اشعار حضرت قاسم بن الحسن؛ مجموعه شعر شب ششم ماه محرم و شهادت حضرت
در این بخش به مناسب شب ششم ماه محرم و شهادت حضرت قاسم (ع) مجموعه اشعار حضرت قاسم بن الحسن را با سوزناک ترین متن ها ارائه کرده ایم.
اشعار شهادت حضرت قاسم بن الحسن (علیهما السلام)

چه کنم تا لبِ تو نالهی بابا نَکِشد
صبر کن صبر که اشکم به تماشا نَکِشد
نجمه دنبالِ تو از خمیه دوید اما حیف
تا زدی ناله عمو زود رسید اما حیف
سنگ برداشته اما به لبِ ماه زدند
ترسم این بود که چشمت بزنند ، آه زدند
در مسیرِ نَفَسَت چیست مزاحم شده استقاسمی داشتم اما دو سه قاسم شده است
به یتیمیِ تواین قوم چه بَد خندیدندهمگی آنکه زد و آنکه نَزَد خندیدند
باد مویِ تو بهم ریخت مرا ریخت بِهَمعطر و بویِ تو بِهَم ریخت مرا ریخت بِهَم
خواستی تا که بگویی به عمویت باباگفتگویِ تو بِهَم ریخت مرا ریخت بِهَم
نیزهای آمد و حسرت به دلم ماند که ماندتا گلویِ تو بِهَم ریخت مرا ریخت بِهَم
دو سه اَبرو به رویِ اَبرویِ تو وا کردندنعل رویِ تو بِهَم ریخت مرا ریخت بِهَم
دیر شد تا برسم بر سرِ اکبر کم شد
آمدم زود ولی باز تنت دَرهَم شد
سنگ بر رویِ تو خورد اَبرویِ من درد گرفت
تا به پهلوی تو زد پهلویِ من درد گرفت
همه گفتند که از کوچه سهیم است زدندهرچه گفتیم یتیم است یتیم است زدند
تیغشان برتو نه بر سینهی پیغمبر خورددستِ من بود که با دیدنِ تو بر سر خورد
در تو دیدم حسنم را که دوباره میخواندروضهی سیلیِ دستی که به نیلوفر خورد
ایستادم به رویِ پنجه پا اما حیفدستش از رویِ سرم رد شد و بر مادر خورد
شاعر:
حسن لطفی
مطلب مشابه: شعر در مورد علی اکبر؛ اشعار سوزناک شهادت و مخصوص شب هشت محرم

دشمنانش همه درمانده و نیرنگ زدند
به تلافی جمل، ضربه هماهنگ زدند
دوره کردند، دویدند سویش با عجله
دسته ای که همه جا، پای ولا لنگ زدند
جای نُقل شب دامادی او، با دلِ پُر…نوه ی فاطمه را از همه سو سنگ زدند
یوسف نجمه، نقابش به روی خاک افتاد
گرگ ها بر بدن زخمی او چنگ زدند
پهلویش بوی حسن داشت، بوی فاطمه داشت
نیزه بر پهلوی او قومِ نظر تنگ زدند
اسب ها جای حنا بر سر و بر صورت اوتاختند آن قدر از خون، به رخش رنگ زدند
نعل ها داغ که گشتند جگرسوز شدندبا صدای ترکِ سینه اش آهنگ زدند
جای یک جرعه فقط آب، هزاران ضربه…بر دهانی که شده تشنه ی از جنگ زدند
نجمه ماند و دل خون… تا که پس از ساعاتی
شعله بر چادر آن مادرِ دلتنگ زدند
شاعر:
محمد جواد شیرازی
مطلب مشابه: متن و جملات ادبی و رسمی تسلیت ماه محرم به دوست و همکاران

اشعار حضرت قاسم بن الحسن و شهادت آن حضرت
مشتاق میدان رفتنم رخصت عموجان
سر میدهم پای تو بی نوبت عموجان
آیینه دار غیرت اللهم که جاری است
در رگ رگ من جای خون غیرت عموجان
من وارث شیر جمل هستم مگر نه ؟؟
مثل پدر دارم دل و جرات عمو جان
جای کلاه جنگی ام عمامه دارم
یک پا حسن هستم در این هیبت عموجان
الموت احلی من عسل یعنی که شیرین
باشد برایم مرگ با عزت عموجان
با نوعروسم در قیامت وعده کردم
دنیا ندارد بیش از این قیمت عموجان
اذن جهادم را پدر قبلا نوشته
امید من باشد به دست خط عموجان
جای زره لطفی بکن دیگر برایم
فکر کفن بردار بی زحمت عموجان
پای تو را بوسیدم و افسوس از اینکه
دیگر ندارم بیش از این فرصت عموجان
با اکبرت فرقی ندارم می گذاری
در معرکه صورت بر این صورت عموجان
طعم غلاف بی هوایی را چشیدم
دیگر ندارد بازویم قوت عموجان
این فرقه ی خون ریز سنگ انداز کوفه
از کشتن ما می برد لذت عموجان
خوشبخت از آنم میشوم قربانی تو
دلشوره دارم بابت پیشانی تو
لشگر که بغضش شد فراهم سنگ می زد
شیطان پرستی هم مصمم سنگ می زد
گفتم انابن المصطفی اما ابوجهل
سوی رسول الله خاتم سنگ می زد
الله اکبر نقش روی بیرقم بود
بی اعتنا حتی به پرچم سنگ می زد
آئینه ی روی علی بودم که دیدم
مردی شبیه ابن ملجم سنگ می زد
تا بشکند مثل دلم فرق سرم را
می آمد از نزدیک و محکم سنگ می زد
از کینه توزان جمل بود انکه با غیظ
سمت حسن های مجسم سنگ می زد
با نیت مهمان نوازی کوچه وا شد
کوفی به جای خیر مقدم سنگ می زد
تنها نه ان تازه نفس هایی که بودند
تا پیرمردی با قد خم سنگ می زد
راه نفس را تا ببندد در گلویم
یک طایفه پشت سر هم سنگ می زد
با قصد قربت سمت من نیزه می انداخت
هر کس میان معرکه کم سنگ میزد
چشم کبود من دلیل اشک زهراستروی دهانم جای نعل اسب پیداست
شاعر:
علیرضا خاکسار
مطلب مشابه: شعر عاشورا؛ مجموعه ای کامل از اشعار ماه محرم و شهادت امام حسین (ع)

به جِلوِه آمده ای با رُخِ نقاب زده
چه کس به قرص قمر این چنین حجاب زده
ز ریشْ ریشی تحت الهنک مشخص بود
که روی بند تو را با چه اضطراب زده
صلاة ظهر تجلی نموده ای امارخ تو طعنه به رخسار آفتاب زده
دهان هر که تو را خوانده طفل می بندیکدام بی ادبی حرف بی حساب زده
چه مست آمده ای با لب ترک خوردهعسل به ذائقه ات آتش شراب زده
دوباره نام حسن زنده شد در این عالم
که بچه شیر جمل پایْ در رکاب زده
کفن به جای زره بر تنت کند مادر
به اشک دیده به گیسوی تو گلاب زده
نگاه شور ز روی تو دور ، پور حسنکه چشم؛ زخم شرر بر دلِ کباب زده
مدینه زندگی مادرم ز هم پاشیدچه ضربه ها که به اولاد بوتراب زده
همینکه ناله زدی ای عمو بیا کمکمعمو ز خیمه رسیده ببین شتاب زده
به پیش دیده من پنجه خورده کاکُلِ توعدو به گیسوی آشفته ات خضاب زده
چه بد سلیقه عزیزم تراشْ خوردی توبه نعل کهنه چه کس بر رُخَت رکاب زده
زِ زخم سینه و پهلو و صورتت پیداستکسی که ضربه زده از روی حساب زده
به زیرهر لگدی موج می زند بدنتشبیه آنکه کسی پا به روی آب زده
شاعر:
قاسم نعمتی
مطلب مشابه: شعر کوتاه درباره امام حسین؛ مجموعه اشعار کوتاه و دو بیتی درباره امام حسین و ماه محرم

سیزده ساله ی امامِ کریم
شده آماده بلای عظیمرفت و افتاد روی پای حسین
بوسه می زد به دست های حسینسوختند از غم و کباب شدند
هر دو از گریه خیسِ آب شدندگریه در حالت عطش کردند
آن قدر گریه تا که غش کردندگریه های عمو مکرر شد
تشنه ی دیدنِ برادر شدزیر لب روضه ی حسن را خواند
قاسمش را به سینه اش چسبانددست خطِ حسن به کار آمد
ناگهان بر دلش قرار آمدجلوی خیمه، جان تازه گرفت
آخرش از عمو اجازه گرفتاذن میدان گرفت و عازم شد
نوبت نعره های قاسم شدحال باید خودی نشان می داد
دشت، را یک تنه تکان می دادوقت برچیدنِ هُبَل شده بود
فأنا بن الحسن… جمل شده بودهمه گفتند آمده حیدر
پسر پورِ ارشدِ حیدرهرکه افتاد سوی او گذرش
ازرق و هر چهار تا پسرش…همه بر روی خاک افتادند
غرقِ در خون، هلاک افتادندنعره می زد، علی مع الحق را
کند از ریشه نسل ازرق راوقت رزمش قمر، بلند شده
مادرش نجمه سربلند شدهفخر دارد به خود عروس حرم
که شده نذر اهل بیت کرمطالب مرگ، بین لشگر کیست؟!
دید دشمن، حریف قاسم نیستحیله شد چاره، دوره اش کردند
همه یک باره، دوره اش کردندابرویش بین جنگ، زخمی شد
سرش از نقلِ سنگ، زخمی شدضربِ شمشیر نانجیبی، آه
بر سرش خورد و گفت: یاعماهاز روی اسب، دور از حضرت
بر زمین خورد با سر و صورتتا صدا زد، سواری از خیمه
مثل بازِ شکاری از خیمه…آمد و اشک، از دو دیده فشاند
قاتلش را به قعر دوزخ راندرفت بالا صدای فریادش
آمدند اشقیا به امدادشبس که مرکب به رفت و آمد بود
شد هوا ناگهان غبار آلودبود دشت از غبار مالامال
وسط دشت، نجمه رفت از حالنوعروسِ حرم زمین افتاد
بر روی خاک، با جبین افتادچه گذشت آن وسط؟! نمی دانم
روضه را بازتر نمی خوانمدشت در حالتِ سکونی بود
همه جا رد نعلِ خونی بودداشت قاسم به خاک می غلطید
شانه های حسین می لرزیددر دهان تا زبان، تکان می خورد
دنده هایش تکان تکان می خوردآه… آخر به دوش مولایش
بر زمین می کشید پاهایشغرقِ خون، وصل یار، شیرین بود
سرّ احلی مِن العسل این بود
شاعر:
محمد جواد شیرازی
مطلب مشابه: متن شعر نوحه ماه محرم؛ متن نوحه برای عزاداری ایام محرم و شام غریبان حسینی

چنان به گوش بیابان نوای من مانده
که در جنان پدرم در عزای من مانده
چه لقمه ها که گرفت از تنم سم مرکب
ز من گذشت و کنون تکه های من مانده
منی که قاسم بودم دگر شدم تقسیم
بروی خاک خودم نه!که جای من مانده
تنم ضریح شده حفره حفره ام کردند
دراین بدن حرم مجتبای من مانده
هزار سنگ سرم را نشانه رفت عمو
هزار جای شکسته برای من مانده
مرا به سینه گرفتی ولی مراقب باشکه میبری تنم و دست و پای من مانده!
عروس من دم خیمه نشسته منتظر استبه دستهای کبودش حنای من مانده
شاعر:
سید پوریا هاشمی
مطلب مشابه: متن ادبی ماه محرم + جملات و مجموعه شعر در مورد کربلا و امام حسین (ع)