اشعار وفاداری + مجموعه شعر کوتاه و بلند زیبا در مورد تعهد و وفاداری به عشق و دوستی
اشعار زیبا با موضوع وفاداری و تعهد
زیباترین اشعار در مورد وفاداری و تعهد با مجموعه شعر کوتاه و بلند در مورد تعهد به عشق، دوستی و وفاداری را در این مطلب روزانه گردآوری کرده ایم.
در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع
شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع
***
ندارم به روی تو چشم تعهد
که روی تو خود چشم بیمار دارد
***
تو گفتی:
«من به غیر از دیگرانَم
چُنینم در وفاداری، چنانَم»
تو غیر از دیگران بودی
که امروز
نه می دانی، نه می پُرسی نشانَم!
***
شعر درباره تعهد
سگ که
افسانه در وفاداری است
به از آن کس که
از وفا عاری است
***
با وفاداران، سر یاری نداشت
همچو گل، بوی وفاداری نداشت
در رهش شمع وفا افروختم در وفا،
چون شمع محفل سوختم
***
دل من سردتر از برف خفته زمستان
با خاطراتت تا ابد بی بهارش کنی تو
دانم دگر نیاید آن روز و شبهای دیرین
که با آن شورِ نخست تکرارش کنی تو
چه سنگها بر شیشه ی احساسم ترک زد
قرار نبود دل را به غصه بیمارش کنی تو
که آسان اشک ببارد از آسمانِ دیدگانم
به عصرِ وفاداری چشم انتظارش کنی تو
***
شعر درباره وفاداری به عشق
از همه کس گذر کنم،از تو گذر نمی شود
مشکل تو وفای من،
مشکل من جفای تو
***
شعر زیبا با موضوع وفادار بودن
در وفای عشق تو
مشهور خوبانم چو شمع
شب نشین کوی سربازان
و رندانم چو شمع
***
پیمانی را که در طوفان
با خدایت بستی ،
در آرامش فراموش مکن !!
***
دامن بلند بپوش و سندل به پای کن
که در گذرگه متروک
تمشک‌های وحشی گسترانیده‌اند
از بانگ سگ‌ها آشفته مشو
دیریست که بوی تو را می‌جویند
این وفاداران
حضور دوست را بر من مژده می‌دهند
***
دلم را کبو ترانه به پرواز در می اورم
تا بر روی شاخه های پر مهر دلت
اشیانه ای ابدی سازم
و با مصالح؛عشق؛صداقت؛مهر و وفاداری
اشیانه خویش را استوار و محکم سازم
و با گلهای زیبای معرفت تزیین
تا در طوفان جدایی وگرد باد تنفر در امان باشد
و در زیر باران غم؛ سر پناه و چتر
از چشمه محبت دلت سیراب
و از دانه های صداقت و وفاداری سیر
و هر گاه بالهایش زخمی تیر روزگار گشت
التیام بخشش بوسه های گرم دلت باشد …
در زمانی که وفا
قصه ی برف به تابستان است
و صداقت گل نایابی ست
به چه کس باید گفت….
با تو انسانم و خوشبخت ترین
***
شعر در مورد وفا به عهد
بی وفایی کن وفایت میکنند
با وفا باشی خیانت میکنند
مهربانی گر چه آیینه ی خوشیست
مهربان باشی رهایت میکنند
***
ای غریبِ آشنا،داری چه حالی بعد ما
نا خوشم بعد از شما،داری چه حالی بعد ما
خاطراتت می برد ما را به مرزِ خود کُشی
همنشینِ بی وفا،داری چه حالی بعد ما
***
یک روز به شیدایی در زلف تو آویزم
زان دو لب شیرینت صد شور برانگیزم
گر قصد جفا داری اینک من و اینک سر
ور راه وفا داری جان در قدمت ریزم
***
دل ما با تو چنان است که خود می دانی
گوشه چشم تو با ما نه چنان است که بود
نیست ممکن که دل ما ز وفا برگردد
ما همانیم اگر یار همان است که بود
***
پیش ما رسم شکستن نبود عهد وفا را
الله الله تو فراموش مکن صحبت ما را
قیمت عشق نداند قدم صدق ندارد
سست عهدی که تحمل نکند بار جفا را
***
من پای حرفهای آن روزت نشستم
گفتی ببند عهدی زعشق، هیهات بستم
آرام در گوشم ترنم کردی از مهر
آسان ربودی تکه قلبم را ، زدستم
تا سر زدی بر پیله ی تنهایی ام ،وای!
بی آنکه پروانه شَوَم از پیله رَستم
بر دین من آمدکه می خوردن حرام است
می بیگناه است ،من زتو پیوسته مستم
رفتم ز عشقت بارها سوی انابت
افسوس ! صدها مرتبه توبه شکستم
آیا به عهد خود وفاداری هنوزم؟
پیداست از حال نزارم،من که هستم
می آید حتمامژده ای از سویت امشب
این را گواهی می دهد هر لحظه شَستم!
اشعار جالب در مورد تعهد به عشق و همسر
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا
***
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی
***
در عهد تو ای نگار دلبند
بس عهد که بشکنند و سوگند
***
من پای حرف های آن روزت نشستم
گفتی ببند عهدی زعشق، هیهات بستمآرام در گوشم ترنم کردی از مهر
آسان ربودی تکه قلبم را، زدستمتا سر زدی بر پیله ی تنهایی ام، وای!
بی آنکه پروانه شَوَم از پیله رَستمبر دین من آمد که می خوردن حرام است
می بیگناه است، من زتو پیوسته مستمرفتم ز عشقت بارها سوی انابت
افسوس ! صدها مرتبه توبه شکستمآیا به عهد خود وفاداری هنوزم؟
پیداست از حال نزارم،من که هستممی آید حتما مژده ای از سویت امشب
این را گواهی می دهد هر لحظه شَستم!
***
و چہ خوش باشد نوشتنِ دوستت دارم
با دستى
ڪہ می دانى یڪ روز
با انداختنِ نشانِ تعهدت
حرفت را ثابت می ڪند..
***
مرا امشب هلاکم کرده ای یار
مرا در غصه خاکم کرده ای یار
چه کردم جز وفاداری، چرا از
دل سنگت بلاکم کرده ای یار؟!
***
من قلب و لسانم به وفاداری و صحبت
و اینان همه قلبند که پیش تو لسانند
***
عشق جان برایم ڪمى تعهد بیاور
تعهدے از جنس
نرفتن و ماندن
ڪه اعتبارش
از هر دوست داشتنى
بالاتر است …