اشعار توسل به قمر بنی هاشم حضرت ابوالفضل عباس (ع)
در این بخش مجموعه اشعار توسل به قمر بنی هاشم حضرت ابوالفضل عباس (ع) و شعر غمگین کوتاه و بلند ویژه شهادت آن حضرت و روز تاسوعا را گردآوری کرده ایم.
اشعار توسل به قمر بنی هاشم

ای حرمت قبله حاجات ما
یاد تو تسبیح و مناجات ماتاج شهیدان همه عالمی
دست علی ماه بنی هاشمیماه کجا، روی دل آرای تو؟
سرو کجا، قامت رعنای تو؟همقدم قافله سالار عشق
ساقی عشاق و علمدار عشقسرور و سالار سپاه حسین
داده سر و دست به راه حسینعم امام و اخ و ابن امام
حضرت عباس علیه السلامای علم کفر نگون ساخته
پرچم اسلام بر افراختهمکتب تو مکتب عشق و وفاست
درس الفبای تو عشق و صفاستمکتب جانبازی و سربازی است
بی سری، آن گاه سر افرازی استشمع شده، آب شده، سوخته
روح ادب را ادب آموختهآب فرات از ادب توست مات
موج زند اشک به چشم فراتیاد حسین و لب عطشان او
وآن لب خشکیده طفلان اوتشنه برون آمدی از موج آب
ای جگر آب برایت کبابساقی کوثر پدرت مرتضی ست
کار تو سقائی کرببلاستدست تو شد دست شه لافتی
خط تو شد خط امان خداپنج امامی که تو را دیده اند
دست علم گیر تو بوسیده اندچشم خداوند چو دست تو دید
بوسه زد و اشک زچشمش چکیدبا لب آغشته به زهر جفا
بوسه به دست تو بزد مجتبیدید چو در کرببلا شاه دین
دست تو افتاده به روی زمینخم شد و بگذاشت سر دیده اش
بوسه بزد با لب خشکیده اشحضرت سجاد هم آن دست پاک
بوسه زد و کرد نهان زیر خاکحضرت باقر به صف کربلا
بوسه به دست تو بزد بارهاوقت ولادت قدمی پشت سر
وقت شهادت قدمی پیش ترای به فدای سر و جان و تنت
وین ادبِ آمدن و رفتنتمدح تو این بس که شه ملک و جان
شاه شهیدان و امام زمانگفت به تو گوهر والا نژاد
جان برادر به فدای تو بادشه چو به قربان برادر رود
کیست ریاضی که فدایت شودسید محمد علی ریاضی
مطلب مشابه: متن در مورد حضرت عباس + جملات زیبای مذهبی در مورد حضرت ابوالفضل (ع)
نگاه زارم
گریه کردم مُطَهّرم کردند
پاکْ مانند ساغرم کردنداسم تو آمد و دلم پَر زد
به گمانم کبوترم کردندبا نگاهی ز چشم شهلایت
خاکْ بودم ولی زرم کردندپدر و مادرم همان اول
نذرِ اولاد حیدرم کردندتا که گفتم مُحبِّ عباسم
دلِ آلوده را حرم کردندشخص بی آبرو چنان من را
پیشِ مردم چه محترم کردندشک ندارم که این محبت را
به دعاهای مادرم کردندسالیانی است آبرو دارم
سالیانیست نوکرم کردندیَابْنَ امُّ البنین دعایم کن
باز در علقمه صدایم کندست بر سینه رو به کرب و بلا
السلام علیک یا سقاقمر خانواده خورشید
صدقه دارد این قد و بالاپسر چهارمِ امیر حُنین
دست بر سینه بنی الزهراچشم و ابروی تو سپاه حسین
کاشف الکرب سید الشهداسیزده ساله فاتح صفین
سومین بچهْ شیرِ، شیرِ خداارمنی ها مُرید نام تواند
شاهدم سفره های تاسوعانامِ تو هم ردیف یا فَتّاح
چشمهایت مُفَرِّجُ الغَمّاءتو که هستی، حسین هم آخر
شد پناهنده بر تو عاشوراسایبانِ مُخَدّراتِ حرم
پشتْ گرمیِّ زینب کُبریإعطِنی یا کریم، انا سائل
مستجیرٌ بِکَ ابوفاضلدست گیرِ همه خدایِ ادب
دست پرورده امیر عربنسلْ در نسلْ خاک پایِ توایم
به تو دادیم دلْ نَسَبْ به نسبْسفره ات بهر سائلان پهن است
صورتت شیر و خالِ تو، چو رطبمی کند زنده یاد حیدر را
چین پیشانی ات به وقت غضباسدالله کربلا، عباس
بِنِشین با وقار بر مرکبقد کشیدی همینکه روی اسب
لشکر کوفیان کشید عقبمی شود روضه را تجسم کرد
با کمی فکر، رویِ این مطلبتا تو بودی سفر به خیر گذشت
ای نگهبان محمل زینبتا تو بودی رباب اصغر داشت
غرق بوسه سپیدی غب غبتا تو بودی ندید یک مادر
طفلش از تشنگی کند لب لبتا تو بودی رقیه معجر داشت
روی دوش تو خواب بود هر شبتا تو بودی کسی اجازه نداشت
بزند چوب خیزران بر لبرفتی بر غرورها برخورد
دست نامحرمان به معجر خوردوای از لحظه ای که غوغا شد
رفتی و در خیام بلوا شددختری مشک آب دستت داد
بر دعا دست عمه بالا شدسایه ات بین نخلها گم شد
پسر فاطمه چه تنها شدتا رسیدی کنار نهر فرات
علقمه در مقابلت پا شدتا قیامت خجل ز لبهایت
خنکی های آب دریا شدجانب خیمه راه افتادی
فکر و ذکرت لبان آقا شددر کمینت چهار هزار نفر
تیرها در کمان مهیّا شدقدُّ و بالات کار دستت داد
چند صد تیر در تنت جا شدبی هوا دستِ راستت افتاد
دست چپ هم شکارِ اعدا شدحرمله در شکارِ چشم آمد
هدفش چشم های شهلا شدنوکِ تیر از سرِ تو بیرون زد
تا پرش بین دیده ات جا شدخواستی تیر را برون بکِشی
گردنت خم به سوی پاها شداز سرِ تو کلاه خود افتاد
یک نفر با عمود پیدا شدآنچنان ضربه زد به فرقِ سرت
تا سر چینِ ابرویت وا شدوای بی دست بر زمین خوردی
سجده گاه تو خاکِ صحرا شدتیرهایِ کمی فرو رفته
خوب بر جسمِ اطهرت جا شدبعدِ سی سال یا اخا گفتی
عاقبت مادر تو زهرا شددورتر از تنت حسین افتاد
همه دیدند قامتش تا شدگفت عباس خیز و کاری کن
رویِ لشگر به خواهرم وا شددَمِ خیمه زمان غارت ها
سرِ یک گوشواره دعوا شدسند ارث بُردن از زهرا
با کف پا به چادر امضا شدپاسخ اَیْنَ عمّیَ العباس
سیلی چند بی سر و پا شدقاسم نعمتی
نسخه درد
از دو ابروی تو کردند دو محراب، درست
ساحل امن نگاهت شده با آب، درستحجر الاسود من خال سیاه لب توست
میکند صورت تو صورت مهتاب، درستمی کند ابجد این اسم مقدس همه جا
یک صد و سی و سه تا جلوه ارباب، درستمادر آب دعاگوی تو بوده که شده
همه جا با عطشت این همه سرداب، درستهوس میکده ات باز فتاده به سرم
مثل هر دفعه بده باز حواله به حرمدل به دریا زدم و راه دعایم واشد
اسم عباس که آمد غزلم غوغا شددامن چشم مرا قطره ای از اشک گرفت
قطره اشک من از لطف حسین دریا شدسجده بر خاک قدم هاش مرا بالا برد
عرش من، بر سر سجاده، همین جاها شدبه ضریحش که رسیدم دهنم آب افتاد
تا که گفتم به ابالفضل خودش سقا شدخوردن از جرعه دلدار چه کیفی دارد
باده دست علمدار چه کیفی داردانعکاس همه را داشته از دم، عباس
اولش نور حسین و پس از آن هم، عباسجلوی نام علی، صاحب شمشیر دو دم
بنویسید فقط صاحب پرچم، عباسآنکه زانو زده در محضر زهرا ادبش
آنکه شد پیش امیرش سر او خم، عباسقمر ام بنین، ماه بنی هاشمیون
کاشف الکرب همه، ریشه کن غم، عباساو نباشد به خدا نیست در عالم نفسی
من ندارم به جزا و چشم به دستان کسیدر نمازش همه جا نور خدا پیچیده
در کلامش اثر حرز و دعا پیچیدهآنقدر مست حسین است قنوتش که نگو
آنقدر که وسط عرش، صدا پیچیدههر که دارد گرهی زود می آید حرمش
بس که آوازه او در همه جا پیچیدهخوش به حالم که خدا آمده با دست خودش
نسخه درد مرا کرببلا پیچیدهکاش می شد بشود باز دوباره گره ام
من که مردم سر امضا شدن تذکره اممنم و تشنگی و این هوس بارانش
منم و خاطره هایم وسط ایوانشحال من حال خوشی بود چه زود آمد و رفت
می نشینم که بگیرد همه تاوانشدر طواف حرمش وقت شلوغی سرش
غالبا می گذرد زائر او از جانشکهف او کهف حصین است ندارم شکی
اسم من را بگذارید سگ دربانشروسیاهان درش عطر خدا می گیرند
روز محشر که شود دست مرا می گیرندما ندیدیم در افلاک از این بهتر، دست
نیست از دست قلم برتر و بالاتر، دستمشک او پاره که شد چادر زهرا را دید
او که زد با مدد فاطمه بر کوثر، دستکرمش آنقدری هست که رسوا نکند
می دهد روز جزا با همه در محشر، دستتا قیامت برسد گریه کن فاطمه ایم
چون نداریم به جز اشک دمادم در دستاشک مان را بخرند و نخرند آمده ایم
ما گداییم و به ارباب کرم رو زده ایمرضا دین پرور
مطلب مشابه: اشعار حضرت ابوالفضل عباس (ع) + شعر و مداحی در وصف حضرت عباس
کاشف الکرب که غم از دل عالم ببرد
هر چه داریم همه از کرَم عباس است
خلقت جنت حق لطف کم عباس استنه فقط خلق زمین عبد و غلامش باشند
به خدا خیل ملائک حَشَم عباس استنور بر شمس و قمر ماه بنی هاشم داد
عرش یک ذره ز خاک قدم عباس استشیعه از کینه دشمن نهراسد هرگز
دین ما تحت لوای علم عباس استدر صف حشر علمدار شفاعت زهراست
علم فاطمه دست قلم عباس استباب حاجات بود نام نکویش اما
منطبق باب حسین بارقم عباس استنام معشوق مبر نزد من از عشق مگو
عشق دیریست که در پیچ و خم عباس استای که حاجت ز حسین می طلبی دقت کن
پرچم شاه به سوی حرم عباس استکاشف الکرب که غم از دل عالم ببرد
لب خشکیده شش ماهه غم عباس استبر روی قوس فلک جلوه خون گاه غروب
زخم شمشیر به ابروی خم عباس استخلق در آرزوی کرب و بلایند ولی
چشم امّید همه بر قلم عباس استمهدی میری
ربّ عشق
نگذشت هر که وقت سخن راحت از ادب
بی شک گرفت صُحبت او برکت از ادبباید کُنند اهل ادب، صحبت از ادب
تا واژه واژه، جان بِبَرد لذّت از ادبروزی که ما سفیرِ صدایِ ادب شدیم
مست از سبویِ نام خُدای ادب شدیمدیدیم بس به تجربه دنیا وفا نداشت
حتّی جنان به آدم و حوّا وفا نداشتعبّاس جُز به زاده زهرا وفا نداشت
یک تن شبیه حضرت سقّا وفا نداشتعبّاس ربّ عشق و ادب خالق وفاست
عبّاس ذکر مستیِ عُشّاقِ کربلاستبا اینکه مثلِ قطره ناقابلیم ما
وصلیم تا به علقمه، دریا دلیم مااز حُسنِ ماه مصر اگر غافلیم ما
محوِ جَمال ماه ابوفاضلیم ماشرمنده ایم چون که قیاس است نابجا
مابین حُسنِ یوسف و زیبا نگارِ ما؟جُز موی او که زُلفِ سیاهی ندیده ایم
جُز زیرِ سایه اش که پناهی ندیده ایمجُز او وزیر، در خُورِ شاهی ندیده ایم
جُز روی او که چهره ماهی ندیده ایممثل هوا که دور سرش تاب می خُورد
از جام چشمهاش جنون آب می خورداز هر نظر نگاه کُنی فوق العاده است
یک لحظه هم مَجال به نَفْسش نداده استپشت و پناهِ مرد و زنِ خانواده است
مانند کوه پای حُسین ایستاده استعباس بی نظیرترین ماه طایفه ست
عباس روح سبزِ تمامِ مَعارف استما قُمریِ ترانه بابُ الحوائجیم
مُحتاج آب و دانه بابُ الحوائجیمرندانِ بی نشانه بابُ الحوائجیم
کَلبیم و دورِ خانه بابُ الحوائجیمبا خاک بوسی حرمش عشق می کنیم
دیوانه وار با عَلَمش عشق می کنیمکارش همیشه و همه جا ذرّه پروری ست
مَهرش شبیه فاطمه، قهرش پیمبری ستدلداده است اگرچه، خودْاُستاد دلبری ست
اللهُ اکبر از وَجناتش که حیدری ستطفلی که فنّ رزم پدر را بَلَد شود
شایسته است شُهره به شِبلُ الأَسَد شوددر عرصه نبرد چو تکبیر می کِشد
دشمن ز خُوف، آهِ نَفَس گیر می کِشدبا ترس و لرز مغز سرش تیر می کِشد
انگار این علی ست که شمشیر می کِشدصِفّین شاهد است که در نوجوانی اش
خوشحال شد چقدْر علی از قهرمانی اشاو عبد صالح است به امضای اهل بیت
او غرق رحمت است به فتوای اهل بیتاو دل بُریده از همه، منهای اهل بیت
سَلمان به لطف اوشده، مِنّای اهل بیتآن جا که افتخار به سادات می کنند
با او به اهل عرش، مباهات می کنندوقتی که بود اهل حرم غم نداشتند
بر رُخ نشان ز سیلیِ مُحکم نداشتندلبهای خُشک و چشمِ چو زمزم نداشتند
دستان بسته یا که قَدِ خم نداشتنداو مانده بود، داغ، کمر را نمی شکست
در شامْ سنگ، حُرمتِ سر را نمی شکستمحمد قاسمی
وقت شفاعت
با غیرت و حماسه با اشک های جاری
بر دفترم نوشتم ابیات ماندگاریگاهی امام داری فیض مدام داری
اما از آب دریا یک جرعه هم نداریگاهی برای تصدیق باید گذشت از تیغ
باید که چشم پوشاند از صید هر شکاریگاهی یل عشیره ای نافذ البصیره
شرمندگی ست سهمت از طفل شیرخواریدشمن بنی امیه بر شانه ات رقیه
دلواپسی و هر دم بر غصه ای دچاریای شیر بی هماورد از ضربه های نامرد
باید به خاک افتی در بین کارزاریبا خود چرا نگفتی حتی اخا نگفتی
جز سیدی نیامد روی لب تو؛ آریای آفتاب روشن در پای چشم گفتن
دستت قلم ولیکن تا خیمه رهسپاریخود شاهدی که آقا در بیت بیت شعرم
عباس را نوشتم سردار پایداریدر امتحان دوران ای سربلند میدان
بر قله شهامت تندیس اقتداریشرمنده پیش از اینها من همتی نکردم
از ایستادگی هایت صحبتی نکردممن ردّ ربنا را از راه شب گرفتم
اذن توسلم را از دست رب گرفتمجام شراب من شد باران گریه هایم
چشم پر اشک دادم بار عنب گرفتماذن سفر ندادی اما صد و سی و سه
بوسه ز بیرق تو جای طلب گرفتمروز الست عشقت تا عرضه شد به خلقت
مهرت به دل نشست و عاشق لقب گرفتمنان و نوای خود را کرببلای خود را
عمری دوای خود را از این مطب گرفتمچون سائل مدینه دستی به روی سینه
تا محضرت رسیدم رزقی عجب گرفتمخرما خور است شیعه از سفره کریمت
از برکت طعامت طعم رطب گرفتماقای من حسین و مولای من حسین است
پیوسته از کلامت درس ادب گرفتمسر را که هدیه دادم نذر تو پس نگیرم
این نکته یادگار از ام وهب گرفتمدادم قسم علی را بر عصمت تو اقا
من کربلای خود را ماه رجب گرفتمالحق وزیر شاه دربار کربلایی
ادخل ابوالفضل؟؛ باب الحسین ماییای بی مثال عباس ای بی بدیل عباس
کوه وقار عباس مرد اصیل عباسبی تو تمام دنیا مفتش گران ما بود
بر خلقت دو عالم هستی دلیل عباسهمواره هست محرز در رتبه برتری از
موسی و هود و نوح و شیث و خلیل عباسجبرییل با ارادت هرشب به قصد قربت
پای تو را بشوید در سلسبیل عباسهرگز نمی توان که قد تو را رصد کرد
باشد برای درکت راهی طویل عباساصلا به قول اعراب با گیسوی کمندت
پیشانی بلندت جدا جمیل عباسداروی هر چه دردی تو مرده زنده کردی
در چنته کم نداری از این قبیل عباسزانو زده ست شهری در پای سفره تو
کوری چشم شور هر چه بخیل عباسدرهم نکردی ابرو من هم نرفتم از رو
هر بار لطف کردی شکرا جزیل عباسخورده گره به کارم جز تو کسی ندارم
دارم به لب مرتب هی الدخیل عباسکاری نشد ندارد نزد تو یا ابوالفضل
روز جزا خیالم جمع ست با ابوالفضلمضمون بی نظیر شعر تری علمدار
مدح تو را بخوانم از هر دری علمدارای سرور صحابه تنها به یک خطابه
حتی ز کعبه هم کردی دلبری علمدارهم ذوالفقار مستت هم بیرقی به دستت
صفین تا به طف را سرلشگری علمدارشمشیر تو برنده هر ضربه ات کشنده
یا حمزه ای به واقع یا حیدری علمدارای خضر نینوایی سقای کربلایی
الحق به تو می اید اب اوری علمدارحتی حسین زهرا بر تو پناه برده
بین تمام سرها داری سری علمدارهستت ز هست زهرا دستت به دست زهرا
از شافعان فردای محشری علمدارفطرس گرفت از اقا بال و پر خودش را
من هم بگیرم از تو بال و پری علمداربی مایه ام کرم کن اصلا تو شاعرم کن
از من بساز دعبل یا حمیری علمداربازار گریه ما با هر دم تو گرم است
با هر اشاره ای ناظم پروری علمدارخاکساری
مطلب مشابه: عکس حضرت عباس برای پروفایل و استوری + متن و جملات زیبا در مورد تاسوعا و حضرت ابوالفضل

دست وفا
دل به دستِ تو سپردم ای «امانت دار، دست»
باز، آئینه! بکِش بر این همه زَنگار، دستآه، می خواهی اگر از ریشه نابودم کنی
پا بکش از خانه دل؛ از سرم بردار، دستتا ببوسم خاک پایت را دَم جان دادنم
کاش می گفتی نگه دارند یک مقدار، دستتازه می فهمم چقدر از تو رسیده به گدا
لحظه ای که در قیامت می کند اقرار، دستقیمتِ دیدار تو هر چیز باشد می دهم
مثل وقتی که جدا کردند، از زوّار، دستکوه هم حتی به دستان تو تکیه می کند
پس تو دیگر خم نشو؛ نگذار بر دیوار، دستچونکه می خواهد پرنده موقع پرواز، بال
لحظه نابِ پریدن می شود سربار، دستدست را انفاق کردی؛ برکتش تکثیر شد
پس خدا هم ریخت بر دامان تو بسیار، دستغالباً دست خدا می خواهد از سردار، سر
فرق داری با همه؛ زیرا گرفت این بار، دستآخرش انگار که رفتی ملاقات خدا
مرد، زیرا می دهد در لحظه دیدار، دسترضا قاسمی
بزن بر دامنش دست توسل
کلید قفل مشکل هاست، عباس
به مردی شهره دنیاست، عباسمروت، ریزه خوار خوان لطفش
فتوت، صورت و معناست، عباسبه میدان شجاعت اشجع الناس
که غیرت قطره و دریاست عباسحسین بن علی را عبد صالح
ولی بر ماسوا مولاست، عباسبه دشت کربلا، آرامش دل
برای زینب کبراست، عباسگذشت از آب و کسب آبرو کرد
اگرچه ساقی و سقاست عباسبود بدر منیر هاشمیون
که زیباتر، ز هر زیباست، عباسبزن بر دامنش دست توسل
که در جود و سخا آقاست، عباساگر چه زاده ام البنین است
ولیکن مادرش زهراست عباسژولیده
از این دست
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیریدو دستت گرچه افتادند بر خاک
به خاک افتادگان را دست گیریدوباره تشنگی ها پا نگیرد
دل ما و دل دریا نگیرددر این بی تکیه گاهی یا اباالفضل!
خدا دست تو را از ما نگیردعطش را با نگاه آورده بودند
دلی سرشار آه آورده بودندتمام کودکانِ تشنه آن روز
به دست تو پناه آورده بودندبرادر با برادر دست می داد
برای بار آخر دست می دادچه احساس قشنگی ظهر آن روز
به عباس دلاور دست می داد!برادر! مشک آوردم برایت
برو، ای جاری تا بی نهایتتمام باغ خشکیده ست بشتاب
خدا پشت و پناه دست هایت!علم را بر زمین بگذارم، اما
تو را دست خدا بسپارم، امابه چشمم تیر زد آن قوم ای عشق!
که دست از دیدنت بردارم اماشبیه غنچه می پژمرد و می رفت
تبر پشت تبر می خورد و می رفتبدون دست هم سقّاترین بود
به دندان مشک را می برد و می رفتبگو بغض مرا پرپر کند مشک
غم دست مرا باور کند مشکبه دندان می برم اما خدایا
لبانم را مبادا تر کند مشکچو گل پژمردی و لب تر نکردی
تبرها خوردی و لب تر نکردیدر اوج تشنگی، یک مشت دریا
به دندان بردی و لب تر نکردیبه آن گل های پرپر بوسه می زد
به روی سینه با هر بوسه، می زدبه قرآن؟ نه، برادر داشت انگار
به دستان برادر بوسه می زدخودش می رفت، اما دست هایش
رقم زد عشق را با دست هایشبه روی خاک افتادند، اما
نیفتادند از پا، دست هایشهزاران چشم تر داریم از این دست
به دل، خونِ جگر داریم از این دستسید حبیب نظاری
مطلب مشابه: اشعار شهادت حضرت عباس علیه السلام + اشعار کوتاه گلچین شده در مورد حضرت ابوالفضل
مشکل گشا
مشکل گشای عالمی بر هر حوائج باب
ای نام تو آرامش هر سینه بی تابهر آنچه در خوبان عالم هست هم در توست
فرزند زهرا ای تمام معنی آدابهر کس ابالفضلی ست زیر پرچمت مست است
شد عالمی حیران تو از بس تویی جذابای حضرت سقای ما لب تشنگان عباس
یک قطره از مشکت کویری را کند سیرابصاحب لوایی و علمدار امام هستی
پرچم به دوش کربلای حضرت اربابسید محسن حبیب اله پور
سائل درگهت
آن جا که صحبت از ادب اولیا کنند
اول حکایت از پسر مرتضی کنندمحفل فروز زهره جبینان فاطمی
کز مه مثل بر آن قمر دلربا کنندآن جا که صحبت از ادب اولیا کنند
اول حکایت از پسر مرتضی کنندآنان که شرح خوبی یوسف نوشته اند
گو بعد از این حکایت یوسف رها کنندجایی که او نشسته به باب الحوائجی
حاجات عالمی به نگاهی روا کنندآنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا شود که گوشه چشمی به ما کنندجایی که او نشسته به باب الحوائجی
حاجات عالمی به نگاهی روا کنندقامت قیامتی که به دیوار رستخیز
از قامتش هزار قیامت به پا کنندخوبان روزگار بر او غبطه می خورند
روزی که پرده از رخ آن ماه وا کنندروزی که بر سریر جلالت کند جلوس
اهل بهشت ناله وا حسرتا کنندامروز برده اند به نامش ز دل قرار
تا روز حشر با دل مردم چه ها کنندخال سیه به کنج لبانش نشانده اند
تا نقش خضر بر لب آب بقا کنندالماس دارد از رخ عباس التماس
شاید به این بهانه وجودش بها کنندرویش ندیده وقت کرم سائلی هنوز
تا مردم فقیر مبادا حیا کنندنام بنی کلاب عرب تا عجم گرفته
زان مادری که ام بنینش صدا کنندمرد آفرین زنی که انوار فاطمی
تشریف نور بر سرش از کبریا کننداین افتخار لایق هر زن نمی شود
که او را کنیز حضرت زهرا صدا کنندهر چند بود عروس کنیزانه زد قدم
تا زینبش از او دل خود را رضا کندشیر شرف ز سینه ایمان خورده است
طفلی که شیر بیشه عشقش ندا کنداز کودکی کمر به وفا بسته در قمار
مردان چنین به عهد محبت وفا کنندعباس باید آن که امیر سپه شود
تا لشکر عدو همه هول و هراس کننددر پاسبانی حرم شاه دین یکی
شیری که روبهان ز مصافش ابا کنند
کاشف الکرب حضرت باب الحوائج
شکر حق دستان ما از دامنت کوتاه نیست
گر چه ما را تا مقامت قدر پلکی راه نیستهر که سجده می کند با بردن نامت یقین
اهل توحید است ای یکتا ترین گمراه نیستهر کسی دیده تو را بعدا یقینش می شود
آنکه روشن می کند شبهای ما را ماه نیستیوسف مصری کجا پنهان شود از شرم تو
یا عزیزالله بنگر در بساطت چاه نیست؟از در و دیوار این میخانه حاجت می چکد
کاشف الکربی و در پیش تو جای آه نیستمن به رحمانیت چشمانت عادت کرده ام
هر چه می گفتند از لطف شما بیراه نیستپیش تو زانو زدن را ازل آموختم
از خروش چشم های تو غزل آموختمجعفر آمد پابه پایت ناگهان طیار شد
در مرام پهلوانان نام تو معیار شددر غضب هم دستگیری مهربانی مرهمی
حر دشمن با عبور از محضر تو یار شدخار هم تحت عنایات شما گل می شود
آن گلی که دور افتاد از نگاهت خار شداز جناح رحمتت بوی تکامل می رسد
خشت ما در سایه لطف شما دیوار شدچشم های بسته ات هم خلق سلمان می کنند
با نگاهت کل شهرم میثم تمار شدحضرت باب الحوائج دستگیر دست ها
از شما دارد توقع هر کسی بیمار شدنافذ الابصاری و اعماق بینش خلق توست
تو اگر خلق خدایی آفرینش خلق توستنکته هایش را خدا باریک تر از مو کشید
یا علی گفت و سپس بالای چشم ابرو کشید«بین بوم چشم هایت طرحی از مهر و غضب
اجتماع دسته های شیر با آهو کشید»ماهتاب آل حیدر شب ز شرمت آب شد
هر زمان ام البنین شانه بر آن گیسو کشیدگوی سبقت می ربایند انبیا در خدمتت
خضر دربانت شد عیسی خانه را جارو کشیدبا شفا دست شفاعت یافت عین الله شد
کور مادر زاد وقتی معبرت را بو کشیدفکر دل هم باش گاهی قبله سیار من
باد گیسوی تو را با خویشتن هر سو کشیددل به وادی تحیر نامتان را دم گرفت
هر کجا یاد تو کردم سینه ام را غم گرفتقدر یک دنیا سوال بی جواب افتاده است
فکر بارش از سر هر چه سحاب افتاده استماه بودی و زمین خوردی و دنیا تار شد
حق بده گر روی جسمت آفتاب افتاده استاین طرف مواج دریا سر به صخره می زند
آن طرف در خیمه موج اضطراب افتاده استطفل دست و پای خودم کرده است از تشنگی
بارها قنداقه از دست رباب افتاده استغارت خیمه پس از تو کار دشواری که نیست
ها دهان هرزه چشمان بی تو آب افتاده استرفتی و دور از نگاه غیرتت در بین طشت
روی لب های کسی رد شراب افتاده استدر مصیبت فکر بی تابی خواهر می کند
شاه دارد بی صدا با خیزران سر می کندحسین واعظی
یا ابالفضل(ع)
زنده کند نامِ تو دوباره علی را
باز نمایان نما تبارِ علی راچشمِ بهشت است فرش، پیش قدمهات
تا که کند توتیا غبارِ علی راقیمت یوسف شکست اگر، که هنر نیست
گرم کند رویِ تو بازار علی راپنج امامِ تو همه گرم ببوسند
دست علی وارِ علمدارِ علی رادر صفِ صفین گفت: مالک اشتر
کیست چنین می کند او کارِ علی را؟روی تو داروندارِ اُم بنین است
فاطمه با تو کنارِ اُم بنین استنام تو را تا علی به رزم عَلَم کرد
هر چه سپاه آمد از شکوهِ تو رَم کردصحبت رزم تو شد میانه میدان
لشکرِ پاشیده آرزوی عدم کردفکر نبردت عرقِ شام در آورد
کوفه زمین گیرشد و علقمه دَم کردمردی و مردانگی و غیرت و همت
نامِ ابالفضل را نقش عَلَم کردسایه تو تا که بود ابر نمی خواست
در وسط ظهر هم خواب حرم کرداَبروی تو تیغ آبدار حسین است
تا که تو هستی علی کنارِ حسین استمردِ خطیبِ فصیحِ آل یقین تو
سینه ستبرِ رشیدِ اُم بنین توحضرتِ باب الحوائجِ همه عالم
ارمنیان را اُمیدِ روزِ پسین تودست تهی و فقیرِ خورده گره من
بازوی مشگل گشای کار زمین توشهپر جبریل فرش نافله هایت
شمسْ جمال علی و ماهْ جبین تواهل حرم را پناه و پله زینب
مایه آرامش هر پرده نشین توبا ادب سربه زیر سنگر زینب
خاک دو عالم مریز بر سرِ زینبخیز برادر که داغ و درد زیاد است
خیز ببین گردِ تو نامرد زیاد استتا که سرت خورد زمین خواهرم اُفتاد
بینِ حرم بعدِ تو سردرد زیاد استگرچه فقط خرج تو شد هرچه که تیر است
بعد تو سر نیزه خونسرد زیاد استگوش کن از اهل خیام از لب طفلان
ناله -از علقمه برگرد- زیاد استبعد تو باغارت این قوم چه سازم
دورِ حرم سارق ولگرد زیاد استدست خودم نیست اگر خم شدم عباس
بر سرِ تو خیمه ماتم شدم عباسحسن لطفی
مطلب مشابه: اشعار روضه حضرت عباس علیه السلام + مجموعه شعر بلند و زیبا در مورد حضرت ابوالفضل
دوای درد گرفتارها اباالفضل
همیشه روی لبم ذکر یا اباالفضل است
چرا که حضرت مشکل گشا اباالفضل استدو دست داده به راه خدا و پس چه عجب
اگر که معنی دست خدا اباالفضل استبه جمله جمله یا کاشف الکروب قسم
که استجابت صدها دعا اباالفضل استنمونه است اباالفضل و در مسیر حسین
کسی که شد همه چیزش فدا اباالفضل استاز ابتدا به من آموخت مادرم تنها
دوای درد گرفتارها اباالفضل استچه ترس دارد از آتش، چه ترس از دوزخ
اگر شفاعت هر شیعه با اباالفضل استخود امام زمان گفته است می آید
به مجلسی که در آن ذکر یا اباالفضل استبگیر ذکر اباالفضل با امام زمان
ببین که بر لب آقای ما اباالفضل استمجتبی خرسندی
چشمه ببخش و کرم
می درخشد نگین الماس است
پدر فضل و نامش عباس استمتحیر ز شانِ بی مِثلَش
یوسف و نوح و خضر و الیاس استدستگیری کند ز محتاجان
یک جهان رافت است و احساس استلحظه جنگ مقابلِ دشمن
مثلِ بابایش اشجع الناس استنقش سربند او وقتِ نبرد
ذکر زیبای حضرت یاس استای به قربانش که بی بدل است
عشقِ قلبِ فاتحِ جمل است،دلنشین است و خوش قدم باشد
چشمه ببخش و کرم باشدشیر بی باک است حیدری زاده
باوقار است و باجنم باشددر دو دنیا بسی گدا دارد
بس که آقا و محترم باشدبر دلی گر نظر کند عباس
خالی از هر نمونه غم باشدآرزوی گدای او این است
یک شبِ جمعه ای حرم باشدحاجتم گر روا شود عشق است
قسمتم کربلا شود عشق استحمد لله که عاشق یاریم
خادم این امیر و درباریماین نشان باعث مباحات است
که همه مست جام دلداریمآمده صاحب الواء دنیا
اشک شوق از دو دیده می باریمتکیه گاه و امید ما باشد
ما مگر غیر او کسی داریماو کرم کرد و روزی ما شد
خادم هئیت علمداریمما از این حیث اشرف الناسیم
چون گدایان کوی عباسیمرضا آهی
به درگاهت زدم دست توسل
دو چشمت چشمه آب حیات است
دو دستت سفره دار کائنات استاگر چه آسمان این قدر بالاست
ولی باید بگویم خاک پات استبه درگاهت زدم دست توسل
چرا که درگهت باب النجات استنفوذ دیده ات تا عمق جان ها
و نور رویت از انوار ذات استتو تشنه بودی و آبی نخوردی
عطشناک لبت آب فرات استدوباره از وفایت یاد کردم
دلم را باتو من آباد کردمتو شیر بیشه ای تو بچه شیری
تو در جنگاوری ات بی نظیریامیر و شاه این عالم حسین است
تو هم بر او برادر هم وزیریتو کوه سرفراز و استواری
ولی در پیش زینب سر به زیریتو سر تا پا علی مرتضایی
تو دوم نسخه شاه غدیریچه می گردد که ای بی دست امشب
دو دست خالی ما را بگیریاسیر بند تو هستم اباالفضل
ارادتمند تو هستم اباالفضلز هر زیبا رخی زیبایی آقا
منم مجنون و تو لیلایی آقاتو ای ماه بنی هاشم همیشه
در اوج آسمان پیدایی آقافنون رزم تو همتا ندارد
شبیه مرتضی یکتایی آقادو دست تو ضریح حاجت ماست
گدایی مرا معنایی آقااگر چه مشک تو آبی ندارد
بدون مشک هم سقایی آقاقسم خوردم که پای تو بمانم
همیشه هر کجا از تو بخوانمتو ساقی و خمار باده ات من
تو اوجی و زمین افتاده ات منمیان هر رکوع و هر سجودت
دعاگوی نخ سجاده ات مننشستم بر دو راهی نگاهت
شدم گوشه نشین جاده ات منتو جای خود-همه هستی من-تو
غلام هر غلام ساده ات منمریدت هستم ای سر تا به پا عشق
دلم را بردی و دلداده ات منهمین که طعم مستی را چشیدم
به زیر پرچم تو قد کشیدمتو در کرب و بلا طوفان نمودی
تو اول شعر غیرت را سرودیتو قبل ماجرای کربلا هم
نشان دادی که خیلی با وجودیچه می گویم؟ چرا اصلا نوشتم؟
تو بالاتر ز هر حد و حدودیدخیل سبز مادرها رها بود
اگر که باب حاجت ها نبودیچه می بینم چرا بر خاک هستی؟
گمانم پای زهرا در سجودیاگر چه تیرها بر پیکر توست
ولی خوش باش زهرا مادر توستمحمدحسن بیات لو
مطلب مشابه: عکس نوشته تاسوعا + متن و جملات ویژه روز نهم ماه محرم و تاسوعای حسینی
یا من اسمُهُ دوا
با سوز و گداز و شور و اخلاص بخوان
با حنجره زخمی احساس بخوانصحن دل من عین حسینیه شده
ای عشق! بیا روضه عباس بخواندر چشم حسین، نور عین است عباس
فرمانده بین الحرمین است عباسمانند دو آیینه مقابل هستند
عباس حسین است و حسین است عباس«یا من هو اسمُهُ دوا» عباس است
«یا من هو ذکرُهُ شفا» عباس استکعبه است حسین و کربلا هم قبله
بیتی ست فقط قصیده عشق و وفا
یا کاشف الکروب ببین دل شکسته ایم
آواز عشق بی تو صدایی نداشته ست
قبل از تو عشق راه به جایی نداشته ستجان ادب بدون تو نایی نداشته ست
دنیای بی تو هیچ صفایی نداشته ستبا تو طلوع عشق و ادب را رقم زدند
غم را ز قلب های محبان قلم زدندنام تو اولین قسم پاک عالم است
ایمان تو شبیه قدم هات محکم استدر حسرت لبان تو لب های زمزم است
از تو هر آنچه می شنوم باز هم کم استنامت ز کودکی به لب ما ترانه بود
عباس عشق بود علم ها بهانه بودای سر به زیر پیش تو والا مقام ها
ای مقتدای قاطبه با مرام هابالاست پرچم تو کنار امام ها
لال اند در مقابل مدحت کلام هادر راه عشق چیره به بی حاصلی شدیم
گفتیم یا حسین و ابوفاضلی شدیمدر شرق و غرب حضرت مشگل گشا تویی
در شهر درد کوچه باب الشفا توییآیینه تمام قد مرتضی تویی
تفسیر عبد صالح بی ادعا توییما شیعه ایم و کار جهان شد به کام ما
در هر نماز سمت تو باشد سلام مادر مهد نور شهره به قرص قمر شدی
در دلبری ز اهل هنر با هنر شدیهر جا نبرد بود تو مرد خطر شدی
ضرب المثل برای دل پر جگر شدیمصداق با شکوه ابالفضل می شود
پژواک لفظ کوه ابالفضل می شودجای تو هست در دل تقدیر کربلا
با تو حماسی است مزامیر کربلازیبا تر است با تو تصاویر کربلا
کعبه ست زیر سایه تأثیر کربلامحشر که دست های تو باب شفاعت است
سینه زن تو را چه خیال از قیامت استدست کریم خسته بخشش نمی شود
وقت عطا معطل خواهش نمی شودعباس جز به نور ستایش نمی شود
فضلش به صد کتاب نگارش نمی شودچرخیده کارها ز طفیل کریم ها
عباس بوده مرشد خیل کریم هاای سایه سار عالمیان پرچم شما
ای تکیه گاه پیر و جوان پرچم شمابالاست تا ابد به جهان پرچم شما
راه بهشت داده نشان پرچم شمازائر رسید صحن تو و رستگار شد
شهر بهشت در حرمت آشکار شداین دست ها که رو به ضریحت دراز شد
از روزگار سفله دون بی نیاز شدنامت کلید بود و در بسته باز شد
عباس گفتم و همه جا چاره ساز شدیا کاشف الکروب ببین دل شکسته ایم
تنها به آستان شما چشم بسته ایمسوگند بر خروش فرات و خجالتت
بر چشم های خون زده پر جراحتتبر گریه حسین زمان شهادتت
مبهوت مانده کرببلا از حمایتتروح القدس به خامه خامم نگاه کرد
مدحت دوباره حال مرا رو به راه کردحسن کردی
باب الحوائجی
آن جا که صحبت از ادب اولیا کنند
اول حکایت از پسر مرتضی کنندآنان که شرح خوبی یوسف نوشته اند
گو بعد از این حکایت یوسف رها کنندجایی که او نشسته به باب الحوائجی
حاجات عالمی به نگاهی روا کنندآنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا شود که گوشه چشمی به ما کنندجایی که او نشسته به باب الحوائجی
حاجات عالمی به نگاهی روا کنندقامت قیامتی که به دیوار رستخیز
از قامتش هزار قیامت به پا کنندخوبان روزگار بر او غبطه می خورند
روزی که پرده از رخ آن ماه وا کنندروزی که بر سریر جلالت کند جلوس
اهل بهشت ناله وا حسرتا کنندامروز برده اند به نامش ز دل قرار
تا روز حشر با دل مردم چه ها کنندخال سیه به کنج لبانش نشانده اند
تا نقش خضر بر لب آب بقا کنندالماس دارد از رخ عباس التماس
شاید به این بهانه وجودش بها کنندرویش ندیده وقت کرم سائلی هنوز
تا مردم فقیر مبادا حیا کنندنام بنی کلاب عرب تا عجم گرفته
زان مادری که ام بنینش صدا کنندتشریف نور بر سرش از کبریا کنند
این افتخار لایق هر زن نمی شودکه او را کنیز حضرت زهرا صدا کنند
هر چند بود عروس کنیزانه زد قدمتا زینبش از او دل خود را رضا کند
شیر شرف ز سینه ایمان خورده استطفلی که شیر بیشه عشقش ندا کند
از کودکی کمر به وفا بسته در قمارمردان چنین به عهد محبت وفا کنند
عباس باید آن که امیر سپه شودتا لشکر عدو همه هول و هراس کنند
در پاسبانی حرم شاه دین یکی
توسل به دو دست شفا
امشب شب توسّل ما بر دو دست توست
در عشق حرف اوّل دفتر دو دست توستتا مشک خالی تو شود پر ز اشک ما
رزق تمام گریه کنان بر دو دست توستای دست انبیاء و ملائک دخیلتان
باب المراد تا خود محشر دو دست توستای مستجار حضرت ارباب، الدّخیل
زیبا قمر، پناه برادر دو دست توستای مسجدی که وقف شدی بر حسینیه
گلدسته های نذری مادر دو دست توستمشکی که داد بر تو سکینه گواه ماست
باب الحوائج لب اصغر دو دست توستشمشیر زن بیا و به نیزه بسنده کن
چون ذوالفقار حضرت حیدر دو دست توستمعجر نمی کشد احدی از سر کسی
وقتی دخیل گوشه معجر دو دست توستحتماً در علقمه پدر مشک می شوی
با لشگری همیشه برابر دو دست توستمشکت به دست راست و نیزه به دست چپ
مبهوت کار جنگی ات آخر دو دست توستوقتی که از بدن شود این دست ها جدا
باید که خواند فاتحه طفل خیمه راسعید توفیقی
شفا بی زحمت و عاجل قشنگ است
قمر در آسمان کامل قشنگ است
دو چشم خسته سائل قشنگ استشنیدم پهلوانی گفت الحق
علم دست ابوفاضل قشنگ استزبانت با عمل ممزوج اما
دلت وقتی که شد قابل قشنگ استبدان غفلت تمامش بی ولاییست
به راه آوردن غافل قشنگ استمریضت را به هر جایی نبر چون
شفا بی زحمت و عاجل قشنگ استاگر آقای عالم بوتراب است
دلیل خلق ما از گل قشنگ استعلی یعنی سرانجام سعادت
قیامت در قیامت در قیامتعلی اکبر حائری
سلامم از دلِ و جان
سلامم از دلِ و جان بر تو جان ابوفاضل
سلامِ من به تو ای پهلوان ابوفاضلاُمیدِ آلِ علی کُن نظر گدایت را
یَمِ تَفَّضُلِ این خانِدان ابوفاضلتمام دار و ندارم فدایت آقاجان
علم به دوش و مهِ آسمان ابوفاضلشمیمِ نامِ دل آرای تو دل انگیز است
گلِ مُعَطَّرِ باغِ جنان ابوفاضلمدد زغیر تو ننگ است برای نوکرتان
به حقِ شاه نجف الامان ابوفاضلکجا کسی که تواند به مدحتان گوید
تویی عظیم و حقیر است زبان ابوفاضلمیان خلقِ خدا چون علی بی بدلی
دلیر جنگی و شیر ژیان ابوفاضلز بس که جنگ تو زیبا بُوَد یَلِ حیدر
گشوده می شود از هم دهان ابوفاضلروا شده همه حاجات نوکرت آقا
صدا کرده تو را هر زمان ابوفاضلتو معنیِ ادبیُ و تَجَلّیِ عشقی
ندیده مثلِ تو هر دو جهان ابوفاضلرضا آهی
مطلب مشابه: وقایع مهم روز تاسوعای حسینی؛ روز نهم محرم چه اتفاقاتی افتاد؟
از درد نگوئید که درمان آمد
سردار سپاهیان قرآن آمدبیهوده در خانه بیگانه نزن
با ما سخن از شمعیُّ و پروانه نزنعشقی که برازنده ما و دل ماست
وَالله که در قافله کرب و بلاستصد شکر که از عشق حرم بی تابم
پیوسته اسیر کرم اربابمارباب که خشنود شود خوشحالم
دیوانه ام و به این جنون می بالمدیوانه لبخند گل یاسم من
بیچاره یک نگاه عبّاسم مندر سینه من گرفته مأوا احساس
قلبم شده با عشق تو بیت العبّاسدر خانه خود قدم بزن شاه وفا
بر سینه نوکرت بده شور و صفاتو مَظهر ایثاریُّ و من اهل نیاز
تو قبله عشقیُّ و منم گرم نمازشمشیر علی در کف تو دیدنی است
بازوی علی وار تو بوسیدنی استدر روز ولادت تو ای شیر مَصاف
قنداق تو بود و سر دلدار و طوافوا شد لب مادر تو یا حیدر گفت
در گوشت علی روضه ای از مادر گفتخونهای رگ غیرت تو می جوشید
بغض فدکی در نظرت می شد دیددر مدرسه شیر خدا شیر شدی
استاد نبرد و دم تکبیر شدیتمرین تو در معرکه هم بود سَوا
بی دست شدی سوار اسبت آقابی بی نگرانت شد و علّت جویا
فرمود امیر ماجراهای تو راعبّاس نیامده برای صِفین
عبّاس پدیده ایست مخصوص حسیناین قصِّه گذشت و شب عاشورا شد
هنگام تقاص غصِّه زهرا شدپایش به رکاب زد زمین می لرزید
با هر رَجزش لشکر کین می لرزیدبا گریه خیمه مشک خالی برداشت
با اشک سکینه تا خود علقمه تاختوقتی که بریده شد دو دست ساقی
وقتی رمقی نبود در تن باقیوقتی یل لشکر اباعبدالله
با صورتش افتاد به خاک صحرابر ماه که نقش عشق حکاکی شد
قالیِّ گل لاله دین خاکی شدشد زائر مادری که قدِّی تا داشت
از لعل اباالفضل أخا أدرک خواستعبّاس مسیری به سوی دلدار است
یک فاطمیِّه روضه وصل یار استحالا که سرود بزم ما از سقاست
اینجا شده کربلا و زائر آقاستحسین ایمانی
توسل
ای لشکر حق را سر و سردار اباالفضل
وی دست علی در صف پیکار اباالفضلهم خون حسین بن علی در تن پاکت
هم روح تو در پیکر ایثار اباالفضلریحانه دو فاطمه، ماه سه خورشید
آرام دل حیدر کرار اباالفضلمانند تو در ارتش اسلام که دیده
فرمانده و سقا و علمدار اباالفضلتو ماه بنی هاشمی و ما شب تاریک
تو لاله عباسی و ما خار اباالفضلهم کاشف کرب پسر فاطمه هستی
هم خیل بنی فاطمه را یار اباالفضلبر حاجت خود کرده صد و سی و سه نوبت
هر خسته دلی نام تو تکرار اباالفضلدر مصر ولایت شده بر یوسف زهرا
تو مشتری و علقمه بازار اباالفضلعشق و ادب و غیرت و ایثار و شهادت
کردند به آقایی ات اقرار اباالفضلتو رسته ای از خویش و گرفتار حسینی
خلقند به عشق تو گرفتار اباالفضلما بهر تو گریان و زند زخم تو خنده
پیوسته به شمشیر شرر بار اباالفضلبرخیز سکینه به حرم منتظر توست
جامش به کف و اشک به رخسار اباالفضلاز سوز عطش آب شده طفل سه ساله
مگذار بگرید به حرم زار اباالفضلتا آن که ببینند به تن دست نداری
یک لحظه سر از علقمه بردار اباالفضلمگذار رود زینب کبری به اسیری
ای دست علی، دست برون آر اباالفضلتو چشم حسینی که زده تیر به چشمت
ای دور حرم چشم تو بیدار اباالفضلکی گفته تن پاک تو در علقمه تنهاست
گردیده تو را فاطمه زوار اباالفضلخون دل ما را که شده اشک عزایت
زهرا و حسین اند خریدار اباالفضلمگذار شود خشک دمی دیده میثم
چشمی که بگریم به تو بسیار اباالفضلحاج غلامرضا سازگار
سلام های مرا رقصِ پرچمِ تو جواب است
صدای چِک چِک باران؛ صدای گریه آب است
پس از تو آبی اگر هست هم؛ شبیهِ سراب استدو قطره ریخت، زمین داغ شد به زلزله افتاد
چرا که داخلِ مشکِ تو آب نیست، شراب استحرارتِ غمت افتاده است، بر دلِ خورشید
که دردِ دوری ات ای ماه، درد نیست، عذاب استدر آسمان؛ «شَرَفُ الشّمسی» ای که ماهِ زمینی
برای عکسِ تو آغوشِ پاکِ برکه رکاب استپناهِ آخرِ من شو؛ پناهگاه، ندارم
چرا که پشتِ سرم هر پلی که بود، خراب استشب است، اولِ رویای صادقه ست، دوباره
که عکسی از حرمِ ماه، روی پنجره قاب استدوباره پرچمت از راهِ دور، دست تکان داد
سلام های مرا رقصِ پرچمِ تو جواب استزبان گرفته زنی در حرم: «بخواب عزیزم»
هنوز، قصه مشکِ تو لای لایِ رباب استدوباره دست مرا داده ای به دستِ ضریحت
صدای «اَشهَدُ اَنّ عَلی» ست، آخرِ خواب استرضا قاسمی
عرض نیاز
پرداخت جوهر قلم عاشقان به تو
وابسته است طبع همه شاعران به توعرض نیاز می کند ای ماه شب به شب
دست توسل همه آسمان به توخورشید عاشقت شده، از شوق هر غروب
وقت وصال می دهد ای ماه، جان به توروزی سه بار ای پسر سوم علی
باید سلام داد دم هر اذان به توهم افتخار می کند ام البنین به تو
هم افتخار کرده امام زمان به توحالا که روزگار به ناسازگاری است
افتاده است شکر خدا کارمان به توحاجت زیاد و درد زیاد است و غم زیاد
چشم امید بسته ام عباس جان به تولاجرعه مست ها همگی یک دلند و بس
مدیون چشم های ابوفاضلند و بسآماده ام دوباره مسلمان کنی مرا
با یک نظر ابوذر و سلمان کنی مرااز جلوه های ذاتی چشمت بعید نیست
یعقوب و خضر و نوح و سلیمان کنی مراکشکول خالی ام دو برابر گدا شده
وقتش شده عطای دو چندان کنی مراخرده مگیر پشت حرم زوزه می کشم
قلاده بسته ام سگ دربان کنی مراباب الحسین می شوی و بنده میخری
آماده ام که کلب نگهبان کنی مرادست مرا ز دست جدایت جدا نکن
هرگز مباد بی سر و سامان کنی مراوقت ورود دسته به هیات خدا کند
پای علم بگیری و قربان کنی مراآنانکه از سرای تو پا پس کشیده اند
واللهِ ارمنی علم کش ندیده اندتو آمدی که پای برادر بایستی
تحت لوای پرچم حیدر بایستیدر طول عمر تو به خدا هیچ کس ندید
یک بار از حسین جلوتر بایستیبر بام کعبه می روی و خطبه می کنی
وقتی بناست بر روی منبر بایستیحق است غبطه شهدا بر مقام تو
حق است که فقط تو فراتر بایستیزهرا به دست های تو سوگند می دهد
وقت شفاعت از صف محشر، بایستیدر بین معرکه غضب چشم تو بس است
تا یک تنه مقابل لشگر بایستیام البنین چقدر سفارش نموده است
دائم کنار محمل خواهر بایستیهستی امامزاده مأنوس اهل بیت
محرم ترین محافظ ناموس اهل بیتتا بود پرچم تو حرم ماتمی نداشت
تا بود شانه تو رقیه غمی نداشتتا بود قامت تو امان بود خیمه را
خاتون آل فاطمه قد خمی نداشترفتی و بعد رفتن تو هیچ دختری
در خیمه گاه روسری محکمی نداشتبیخود نبود سنگ به پای سکینه خورد
بعد از تو خیمه ها دژ مستحکمی نداشتزینب پس از تو ناقه عریان سوار شد
زینب به شام رفت ولی محرمی نداشتارباب ما بدون علمدار مانده بود
حق می دهیم پیرهن و خاتمی نداشتاز بوریا بپرس چه آمد سر حسین
زخم مرمل بالدما مرهمی نداشتتو آمدی دل همه را ترجمه کنی
سقا و آب و علقمه را ترجمه کنی.محمد جواد پرچمی
بین سختی ها و مشکل ها تویی غم خوار عشق
کاشف الکرب حسینی حضرت دلدار عشقدر کنار حضرت ارباب تو سردار عشق
گرچه بی دستی ولی هستی شما معمار عشقبا همه بی دستیت مشکل گشای عالمی
عالمی بیمار رویت تو دوای عالمیعزیزی