جملات فلسفی ویل دورانت نویسنده با متن های آموزنده زیبا
در این بخش مجموعه ای از جملات فلسفی ویل دورانت نویسنده، فیلسوف و تاریخ نگار آمریکایی را گردآوری کرده ایم.
جملات فلسفی ویل دورانت

در جوانی بر آزادی تأکید میورزیدم اما در کهنسالی بر نظم پافشاری میکنم. من به این کشف بزرگ رسیدم که آزادی محصول نظم است
درست است که نمیتوانید همه مردم را در همه زمانها فریب دهید اما میتوانید تعداد کافی از آنان را فریب دهید و بر کشوری بزرگ حکم برانید.
دانش چشم اشتیاق است و میتواند خلبان روح باشد.
اصول اخلاقی خود را با شرایط محیطی وفق میدهند.
دانش ما سرابی است در حال دور شدن در بیابان وسیع جهالت.
مطلب مشابه: سخنان اریک فروم و جملات تاثیرگذار و آموزنده جامعه شناس و روان کاو آمریکایی
علم به ما دانش میدهد اما فلسفه میتواند به ما خرد[ورزی] ارزانی کند.
هر پلیدی روزگاری فضیلت بوده است و ممکن است روزگاری دوباره محترم شود؛ همان طور که نفرت در جنگ محترم شمارده میشود.
وای بر او که به مردم سریعتر از توان یادگیریشان بیاموزد

سخنان زیبای ویل دورانت
در سوسیالیسم هیچ چیز وجود ندارد که با قدری سن یا کمی پول درمان نشود.
ماشین سیاسی پیروز میشود چون اقلیتی متحد در برابر اکثریتی متفرق فعالیت میکنند.
دولتمرد وسعش نمیرسد که بتواند با اخلاق باشد.
بیشتر ما برای بیست و چهار ساعت پیش بیش از اندازه زمان صرف میکند و برای شش هزار سال گذشته بیاندازه ناچیز.
مطلب مشابه: سخنان فلسفی معنی دار بزرگان و گزیده معنادارترین جملات افراد معروف
یکی از درسهای تاریخ این است که اغلب، هیچ بهترین کار است و همیشه هوشمندانه ترین حرف.
شصت سال پیش همه چیز را میدانستم، اکنون هیچ نمیدانم؛ تحصیل دانش کشف پویای جهالت ماست.
تمدن با نظم شروع میشود، با آزادی رشد میکند و با هرجومرج پایان میگیرد.
آموزش وسیلهای برای سپری کردن دوران گذار تمدن است.
مادران خسته دریافته اند که تنبیه بدنی زمان کمتری میبرد تا آوردن دلیل و منطق؛ خوبتر هم به خاطر میماند.
بخش عمده تاریخ حدسیات است و باقی پیشداوری.
سخنان آموزنده ویل دورانت
هر دانشی با فلسفه شروع و به هنر ختم میشود.
مطلب مشابه: متن در مورد قدرت + جملات و سخنان فلسفی بزرگان در مورد توان و قدرت
از ۳۴۲۱ سال گذشته فقط ۲۶۸ سال آن بدون جنگ بوده است.
هر شکلی از حکومت محکوم به نابودی با افراط در همان اصولی است که بر آن بنا نهاده شده است.

حرف زدن و هیچ نگفتن، نیمی از هنر دیپلماسی است.
مشکل اینجاست که اغلب مردم با بیم و امید یا آرزوهایشان فکر میکنند نه با ذهنهایشان.
طبیعت هرگز بیانیه استقلال [ایالات متحده] را نخوانده، برای همین است که هنوز به کار خود ادامه میدهد و بین ما فرق میگذارد و به مساوات نمیاندیشد.
مطلب مشابه: سخنان مارتین هایدگر فیلسوف آلمانی با جملات فلسفی آموزنده
صرفا جنگ هاى بزرگ نیستند که ما را در بدبینى فرومى برند، چه برسد به افسردگى اقتصادى این سال هاى اخیر. ما در اینجا با چیزى به مراتب عمیق تر از کاهش ثروتمان یا حتى مرگ میلیون ها انسان مواجه ایم؛ این، خانه ها و خزانه هاى ما نیستند که خالى اند، “قلب” هاى ماست که خالى است. دیگر، اعتقاد داشتن به عظمت و بزرگى پایدار انسان یا قائل شدن به معنایى براى زندگى که با مرگ فسخ نشود، ناممکن به نظر مى رسد. ما به دورانى از خستگى و دلمردگى قدم مى گذاریم، شبیه آن دورانى که تشنه ى تولد مسیح بود.
ارسطو مى گوید همه چیز، بارها و بارها، کشف شده و از یاد رفته است. او به ما اطمینان خاطر مى دهد که پیشرفت، یک توهم است؛ امور انسان مانند دریاست که در سطح ِ خود هزاران حرکت و آشفتگى دارد و چنین به نظر مى رسد که به سوى جایى پیش مى رود، در حالى که در تهِ خود بالنسبه بى تغییر و آرام است. آنچه ما آن را پیشرفت مى خوانیم شاید فقط تغییرات سطحى محض باشد.
هرچیز معنوى وقتى به فروش مى رسد یا به نمایشى رنگ و وارنگ بدل مى شود، مى میرد.
بزرگترین پرسش روزگار ما، نه کمونیسم در برابر فردگرایى است و نه اروپا در برابر آمریکا و نه حتى شرق در برابر غرب؛ بزرگترین پرسش این است که آیا انسان ها مى توانند زندگى بدون خدا را تاب بیاورند؟
مطلب مشابه: سخنان افلاطون فیلسوف بزرگ یونانی با جملات آموزنده و فلسفی
دین امیدهاى انسان را در جایى مستقر مى کند که معرفت هرگز نمى تواند به آن دست پیدا کند: یعنى فراسوى قبر.
شاید اختراع اندیشه یکى از خطاهاى اصلى بشر بوده است. اندیشه اول زیر پاى اخلاق را، با کنار زدن پشتوانه ها و حرمت هاى فوق طبیعى آن، خالى مى کند و آن را منفعتى اجتماعى جلوه مى دهد که براى نجات ماموران پلیس طراحى شده است و اخلاق، بدون خدا همان قدر ضعیف است که قانون راهنمایى و رانندگى، وقتى پلیس پیاده است.
انقلاب صنعتى خانه را نابود کرد و کشف داروهاى ضدآبستنى، خانواده، کهنسالان، اخلاق و شاید _به واسطه ى بى ثمرى هوش_ نسل ها را نبود مى کند. عشق، به تراکم جسمانى تجزیه و تحلیل مى شود و ازدواج هم به یک آسایش روانى موقت تبدیل مى شود که فقط کمى بالاتر از بى قیدوبندى جنسى است. دموکراسى به چنان فسادى دچار شده که فقط خدا مى داند و رویاهاى جوانى مان در مورد آرمانشهر سوسیالیستى، با این حرص و سیرى ناپذیریى که در آدم ها مى بینیم، هرروز بیشتر رنگ مى بازد. هر اختراعى قدرتمندان را قوى تر مى کند و ضعیفات را ضعیف تر. هر روال ماشینى، جاى انسان ها را مى گیرد و به ترس و وحشت از جنگ دامن مى زند. خدا که روزگارى تسلى خاطر زندگى هاى مختصرمان بود و پناهگاه ما در رنج ها و مصائبمان، ظاهرا از صحنه ناپدید شده است؛ هیچ تلسکوپى، هیچ میکروسکوپى او را کشف نمى کند. زندگى در چشم انداز فراگیرى که فلسفه است، تکثیر نامنظم حشراتِ انسانى بر روى زمین است، سودایى سیاره اى که باید زود چاره اى برای اندیشید؛ هیچ چیز جز شکست و مرگ یقینى نیست که خوابى که انگار بیداریى در پى ندارد.
مطلب مشابه: سخنان هرودوت + جملات فلسفی و آموزنده از فیلسوف یونانی در مورد زندگی و انسان ها
ما با واژه هایى مانند جهان وحیات، ابدیت و نامتناهى، آغاز و انجام بازى مى کنیم. ولى ته دلمان مى دانیم که اینها فقط علامت جهل اند. ما هیچ وقت نخواهیم فهمید که آنها چه معنایى باید داشته باشند.
به واسطه ى حکمتِ قانون گذارانمان، فقط آدم هاى باهوش ممکن است از باردارى جلوگیرى کنند، درحالیکه احمق ها دستور دارند تولید مثل کنند و بر جمعیت نوع خود بیفزایند. راز فسادِ سیاسى ما و مواد خام “ماشین هاى”شهرى مان، در همین تولید مثل بى قاعده ى اراذل و اوباش نهفته است. دموکراسى از پا مى افتد چون “همیشه اکثریتى از احمق ها وجود دارد.”
صرفا جنگ هاى بزرگ نیستند که ما را در بدبینى فرومى برند، چه برسد به افسردگى اقتصادى این سال هاى اخیر. ما در اینجا با چیزى به مراتب عمیق تر از کاهش ثروتمان یا حتى مرگ میلیون ها انسان مواجه ایم؛ این، خانه ها و خزانه هاى ما نیستند که خالى اند، “قلب” هاى ماست که خالى است. دیگر، اعتقاد داشتن به عظمت و بزرگى پایدار انسان یا قائل شدن به معنایى براى زندگى که با مرگ فسخ نشود، ناممکن به نظر مى رسد. ما به دورانى از خستگى و دلمردگى قدم مى گذاریم، شبیه آن دورانى که تشنه ى تولد مسیح بود.
مطلب مشابه: سخنان یوهان گوته + جملات و متن های ناب فلسفی از فیلسوف آلمانی
ارسطو مى گوید همه چیز، بارها و بارها، کشف شده و از یاد رفته است. او به ما اطمینان خاطر مى دهد که پیشرفت، یک توهم است؛ امور انسان مانند دریاست که در سطح ِ خود هزاران حرکت و آشفتگى دارد و چنین به نظر مى رسد که به سوى جایى پیش مى رود، در حالى که در تهِ خود بالنسبه بى تغییر و آرام است. آنچه ما آن را پیشرفت مى خوانیم شاید فقط تغییرات سطحى محض باشد.
هرچیز معنوى وقتى به فروش مى رسد یا به نمایشى رنگ و وارنگ بدل مى شود، مى میرد.
بزرگترین پرسش روزگار ما، نه کمونیسم در برابر فردگرایى است و نه اروپا در برابر آمریکا و نه حتى شرق در برابر غرب؛ بزرگترین پرسش این است که آیا انسان ها مى توانند زندگى بدون خدا را تاب بیاورند؟
دین امیدهاى انسان را در جایى مستقر مى کند که معرفت هرگز نمى تواند به آن دست پیدا کند: یعنى فراسوى قبر.
شاید اختراع اندیشه یکى از خطاهاى اصلى بشر بوده است. اندیشه اول زیر پاى اخلاق را، با کنار زدن پشتوانه ها و حرمت هاى فوق طبیعى آن، خالى مى کند و آن را منفعتى اجتماعى جلوه مى دهد که براى نجات ماموران پلیس طراحى شده است و اخلاق، بدون خدا همان قدر ضعیف است که قانون راهنمایى و رانندگى، وقتى پلیس پیاده است.
مطلب مشابه: سخنان کنفوسیوس با جملات فلسفی + عکس نوشته از جملات آموزنده فیلسوف معروف چینی
انقلاب صنعتى خانه را نابود کرد و کشف داروهاى ضدآبستنى، خانواده، کهنسالان، اخلاق و شاید _به واسطه ى بى ثمرى هوش_ نسل ها را نبود مى کند. عشق، به تراکم جسمانى تجزیه و تحلیل مى شود و ازدواج هم به یک آسایش روانى موقت تبدیل مى شود که فقط کمى بالاتر از بى قیدوبندى جنسى است. دموکراسى به چنان فسادى دچار شده که فقط خدا مى داند و رویاهاى جوانى مان در مورد آرمانشهر سوسیالیستى، با این حرص و سیرى ناپذیریى که در آدم ها مى بینیم، هرروز بیشتر رنگ مى بازد. هر اختراعى قدرتمندان را قوى تر مى کند و ضعیفات را ضعیف تر. هر روال ماشینى، جاى انسان ها را مى گیرد و به ترس و وحشت از جنگ دامن مى زند. خدا که روزگارى تسلى خاطر زندگى هاى مختصرمان بود و پناهگاه ما در رنج ها و مصائبمان، ظاهرا از صحنه ناپدید شده است؛ هیچ تلسکوپى، هیچ میکروسکوپى او را کشف نمى کند. زندگى در چشم انداز فراگیرى که فلسفه است، تکثیر نامنظم حشراتِ انسانى بر روى زمین است، سودایى سیاره اى که باید زود چاره اى برای اندیشید؛ هیچ چیز جز شکست و مرگ یقینى نیست که خوابى که انگار بیداریى در پى ندارد.
ما با واژه هایى مانند جهان وحیات، ابدیت و نامتناهى، آغاز و انجام بازى مى کنیم. ولى ته دلمان مى دانیم که اینها فقط علامت جهل اند. ما هیچ وقت نخواهیم فهمید که آنها چه معنایى باید داشته باشند.
به واسطه ى حکمتِ قانون گذارانمان، فقط آدم هاى باهوش ممکن است از باردارى جلوگیرى کنند، درحالیکه احمق ها دستور دارند تولید مثل کنند و بر جمعیت نوع خود بیفزایند. راز فسادِ سیاسى ما و مواد خام “ماشین هاى”شهرى مان، در همین تولید مثل بى قاعده ى اراذل و اوباش نهفته است. دموکراسى از پا مى افتد چون “همیشه اکثریتى از احمق ها وجود دارد.”
اگر کودک خوشبخت تر بزرگسال است به این خاطر است که بدنِ بیشتر و روح کمترى دارد و مى فهمد که طبیعت قبل از فلسفه مى آید. او براى دست ها و پاهاى خود معنایى فراتر از فایده هاى فراوان آن نمى جوید.
اگر کسى بخواهد به زندگى خود معنى ببخشد باید هدفى بزرگتر از وجود خودش و پایدارتر از زندگى خودش داشته باشد.
تمدن یعنی نظمی اجتماعی که بستر را برای آفرینشهای هنری هموار میکند.
تمدن چهار پایهی اصلی دارد: زیرساختهای اقتصادی، سامانیافتگی سیاسی، سنتهای اخلاقی و پیجویی دانش و هنر.
تمدن زمانی آغاز میشود که آشوب و احساس ناامنی از بین برود. همینکه بر قدرت ترس غالب شویم، نیروی کنجکاوی و میل به سازندگی رها میشوند و انسان بر پایهی طبیعت خود، به درک زندگی و زیباتر کردن آن، میل و رغبت پیدا میکند.
… شرایطی فیزیکی و زیستی که گفتم، صرفاً شرط لازم برای ظهور تمدن هستند؛ اما برای شکلگیری و گسترش تمدن، کافی نیستند.
برخی عوامل ظریف روانی هم باید در کار باشند. و البته نظم سیاسی هم لازم است؛ هر چقدر هم کم یا نزدیک به آشوب (مانند رُم یا فلورانس دوران رنسانس).
انسانها نباید احساس کنند که در سر هر پیچ جادهی زندگی، مرگ یا مالیاتی تازه در کمینشان نشسته است.
اگر کودک خوشبخت تر بزرگسال است به این خاطر است که بدنِ بیشتر و روح کمترى دارد و مى فهمد که طبیعت قبل از فلسفه مى آید. او براى دست ها و پاهاى خود معنایى فراتر از فایده هاى فراوان آن نمى جوید.
اگر کسى بخواهد به زندگى خود معنى ببخشد باید هدفى بزرگتر از وجود خودش و پایدارتر از زندگى خودش داشته باشد.
مطلب مشابه: جملات ناب فلسفی بزرگان فلسفه؛ 100 متن قشنگ آموزنده از شخصیت های مهم