اشعار شکوفه های بهاری و مجموعه شعر سرسبزی و زیبایی بهار

در این بخش مجموعه اشعار شکوفه های بهاری و شعر با موضوع بهار، سر سبزی و زیبایی های آن را گردآوری کرده ایم.

من آن درخت زمستانی، بر آستان بهارانم
که جز به طعنه نمی خندد،‌ شکوفه بر تن عریانم

«نادر نادرپور»
دست مرا بگیر که باغ نگاه تو
چندان شکوفه ریخت که هوش از سرم ربود

من جاودانیم که پرستوی بوسه ات
بر روی من دردی ز بهشت خدا گشود

«فریدون مشیری»
عشقم به تو شکوفه کرده
درست مانند بهار! 

مطلب مشابه: متن عاشقانه فصل بهار + جملات زیبا در وصف بهار و فصل سرسبزی

اشعار شکوفه های بهاری
شکوفه های بهاری ست که آسمان می دهد
نوید شکفتنش را در بهاری که در راه است
ای دل به کوی او ز که پرسم که یار کو
در باغ پر شکوفه که پرسد بهار کو

شعر دو بیتی شکوفه های بهار

صد بوسه غزل به رسم یاری بنویس
از عطر شکوفه بهاری بنویس
بر دفتر خاطرات قلبم امروز
ای عشق بیا و یادگاری بنویس
بهار تویی
که می‌آیی و دست‌هایم
شکوفه می‌دهند ناغافل

«نیلوفر حسینی»
این روزها

سخت درگیرِ عشقم!

بگذار شکوفه دهد دست هایم

روی تنِ خیالت!
به مه پنهان شو
از جماعتی که گروه گروه می آیند
شکوفه ی وحشی

مطلب مشابه: اشعار سعدی در وصف بهار و گلچین شعر درباره نوروز

اشعار شکوفه های بهاری
فروردین دارد تمام می شود

اولین باران بهار را که نبوده ای

خودت را

به اولین شکوفه ی اردیبهشت برسان

می دانی که؛

اردیبهشت بی تو… بهشت نمی شود!
تو عطرِ
کدام خوشبو‌ترین گل جهانی؟
که هر جا می‌نویسمت شکوفه می‌دهی…

مجموعه اشعار شکوفه های بهاری

اگر تو امتداد بهار نیستی

پس این شکوفه‌های قلبم را از چه دارم

ببین چگونه عطر تن‌ت باران می‌شود

و من با بوی تو خلوت می‌کنم

اگر تو امتداد بهار نیستی

این پرنده چه می‌گوید

دارد دور قلبم می‌چرخد

زمین می‌خورد

بال‌ می‌زند

قلبم تند می‌کوبد

و من می‌ترسم بگویم

دوستت دارم ...

باد آمد و بوی عنبر آورد
بادام شکوفه بر سر آورد

شاخ گل از اضطراب بلبل
با آن همه خار سر درآورد

«سعدی»

مطلب مشابه: شعر کوتاه فصل بهار + اشعار نو و سنتی زیبا و عاشقانه در مورد فصل زیبای بهار

اشعار شکوفه های بهاری
خیال تو دل ما را شکوفه باران کرد

نمیرد آن که به هر لحظه یاد یاران کرد

نسیم زلف تو در باغ خاطرم پیچید

دل خزان زده ام را پر از بهاران کرد.
نه آمدن این

شکوفه هاى بادام

و نه عطر تازه هوا،

پرستو ها هم بى خود

شلوغش کرده اند ..!

بهار فقط

عطر تن توست ...

متن و شعر بهار

به پیرامون خود می نگرم

و درختان پر از شکوفه را می بینم

غروب صورتی رنگ

و کودکان خندان و پر نشاط را

چقدر بهار با شکوفه هایش زیباست ...
بهار تویی

که می آیی و دستهایم

شکوفه می دهند ناغافل!

تویی که با تمامِ خستگی

باز هم آرامشی!
بهار؛

می تواند نام تو باشد

وقتی

که در همهمه یِ سبزِ دلم

دوستت دارم هایت

شکوفه می زنند ...

مطلب مشابه: متن و جملات سلام صبح بخیر بهاری + صبحت بخیر زیبا برای همسر و دوستان

اشعار شکوفه های بهاری
دی شد و بهمن گذشت فصل بهاران رسید
جلوه گلشن به باغ همچو نگاران رسید

زحمت سرما و دود رفت به کور و کبود
شاخ گل سرخ را وقت نثاران رسید

باغ ز سرما بکاست شد ز خدا دادخواست
لطف خدا یار شد دولت یاران رسید

آمد خورشید ما باز به برج حمل
معطی صاحب عمل سیم شماران رسید

طالب و مطلوب را عاشق و معشوق را
همچو گل خوش کنار وقت کناران رسید

بر مثل وام دار جمله به زندان بدند
زرگر بخشایشش وام گزاران رسید

جمله صحرا و دشت پر ز شکوفه‌ست و کشت
خوف تتاران گذشت مشک تتاران رسید

هر چه بمردند پار حشر شدند از بهار
آمد میر شکار صید شکاران رسید

آن گل شیرین لقا شکر کند از خدا
بلبل سرمست ما بهر خماران رسید

وقت نشاط‌ست و جام خواب کنون شد حرام
اصل طرب‌ها بزاد شیره فشاران رسید

جام من از اندرون باده من موج خون
از ره جان ساقی خوب عذاران رسید

شعر دو بیتی بهار فروغ

من ز شرم شکوفه لبريزم
يار من کيست، ای بهار سپيد؟

گر نبوسد در اين بهار مرا
يار من نيست، ای بهار سپيد

«فروغ فرخزاد»

مطلب مشابه: تبریک شروع فصل بهار + جملات کوتاه عاشقانه در مورد نو شدن و تازگی طبیعت

روی چمن از شکوفه ها رنگین شد

وز عطر اقاقیا هوا سنگین شد

در نغمه هر چلچله پیغامی هست

کای خفته روزگار فروردین شد
من صدای نفس
باغچه را می شنوم
و صدای سرفه روشنی
از پشت درخت
عطسه آب از هر رخنه سنگ
چکچک چلچله از سقف بهار
و صدای کفش ایمان را
در کوچه شوق …

سهراب سپهری
آمدن مگر چطور می‌تواند باشد؟

غیر از این است که عطرت بپیچد و

من هزار بهار را

شاخه به شاخه

به پای آمدنت

شکوفه دهم …

شعر بلند شکوفه های بهاری

بیا که بار دگر گل به بار می‌آید
بیار باده که بوی بهار می‌آید

هزار غم ز تو دارم به دل، بیا ای گل
که گل شکفته و بانگ هزار می‌آید

طرب میانه خوش نیست با منش چه کنم
خوشا غم تو که با ما کنار می‌آید

نه من ز داغ تو ای گل به خون نشستم و بس
که لاله هم به چمن داغدار می‌آید

دل چو غنچه من نشکفد به بوی بهار
بهار من بود آن گه که یار می‌آید

نسیم زلف تو تا نگذرد به گلشن دل
کجا نهال امیدم به بار می‌آید

بدین امید شد اشکم روان ز چشمه چشم
که سرو من به لب جویبار می‌آید

مگر ز پیک پرستو پیام او پرسم
وگرنه کیست که از آن دیار می‌آید

مطلب مشابه: شعر بهار + مجموعه اشعار بلند، کوتاه، دو بیتی و شعر نو از شاعران مختلف با موضوع بهار

این مطالب را هم ببینید