا توسط فرد در ذهن خودش ایجاد شود.
مطلب مشابه: جملاتی از کتاب معجزه سپاسگزاری اثر راندا برن با متن های زیبا درباره موفقیت
موفقیت به سوی کسانی میآید که به موفقیت حساس باشند. شکست به سوی کسانی میآید که با بیاعتنایی به خودشان اجازه میدهند حساس به شکست شوند.
دوستان و اقوام نزدیک، درحالیکه از انجام دادن این کار منظوری ندارند، اغلب آدم را با «عقاید» و گاهی با تمسخر در وضع نامساعدی قرار میدهند که به قصد شوخی کردن است. هزاران مرد و زن عقدههای حقارت را در سراسر زندگی با خود حمل میکنند؛ چراکه فردی خوشنیت ولی نادان بهوسیلهٔ «عقاید» یا تمسخر، اعتماد به نفس آنان را از بین برده است.
پول، به خودی خود، چیزی نیست بهجز مادهای بیاثر. نمیتواند حرکت کند یا حرف بزند، ولی، وقتی کسی که مشتاق آن است آن را صدا کند تا بیاید، میتواند «بشنود».
همچنین باید به خاطر داشت که چشمانداز از پایین خیلی روشن یا دلگرمکننده نیست و زمینهٔ نابود کردن بلندپروازی را دارد. ما آن را «داشتن زندگی یکنواخت» مینامیم، به این معنا که ما سرنوشت خویش را میپذیریم و به برنامهٔ روزانه عادت میکنیم ـ عادتی که سرانجام آنقدر قوی میشود که از تلاش برای رها کردن آن دست برمیداریم. و این دلیل دیگری است که چرا میارزد از یک یا دو قدم بالاتر از پایین شروع کنیم. با این نوع عمل شخص عادت میکند به اطراف بنگرد
به یاد داشته باشید تلاشی که برای داشتن هدف عالی در زندگی، طلب وفور نعمت و رفاه لازم است بیشتر از تلاشی نیست که برای قبول فقر و بدبختی لازم است.

اولین گام در نیل به موفقیت این است که ایمان راسخ داشته باشید نسبت به اینکه شما بهترین شخصی هستید که سزاوار موفقیت است.
بین آرزوی چیزی را داشتن و لَهلَه زدن برای دریافت آن یک فرق هست. هیچ کس برای چیزی لهله نمیزند مگر اینکه معتقد باشد میتواند آن را به دست بیاورد
یک ویژگی هست که انسان برای پیروز شدن باید داشته باشد، و آن قطعیت هدف است ـ آگاهی از هر آنچه شخص میخواهد، و اشتیاقی سوزان برای کسب آن.
هیچ ثروت یا سِمَتی نمیتواند مدتی طولانی دوام بیاورد مگر اینکه برپایهٔ درستی و عدالت بنا شده باشد.
هر یک از ما همانیم که هستیم؛ چون به افکار بانفوذ اجازه میدهیم ذهنمان را اشغال کنند. افکاری که بهعمد در ذهنمان قرار میگیرند، با همدردی تقویت میشوند، با یک یا چند احساس ترکیب میشوند، و نیروهای تحریککننده را تشکیل میدهند. این نیروها هر حرکت، عمل و کردار ما را هدایت و کنترل میکنند.

فقط افرادی میتوانند ثروتهای کلان بیندوزند که «هوشیار به پول» میشوند. هوشیار به پول یعنی ذهن بهقدری با اشتیاق برای ثروت اشباع شده باشد که شخص بتواند ازقبل خود را صاحب آن ببیند.
شش ماه گذشت و هیچ اتفاقی نیفتاد. شش ماه دیگر هم گذشت، و بازهم اتفاقی نیفتاد. مهندسان برای اجرای دستورها، هر برنامهٔ ممکنی را امتحان کردند، ولی بهظاهر این موضوع خارج از موضوع بود؛ «غیرممکن!» آخر سال، فورد با مهندسان خود به بررسی پرداخت و بازهم آنها به او اطلاع دادند که هیچ راهی برای اجرای دستوراتش پیدا نکردهاند. فورد به آنها گفت: «همین طور ادامه دهید، من باید این کار را به انجام برسانم و موفق هم خواهم شد.» آنها ادامه دادند، و آن گاه، گویی با یک حرکت جادویی، راز کشف شد. ارادهٔ فورد یک بار دیگر برنده شد!
مطلب مشابه: جملاتی از کتاب چهار اثر فلورانس اسکاول شین با متن های زیبا
وقتی ثروت زیاد شروع به آمدن میکند، آنچنان سریع و با چنان فراوانی میآید که آدم به فکر میرود در طول همهٔ آن سالهای نداری کجا قایم شده بود. این بیان، مبهوتکننده است، و مبهوتکنندهتر زمانی است که ما این باور عمومی را درنظر میگیریم که ثروت فقط به کسانی میرسد که سخت و طولانی کار میکنند.
هم موفقیتها و هم شکستها ریشه در تجارب ساده دارند
شخصی که بتواند یک گروه «عقل کل» از افرادی تشکیل بدهد و رهبری کند که در اندوختن ثروت اطلاعات مفیدی دارند به اندازهٔ هر فرد آن گروه تحصیلکرده است.
ناآگاهی نسبت به این حقیقت، منبع سردرگمی میلیونها افرادی بوده است که بهغلط باور دارند «علم قدرت است، و توانا بود هر که دانا بود.» هیچ همچون چیزی نیست! علم فقط قدرت بالقوه است. فقط زمانی به قدرت تبدیل میشود، و اگر بشود، که به صورت طرحهای عملیاتیِ مشخص سازماندهی و به سوی هدفی قطعی هدایت شود.
«علم قدرت است، و توانا بود هر که دانا بود.» هیچ همچون چیزی نیست! علم فقط قدرت بالقوه است. فقط زمانی به قدرت تبدیل میشود، و اگر بشود، که به صورت طرحهای عملیاتیِ مشخص سازماندهی و به سوی هدفی قطعی هدایت شود.
«روز به روز، از هر لحاظ، بهتر و بهتر میشوم»
میگویند ذهن ناخودآگاه شبیه باغ حاصلخیزی است که اگر تخم محصولات مرغوب در آنجا کاشته نشود علفهای هرز به وفور خواهند رویید.

هیچ فکری، چه مثبت چه منفی، نمیتواند بدون کمک اصل تلقین به خود، وارد ذهن ناخودآگاه شود
تصویری از برتری بسازد و بهتدریج فضایی از موفقیت در زندگی خویش ایجاد کند.
عشق بوالهوس و تندمزاج است. ذات آن زودگذر و فانی است. هروقت دلش بخواهد میآید و بدون هشدار میرود. مادامی که هست آن را بپذیرید و لذتش را ببرید، ولی برای رفتنش غصه نخورید. نگرانی هیچ وقت آن را برنخواهد گرداند.
اگر شما، هنگام تصمیمگیری، تحتتأثیر «عقاید دیگران» قرار میگیرید در هیچ جایگاهی موفق نخواهید شد، چه رسد به در تبدیل کردن خواستهٔ خود به پول.
اگر کاری که دوست دارید انجام دهید، درست است و به آن ایمان دارید، دست به کار شوید و آن را انجام دهید! رؤیای خود را واضح توضیح دهید، و اگر با شکست موقت مواجه شدید، به حرف «آنها» اهمیت ندهید؛ چون «آنها» شاید نمیدانند که هر شکستی بذر موفقیتی معادل را با خود میآورد.
مطلب مشابه: جملاتی از کتاب اثر مرکب دارن هاردی؛ جملات برای موفقیت و رشد شخصیتی

یکی از رایجترین علل شکست، عادت تسلیم شدن در موقعی است که شکست موقت بر شخص مستولی میشود.
میگویند ذهن ناخودآگاه شبیه باغ حاصلخیزی است که اگر تخم محصولات مرغوب در آنجا کاشته نشود علفهای هرز به وفور خواهند رویید.
هیچ محدودیتی برای ذهن وجود ندارد، بهجز آنهایی که ما تأییدشان کنیم. هم فقر و هم ثروت هدیهٔ فکر هستند.
یکی از رایجترین علل شکست، عادت تسلیم شدن در موقعی است که شکست موقت بر شخص مستولی میشود.
شکسپیر در هملت بهخوبی بیان کرد: «مرگ کشوری کشف نشده است که هیچ مسافری از مرز آن برنمیگردد.»
عمل هر پدر یا مادری که از طریق انتقاد غیرضروری عقدهٔ حقارت در ذهن بچهاش ایجاد کند باید بهعنوان یک مجرم شناخته شود (درحقیقت، بدترین نوع جرم است).
شش ترس عمده وجود دارد. هر انسانی گاه دچار مخلوطی از آنها میشود. اگر کسی به هر شش تا مبتلا نباشد، بخت با او یار بوده است. این ترسها به ترتیبِ بیشترین نمود عبارتاند از: ترس از فقر ترس از انتقاد ترس از ناخوشی ترس از پیری ترس از دست دادن عشق یک نفر ترس از مرگ

ه همهٔ آدمها به علت خواستهها و افکار قوی خود به جایی که هستند رسیدهاند. میدانستم که آرزوی قلبیای درصدد تجلی بیرونی است تا از طریق آن بتواند به واقعیت تبدیل شود. میدانستم که تلقین به خود عاملی نیرومند در ساختن شخصیت است، و این درواقع، تنها اصلی است که از طریق آن شخصیت ساخته میشود.
تنها محدودیت، چیزی است که آدم در ذهن خود قرار میدهد.
یکی از برجستهترین ویژگیهای هنری فورد این بود که عادت داشت زود و قطعی به تصمیم برسد و آنها را آرام آرام عوض کند. این ویژگی بهقدری در آقای فورد بارز بود که به او شهرت خیرهسر بودن را داد.
افکاری که با هر نوع احساس یا هیجان ترکیب شوند، نیرویی «مغناطیسی» تشکیل میدهند که افکار مشابه یا مرتبط دیگر را، از ارتعاشات اِتِر، جذب میکنند.
این حقیقتی معروف است که آدم، سرانجام، هرچه را که برای خود تکرار کند، باور میکند ـ خواه آن گفته درست باشد خواه غلط. اگر شخصی دروغی را بارها و بارها تکرار کند، دست آخر آن دروغ بهعنوان حقیقت پذیرفته خواهد شد.
ایمان «اکسیری جاودانه» است که به تکانهٔ فکر حیات، قدرت و تأثیر میبخشد.

به طور مثبت به زندگی واکنش نشان دهید. خودانگارهای مثبت پیدا کنید. تصور شما، واکنشهای شما به زندگی و تصمیمات شما بهطور کامل در کنترل شما هستند.
اهدافتان معین باشد. مسیری که میخواهید طی کنید، مشخص باشد. موقعی که میخواهید از این اهداف خارج شوید، آگاه باشید و اقدام اصلاحی فوری به عمل آورید.
بر موفقیت گذشتهٔ خود تأمل کنید. هر موفقیتی، بزرگ یا کوچک، دلیلی است بر اینکه شما میتوانید به موفقیتهای بیشتر نایل شوید. هر موفقیتی را تحسین کنید. موقعی که اعتماد به خود را از دست میدهید، آن را به یاد بیاورید.
خود را موفق مجسم کنید. همواره خود را موفق تصور کنید. شخصی را که دوست دارید بشوید، تجسم کنید. هر روز زمانی را به تنها و ساکت بودن اختصاص دهید. در کمال راحتی و آرامش باشید. چشمانتان را ببندید و بر خواستهها و اهداف خویش تمرکز کنید. خود را توانا و با اعتماد به نفس در محیطی جدید ببینید.
مطلب مشابه: جملاتی از کتاب آیین زندگی اثر دیل کارنگی؛ متن های تاثیرگذار زیبا درباره زندگی
اولین گام در نیل به موفقیت این است که ایمان راسخ داشته باشید نسبت به اینکه شما بهترین شخصی هستید که سزاوار موفقیت است.
قبل از پرداختن به فصل بعد، آتش امید، ایمان، شجاعت و بردباری را در ذهن خود از نو روشن کنید. اگر این حالات روحی، و آگاهیای مقدماتی از اصول ذکرشده داشته باشید، تمام چیزهای دیگری که لازم دارید، هر موقع که خواهان آن باشید، به ذهنتان خطور خواهد کرد.
هفت حس منفی عمده حس ترس حس حسادت حس تنفر حس انتقام حس حرص حس خرافات حس خشم احساسات مثبت و منفی نمیتوانند همزمان ذهن را اشغال کنند. یکی یا دیگری باید غالب شود. این مسؤولیت شماست که مطمئن شوید احساسات مثبت، عامل مؤثر ذهنتان را تشکیل میدهند. در این جاست که قانون عادت به یاری شما خواهد آمد.
هفت حس مثبت عمده حس اشتیاق حس ایمان حس عشق حس جنسی حس شور و شوق حس خیالپردازی حس امید احساسات مثبت دیگری هم وجود دارند، ولی اینها نیرومندترین آنها و احساساتی هستند که در تلاشهای خلاق بیشتر از حدمعمول مورد استفاده قرار میگیرند. بر این هفت حس تسلط یابید (فقط با استفاده از آنها میتوان بر آنها تسلط یافت)، و آنگاه احساسات مثبت دیگر، هنگامی که به آنها نیاز پیدا کنید، تحت فرمان شما خواهند بود.

امرسونِ جاویدان گفت: «اگر همتبار باشیم، به یکدیگر خواهیم رسید.» در خاتمه، باشد که از این اندیشه اقتباس کنم و بگویم: «اگر همتبار باشیم، از طریق صفحات این کتاب، به هم رسیدهایم.» پایان
نزدیکترین اقوام انسان اغلب بدترین مجرمان هستند. عمل هر پدر یا مادری که از طریق انتقاد غیرضروری عقدهٔ حقارت در ذهن بچهاش ایجاد کند باید بهعنوان یک مجرم شناخته شود (درحقیقت، بدترین نوع جرم است).

فرصت، عادتی موذیانه دارد که از در پشتی وارد میشود، و اغلب در قالب بدشانسی یا شکست موقت خود را نشان میدهد. شاید به همین دلیل است که افراد بیشماری موفق نمیشوند فرصت را تشخیص دهند.
هیچ محدودیتی برای ذهن وجود ندارد، بهجز آنهایی که ما تأییدشان کنیم. هم فقر و هم ثروت هدیهٔ فکر هستند.
برخلاف عقیدهٔ عموم، هنگامی که ادراککننده خواب یا نیمهخواب باشد، اندیشهخوانی یا غیبدانی بهتر صورت نمیگیرد، برعکسِ وقتی که بسیار بیدار و هشیار است.
احساسات جنسی، به تنهایی، انگیزشی قوی برای تلاش کردن هستند، ولی نیروهایش مثل گردباد و اغلب کنترلناپذیرند.
اگر شما ثروتی کلان در تخیل خود نبینید، هرگز آن را در حساب بانکی خود نخواهید دید
همهٔ کسانی که ثروتهای کلان اندوختهاند، قبل از کسب ثروت، مقدار زیادی خیالبافی، امید، آرزو، اشتیاق و برنامهریزی داشتهاند.
یکی از رایجترین علل شکست، عادت تسلیم شدن در موقعی است که شکست موقت بر شخص مستولی میشود. هر شخصی، زمانی مرتکب این اشتباه میشود.
به دنبال ورشکستگی وال استریت در سال ۱۹۲۹، مردم امریکا مجبور شدند به فقر فکر کنند. آهسته و پیوسته آن فکر جمعی در معادل فیزیکی خود متبلور شد که بهعنوان «رکود اقتصادی» معروف شد. این باید اتفاق میافتاد. این طبق قوانین طبیعت است.

«وقتی که مردم برای اولین بار با جرمی مواجه میشوند، از آن تنفر مییابند. اگر مدتی در مواجهه با جرم باقی بمانند، به آن خو میگیرند و آن را تحمل میکنند. اگر مدتی طولانی در مواجهه با آن باقی بمانند، دستِ آخر آن را میپذیرند و تحتتأثیر آن قرار میگیرند
که هر نوع موفقیتی، صرف نظر از ماهیت یا منظور آن، باید با اشتیاق سوزان شدید برای چیزی مشخص شروع شود. از طریق اصل عجیب و قدرتمند «کِشِش ذهنی»، طبیعت «آن چیزی» را در تکانهٔ اشتیاق شدید جمعبندی میکند که کلمهای بهعنوان «غیرممکن» نمیشناسد، و واقعیتی بهعنوان «شکست» را نمیپذیرد.
آقای داربی اشاره کرد: «هربار مشتریای تلاش میکرد مرا پس بزند و با من معامله نکند، من آن بچه را میدیدم که آنجا در آن آسیاب قدیمی ایستاده بود، و چشمان درشتش از لجبازی برق میزد. به خودم میگفتم: «من باید بتونم بفروشم.» بهترین فروشهای من، موقعی بود که مردم «نه» میگفتند. او همچنین آن اشتباهش را به یاد آورد که در سه قدمی طلا دست از کار کشیده بود. او گفت: «اما آن تجربه توفیقی اجباری بود که به من یاد داد ادامه دهم. هرقدر هم که سخت باشد، مهم نیست. و این درسی بود که من باید یاد میگرفتم تا بتوانم در هرکاری موفق شوم.»

هنگام مواجهه با شکست آسانترین و منطقیترین کار این است که رهایش کنید. این درست همان کاری است که بیشتر مردم میکنند.
عادت کنید احساسات مثبت را به کار ببرید. سرانجام آنها ذهن شما را تحتالشعاع قرار خواهند داد، بهطوری که احساسات منفی نتوانند وارد آن شوند. فقط با اجرای دقیق و مداوم این دستورالعملها میتوانید کنترل ذهن ناخوداگاه خود را بهدست بگیرید. حضور فقط یک حس منفی در ذهن ناخودآگاه کافی است که همهٔ فرصتهای سازنده در ذهن ناخودآگاهتان را تباه کند.
جملاتی از کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید ناپلئون هیل
قهرمانپرستی مفید است، به شرط آنکه آدم یک برنده را پرستش کند.
باید به خاطر داشت که چشمانداز از پایین خیلی روشن یا دلگرمکننده نیست و زمینهٔ نابود کردن بلندپروازی را دارد. ما آن را «داشتن زندگی یکنواخت» مینامیم، به این معنا که ما سرنوشت خویش را میپذیریم و به برنامهٔ روزانه عادت میکنیم ـ عادتی که سرانجام آنقدر قوی میشود که از تلاش برای رها کردن آن دست برمیداریم. و این دلیل دیگری است که چرا میارزد از یک یا دو قدم بالاتر از پایین شروع کنیم.
شمار زیادی از کسانی که از پایین شروع میکنند هرگز نمیتوانند آنقدر سر خود را بالا بگیرند که فرصت آنها را ببیند، از آن رو در پایین باقی میمانند.
صِرفِ خواندن کلمات هیچ نتیجهای ندارد مگر اینکه احساسات یا عواطف را با گفتار خود ترکیب کنید. اگر فرمول معروف امیل کویه «روز به روز، از هر لحاظ، بهتر و بهتر میشوم» را یک میلیون بار تکرار کنید بدون اینکه ایمان و احساسات را با گفتار خود ترکیب کرده باشید، نتیجهٔ دلخواه را تجربه نخواهید کرد.
ثروت به شکل فکر ظاهر میشود. مقدار آن را فقط شخصی محدود میکند که فکر در ذهن او شکل گرفته است. ایمان، محدودیت را برطرف میکند.
یک تکانهٔ ناملموس فکر میتواند از طریق اجرای اصول شناختهشده، به همتای فیزیکی خود تبدیل شود.
این حقیقتی معروف است که آدم، سرانجام، هرچه را که برای خود تکرار کند، باور میکند ـ
هیچ فکری، چه مثبت چه منفی، نمیتواند بدون کمک اصل تلقین به خود، وارد ذهن ناخودآگاه شود، به استثنای افکاری که از عنصر آسمانی اتر برداشته میشوند.
اگر کاری که دوست دارید انجام دهید، درست است و به آن ایمان دارید، دست به کار شوید و آن را انجام دهید! رؤیای خود را واضح توضیح دهید، و اگر با شکست موقت مواجه شدید، به حرف «آنها» اهمیت ندهید؛ چون «آنها» شاید نمیدانند که هر شکستی بذر موفقیتی معادل را با خود میآورد.
هر انسانی که مفهوم ثروت را درک کند، آرزویش را دارد. آرزو کردن ثروت نمیآورد. لیکن آرزوی ثروت کردن با حالتی از ذهن که به وسواسی فکری بدل شود، آن گاه برنامهریزی برای کسب ثروت، و پشتیبانی از آن برنامهها با پافشاریای که شکست را نمیشناسد، ثروت به بار میآورد.
مطلب مشابه: جملات کتاب بیگانه اثر آلبر کامو؛ گزیده جملات جالب درباره زندگی

وقتی این فرصت فرا رسید، به شکلی متفاوت و از مسیری متفاوت ظاهر شد که بارنز فکرش را نکرده بود. این یکی از حیلههای فرصت است. فرصت، عادتی موذیانه دارد که از در پشتی وارد میشود، و اغلب در قالب بدشانسی یا شکست موقت خود را نشان میدهد. شاید به همین دلیل است که افراد بیشماری موفق نمیشوند فرصت را تشخیص دهند.
او با خودش فکر نکرد: «خب، چه فایدهای دارد؟ فکر میکنم بهتر است نظرم را تغییر بدهم و شغل فروشندگی برای خودم دست و پا کنم.» او این طور فکر کرد: «من آمدهام اینجا تا با ادیسون وارد تجارت شوم، و این هدف را دنبال خواهم کرد، حتی اگر قرار باشد بقیهٔ عمرم را صرف آن کنم.»
«وقتی دل کسی بهراستی چیزی را بخواهد، آن چیز خودش را نشان میدهد.»
مارکونی رؤیای سیستمی برای مهارکردن قوای عنصر آسمانی اِتِر در سر داشت. شواهدی دال بر اینکه او بیهوده خیالپردازی نکرد را میتوان در هر رادیو، تلویزیون و تلفن همراه دنیا یافت. رؤیای مارکونی محقرترین کلبه و مجللترین خانهٔ اربابی را در کنار هم گذاشت. رؤیای او با ساخت رسانهای که در آن اخبار، اطلاعات و سرگرمیها را میتوان بیدرنگ در سراسر دنیا منتشر کرد، ملتهای روی زمین را به همسایههای دیوار به دیوار تبدیل کرد. شاید برایتان جالب باشد بدانید موقعی که مارکونی اعلام کرد اصلی را کشف کرده است که از طریق آن میتواند پیامها را از راه هوا ارسال کند ـ آن هم بدون کمک سیم و وسایل ارتباطی فیزیکی مستقیم دیگر ـ «دوستانش» او را تحت حفاظت قرار دادند و در بیمارستانی روانی آزمایشش کردند.
یکی از رایجترین علل شکست، عادت تسلیم شدن در موقعی است که شکست موقت بر شخص مستولی میشود. هر شخصی، زمانی مرتکب این اشتباه میشود.
تفکرات اینگونهاند. اول شما به آنها حیات، عمل و راهنمایی میدهید، و آن گاه آنها برای خود قدرتی پیدا میکنند و همهٔ مخالفتها را به کناری میزنند.
تفکرات اینگونهاند. اول شما به آنها حیات، عمل و راهنمایی میدهید، و آن گاه آنها برای خود قدرتی پیدا میکنند و همهٔ مخالفتها را به کناری میزنند.
ثروت، وقتی که با مبالغ هنگفت میرسد، بههیچوجه نتیجهٔ تلاش سخت نیست.
قاطعیت هدف نقطهای است که شخص باید از آنجا شروع کند.
افکاری که با هر نوع احساس یا هیجان ترکیب شوند، نیرویی «مغناطیسی» تشکیل میدهند که افکار مشابه یا مرتبط دیگر را، از ارتعاشات اِتِر، جذب میکنند. فکری را که بدینسان با احساس مغناطیسی شده باشد، میتوان با دانهای مقایسه کرد که وقتی در خاک حاصلخیز کاشته میشود، جوانه میزند، رشد میکند و بارها و بارها تکثیر میشود، تا وقتی که آن دانهٔ کوچک به میلیونها دانه از همان نوع تبدیل شود.

را دارد. ارزش بلند خواندن را دارد! ایمان نقطهٔ شروع انباشت ثروت است! ایمان پایهٔ همهٔ «معجزات» و رموزی است که با قوانین طبیعی نمیتوانند تجزیه و تحلیل شوند! ایمان تنها پادزهر معروف شکست است! ایمان نیرویی است که ـ وقتی با دعا ترکیب شود ـ ارتباطی مستقیم با قدرت لایتناهی برقرار میکند. ایمان عنصری است که ارتعاش عادی فکر را، که آفریدهٔ ذهن محدود بشر است، به معادل معنوی تبدیل میکند. ایمان تنها عاملی است که از طریق آن قدرت لایتناهی میتواند مهار شود و مورد استفاده قرار گیرد. هر یک از این بیانات اثباتشدنی است! اثبات ساده است و بهراحتی انجام میشود. در اصلِ تلقین به خود خلاصه میشود. بنابراین، بیایید توجه خود را بر موضوع تلقین به خود متمرکز کنیم، و دریابیم به چه چیزی میتواند نایل شود.
فراموش نکنید همهٔ کسانی که در زندگی موفق هستند از شروعی بد راه افتادند، و قبل از اینکه برسند، از موانعی کمرشکن عبور کردند. نقطهٔ عطف زندگی کسانی که موفق میشوند، در لحظهٔ یک بحران است که آنها از طریق آن به «خودهای دیگر» خویش معرفی میشون
به خودتان ایمان داشته باشید؛ به ذات لایتناهی ایمان داشته باشید. قبل از اینکه شروع کنیم، باید بازهم به شما یادآور شویم که: ایمان «اکسیری جاودانه» است که به تکانهٔ فکر حیات، قدرت و تأثیر میبخشد.
شما واجب است احساسات مثبت را بهعنوان قوای محکم ذهن خود تقویت، و احساسات منفی را تضعیف و محو کنید. ذهنی که تحت نفوذ احساسات مثبت باشد به جایگاهی مناسب برای حالت معروف ذهن ـ یعنی ایمان ـ تبدیل میشود. ذهنی که این چنین تحتالشعاع قرار گرفته باشد میتواند، به میل خود، به ذهن ناخودآگاه دستوراتی بدهد که آن هم بیدرنگ خواهد پذیرفت و بر اساس آنها عمل خواهد کرد.
میلیونها نفر خود را محکوم به فقر و شکست میدانند، به علت بعضی نیروهای عجیبی که گمان میکنند بر آنها کنترل ندارند. آنها، به علت همین اعتقاد منفی، خالق «بدبختیهای» خویش هستند ـ اعتقادی که توسط ذهن ناخودآگاه برداشته و به معادل فیزیکی آن تبدیل میشود. بهتر است بازهم به شما توصیه کنم که میتوانید اشتیاقی را، که دوست دارید به معادل فیزیکی یا پولی آن تبدیل شود، با این حالت انتظار یا ایمان وارد ذهن ناخودآگاه خود کنید که تبدیل بهراستی اتفاق میافتد. ایمان یا اعتقاد شما عنصری است که عمل ذهن ناخودآگاه شما را تعیین میکند. هنگامی که از طریق تلقین به خود به ذهن ناخودآگاهتان دستور میدهید، هیچ چیزی نمیتواند شما را از «فریفتن» آن باز دارد ـ همانطور که من ذهن ناخودآگاه پسرم را فریب دادم.
(به آنها احساس داده شده باشد) و با ایمان ترکیب شده باشند بلافاصله به تبدیل خودشان به همتا یا معادل فیزیکی خود میپردازند. هیجانات، یا بخش «احساسی» افکار، عواملی هستند که به افکار نیروی حیاتی، زندگی و اثر میبخشند. احساساتِ ایمان، عشق و رابطهٔ جنسی، وقتی که با هر تکانهٔ فکر ترکیب میشوند، اثری به آن میبخشند که تأثیر آن بیش از اثری است که هر یک از این احساسات میتوانند به تنهایی ببخشند. نه فقط تکانههای فکری که با ایمان ترکیب شده باشند، بلکه تکانههایی هم که با هر نوع احساس مثبت ـ یا هر نوع احساس منفی ـ ترکیب شده باشند، میتوانند به ذهن ناخودآگاه برسند یا بر آن اثر بگذارند. از این گفته شما درک خواهید کرد که ذهن ناخودآگاه یک تکانهٔ فکرِ دارای ماهیتی منفی یا مخرب را به معادل فیزیکی آن تبدیل میکند، درست با همان سهولتی که براساس تکانههای فکرِ با ماهیت مثبت یا سازنده عمل خواهد کرد.
متن الهام بخش انگیزشی کتاب ناپلئون هیل
(به آنها احساس داده شده باشد) و با ایمان ترکیب شده باشند بلافاصله به تبدیل خودشان به همتا یا معادل فیزیکی خود میپردازند. هیجانات، یا بخش «احساسی» افکار، عواملی هستند که به افکار نیروی حیاتی، زندگی و اثر میبخشند. احساساتِ ایمان، عشق و رابطهٔ جنسی، وقتی که با هر تکانهٔ فکر ترکیب میشوند، اثری به آن میبخشند که تأثیر آن بیش از اثری است که هر یک از این احساسات میتوانند به تنهایی ببخشند. نه فقط تکانههای فکری که با ایمان ترکیب شده باشند، بلکه تکانههایی هم که با هر نوع احساس مثبت ـ یا هر نوع احساس منفی ـ ترکیب شده باشند، میتوانند به ذهن ناخودآگاه برسند یا بر آن اثر بگذارند.

احساس، اثر آن، ایجاد ارتباطی مستقیم بین ذهن متفکر، متناهی (محدود) و قدرت لایتناهی است.
ایمان داروخانهٔ اصلی ذهن است. هنگامی که ایمان با ارتعاش فکر ترکیب میشود، ذهن ناخودآگاه، بیدرنگ آن ارتعاش را برمیدارد، آن را به معادل معنویاش تبدیل، و به قدرت لایتناهی ارسال میکند. این همان حالتی است که در دعا اتفاق میافتد. ایمان، عشق و رابطهٔ جنسی قدرتمندترینِ احساسات مثبت عمده هستند. وقتی که هر سه با هم ترکیب شوند، تأثیر آنها و «رنگآمیزی» ارتعاش فکر به گونهای است که بیدرنگ به ذهن ناخودآگاه میرسد؛ یعنی جایی که به معادل معنوی خود تبدیل میشود و این تنها شکلی است که قدرت لایتناهی را وادار به پاسخ میکند. عشق و ایمان، جنبهٔ روانی دارند؛ و درواقع، به جنبهٔ روحانی ما مربوط میشوند. رابطهٔ جنسی بهطور کلی زیستشناختی است، و فقط به جنبهٔ جسمانی مربوط میشود. مخلوط یا ترکیبی از این سه
از این رو، هنگامی که بیانیهٔ اشتیاق خود را (که بهواسطهٔ آن تلاش میکنید «پولآگاهی» پیدا کنید) با صدای بلند میخوانید، به یاد داشته باشید که صِرفِ خواندن کلمات هیچ نتیجهای ندارد مگر اینکه احساسات یا عواطف را با گفتار خود ترکیب کنید. اگر فرمول معروف امیل کویه «روز به روز، از هر لحاظ، بهتر و بهتر میشوم» را یک میلیون بار تکرار کنید بدون اینکه ایمان و احساسات را با گفتار خود ترکیب کرده باشید، نتیجهٔ دلخواه را تجربه نخواهید کرد. ذهن ناخودآگاه شما فقط افکاری را تصدیق و براساس آنها عمل میکند که با عواطف یا احساسات، بهخوبی ترکیب شده باشند. این حقیقت به اندازهٔ لزوم تکرار در همهٔ فصلهای کتاب اهمیت دارد. درک نکردن این حقیقت دلیل اصلی اکثریت افرادی است که تلاش میکنند اصل تلقین به خود را اجرا کنند ولی به نتیجهٔ مطلوب
کمک اصل تلقین به خود، وارد ذهن ناخودآگاه شود، به استثنای افکاری که از عنصر آسمانی اتر برداشته میشوند. به بیانی دیگر، کلیهٔ برداشتهای حسی که از طریق حواس پنجگانه ادراک میشوند بهوسیلهٔ ذهن متفکر خودآگاه متوقف میشوند، و ممکن است یا به ذهن ناخودآگاه برسند یا بهطور دلخواه رد شوند. درنتیجه، نیروی ذهن خودآگاه بهعنوان نگهبان بیرونیِ راه ورود به ذهن ناخودآگاه عمل میکند. طبیعت طوری ما را ساخته است که بر اطلاعاتی که از طریق حواس پنجگانه به ذهن ناخودآگاهمان میرسد کنترل کامل داریم ـ گرچه نباید این طور به این قضیه نگاه کنیم که همیشه این کنترل را اِعمال میکنیم. در بیشتر موارد ما آن را اعمال نمیکنیم، که نشان میدهد چرا این همه آدم در فقر زندگی میکنند. میگویند ذهن ناخودآگاه شبیه باغ حاصلخیزی است که اگر تخم محصولات مرغوب در آنجا کاشته نشود علفهای هرز به وفور خواهند رویید. تلقین به خود عاملی است که از طریق آن فرد میتواند به میل خود افکار با ماهیت خلاق به خورد ذهن ناخودآگاه دهد و یا باغفلت، به افکار با ماهیت مخرب اجازه دهد به این باغ غنی ذهن راه یابند.
هیچ محدودیتی برای ذهن وجود ندارد، بهجز آنهایی که ما تأییدشان کنیم. هم فقر و هم ثروت هدیهٔ فکر هستند.
ثروت به شکل فکر ظاهر میشود. مقدار آن را فقط شخصی محدود میکند که فکر در ذهن او شکل گرفته است. ایمان، محدودیت را برطرف میکند. این را موقعی به یاد بیاورید که میخواهید با زندگی برای آن چیزی چانه بزنید که بهعنوان بهای عبور از این مسیر مطالبه میکنید. همچنین یادتان باشد مردی که شرکت فولاد امریکا را تأسیس کرد و در آن هنگام ناشناخته بود، قبل از شکلگیری تفکر معروفش، فقط «دستیار کاری» اندرو کارنگی بود. پس از آن، بهسرعت به جایگاه قدرت، شهرت و ثروت صعود کرد.
رویداد برگزیدهشده برای این توضیح به سال ۱۹۰۰ برمیگردد، هنگامی که شرکت فولاد امریکا تشکیل شد. ضمن خواندن این ماجرا چنین واقعیات اساسی را به یاد داشته باشید تا دریابید چگونه اندیشهها به ثروتهای کلان تبدیل شدهاند. نخست، شرکت بسیار بزرگ فولاد امریکا در ذهن چارلز ام. شاب، به شکل اندیشهای متولد شد که او آن را از طریق تخیل خود خلق کرد. دوم، وی ایمان را با اندیشهاش ترکیب کرد. سوم، برنامهای برای تبدیل اندیشهاش به واقعیت مالی و فیزیکی تنظیم کرد. چهارم، او با سخنرانی معروفش در باشگاه دانشگاه برنامهاش را به اجرا گذاشت. پنجم، برنامهاش را با پشتکار اجرا و تا آخر دنبال کرد. سپس از آن با عزم راسخ حمایت کرد تا زمانی که بهطور کامل اجرا شد. ششم، او با اشتیاقی سوزان برای موفقیت، راه را برای پیشرفت هموار کرد. اگر شما هم از آن دسته افرادی هستید که اغلب فکر میکنند چگونه ثروتهای کلان انباشته میشوند، داستان تأسیس شرکت فولاد امریکا برایتان آموزنده خواهد بود. اگر به این موضوع که مردم میتوانند بیندیشند و ثروتمند شوند، شک دارید، این داستان باید آن شک را برطرف کند؛ چون شما میتوانید کاربرد بخش عمدهٔ سیزده اصل ذکرشده در این کتاب را در آن بیابید.
آبراهام لینکلن در هر کاری که انجام میداد شکست میخورد ـ تا زمانی که چهل سالگی را پشت سر گذاشت. او آقای هیچکس اهل هیچجا بود تا زمانی که تجربهای بزرگ وارد زندگیاش شد، نبوغ خفته در قلب و مغز او را بیدار کرد، و یکی از مردان بهراستی بزرگ را به دنیا اعطا کرد. آن «تجربه» با احساسات عشق و غم ترکیب شد. این تجربه بهوسیلهٔ آنا روتلج، تنها زنی که همیشه بهواقع دوست داشت، برای او پیش آمد. این حقیقتی شناختهشده است که احساس عشق به امر ذهنی معروف به ایمان، بهشدت وابسته است. عشق در تبدیل تکانههای فکر انسان به معادل فیزیکی آنها بسیار نزدیک است. نویسنده در طول دوران تحقیق خود و از تجزیه و تحلیل کار و موفقیت صدها مردِ بسیار موفق، دریافت که پشت تقریبا هر یک از آن مردان، تأثیر عشق یک زن وجود داشت. احساس عشق در قلب و مغز انسان، میدان جذب مغناطیسیِ مطلوبی میسازد. این باعث ایجاد ورود ارتعاشات بالاتر و بهتری میشود
در جایی در ساختار شما (شاید در سلولهای مغزتان) بذر موفقیت به خواب رفته است. اگر بیدار و به کار گرفته شود، این دنیا شما را به چنان اوجی میرساند که هرگز رسیدن به آن را پیشبینی نمیکردید. درست همانطور که یک موسیقیدان بزرگ میتواند زیباترین نواهای موسیقی را از تارهای یک ویولون بیرون بریزد، شما هم میتوانید نبوغی را که در مغزتان خفته است، بیدار کنید، و آن را وادارید شما را رو به بالا به سمت هر هدفی براند که دوست دارید بهدست بیاورید.

ایجاد اعتماد به نفس کنم. ۴. من شرح واضحی از هدف عمدهٔ معین خود در زندگی نوشتهام. من هرگز دست از تلاش برنخواهم داشت تا زمانی که اعتماد به نفس کافی برای نیل به آن هدف پیدا کنم. ۵. من بهطور کامل درک میکنم که هیچ ثروت یا سِمَتی نمیتواند مدتی طولانی دوام بیاورد مگر اینکه برپایهٔ درستی و عدالت بنا شده باشد. از آن رو من در هیچ معاملهای که به نفع همهٔ افراد نباشد، درگیر نمیشوم. من به این شکل موفق خواهم شد: نیروهایی را که دوست دارم به کار میبرم، و همکاری افراد دیگر را به سمت خود جذب میکنم. من دیگران را وادار میکنم به من خدمت کنند؛ چون خودم حاضرم به دیگران خدمت کنم. من عداوت، حسادت، خودپسندی و بدگمانی را با ایجاد عشق به کل بشریت محو میکنم؛ چون میدانم که نگرش منفی نسبت به دیگران هرگز نمیتواند برای من موفقیت به بار بیاورد. من دیگران را وادار میکنم به من اعتماد یابند؛ چون به این ترتیب، من به آنها و به خودم اعتماد پیدا خواهم کرد.
ایجاد اعتماد به نفس کنم. ۴. من شرح واضحی از هدف عمدهٔ معین خود در زندگی نوشتهام. من هرگز دست از تلاش برنخواهم داشت تا زمانی که اعتماد به نفس کافی برای نیل به آن هدف پیدا کنم. ۵. من بهطور کامل درک میکنم که هیچ ثروت یا سِمَتی نمیتواند مدتی طولانی دوام بیاورد مگر اینکه برپایهٔ درستی و عدالت بنا شده باشد. از آن رو من در هیچ معاملهای که به نفع همهٔ افراد نباشد، درگیر نمیشوم. من به این شکل موفق خواهم شد: نیروهایی را که دوست دارم به کار میبرم، و همکاری افراد دیگر را به سمت خود جذب میکنم. من دیگران را وادار میکنم به من خدمت کنند؛ چون خودم حاضرم به دیگران خدمت کنم. من عداوت، حسادت، خودپسندی و بدگمانی را با ایجاد عشق به کل بشریت محو میکنم؛ چون میدانم که نگرش منفی نسبت به دیگران هرگز نمیتواند برای من موفقیت به بار بیاورد. من دیگران را وادار میکنم به من اعتماد یابند؛ چون به این ترتیب، من به آنها و به خودم اعتماد پیدا خواهم کرد.
فرمول اعتماد به نفس ۱. من میدانم که در زندگی توانایی رسیدن به هدف معین خود را دارم. از آن رو خود را نیازمندِ اقدام مداوم و پیوسته در جهت کسب آن میدانم، و همین الان و در همین جا قول میدهم چنین اقدامی به عمل آورم. ۲. من درک میکنم که افکار بانفوذ ذهن من در نهایت خود را به شکل حرکتی بیرونی، از لحاظ فیزیکی دوباره میسازند و بهتدریج به واقعیت فیزیکی تبدیل میکنند. بنابراین، من هر روز مدت سی دقیقه افکارم را بر فکر کردن به شخصی که خیال دارم بشوم، متمرکز میکنم، و به این وسیله تصویر ذهنی واضحی از آن شخص در ذهنم میسازم. ۳. من از طریق اصل تلقین به خود میدانم هر آرزویی که مصرانه در ذهنم نگاه دارم در نهایت از طریق یکی از وسایل رسیدن به مقصود، درصدد ظهور برخواهد آمد. درنتیجه، روزی ده دقیقه به این موضوع اختصاص میدهم .
جملاتی زیبا از کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید
یکی از رایجترین علل شکست، عادت تسلیم شدن در موقعی است که شکست موقت بر شخص مستولی میشود. هر شخصی، زمانی مرتکب این اشتباه میشود
«طلایی که از مغز انسانها استخراج میشود، بیشتر از طلایی است که از زمین استخراج میشود.»
یکی از رایجترین علل شکست، عادت تسلیم شدن در موقعی است که شکست موقت بر شخص مستولی میشود. هر شخصی، زمانی مرتکب این اشتباه میشود.
هیچ محدودیتی برای ذهن وجود ندارد، بهجز آنهایی که ما تأییدشان کنیم. هم فقر و هم ثروت هدیهٔ فکر هستند.
اولین گام در نیل به موفقیت این است که ایمان راسخ داشته باشید نسبت به اینکه شما بهترین شخصی هستید که سزاوار موفقیت است.
آنها نمیتوانند برحسب ثروت بیندیشند؛ چون عادات فکری آنها در فقر، نداری، بدبختی، شکست و ورشکستگی غوطهور شده است.
در چهارمین مرحله از شش مرحله، به شما یاد داده میشود «برنامهای قطعی برای اجرای خواستهٔ خود بسازید، و بلافاصله این برنامه را به مرحلهٔ اجرا بگذارید.» شما باید این راهکار را به شیوهای که در بالا توضیح داده شد، دنبال کنید. هنگام طرحریزی این برنامه به «عقل» خود اعتماد نکنید. عقل شما ناقص است. به علاوه، ممکن است توانایی استدلال شما تنبل باشد، و اگر مطمئن باشید به شما خدمت میکند، احتمال دارد که شما را ناامید کند. هنگام تجسم پولی که قصد دارید بهدست بیاورید (با چشمان بسته)، خود را در حال تحویل دادن خدمات یا کالایی ببینید که قصد دارید درعوض این پول بدهید. این بسیار مهم است.

منتظر برنامهای معین نشوید تا از طریق آن بخواهید درعوض پولی که مجسم میکنید، خدمات یا کالا داد و ستد کنید. این طور شروع کنید: یکدفعه خود را مالک آن ثروت ببینید، و در ضمن بخواهید و توقع داشته باشید که ذهن ناخودآگاهتان برنامه یا برنامههای موردنیاز شما را تحویل دهد. مترصد این برنامهها باشید، و هنگامی که ظاهر شدند، آنها را فوری به مرحلهٔ اجرا بگذارید. شاید از طریق حس ششم و به شکل یک «الهام» به ذهنتان برسند. این الهام را میتوان پیامی مستقیم از طرف ذات لایتناهی دانست. با احترام با آن برخورد کنید، و به محض دریافت آن، عمل کنید.
با در نظر گرفتن این احتمال، کلکی مشروع به ذهن ناخودآگاه خود بزنید: آن را وادار کنید باور کند ـ چون خودتان باور دارید ـ که شما باید به مبلغ پولی که تجسم میکنید دست یابید، که این پول هماکنون منتظر درخواست شماست، که ذهن ناخودآگاه باید طرحهای مفید برای کسب پولی که مال شماست، به شما تحویل دهد. این فکر را به تخیل خود تحویل دهید، و ببینید تخیل شما، از طریق تغییر شکل خواستهٔ شما، برای ایجاد طرحهایی مفید برای انباشتن ثروت، چهکار میتواند بکند یا خواهد کرد.
به بیانی صریح، گفتار غیراحساساتی بر ذهن ناخودآگاه اثر نمیکند. شما به نتایج فوقالعاده نخواهید رسید مگر اینکه یاد بگیرید با افکار یا گفتاری به ذهن ناخودآگاه خود دسترسی یابید که با ایمان، حسابی احساساتی شده باشند. اگر اولین باری که تلاش میکنید این کار را انجام دهید نتوانستید احساسات خود را کنترل یا هدایت کنید، دلسرد نشوید. به یاد داشته باشید، احتمالی مانند چیزی مفت و مجانی وجود ندارد. توانایی رسیدن و تأثیرگذاری بر ذهن ناخودآگاه بهای خود را دارد، و شما باید آن بها را بپردازید. شما نمیتوانید تقلب کنید، حتی اگر بخواهید این کار را بکنید. بهای توانایی تأثیرگذاری بر ذهن ناخودآگاه پایداری مداوم در اجرای اصول مذکور در اینجاست. شما نمیتوانید در ازای بهایی کمتر توانایی دلخواه را کسب کنید. شما، و فقط شما، باید تعیین کنید پاداشی که برایش تلاش میکنید (پولآگاهی)، ارزش بهایی را که باید با زحمت برای آن بپردازید دارد یا نه.
۲۰. نبود تمرکز بر تلاش. «آدم همهکاره» بهندرت در کاری تبحر پیدا میکند. تمام تلاش خود را روی یک هدف مهم و مشخص متمرکز کنید.

همهٔ افکاری که تحتتأثیر احساسات قرار گرفته باشند (به آنها احساس داده شده باشد) و با ایمان ترکیب شده باشند بلافاصله به تبدیل خودشان به همتا یا معادل فیزیکی خود میپردازند.
«وقتی که مردم برای اولین بار با جرمی مواجه میشوند، از آن تنفر مییابند. اگر مدتی در مواجهه با جرم باقی بمانند، به آن خو میگیرند و آن را تحمل میکنند. اگر مدتی طولانی در مواجهه با آن باقی بمانند، دستِ آخر آن را میپذیرند و تحتتأثیر آن قرار میگیرند.»
تکرار جملات تأکیدی برای ذهن ناخودآگاهتان تنها شیوهٔ شناختهشدهٔ ایجاد احساس ایمان به خواست خود است.
«من ارباب سرنوشت خویش هستم، من ناخدای روح خویش هستم»، باید به ما اطلاع میداد که علت اینکه ما ارباب سرنوشت خود، ناخدای روح خود هستیم این است که قدرت کنترل کردن افکارمان را داریم.
مطلب مشابه: کتاب قورباغه ات را قورت بده برایان تریسی با زیباترین جملات درباره انگیزه و زندگی
ایمان «اکسیری جاودانه» است که به تکانهٔ فکر حیات، قدرت و تأثیر میبخشد.
موفقیت به سوی کسانی میآید که به موفقیت حساس باشند. شکست به سوی کسانی میآید که با بیاعتنایی به خودشان اجازه میدهند حساس به شکست شوند.
ما این باور عمومی را درنظر میگیریم که ثروت فقط به کسانی میرسد که سخت و طولانی کار میکنند. وقتی که شروع میکنید به اندیشیدن و ثروتمند میشوید، میبینید که ثروت با حالتی ذهنی، با عزم جزم، و با کار نه چندان سخت شروع میشود. شما، و هر شخص دیگری، باید بدانید که در چه حالت ذهنیای باید قرار گیرید تا ثروت را جذب کنید.
وقتی ثروت زیاد شروع به آمدن میکند، آنچنان سریع و با چنان فراوانی میآید که آدم به فکر میرود در طول همهٔ آن سالهای نداری کجا قایم شده بود.
یکی از این اصول، خواستن
آن گاه، گویی با یک حرکت جادویی، راز کشف شد. ارادهٔ فورد یک بار دیگر برنده شد!

وقتی که آدم افراد موفق را بیطرفانه تحلیل میکند، به این نتیجهٔ اجتنابناپذیر میرسد که پشتکار، تمرکز بر تلاش و قطعیت هدف منابع اصلی دستاوردهای آنان است.
«تنها محدودیتها همانهایی هستند که ما در ذهن خودمان میسازیم.
«همهٔ موقعیتها پیش میآیند تا به ما درس ایمان بدهند. ما باید فقط اطاعت کنیم. برای هر یک از ما راهکاری هست، و اگر بهآرامی گوش کنیم، واژهٔ درست را میشنویم.»
بیخردیِ جهلِ نسبت به خود توسط مردی بروز داده شد که از مدیر مؤسسهای معروف تقاضای شغل کرد. وی تأثیری بسیار خوب ایجاد کرد تا اینکه مدیر از او پرسید چقدر حقوق میخواهد. او جواب داد که مبلغ معینی در ذهن ندارد (نبود هدفی مشخص). آن گاه مدیر جواب داد: «ما پس از اینکه یک هفته شما را آزمایش کردیم، هرچه درخور شما باشد پرداخت خواهیم کرد.» متقاضی در جواب گفت: «من قبول ندارم؛ چون در جایی که الان شاغل هستم، بیشتر از این میگیر
علم هیچ ارزشی ندارد جز آن ارزشی که بتواند از کاربرد آن در جهت هدفی شایسته بهدست آید
اگر فکر میکنی مغلوب هستی، هستی اگر فکر میکنی شهامت نداری، نداری اگر دوست داری بِبَری، ولی فکر میکنی نمیتوانی، پس مسلم است که نخواهی بُرد. اگر فکر میکنی شکست خواهی خورد، شکستخوردهای چون بیرون از دنیا ما میبینیم که موفقیت با خواستِ شخص شروع میشود همهٔ اینها در حالت ذهنی است. اگر فکر میکنی برتر هستی، هستی، تو باید به اوج فکر کنی تا صعود کن
تفکرات نقاط شروع همهٔ ثروتها هستند.
ایمان «اکسیری جاودانه» است که به تکانهٔ فکر حیات، قدرت و تأثیر میبخشد.
موفقیت نیاز به توضیح ندارد. شکست هیچ عذری را جایز نمیشمرد.
فقط افرادی میتوانند ثروتهای کلان بیندوزند که «هوشیار به پول» میشوند. هوشیار به پول یعنی ذهن بهقدری با اشتیاق برای ثروت اشباع شده باشد که شخص بتواند ازقبل خود را صاحب آن ببیند.
«افکار، سازندهٔ شرایط هستند»
فرصت، عادتی موذیانه دارد که از در پشتی وارد میشود، و اغلب در قالب بدشانسی یا شکست موقت خود را نشان میدهد. شاید به همین دلیل است که افراد بیشماری موفق نمیشوند فرصت را تشخیص دهند.

این یکی از حیلههای فرصت است. فرصت، عادتی موذیانه دارد که از در پشتی وارد میشود، و اغلب در قالب بدشانسی یا شکست موقت خود را نشان میدهد.
چه خوب گفتهاند روانشناسان، که «وقتی دل کسی بهراستی چیزی را بخواهد، آن چیز خودش را نشان میدهد.»
او چیزی نداشت که با آن شروع کند، بهجز این توانایی که میدانست چه میخواهد، و عزمی که به آن خواسته وفادار بماند تا آن را تحقق بخشد.
صورتحسابی روشن و مختصر از مقدار پولی بنویسید که در نظر دارید بهدست آورید. محدودهٔ زمانی اکتساب آن را ذکر کنید. تعیین کنید در عوض پول، چه میدهید، و برنامهای که از آن طریق میخواهید آن پول را بیندوزید، بهطور واضح توضیح دهید.
۱. منظوری مشخص که با اشتیاقی سوزان برای تحقق آن تقویت شود. ۲. برنامهای مشخص که بر عمل مداوم دلالت کند. ۳. ذهنی که دربرابر همهٔ تأثیرات منفی و ناامیدکننده، ازجمله توصیههای منفی اقوام، دوستان و آشنایان، محکم بسته شده باشد. ۴. اتحادی دوستانه با یک یا چند نفر که شما را ترغیب کنند هم برنامه و هم هدف خود را تا آخر دنبال کنید.
ثروت به آرزوها پاسخ نمیدهد. فقط به برنامههایی مشخص پاسخ میدهد که با آرزوهای مشخص، از طریق پشتکار دائمی تقویت شوند.
قصور در تشخیص و تعریفِ واضح و درست همان چیزی که میخواهید. ۲. تعلل، با یا بدون دلیل (که اغلب با مجموعهای قوی از عذرها و بهانهها تقویت میشود.) ۳. نبود علاقه به کسب دانشی تخصصی ۴. بیتصمیمی، و عادت «مسؤولیت خود را به گردن دیگری انداختن» در همهٔ موارد، به جای مواجههٔ مستقیم با مشکلات (که این هم با عذر و بهانه تقویت میشود.)

تاریخ شواهد بسیاری دارد که نشان میدهد رهبری با زور نمیتواند دوام بیاورد. سقوط و انقراض دیکتاتورها و شاهان از این نمونه است.
علم فقط قدرت بالقوه است. فقط زمانی به قدرت تبدیل میشود، و اگر بشود، که به صورت طرحهای عملیاتیِ مشخص سازماندهی و به سوی هدفی قطعی هدایت شود.
ایمان، عشق و رابطهٔ جنسی قدرتمندترینِ احساسات مثبت عمده هستند.
ذهن ناخودآگاه بیکار نمیماند! اگر شما موفق نشوید خواستههایی در ذهن ناخوداگاه خود بکارید، از افکاری تغذیه خواهد کرد که در نتیجهٔ قصور شما به آن میرسد.
شکست، حقهبازی است که در پنهانسازی و حیلهگری تیز است. گمراه کردن یک نفر، آن هم هنگامی که در چند قدمی موفقیت است، خیلی لذت دارد.
کاش آدمها هدفی روشن اختیار میکردند و به آن وفادار میماندند تا زمانی که آن هدف به وسواس فکری بسیار حاد بدل میشد، آن گاه چه داستان متفاوتی برای گفتن داشتند!
همهٔ ثروتهای کسبشده، از یک تفکر شروع شدهاند!
واقعیتی جاودانی است که دستمزد مردم در ازای تواناییشان در به کار گرفتن دیگران، بهمراتب بیشتر از آن است که در ازای تلاشهای خودشان میگیرند. رهبران لایق میتوانند از طریق شناخت مشاغل خود و جذبهٔ شخصیتهای خود کارآیی دیگران را بهشدت بالا ببرند، و آنان را وادار کنند خدماتی بهتر و بیشتر از آنچه خود در توان دارند، ارائه دهند.
هیچچیز جز تحصیلاتی جزئی نداشت. اعتبار هم نداشت. ولی شوق، حرارت، ایمان و اراده برای پیروز شدن داشت. او با این نیروهای ناملموس، و با کمک
اگر فکر میکنی مغلوب هستی، هستی اگر فکر میکنی شهامت نداری، نداری اگر دوست داری بِبَری، ولی فکر میکنی نمیتوانی، پس مسلم است که نخواهی بُرد.

ایمان یا اعتقاد شما عنصری است که عمل ذهن ناخودآگاه شما را تعیین میکند. هنگامی که از طریق تلقین به خود به ذهن ناخودآگاهتان دستور میدهید، هیچ چیزی نمیتواند شما را از «فریفتن» آن باز دارد
«وقتی که مردم برای اولین بار با جرمی مواجه میشوند، از آن تنفر مییابند. اگر مدتی در مواجهه با جرم باقی بمانند، به آن خو میگیرند و آن را تحمل میکنند. اگر مدتی طولانی در مواجهه با آن باقی بمانند، دستِ آخر آن را میپذیرند و تحتتأثیر آن قرار میگیرند.»
شاید برایتان جالب باشد بدانید موقعی که مارکونی اعلام کرد اصلی را کشف کرده است که از طریق آن میتواند پیامها را از راه هوا ارسال کند ـ آن هم بدون کمک سیم و وسایل ارتباطی فیزیکی مستقیم دیگر ـ «دوستانش» او را تحت حفاظت قرار دادند و در بیمارستانی روانی آزمایشش کردند.
همهٔ کسانی که ثروتهای کلان اندوختهاند، قبل از کسب ثروت، مقدار زیادی خیالبافی، امید، آرزو، اشتیاق و برنامهریزی داشتهاند.
طریق آزمایشهای انجام شده طی چند سال گذشته، ثابت شد که مردم را میتوان با تلقین مریض کرد.
«همهٔ موقعیتها پیش میآیند تا به ما درس ایمان بدهند. ما باید فقط اطاعت کنیم. برای هر یک از ما راهکاری هست، و اگر بهآرامی گوش کنیم، واژهٔ درست را میشنویم.»
هیچ کس هیچگاه شکست نمیخورد مگر اینکه شکست را بهعنوان یک واقعیت بپذیرد.
در مطالعهٔ این اصول نه توقف کنید و نه تردیدی به خود راه دهید تا موقعی که کتاب را حداقل سه بار خوانده باشید. در آن صورت، دیگر شما دوست نخواهید داشت توقف کنید.
هیچ محدودیتی برای ذهن وجود ندارد، بهجز آنهایی که ما تأییدشان کنیم. هم فقر و هم ثروت هدیهٔ فکر هستند.
ولی شوارزنگر یک «مردعضلهدار» معمولی نبود. او مردی بود با رؤیاها و اهداف فراوان. او تاجری ثروتمند، یکی از پردرآمدترین ستارگان سینما، و سرانجام فرماندار کالیفرنیا شد.
توماس ادیسون رؤیای لامپی را در سر داشت که بتواند با برق کار کند. علیرغم بیش از دههزار بار شکست، پای آن رؤیا ایستاد تا زمانی که آن را به واقعیتی فیزیکی تبدیل کرد. خیالبافان واقعی تسلیم نمیشوند.

فرصت، عادتی موذیانه دارد که از در پشتی وارد میشود، و اغلب در قالب بدشانسی یا شکست موقت خود را نشان میدهد. شاید به همین دلیل است که افراد بیشماری موفق نمیشوند فرصت را تشخیص دهند
توماس ادیسون رؤیای لامپی را در سر داشت که بتواند با برق کار کند. علیرغم بیش از دههزار بار شکست، پای آن رؤیا ایستاد تا زمانی که آن را به واقعیتی فیزیکی تبدیل کرد. خیالبافان واقعی تسلیم نمیشوند.
بارنز موفق شد؛ چون هدفی واضح انتخاب کرد و تمام توان، تمام نیروی اراده و تمام تلاش خود را صرف رسیدن به آن هدف کرد. او همان روزی که رسید، شریک ادیسون نشد. او راضی بود با پَستترین کار شروع کند، به شرطی که فرصتی فراهم میکرد تا حتی یک گام به سوی هدف همیشگیاش بردارد. پنج سال گذشت تا فرصتی که به دنبالش بود ظاهر شد. در طول آن سالها، نه پرتویی از امید، و نه نویدی از خواستهاش به او نرسیده بود. در نظر هر کسی، جز خودش، او در چرخ تجاری ادیسون دندانهای بیش نبود، ولی در ذهن خودش، او در هر لحظه از زمان، شریک ادیسون بود ـ از همان روز اولی که رفت تا در آنجا کار کند.
همانطور که شکسپیر در هملت بهخوبی بیان کرد: «مرگ کشوری کشف نشده است که هیچ مسافری از مرز آن برنمیگردد.»
بیشتر تفکرات نافرجام هستند و نیاز دارند تا نفس زندگی در آنها دمیده شود، آن هم از طریق برنامههای مشخص با اقدام فوری. زمان پرورش یک تفکر، همان زمان تولدش است. هر دقیقهای که زنده بماند، بخت بیشتری برای زنده ماندن پیدا میکند. ترس از انتقاد منشأ نابودی بیشتر تفکراتی است که هرگز به مرحلهٔ برنامهریزی و عمل نمیرسند.
روحیهٔ خدمات یعنی عادت به رفتار ملایم و سازگاری که باعث جذب همکاری آشنایان و همکاران میشود. رضایتبخش بودن کیفیت و کمیت خدمات برای حفظ بازاری دائمی برای خدمات خود کافی نیست. رفتار یا روحیهای که با آن خدمات را ارائه میدهید عامل تعیینکنندهای قوی در رابطه با هم قیمتی که دریافت میکنید و هم مدت اشتغال محسوب میشود.
ثروت به آرزوها پاسخ نمیدهد. فقط به برنامههایی مشخص پاسخ میدهد که با آرزوهای مشخص، از طریق پشتکار دائمی تقویت شوند.
«عقاید» ارزانترین کالاها روی زمین هستند و هر کسی کلی عقاید آماده دارد تا به هرکسی که آنها را بپذیرد، تحمیل کند. اگر شما، هنگام تصمیمگیری، تحتتأثیر «عقاید دیگران» قرار میگیرید در هیچ جایگاهی موفق نخواهید شد، چه رسد به در تبدیل کردن خواستهٔ خود به پول.
افرادی که موفق میشوند زود تصمیمگیری میکنند، و اگر زمانی بخواهند آن را عوض کنند، بسیار با تأنی تغییر میدهند. افرادی که نمیتوانند به تصمیم نهایی برسند، اگر زمانی برسند، بسیار آهسته میرسند و به کرات و زود به زود نیز آن را عوض میکنند. بیتصمیمی و مسامحه دوقلو هستند. در جایی که یکی از آنها پیدا شود، دیگری هم پیدا خواهد شد. این جفت را نابود کنید قبل از اینکه شما را به نوار گردانِ (تردمیل) شکست محکم ببندند.

هلن کلر بلافاصله پس از تولد کر، کور و لال شد. بهرغم بداقبالی بزرگش، نام او برای همیشه در صفحات تاریخ بزرگان نوشته شده است. کل عمرش بهعنوان گواهی بر این امر سپری شد که هیچ کس هیچگاه شکست نمیخورد مگر اینکه شکست را بهعنوان یک واقعیت بپذیرد.
خیالبافهای واقعی همواره قالبسازان تمدن بوده و خواهند بود. ما که آرزو داریم ثروت بیندوزیم، باید یادمان باشد که رهبران واقعی دنیا همواره افرادی بودهاند که نیروهای نامحسوس و نادیدهٔ فرصتِ تولدنیافته را مهار و در عمل از آنها استفاده کردهاند. آنها آن نیروها (یا تکانههای فکر) را به آسمانخراشها، شهرها، کارخانهها، هواپیماها، اتومبیلها، مراکز بهداری بهتر، و هر شکلی از آسودگی که زندگی را لذتبخشتر میکند، تبدیل کردهاند.
فقط افرادی میتوانند ثروتهای کلان بیندوزند که «هوشیار به پول» میشوند. هوشیار به پول یعنی ذهن بهقدری با اشتیاق برای ثروت اشباع شده باشد که شخص بتواند ازقبل خود را صاحب آن ببیند.
ایمان «اکسیری جاودانه» است که به تکانهٔ فکر حیات، قدرت و تأثیر میبخشد.
این حقیقتی معروف است که آدم، سرانجام، هرچه را که برای خود تکرار کند، باور میکند ـ خواه آن گفته درست باشد خواه غلط.
هر انسانی که مفهوم ثروت را درک کند، آرزویش را دارد. آرزو کردن ثروت نمیآورد. لیکن آرزوی ثروت کردن با حالتی از ذهن که به وسواسی فکری بدل شود، آن گاه برنامهریزی برای کسب ثروت، و پشتیبانی از آن برنامهها با پافشاریای که شکست را نمیشناسد، ثروت به بار میآورد.
بیشتر از پانصد تن از موفقترین افرادی که امریکا تا بهحال شناخته است، به نویسندهٔ این کتاب گفتهاند که بزرگترین موفقیت زندگیشان درست یک قدم آن طرفتر از نقطهای نصیب آنها شد که در آنجا شکست بر آنها مستولی شده بود.
من معتقدم ـ و نه بدون دلیل ـ برای شخصی که اشتیاق را با ایمان محکم حمایت کند، هیچ چیزی غیرممکن نیست.
اگر فردی بهراستی طالب چیزی است، و برای رسیدن به آن حاضر است کل آیندهاش را به خطر بیندازد، بهطور قطع پیروز میشود
چیزی بهعنوان مفت و مجانی وجود ندارد!
مطلب مشابه: جملاتی از کتاب باشگاه پنج صبحی ها رابین شارما با جملات پیشرفت و موفقیت
میلیونها نفر زندگی را پشت سر میگذرانند به امید «شانسهای» خوب. شاید یک شانس خوب بتواند یک فرصت خوب در اختیار فرد قرار دهد، ولی سالمترین تدبیر این است که به شانس اتکا نکنید. این یک «شانس» خوب بود که بزرگترین فرصت زندگیام را به من داد ـ اما بیستوپنج سال تلاش قاطعانه باید به آن فرصت اختصاص داده میشد تا به سرمایه تبدیل میشد.
شخصی که ذهنش پر از ترس است، نه فقط فرصتهای اقدامات زیرکانهٔ خود را خراب میکند بلکه این ارتعاشات مخرب را به اذهان افراد دیگر نیز منتقل میکند و فرصتهای آنان را از بین میبرد.

زندگی، اگر چیزی باشد، انرژی است. اگر نه انرژی و نه ماده نتوانند از بین بروند، البته که زندگی هم نمیتواند از بین برود. زندگی مثل هر شکل دیگری از انرژی، میتواند از مراحل مختلف تحول یا تغییر عبور داده شود، ولی نمیتواند از بین برود. مرگ، تحول صِرف است.
بصیرت روشن این که یک تکانهٔ ناملموس فکر میتواند از طریق اجرای اصول شناختهشده، به همتای فیزیکی خود تبدیل شود.
هیچ محدودیتی برای ذهن وجود ندارد، بهجز آنهایی که ما تأییدشان کنیم. هم فقر و هم ثروت هدیهٔ فکر هستند.
همه از انجام دادن نوع کاری که برایشان خیلی مناسب باشند، لذت میبرند. یک نقاش دوست دارد با رنگها کارکند، مکانیک دوست دارد با دستهایش کار کند، نویسنده دوست دارد بنویسد. کسانی که استعدادهای نامشخصی دارند، اولویتهایشان در برخی میدانهای تجارت و صنعت است.
اگر کاری که دوست دارید انجام دهید، درست است و به آن ایمان دارید، دست به کار شوید و آن را انجام دهید! رؤیای خود را واضح توضیح دهید، و اگر با شکست موقت مواجه شدید، به حرف «آنها» اهمیت ندهید؛ چون «آنها» شاید نمیدانند که هر شکستی بذر موفقیتی معادل را با خود میآورد.
هر انسانی که مفهوم ثروت را درک کند، آرزویش را دارد. آرزو کردن ثروت نمیآورد. لیکن آرزوی ثروت کردن با حالتی از ذهن که به وسواسی فکری بدل شود، آن گاه برنامهریزی برای کسب ثروت، و پشتیبانی از آن برنامهها با پافشاریای که شکست را نمیشناسد، ثروت به بار میآورد.
«من ارباب سرنوشت خویش هستم، من ناخدای روح خویش هستم»
بیشتر آدمها قبل از موفقیت، مطمئن هستند با شکستی بسیار زودگذر، یا شاید ورشکستگی مواجه میشوند. هنگام مواجهه با شکست آسانترین و منطقیترین کار این است که رهایش کنید. این درست همان کاری است که بیشتر مردم میکنند.
چون خوب میدانست که قبل از تسلیم شدن باید درصدد مشاورهٔ تخصصی برآمد.
یکی از رایجترین علل شکست، عادت تسلیم شدن در موقعی است که شکست موقت بر شخص مستولی میشود. هر شخصی، زمانی مرتکب این اشتباه میشود.
یکی از رایجترین علل شکست، عادت تسلیم شدن در موقعی است که شکست موقت بر شخص مستولی میشود.
همانطور که شکسپیر در هملت بهخوبی بیان کرد: «مرگ کشوری کشف نشده است که هیچ مسافری از مرز آن برنمیگردد.»

اثر عشق دوام میآورد؛ چون عشق بهطور ذاتی روحانی است.
شما صاحب شاه کلیدی هستید که قفل در به روی ثروت پربرکت زندگی باز میکند. این شاهکلید نامرئی، ولی قوی است. موهبتِ آفرینش است، در ذهن خود شماست، اشتیاقی سوزان است برای شکل مشخصی از ثروت. استفاده از کلید جریمه ندارد، ولی اگر از آن استفاده نکنید باید بهایی بپردازید. بها، شکست است.
کسب قدرت از طریق «عقل کل» «عقل کل» را میتوان چنین تعریف کرد: «هماهنگی دانش و تلاش، با روحیهای سازگار، بین دو یا بیشتر از دو نفر، برای نیل به هدفی مشخص.»
«تنها محدودیتها همانهایی هستند که ما در ذهن خودمان میسازیم.»
انسان باید درک کند که همهٔ کسانی که ثروتهای کلان اندوختهاند، قبل از کسب ثروت، مقدار زیادی خیالبافی، امید، آرزو، اشتیاق و برنامهریزی داشتهاند.

او ظرف سی و شش ساعت پس از رسیدن به تصمیمی قطعی در ذهن خود برای گرفتن پول، آن را بهدست آورد.
آن افرادی که از اندیشههای نو میترسند، پیش از آن که شروع کنند، محکوم به فنا هستند. هیچ گاه زمانی مساعدتر از زمان حال برای پیشگامان وجود نداشته است.
مطلب مشابه: جملاتی از کتاب دنیای سوفی اثر یوستین گردر با متن هایی درباره فلسفه