شعر انتظار + مجموعه اشعار عاشقانه چشم انتظار یار و عشق
شعر انتظار در ادبیات ایران و جهان جایگاه ویژه ای دارد. اشعار انتظار عاشقانه یار و شعر منتظر عشق را در ادامه این مطلب روزانه گردآوری کرده ایم.
شعر و اشعار انتظار عشق و یار برای عاشق و معشوق
یکی از مفاهیم پایه در اشعار عاشقانه، انتظار دیدار عشق و یار است. اغلب عاشق همیشه چشم انتظار است. عاشق در فراق، در انتظار دیدار معشوق و فرا رسیدن زمان وصال می باشد. در اشعاری که در مورد انتظار سروده شده است، شاعر معشوق خود را مخاطب قرار داده است و از این چشم به راهی و انتظار گلایه دارد. با تمام سختی هایی که این انتظار دارد، ولی برای عاشق شیرین است. گاهی هم شاعر از انتظار دست می کشد و این دست کشیدن از انتظار را به معشوق گوشزد می نماید.
اشعار انتظار عاشقانه به اشعار معاصر در مورد انتظار، تک بیت های زیبا و سروده شاعران جهان در ادامه مطلب گردآوری شده اند.
شعر انتظار یار
دو راهیه سختیه!
وقتی ندونی محرمشی یا مزاحمش
وقتی ندونی مرحم زخماشی یا نمک می پاشی روشون
وقتی ندونی باید بخاطرش بجنگی یا کنار بکشی
دو راهیه سختیه !
وقتی بعد از روزها انتظار
ندونی “موندنت” رو میخواد یا “رفتنت” رو
?
ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ
ﺑﯽ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ
ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺗﺮﮎ ﻧﮑﻦ
ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﯽ،
ﭼﻪ ﺩﺭﺩ ﺑﺪﯼ ﺍﺳﺖ…
ﭘﯿﺮ ﺷﺪﻥ ﺩﺭ ﺧﻢ ﮐﻮﭼﻪ ﻫﺎﯼ
ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ…
?
هیچی بدتر از انتظار وجود نداره ، هیچی
حتی اگه فکر کنی با این قضیه کنار اومدی
سخت در اشتباهی
?
آنقدر چشم ، انتظار آمدنت نشستم که تمامی دربهای باز ، بر روی پاشنه انتظار پوسیدند . . .
?
شعر انتظار معشوق
خیلی وقت است فراموش کرده ام کدامیک را سخت تر می کشم ؟
رنج !
انتظار !
یا نفس را . . .
?
قطار می رود، تو میروی، تمام ایستگاه میرود و من چقدرساده ام که سال های سال در انتظار تو کنار این قطار رفته ایستاده و هم چنان به نرده های ایستگاه رفته تکیه داده ام !
?
یادت باشد
من اینجا کنار همین رویاهای زودگذر
به انتظار آمدن تو نازنین
خط های سفید جاده را می شمارم
?
در انتظار آمدنت ،
چشم به نا ممکن ترین احتمال حضورت دوخته ام،
بیا تا بار دیگر به معجزه ایمان بیاورم
?
شعر در مورد سفر معشوق
عشق، انکارشدنی نیست
گرچه با پایان زندگی
فرداهایی جریان دارند
آنگاه که دیگر
نمی توانم به انتظار تو بمانم،
و تو ناگهان،
تمام عیار فرا میرسی
و سرک میکشی به همهی جاهای تاریک
آنجا که برشیشهها بوران برف برخورد میکند
آنجا که انتظاری یک ساله، یک قرن میشود
آنجا که من و دوستانم گرمایی نداریم
و تو به دنبال حرارت میگردی
زین پس دیگر به جایی علاقه ای نخواهم داشت
چنین صبری برازندهی تو نیست
ما سه انسان ماشین زدهایم
و باز خواهد ماند، به رغم همه چیز
میخزد میان تراموآ، مترو
و به چیزی دیگر و از قبل نمی اندیشد
و بوران در مسیر رفت و برگشت
به شیشهها اصابت میکند
و بر مسیرهای دوردست
که به تعقیب ما میآیند
و برای خانهای که دیگر
غمگین و ساکت خواهد ماند
و سروصداها
و سروصداهای کتابها از شمار میافتند
جایی که تو پشت درب آن
شکوه هایت را شروع میکنی
از سیر تا پیاز میگویی و
فرصتی به من نخواهی داد
و برای این ممکن است
همه چیز را از دست بدهی
و قبل از همهی آنها
من را و همهی باورها را
و دیگر دشوار است برای من
که تو شکیبایی نداری
و همهی روزها
از لابه لای در عزیمت میکنند
اوِرونیکا توشنُوا
?
عشقت اندوه را به من آموخت
و من قرنها در انتظار زنی بودم که اندوهگینم سازد
زنی که میانِ بازوانش چونان گنجشکی بگریم و
او تکه تکههایم را
چون پارههای بلوری شکسته گِرد آورَد
نزار قبانی
?
انگار
سالها طول کشید
که دستهای بوسه
از دهانش بچینم
و در گلدانی به رنگ سپید
در قلبم بکارم
اما انتظار
ارزشش را داشت
چون عاشق بودم
ریچارد براتیگان
?
این چند ماه که منتظرت بودم به اندازۀ چند سال نگذشت
به اندازۀ همین چند ماه گذشت
اما فهمیدم ماه یعنی چه روز یعنی چه لحظه یعنی چه
این چند ماه گذشت و فهمیدم گذشتن، زمان، انتظار یعنی چه
“افشین یداللهی”
?
پیشانی بر شیشهها چونان بیداران اندوه
تو را میجویم فراتر از انتظار
فراتر از خود خویشتنم
و آنچنان دوستت دارم که نمیدانم
کدام یک از ما غایب است
پل الوار
?
تو بر میگردی
همه چیز
از نبودن تو حکایت میکند
به جز دلم
که همچون دانهای در تاریکی خاک
در انتظار بهار میتپید،
تو برمیگردی،
میدانم…
آنتوان دوسنت اگزوپری
?
شعر انتظار
ناتانائیل! با تو از انتظار سخن خواهم گفت
من دشت را به هنگام تابستان دیده ام که انتظار میکشید،
انتظار اندکی باران…
ناتانائیل! ای کاش هیچ انتظاری در وجودت
حتی رنگ هوس هم به خود نگیرد
بلکه تنها آمادگی برای پذیرش باشد
منتظر هر آنچه به سویت میآید باش
و جز آنچه به سویت میآید را آرزو مکن
جز آنچه داری آرزو مکن
بدان که در لحظه لحظه میتوانی خدا را به تمامی در درون خود داشته باشی
کاش آرزویت از سر عشق باشد و تصاحب عاشقانه
زیرا آرزوی ناکارآمد به چه کار میآید؟
عجبا! ناتانائیل، تو خدا را در تملک داری و خود از آن بی خبر بودهای
تملک خدا یعنی دیدن او، اما کسی به او نمینگرد…
ندیدهای، چون او را در پیش خود به گونهای دیگر مجسم میکردی!
ناتانائیل! تنها خداست که نمیتوان در انتظارش بود
در انتظار خدا بودن، ناتانائیل! یعنی در نیافتن اینکه او را هم اکنون در وجود خود داری
تمایزی میان خدا و خوشبختی قائل مشو
و همه خوشبختی خود را در همین دم قرار ده…
آندره ژید
?
تو را با یک بوسه تو را با یک بغل انتظار تو را با تمام دوست داشتن های زنانه ام
به سپیده دم خورشید می سپارم
تو را به بوسه های مهتابی ات می سپارمت
تو را باید به انعکاس صدای سکوت آینه سپرد…
با تو باید فقط به لهجه ی گل های بهاری حرف زد
که در آستین های مردانه ات پنهان کرده ای…
و من تمام آغوشم انتظار می شود
تا تو بیایی و عطر صدایت را از گرمای تمام تن تو بو بکشم…
“علیرضا اسفندیاری”
شعر انتظار مولانا
در هوایت بی قرارم روز و شب
سر ز پایت بر ندارم روز و شب
?
گفتــی که درمانت دهـم
بر هجـــر پایانت دهــم
گفتم کجا،کی خـواهد این
گفتی صـــبوری باید این
?
بکشد ز کبر دامن دل من چو دلبر آید
بدرد نظر گریبان چو ز انتظار گویم
?
گویند عشق چیست بگو ترک اختیار
هر کو ز اختیار نرست اختیار نیست
?
تک بیتهای ناب با مضمون انتظار
منم ای نگار و چشمی که در انتظار رویت
همه شب نخفت مسکین و بخفت مرغ و ماهی
و گر این شب درازم بکشد در آرزویت
نه عجب که زنده گردم به نسیم صبحگاهی.
“سعدی”
?
گیرم اندوه تو خواب است و نگاه تو خیال
پس دلم منتظر کیست عزیز این همه سال؟
پس دلم منتظر کیست که من بی خبرم؟
که من از آتش اندوه خودم شعله ورم؟
?
آغوشم انتظار تو را میكِشَد چنان
من این زمین پست و تو چون برگِ بر درخت
حامد فلاحی راد
?
اگر چه عمر تو در انتظار میگذرد
دل فقیر من! این روزگار میگذرد
سلمان هراتی
?
در انتظار تو بنشستم و سرآمد عمر
دگر چه داری از این بیش انتظار از من
?
گر باد فتنه هر دو جهان را به هم زند
ما و چراغ چشم و ره انتظار دوست
حافظ
?
گفتم رسید جان به لبم ز انتظار تو
گفت آن قدر بمان که برآید ز انتظار
قاآنی
?
روز و شبی که مایه چندین عقوبت است
روز قیامت است و شب انتظار من
فروغی بسطامی
?
از انتظار، دیده یعقوب شد سفید
هیچ آفریده چشم به راه کسی مباد
در انتظار وصلت جانم رسید بر لب
از وصل تو چه حاصل، ما را جز انتظاری؟
عراقی
?
ای راحت جان من فرج ده
زان درد که نامش انتظارست
انوری
?
گفتی کز انتظار کار شود راست
وای بر آن کار کهانتظار برآورد
خاقانی
?
هان این پیام وصل که اینک روانه است
جانم به لب رسیده که در انتظار تست
وحشی بافقی
?
از بس که انتظار تو کردم به روز و شب
عطار را بسوخت دل از آرزوی تو
عطار
?
اگر چه آفت عمر انتظار است
چو سر با وصل دارد سهل کار است
نظامی
?
تو شبی در انتظاری ننشستهای چه دانی
که چه شب گذشت بر منتظران ناشکیبت
سعدی
?
اشعار انتظار یار
همیشه منتظرت هستم
خیال میکنم پشت در ایستادهای و در میزنی
اینقدر این در کهنه را باز و بسته کرده ام که لولایش شکسته است
لولای شکسته در را عوض میکنم
انگار کسی در میزند
در را باز میکنم و در خیالم تو را میبینم که پشت در ایستادهای
میگویم :
بانو خوش آمدی
ولی تو نیستی
پشت در تنهاییست
در را میبندم و باز دوباره باز میکنم
ولی هنوز هم نیستی
اینقدر باز میکنم و میبندم که لولای در دوباره میشکند
کیکاووس یاکیده
?
از خلاصهی روزهای انتظار
که میدانم حوصله به خرج نمیدهی
تا تمامی حرفهایم را بشنوی
فقط این را میگویم:
دلتنگیام
آنقدر بزرگ شده است
که اگر ببینی
شاید نشناسی
بهرنگ قاسمی
?
صبح
برکت چشمان توست
آنگاه که
انتظار حضورت
واژه واژه
در من شعر میشود
مریم پورقلی
?
سرم را بر سینهی زمین میگذارم
رودی آرام
اسبی سرکش
قطاری بی قرار
سگی ولگرد
مردی خسته
بهراستی
صدای پای تو
از کدام گوشهی این سرزمین خواهد وزید؟
آه ای مسافرِ خاموش
ظهور کن!
این قبیلهی بی عشق باید بفهمد
کسی که سر بر دامان زمین میگذارد
دیوانه نیست
عاشقی ست در انتظار…
نیکی فیروزکوهی
?
از تمام هیاهوی این دنیا
تنها پنجرهای میخواهم
که سالها
در انتظار تو
بر شیشههای مه گرفتهاش
آه بکشم
راحله ترکمن
?
این شعرها که بوی سکوت می دهند
از غیبت لب های توست
کلمات مثل زنجره های خشکیده ی تابستانی
از معنا خالی شدند و در انتظار مورچه هایند
توشه بار زمستانی شان را در حفره ی تاریک خالی کنند
– اندوهی که سرازیر می شود
در سینه ی خاموش من. “
محمد شمس لنگرودی
?
✅ مطلب مشابه: متن عاشقانه در مورد دلتنگی + جملات جدایی و فراق از یاربی تابانه در انتظار تواَم
غریقی خاموش در کولاک زمستان.
فانوس های دور سوسو می زنند
بی آن که مرا ببینند آوازهای دور به گوش می رسند
بی آن که مرا بشنوند.
من نه غزالی زخم خورده ام
نه ماهی تنگی گم کرده
راه نهنگی توفان زادم که ساحل بر من تنگ است.
– آن جا که تو خفته یی
شنزاری داغ که قلب من است.
محمد شمس لنگرودی
?
به انتظار تصویر تو
این دفتر خالی
تا چند
تا چند
ورق خواهد خورد؟
احمد شاملو
?
قاصدک! هان، چه خبر آوردی؟
از کجا وز که خبر آوردی؟
خوش خبر باشی، اما، اما
گرد بام و در من
بی ثمر میگردی
انتظار خبری نیست مرانه ز یاری نه ز دیار و دیاری باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که تو را منتظرند
مهدى اخوان ثالث
?
به یاد سلام تو
لبانم همیشه ترند
و در انتظار گامهایت
چشمانم را در امتداد کوچه
وجب به وجب کاشته ام
ای سادهترین!
از کدامین خیال عبور میکنی؟
راهی را نشانم بده
برای تو سبز ماندهام!
یاشار عبدالملکی
?
تو را با یک بوسه
تو را با یک بغل انتظار
تو را با تمام دوست داشتنهای زنانهام
به سپیده دم خورشید میسپارم…
و منتمام آغوشم انتظار میشود
تا تو بیایی
و عطر صدایت را
از گرمای تمام تن تو
بو بکشم…
علیرضا اسفندیاری
?
بی تو
نه بوی خاک نجاتم داد
نه شمارش ستارهها تسکینم
چرا صدایم کردی
چرا؟
سراسیمه و مشتاق
سی سال بیهوده در انتظار تو ماندم و نیامدی
نشان به آن نشان
که دو هزار سال از میلاد مسیح میگذشت
و عصر
عصر والیوم بود
حسین پناهی
?
شعر انتظار معشوق
در انتظار توام
در چنان هوایی بیا
که گریز از تو ممکن نباشد
تو
تمام تنهاییهایم را
از من گرفتهای
خیابانها
بی حضور تو
راههای آشکار جهنماند
محمد شمس لنگرودی
شعر چشم انتظار
?
تو و اشتیاقِ پُرصداقتِ تو
من و خانهمان
میزی و چراغی…
آری
در مرگآورترین لحظهی انتظار
زندگی را در رؤیاهای خویش دنبال میگیرم
در رؤیاها و
در امیدهایم!
احمد شاملو
?
این چند ماه
که منتظرت بودم
به اندازه چند سال نگذشت
به اندازه همین چند ماه گذشت
اما فهمیدمماه یعنی چه
روز یعنی چه
لحظه یعنی چه
این چند ماه گذشتو فهمیدم
گذشتن، زمان، انتظار
یعنی چه
افشین یداللهی
?
شعر درباره انتظار
قطار میرود
تو میروی
تمام ایستگاه میرود
و من چقدر سادهام
که سالهای سال
در انتظار تو
کنار این قطار ایستادهام
و همچنان
به نردههای ایستگاه رفته
تکیه دادهام
قیصر امینپور
?
قول بده که خواهی آمد
اما هرگز نیا!
اگر بیاییهمه چیز خراب میشود
دیگر نمیتوانم
اینگونه با اشتیاق
به دریا و جاده خیره شوم
من خو کردهام
به این انتظار
به این پرسه زدنها
در اسکله و ایستگاه
اگر بیایی
من چشم به راه چه کسی بمانم؟
رسول یونان