اشعار در وصف شهادت حضرت فاطمه زهرا با متن و جملات سوزناک ویژه آن حضرت
در این بخش اشعاری زیبا و سوزناک در وصف حضرت فاطمه زهرا (س) و جملات و متن های ویژه شهادت آن حضرت را ارائه کرده ایم.
اشعار و جملات سوزناک در وصف شهادت حضرت فاطمه زهرا
عالم فدای چادر خاکی تو، عالم فدای ناله های شب و روز تو… و جان من فدای مهربانی تو که بی شک به من ناقابل هم خواهد رسید. مرا دریاب که بی مهر تو هیچ هستم. السلام علیک یا فاطمه الزهرا (س)…
***
فاطمه (س) یک زن بود، آنچنان که اسلام می خواهد. مظهر یک دختر در برابر پدرش، مظهر یک همسر برابر شویش، مظهر یک مادر برابر فرزندانش و مظهر یک «زن مبارز و مسئول» در برابر زمان و سرنوشت جامعه اش./ علی شریعتی
***
یا زهرا (س)، ای مادر معنوی تمام شیعیان جهان، در روز شهادت شما دلم مانند پهلویتان شده است. می خواهم دستِ دلم را بگیرید و دعایش کنید. آخر می گویند دعای مادر، معجزه می کند. برای فرزند کوچک روسیاه تان معجزه کنید.
***
یار پهلو شکسته علی به سوی پدر کوچ می کند. یار و یاوری که رونق خانه علی و قوت زانوان اوست، دارد پر می کشد. اجرک الله فی مصیبتها…
ایام فاطمیه تسلیت و تعزیت باد
***
« آه از اندوه ریحانه رسول »
فاطمه علیهاالسلام ، صبر لایزال نبوی بود که در هیأت عفتی سر به فلک کشیده، چادر به سر می کشید و در کوچه های مدینه، در تمام رهگذرهای هستی، حضور خدا را به کائنات، یادآور میشد.
سیلی ستم و تازیانه کینه را به جان خرید تا هجوم تندبادِ انکار، شمع یکتنه حقیقت را خاموش نکند.
افسوس از سوره کوثر که در آن خانه گِلین، همسایه اهالی غفلت و سنگدلی شد! آه از زمزمه های شرحه شرحه بتول که در نیمه شبِ سجاده و تسبیح، ارکان عرش را به لرزه می افکند! آه از ریحانه رسول خدا صلی الله علیه و آله که در مشام حسادتِ زمین، به هدر میرفت و چشمانِ حقیقت ستیز زمانه، رخساره طهارتش را طاقت نداشت.
شهادت حضرت فاطمه (س) تسلیت و تعزیت باد
***
بر گلستان ولایت تاختن، غنچه را با لاله پرپر ساختن، غنچه زیر خار و خس افتاده بود، باغبان هم از نفس افتاده بود، کاش از قلبم به قبرش راه داشت، کاش زهرا هم زیارتگاه داشت.
**
فاطمه جان نخستین ستاره ای بودی که در عرش به خورشید نبوت رسیدی؛ ستاره ای نیلی به رنگ جراحت آسمان و زخم زمان. ای ام ابیها! ای مهربان ترین مادر، حبیبه حق و شفیعه ی حشر، پدر و مادرم فدای دست های مهربانت باد. تو محور آسمان ایثاری و اولین علت خلقت. ای مادر رسالت و همتای ولایت؛ به روزهایی می اندیشیم که پس از واقعه ی عظیم غدیر، همراه با حسنین به خانه های اهل مدینه می رفتی و با بیان وحیانی خویش حجت الهی را بر غافلان، تمام می کردی و بدین سان از آغاز، حمایت از ولایت، سرلوحه خصایل آسمانی ات بود.
غبار غم از سیمای زیبای علی می زدودی و بر زخم های فزون از ستاره ی پیکرش که نشان از رزم با باطل داشت، مرهم می نهادی. فتوحات مولا، رهین مهربانی توست. هنوز خطابه های رسایت سراج راه مجاهدان است و بر آفاق تاریخ می تابد. پاره تن رسول یار بودی و یگانه یاور یکتا ،امیر عاشقان. تلألؤ ذوالفقارعلی، وامدار عزم و عزت تو بود. آنگاه که بر بی بصیرتان و دنیا پرستان غضب می کردی، غضبناکی آفریدگار قادر، آشکار می شد. رضای تو رضای حق بود و با خرسندی ات، تمامت اهل عرش و ساکنان قدس، قرین شعف می شدند.یا زهرا (س) در ایام شهادتت دلهایمان را به سوی بقیع پر داده ایم…
شهادت حضرت فاطمه (س) تسلیت و تعزیت باد
**
دوباره فاصله افتاده بین فاصله ها
نسیم یاس رسیده میان سلسله هادوباره بر سر سجاده قبله گم کردم
تویى بهانه ى عالم براى نافله ها…به هرکجا بروى بوى عشق مى پیچد
تو ماه و اختر و شمسى براى قافله هاتویى که مریم عذرى شده ثنا گویت
تویى که راز خدایى…جواب مسئله هامرا براى غلامىِ خود حسابم کن
گناه هستم و حالا خودت ثوابم کنبه معجزات تو بانو نگاه باید کرد
و چشم هاى مرا فرش راه باید کردمن از تو غیر تو بانو مگر چه میخواهم؟
بدون عشق تو عمرم تباه باید کرداگر پرستش تو اشتباه باشد هم
خوشم به این نظرم اشتباه باید کرداگر که سجده به پاى تو کفر هم باشد
بر این عقیده ام اصلاً گناه باید کردمرا غلامِ غلامانِ خود خطابم کن
گناه هستم و حالا خودت ثوابم کنفرشته ها همه مدهوش ربناى تو
ملائکه همه محتاج یک دعاى توزمان خلقت آدم خدا سفارش کرد
شفاعت همه باشد به دست هاى توخدا کند که مرا از قلم نیندازى
منم اسیر شهیدانِ کربلاى توبراى حضرت حق عین و شین و قافى تو
به روى عرش معلاست رد پاى تومریض عشق تو هستم ولى جوابم کن
گناه هستم و حالا خودت ثوابم کنتو مرد بودى همیشه به پاى شیر خدا
تو وقف کردى خودت را براى شیر خدانبود غیر تو محرم به راز هاى على
ندید غیر تو کس گریه هاى شیر خداتو یاد دادى به ما پشت حق بمانیم و
فداى حق بشویم..اى فداى شیرِ خداچه آمده به سر مرتضى؟فقط نه سال؟
هرآنچه خاک شما شد…بقاى شیرخداشبیه شمع مرا ذره ذره آبم کن
گناه هستم و حالا خودت ثوابم کنآرمان صائمى
***
در میان شعر تو بانو! اگر حاضر شدم
خواندم اول کوثر و با نام تو طاهر شدم
در خیالم صحن و گنبد ساختم, زائر شدم
نام شیرین تو بردم فاطمه! شاعر شدمرشتهای بر گردن ابیات من افکنده دوست
میبرد شعر مرا آنجا که خاطر خواه اوستناگهان دیدم میان خانهی پیغمبرم
چون خدیجه غرق نوری از جهانی دیگرم
چرخ میزد یک نفس روح القدس دور و برم
تا نوشتم فاطمه, بوسید برگ دفترماز شکوهش آسمان ساییده اینجا سر به خاک
آسمان را با خودش آورده این دختر به خاکای محمد! دشمنت را دوست ابتر میکند
خانهات را بوی ریحانه معطر میکند
دیدنش بار رسالت را سبکتر میکند
دختر است اما برایت کار مادر میکنددختران آیات رحمت, مادران مهر آفرین
میشود ام ابیها, هر دو باهم, بعد از اینیک زره خرج جهازت, حُسنهایت بیشمار
با تو حیدر روز خیبر حرز میخواهد چکار؟
تا تو از تیغ دودم با عشق میگیری غبار
بعد از این مستانهتر صف میشکافد ذوالفقارقوت بازوی مولایی به مولا, فاطمه!
قصهی پیوند دریایی به دریا, فاطمه!در هوای عاشقی با هم کبوتر میشوید
هر دو کوثر میشوید و هر دو حیدر میشوید
هست شیرین نامتان, قند مکرر میشوید
هر دو در کفواً احد با هم برابر میشودبیتهایم بر درِ بیت تو زانو میزنند
شاعران تنها برای یک نظر, رو میزننددر کسا, بی پرده با الله صحبت میکنی
هل اتی را سفرهی نور و کرامت میکنی
فکر خلقی, نیمه شب با حق که خلوت میکنی
در غم همسایه, ترک خواب راحت میکنیمادری الحق چه میآید به نامت, فاطمه!
میدهد از سوی ما مهدی سلامت, فاطمه!امتحان پس دادهای در آسمانها پیش از این
سالها بر عرش میتابید نورت چون نگین
حضرت حق چون دلش آمد بیایی بر زمین
واقعاً “الحمد للهِ , رب العالمین”جلوهی نور تو را تنها خدایت دید و بس
فاطمه! قدر تو را تنها علی فهمید و بسعالمی در حیرت از این آسیا چرخاندنت
با تبسم خستگی را از علی پوشاندنت
در عجب روح الامین از طرز قرآن خواندت
پیش نابینا میان حِصن چادر ماندنتحجب میراثت, حیا سایه نشین چادرت
داده دل حتی یهودی هم به دین چادرتسفرهی نان خالی اما سفرهی انعام پُر
خانهات میخانه, ساقی با سخاوت, جام پر
از تو راضی و دلش از گردش ایام پر
کعبه از بت خالی اما کوچه از اصنام پرای زبانت ذوالفقارِ حیدر بیذوالفقار!
بت شکن! برخیز, بسته دست او را روزگارقاسم صرافان
***
زنی از خاک، از خورشید، از دریا، قدیمیتر
زنی از هاجر و آسیه و حوا قدیمیتر
زنی از خویشتن حتی، از أعطینا، قدیمیتر
زنی از نیّت پیدایِش دنیا، قدیمیترکه قبل از قصۀ «قالوا بلی» این زن بلی گفتهست
نخستین زن که با پروردگارش یا علی گفتهستملائک در طواف چادرش، پروانه پروانه
به سوی جانمازش میرود سلانه سلانه
شبی در عرش از تسبیح او افتاد یک دانه
از آن دانه بهشت آغاز شد، ریحانه ریحانهنشاند آن دانه را در آسمان با گریه آبش داد
زمین خاکستری بود، اشک او رنگ و لعابش دادزنی آنسان که خورشید است سرگرم مصابیحش
که باران نام او را میستاید در تواشیحش
جهان آرایه دارد از شگفتیهای تلمیحش
جهان این شاهمقصودی که روشن شد ز تسبیحشابد حیران فردایش، ازل مبهوت دیروزش
ندانمهای عالم ثبت شد در لوح محفوظشچه بنویسم از آن بیابتدا، بیانتها، زهرا
ازل زهرا، ابد زهرا، قدر زهرا، قضا زهرا
شگفتا فاطمه! یا للعجب! واحیرتا! زهرا
چه میفهمم من از زهرا و ما أدراک ما زهرا!مرا در سایۀ خود بُرد و جوهر ریخت در شعرم
رفوی چادرش مضمون دیگر ریخت در شعرممدام او وصله میزد، وصلۀ دیگر بر آن چادر
که جبرائیل میبندد دخیل پر بر آن چادر
ستون آسمانها میگذارد سر بر آن چادر
تیمّم میکند هر روز پیغمبر بر آن چادرهمان چادر که مأوای علی در کوچهها بودهست
کمی از گرد و خاکش رستخیز کربلا بودهستغمی در جان زهرا میشود تکرار در تکرار
صدای گریه میآید به گوشش از در و دیوار
تمام آسمانها میشود روی سرش آوار
که دارد در وجودش روضه میخواند کسی انگاربرایش روضه میخواند صدایی در دل باران
که یا أماه! أنا المظلوم، أنا المقتول، أنا العطشانخدا را ناگهان در جلوهای دیگر نشان دادند
که خوبِ آفرینش را به زهرا ارمغان دادند
صدای کودکش آمد، تمام عرش جان دادند
ملائک یک به یک گهوارۀ او را تکان دادندصدای گریه آمد، مادرم میسوخت در باران
برای کودک خود پیرُهن میدوخت در بارانوصیت کرد مادر، آسمان بیوقفه میبارید
حسینم هر کجا خُفته، قدم آرام بردارید!
تن او را به دست ابری از آغوش بسپارید
جهان تشنهست، بالای سر او آب بگذاریدزمان رفتنش فرمود: میبخشید مادر را
کفنهایم یکی کم بود، میبخشید مادر رابمیرم بسته میشد آن نگاه آهسته آهسته
به چشم ما جهان میشد سیاه آهسته آهسته
صدای روضه میافتد به راه آهسته آهسته
زنی آمد به سوی قتلگاه آهسته آهستهبُنَّیَ تشنهای مادر برایت آب آورده…
سید حمید رضا برقعی
***
اشعار و جملات سوزناک برای حضرت فاطمه
خیلی ها فکر می کنند حضرت زهرا جان خود را فدا کرد به خاطر همسرش علی اما این جماعت غافلند و نمی دانند که هدف حضرت زهرا دفاع از چیز با ارزش تری بود. آری او جانش را فدای امام زمانش کرد. ولی ما برای برد تیم فوتبالمان صادقه تر از فرج دعا می کنیم. به امید روزی که همه ما سرباز مخلص امام زمانمان باشیم.
***
بانو جان! یا فاطمه (س)! هرچه چشم چشم می گردانم مزار تو را نمی یابم ، اما قلبم همواره عشق و مهر تو را فریاد می زند. مگر می توان پهلوی تو بود و شکسته نبود؟
***
امشب حسن (ع) اول شب یتیمی را با گریه می گذراند؛ حسین (ع) عزا گرفته است؛ بعد از زهرا (س) زینب (س) خانم خانه است… امشب مهدی (عج) شب زنده دار است… و همه منتظر ظهور او هستند تا بیاید و لااقل یک دانه شمع بر سر قبر زهرا بسوزاند…
***
مگر بانوی دو عالم چه گناهی داشت که این گونه او را آزار دادند و شهید کردند؟ مگر ناموس خدا جز حق و حقیقت چیزی می فرمود؟ کور باشند و دستشان شکسته باد آنان که پهلوی او را شکستند و فرزندش را سقط کردند.
***
زنی از خاک، از خورشید، از دریا، قدیمیتر
زنی از هاجر و آسیه و حوا قدیمیتر
زنی از خویشتن حتی، از أعطینا، قدیمیتر
زنی از نیّت پیدایِش دنیا، قدیمیترکه قبل از قصۀ «قالوا بلی» این زن بلی گفتهست
نخستین زن که با پروردگارش یا علی گفتهستملائک در طواف چادرش، پروانه پروانه
به سوی جانمازش میرود سلانه سلانه
شبی در عرش از تسبیح او افتاد یک دانه
از آن دانه بهشت آغاز شد، ریحانه ریحانهنشاند آن دانه را در آسمان با گریه آبش داد
زمین خاکستری بود، اشک او رنگ و لعابش دادزنی آنسان که خورشید است سرگرم مصابیحش
که باران نام او را میستاید در تواشیحش
جهان آرایه دارد از شگفتیهای تلمیحش
جهان این شاهمقصودی که روشن شد ز تسبیحشابد حیران فردایش، ازل مبهوت دیروزش
ندانمهای عالم ثبت شد در لوح محفوظشچه بنویسم از آن بیابتدا، بیانتها، زهرا
ازل زهرا، ابد زهرا، قدر زهرا، قضا زهرا
شگفتا فاطمه! یا للعجب! واحیرتا! زهرا
چه میفهمم من از زهرا و ما أدراک ما زهرا!مرا در سایۀ خود بُرد و جوهر ریخت در شعرم
رفوی چادرش مضمون دیگر ریخت در شعرممدام او وصله میزد، وصلۀ دیگر بر آن چادر
که جبرائیل میبندد دخیل پر بر آن چادر
ستون آسمانها میگذارد سر بر آن چادر
تیمّم میکند هر روز پیغمبر بر آن چادرهمان چادر که مأوای علی در کوچهها بودهست
کمی از گرد و خاکش رستخیز کربلا بودهستغمی در جان زهرا میشود تکرار در تکرار
صدای گریه میآید به گوشش از در و دیوار
تمام آسمانها میشود روی سرش آوار
که دارد در وجودش روضه میخواند کسی انگاربرایش روضه میخواند صدایی در دل باران
که یا أماه! أنا المظلوم، أنا المقتول، أنا العطشانخدا را ناگهان در جلوهای دیگر نشان دادند
که خوبِ آفرینش را به زهرا ارمغان دادند
صدای کودکش آمد، تمام عرش جان دادند
ملائک یک به یک گهوارۀ او را تکان دادندصدای گریه آمد، مادرم میسوخت در باران
برای کودک خود پیرُهن میدوخت در بارانوصیت کرد مادر، آسمان بیوقفه میبارید
حسینم هر کجا خُفته، قدم آرام بردارید!
تن او را به دست ابری از آغوش بسپارید
جهان تشنهست، بالای سر او آب بگذاریدزمان رفتنش فرمود: میبخشید مادر را
کفنهایم یکی کم بود، میبخشید مادر رابمیرم بسته میشد آن نگاه آهسته آهسته
به چشم ما جهان میشد سیاه آهسته آهسته
صدای روضه میافتد به راه آهسته آهسته
زنی آمد به سوی قتلگاه آهسته آهستهبُنَّیَ تشنهای مادر برایت آب آورده…
شعر از : سید حمید رضا برقعی
***
متن و جملات در وصف حضرت زهرا
بعد از رسول حرمت آل عبا شکست
دست قضا ، شیشه ی شرم و حیا شکستآتش گرفت باب نزول ملائکه
در سست شد به ضرب لگد از جفا شکستیا ایهاالرسول بخوان واقعه که چون
مسمار در ، سینه ی خیرالنسا شکستسنگی که حرمت رخ آیینه را نداشت
با سیلی ای که زد رخ آیینه را شکستگوشواره ای که بود ضریح طواف حور
یا رب به ضرب سیلی ِ یک بیحیا شکستافتاد از نفس ، پر پروانه هم که سوخت
روح غرور و غیرت شیر خدا شکستوقتی که قلب حضرت خاتم زغم شکست
عیسی صلیب و موسی عمران عصا شکستدست قضا قدر همه را جمع کرد بعد
این غصه را به روی سر کربلا شکستیاایهالرسول کجایی قیامت است
سر نیزه پهلوی پسر مرتضا شکستآه از دمی که گودی گودال خون گرفت
با نعل تازه سم ستور سینه را شکستبا سنگ و تیر و نیزه همه “زائر”ش شدند
یک پیرمرد گونه ی او با عصا شکستشعر از : رامین برومند
***
دوباره فاصله افتاده بین فاصله ها
نسیم یاس رسیده میان سلسله هادوباره بر سر سجاده قبله گم کردم
تویى بهانه ى عالم براى نافله ها…به هرکجا بروى بوى عشق مى پیچد
تو ماه و اختر و شمسى براى قافله هاتویى که مریم عذرى شده ثنا گویت
تویى که راز خدایى…جواب مسئله هامرا براى غلامىِ خود حسابم کن
گناه هستم و حالا خودت ثوابم کنبه معجزات تو بانو نگاه باید کرد
و چشم هاى مرا فرش راه باید کردمن از تو غیر تو بانو مگر چه میخواهم؟
بدون عشق تو عمرم تباه باید کرداگر پرستش تو اشتباه باشد هم
خوشم به این نظرم اشتباه باید کرداگر که سجده به پاى تو کفر هم باشد
بر این عقیده ام اصلاً گناه باید کردمرا غلامِ غلامانِ خود خطابم کن
گناه هستم و حالا خودت ثوابم کنفرشته ها همه مدهوش ربناى تو
ملائکه همه محتاج یک دعاى توزمان خلقت آدم خدا سفارش کرد
شفاعت همه باشد به دست هاى توخدا کند که مرا از قلم نیندازى
منم اسیر شهیدانِ کربلاى توبراى حضرت حق عین و شین و قافى تو
به روى عرش معلاست رد پاى تومریض عشق تو هستم ولى جوابم کن
گناه هستم و حالا خودت ثوابم کنتو مرد بودى همیشه به پاى شیر خدا
تو وقف کردى خودت را براى شیر خدانبود غیر تو محرم به راز هاى على
ندید غیر تو کس گریه هاى شیر خداتو یاد دادى به ما پشت حق بمانیم و
فداى حق بشویم..اى فداى شیرِ خداچه آمده به سر مرتضى؟فقط نه سال؟
هرآنچه خاک شما شد…بقاى شیرخداشبیه شمع مرا ذره ذره آبم کن
گناه هستم و حالا خودت ثوابم کنشعر از : آرمان صائمى
***
من ندیدم که شبی پلک بهم بگذاری
هرشب از شدت درد کمرت بیداریاستراحت کن عزیزم ، بخدا می دانم
خسته ای ، بی رمقی ، سوخته ای ، بیماریجان من سعی نکن با کمر تا شده ات
محض آرامش من بستر خود برداریسرفه هایت بخدا قاتل جانم شده است
بس که خونابه در این سینه ی زخمی داریسعی کن خوب شوی ، ای همه دارایی من
زینبت را به چه کس بعد خودت بسپاریمونس خستگی حیدر خیبر شکنی
تو نباشی چه کسی میدهدم دلداریشعر از : پوریا باقری
***
هم برای من به انصار و مهاجر رو زدی
هم صبوری کردی و در خانه ام سوسو زدیچند ماهی درد پهلو را تحمل کردهای
خواستی برخیزی از جا تکیه بر زانو زدیرو به بهبودی ست حالت یا برای دلخوشی
بسترت را جمع کردی خانه را جارو زدیاینقدر زحمت به خود دادی برای مرتضی
کودکان را با چه حالی شانه بر گیسو زدییک کلام از درد خود با من نگفتی هیچ وقت
مخفی از چشمان حیدر دست بر پهلو زدیگر چه این همسایهها از پشت خنجر می زنند
با دعایت زخم آنها را سحر دارو زدیاز تمام غصهها این غم علی را می کشد
تو برای من به انصار و مهاجر رو زدیشعر از : محسن صرامی
***
ای تاج سر عالم و ادم زهرا / از کودکیم دل به تو دادم زهرا
ان روز که من هستم و تاریکی قبر / جان حسنت برس به دادم زهرا . . .
التماس دعا
***
دلم را با غم مادر نوشتن / غبار چادر خاکی نوشتن
خدا بر بیرق عشاق زهرا (س) / نوشت این طایفه شاه بهشتند . . .
***
رفتی تو و زینبت ز غم می سوزد / آتش ز نوایش به دلم افروزد
این خانه عزاخانه شود بار دگر / هر گاه نگاه خود به در می دوزد
شهادت حضرت زهرا (س) بر شما تسلیت باد
***
از ازل تاج شرافت را به زهرا داده اند
مهر تایید شفاعت را به زهرا داده اند
آل حیدر یک طرف زهرای اطهر یک طرف
پاسداری از ولایت را به زهرا داده اند
***
دل از غم فاطمه توان دارد ، نه
و ز تربتِ او کسی نشان دارد ، نه
آن تربتِ گمگشته به بَر ، زوّاری
جز مهدی صاحب الزمان دارد ، نه
***
نگاه سرد مردم بود و آتش
صدا بین صدا گم بود و آتش
بجای تسلیت با دسته ی گل
هجوم قوم هیضم بود و آتش