انشا با موضوع مرگ و زندگی + 4 انشای زیبا در مورد زندگی و مرگ برای پایه های تحصیلی مختلف

انشا درباره مرگ و زندگی

در این بخش روزانه 4 انشا ادبی و توصیفی در مورد مرگ و زندگی برای پایه های مختلف تحصیلی از هفتم تا یازدهم را گردآوری کرده ایم که امیدواریم مورد توجه شما قرار بگیرند.

مقایسه مرگ و زندگی ادبی

زندگی و مرگ را با همه تفاوت‌ هایشان باید در بوته آزمایش نگریست و هرکدام را صمیمانه دوست داشت.
هر انسانی که هم اکنون در حال زندگی کردن است مبدأیی داشته است. اولین روز زندگی انسان همان روزی است که خداوند از روح خویش بر پیکره او می‌ دمد و وی را به دنیایی می‌ فرستد که برایش ناشناخته است و این آغاز زندگی اوست.
زندگی مختص انسان نیست بلکه هر موجود زنده‌ای که پا در دنیا بگذارد می‌گویند زندگی می‌کند. در ادامه چند نمونه زندگی و مرگ را مثال می‌ زنم.
یک زندگی زیبا که تاکنون دیده‌ام زندگی زیبا و البته کوتاه گل سرخی بود که مدت‌ها منتظر شکفتنش بودم تا از زیبایی‌اش لذت ببرم و با بوییدنش آرام گیرم اما حیف که مرگ، خیلی زود به سراغش آمد و او پژمُرده شد و مُرد.
زندگی دیگری که آغاز آن را دیدم، زندگی بچه گربه‌ای بود که مادرش با سر و صدای زیادی که ناشی از درد کشیدن بسیار موقع زایمان بود، او را به دنیا آورد. آن بچه گربه را بارها دیدم که همراه مادرش در زباله‌ها می‌گردد تا برای زندگی‌اش به دنبال غذا بگردد. چند روز پیش گربه‌ای را دیدم که مرگ به سراغش آمده بود، در کنار جدول خیابان افتاده بود و مگس‌ها دورش جمع شده بودند.
برترین تمام زندگی‌ها و البته مرگ‌های دنیا متعلق به اشرف مخلوقات یعنی انسان است. یک زندگی که با آغازش بار مسئولیتی سنگین را بر دوش شخص می‌نهد و او باید خود را آماده هر اتفاقی در زندگی کند تا سرانجام به درجه والا رسیده و در هنگام فرا رسیدن مرگ، بار امانت را سالم به مقصد رساند.

آری، آغاز زندگی‌ها زیباست و زندگی هر موجود در جای خودش ارزش دارد اما ادامه هر زندگی با زندگی موجود دیگر نتایج یکسان ندارد و مرگ به یک‌گونه سراغ آنها نمی‌آید.
اینکه بهترین زندگی و محترمانه‌ترین نوع مرگ متعلق به انسان است، باید انسان را تا پایان راه زندگی پرتلاش و پرانگیزه نگه دارد.


مقایسه مرگ و زندگی ساده

مقدمه: مرگ و زندگی در نگاه اول به نظر دو مفهوم متضاد به نظر می‌رسند. در این انشا قصد داریم به تفاوت‌های این دو بپردازیم.
بدنه اصلی: مرگ و زندگی به دنبال یکدیگر می‌آیند و ممکن است در یک لحظه زندگی جای خود را به دیگری بدهد و اگر طبیعی باشند، اراده انسان در وقوع آنها تأثیرگذار نیست.
زندگی و مرگ دو جزء جدایی‌ناپذیر از هر موجود زنده هستند. موجودات وقتی که نفس می‌کشند و جان در بدنشان دارند، باید زندگی کنند. وقتی هم که عوامل حیاتی مثل هوا و غذا به آنها نرسید یا بر اثر عمر زیاد و پیر شدن جان از بدنشان خارج شد، مرگ به سراغشان می‌آید.
وقتی زندگی آغاز می‌شود و یک نفر پا به این دنیا می‌گذارد باعث خوشحالی اطرافیانش می‌شود. آمدن مرگ غم و ناراحتی به دنبال دارد و اطرافیان را غصه‌ دار و ماتم‌زده می‌کند. اما پس از مدتی هر دو فراموش می‌شوند، پس هیچ‌کدام ماندگار نیستند اما زندگی ارزش توجه بیشتری را دارد.
زندگی فرصت‌های زودگذر ارزشمند در اختیار انسان قرار می‌دهد تا آن را بسازد و به کیفیت زندگی کمک کند و اگر فرصت‌ های زندگی را هدر بدهد، در لحظه مرگ پشیمان خواهد بود.
بعضی‌ها دوست دارند که مرگ هرگز به سراغ آنها نیاید اما باید بپذیرند که از آغاز هستی این چنین بوده است و انسان‌ها قادر به تغییر این مسئله نیستند؛ هرچند محققان و دانشمندان درباره حذف مرگ تحقیق و آزمایش می‌کنند، هنوز به نتیجه‌ای نرسیده‌اند. پس تنها می‌توان از زندگی لذت بُرد.
نتیجه گیری: کنار هم قرار گرفتن واژه های مرگ و زندگی یادآور این است که زندگی همیشه پایدار نیست و مرگ و نیستی روزی به سراغ انسان می‌آید، پس باید با غنیمت شمردن زندگی و بُردن استفاده بی‌نهایت از لحظات زندگی برای انجام دادن کارهای خوب، کاری کند که در لحظه مرگ آرامش داشته باشد.


انشا با موضوع مرگ و زندگی

انشا درباره سنجش و مقایسه مرگ و زندگی

مقدمه:هر چیزی یک مرزی دارد. مرزی که مانند پلی آن دو موضوع را به هم وصل می کند. مرزی که با شکستن آن به کلی همه چیزتغییر می کند

تنه انشا: زندگی سرشار از تضادها و تناقض است که به دنیا رنگ و جلوه ی زیبایی می دهد. یک جورهایی این تضادها زندگی را می سازند. تضاد بین عشق و نفرت، بین خوبی و بدی، بین زشت و زیبا و بین مرگ و زندگی.

بین همه ی این موضوع ها یک مرز باریک وجود دارد. مرزی به نازکی تار مو که ممکن است هر لحظه پاره شود و زندگی را که روی یک خط راستا در حرکت بود بشکاند و به آن موج دهد. اما همین بالا و پایین شدن ها موجب ادامه ی زندگی هستند دقیقا مانند ضربان قلبی که روی مانیتور نقش می بندد و بالا و پایین می رود و درست زمانی که یک خط صاف شود زندگی به اتمام می رسد و مرگ شروع می شود. همان مرز بین مرگ و زندگی! همان زندگی که با پاره شدن ناف از بدن مادر و گریه و اشک شروع می شود و پله به پله و گام به گام گذرانده می شود می گذرد و انسان لحظات شیرین و غمگین خود را می گذراند. گاهی عاشق می شود و گاهی متنفر می شود. زمانی می خندد و زمانی گریه می کند و آنجاست که خط زندگیش بالا و پایین می رود و در نهایت می ایستد. زمانی که ایستاد مرز زندگی به اتمام می رسد و می شکند و خط صاف زندگی دوباره با اشک و گریه شروع می شود و دوباره روح از بدن جدا می شود و باز می گردد به دنیای حقیقی خود همان دنیایی که به ما عاقبت و نتیجه ی زندگی در زمین را نشان می دهد و آنجاست که زندگی ابدی انسان شروع می شود.

نتیجه گیری: زندگی در یک چرخش قرار دارد. بالا و پایین دارد و اوج و فرود. روزی این چرخه به اتمام می رسد و مرگ پیش روی ما قرار می گیرد. مرگ پایان زندگی نیست، بلکه مرگ آغاز دوباره ی زندگی است.


انشا تضاد معنایی مرگ و زندگی

وقتی کودکی به دنیا می آید، اولین نشانه های زنده بودن اش حرکت دادن اعضای بدن است. حرکت، یعنی زندگی. در مقابلِ زندگی چیزی به نام مرگ هست. در مرگ، همه ی حرکات متوقف می شود. چشمانی که می توانستند ببینند، دیگر نمی بینند. خنده ها، گریه ها و واکنش ها به مسایل پایان می گیرد.

زندگی، با غذا شروع می شود. با انتخاب ها و شیوه ی زیستن. با چگونه فکر کردن. اما وقتی مرگ فرا می رسد، همه ی رابطه های فیزیکی و نیازها قطع می شود. دیگر نیازی به غذا، انتخاب ها و شیوه ی زیستن وجود ندارد. مرگ فقط یک چهره دارد. آن هم نبودن در چرخه ی زندگی مادی است. زندگی این فرصت را به همه می دهد تا دیگران را دوست داشته باشند. برای آن ها فداکاری کنند؛ و از این دوست داشتن لذت ببرند. اما مرگ صفحه ی سفیدی است که فقط اسم خودش را روی آن نوشته.

زندگی، مثل جریان رودخانه است. گاهی پر خروش است و زمانی دیگر آرام. در هر حالی جریان دارد و این جریان باعث تولید خاطرات می شود. اما مرگ مثل آخرین نقطه، در پایانِ کتابِ زندگی است. با دوست داشتن زندگی نمی توان از مرگ گریخت. هم چنان که با دوست داشتن مرگ نمی توان زندگی را انکار کرد. با زندگی است که می شود فکر کرد و از حاصلِ افکار، چیزهایی به دیگران داد.

اما وقتی مرگ فرا می رسد، به جز خودش را به تو نمی دهد. با این حال مرگ و زندگی دارای شناسنامه هستند. همه ی مردم این دو مفهوم را می شناسند و می دانند بعد از مدتی کوتاه یا بلند، عاقبت باید تسلیم مرگ بشوند. مرگ و زندگی، سَرو ته یک کلاف هستند. آنهایی که این کلاف را به خوبی از هم باز کرده اند، مرگ برای شان آسان تر خواهد بود. زندگی و مرگ تقسیم عادلانه ی حیات انسان و پایان و پایان آن است. برای این که مفید زندگی کنیم، خوبی کردن به دیگران را فراموش نکنیم. یادمان باشد مرگ مثل زندگی در اطراف ما پرسه می زند.


انشا درباره زندگی رویایی

نیمی از زندگی مان می شود صرف این که به آدم های دیگر ثابت کنیم، ما چقدر خوشبختیم… به آدمهایی که شاید خوشبختی برایشان تعریف دیگری دارد حتی اگر واقعاً هم خوشبخت باشیم، اما همین خودنمایی، ما را تبدیل می کند به بدبخت ترین آدم روی زمین!

غذایی اگر جلویمان می گذارند، قبل از لذت بردن از غذا، ترجیح می دهیم آن را به رخ دیگران بکشیم… سفری اگر می رویم، ترجیحمان این است که بگوییم، ما آمدیم به بهترین نقطه ی روی زمین،تو بمان همان جهنم همیشگی! وارد رابطه اگر می شویم،عالم و آدم را با خبر می کنیم، که ببینید چقدر خاطر من را می خواهد، تو اما بمان در همان پیله ی تنهایی ات… ما لذت بردن را پاک فراموش کرده ایم. مسیری را میرویم که خط پایان ندارد، فقط میرویم که از بقیه جا نمانیم!

تا به حال به آدم هایی که در زندگی تو هستند دقت کرده ای؟ یادت باشه حضور هیچ کس در زندگی تو بی دلیل نیست! آدم هایی که با آن ها روبه رو می شوی آیینه ای هستند برای تو، اگر می خواهی خود را بشناسی
و از حال و هوای درونت با خبر شوید ببین چه کسانی در زندگی ات حضور دارند! دریافتی ما از هستی، تنها پول نیست. آدم هایی که به زندگی مان وارد می شوند نیز، روزی ما هستند!

شکست ها و نگرانی هایت را رها کن، خاطراتت را، نمی گویم دور بریز، اما قاب نکن به دیوار دلت! در جاده ی زندگی، نگاهت که به عقب باشد؛ زمین می خوری، زخم بر می داری و درد می کشی، نه از بی مهری کسی دلگیر شو ، نه به محبت کسی بیش از حد دلگرم، به خاطر آنچه که از تو گرفته شده، دلسرد مباش، تو چه می دانی؟شاید روزی ساعتی آرزوی نداشتنش را می کردی! تنها اعتماد کن و خود را به او بسپار، هیچ کس آنقدر قوی نیست که ساعتها بر عکس نفس بکشد، در آینده لبخند بزن، این همان جایی است که باید باشی! هیج کس تو نخواهد شد آرامش سهم توست!

باید راهی یافت، برای زندگی را زندگی کردن، نه فقط زندگی را گذراندن، باید راهی یافت، برای صبح ها با امید چشم گشودن، برای شب ها با آرامش خیال خوابیدن، اینطور که نمی شود، نمی شود که زندگی را فقط گذراند، نمی شود که تمام شدن فصلی و رسیدن فصلی جدید را فقط خنکای ناگهانی هوا یادت بیاورد، نمی شود تا نوک دماغت یخ نکرده حواست به رسیدن پاییز نباشد.. اینطور پیش بروی یک آن چشم باز میکنی خودت را میان خزان زرد زندگی ات میابی ، و یادت هم نمی آید چطور گذرانده ای مسیر بهاری و سبز زندگی ات را، اصلا خدا را هم خوش نمی آید، راهت داده به دنیایش که نقشت را ایفا کنی، یک روز خوب حتی یک روز بد ، یک روز شیرین حتی یک روز تلخ ، یک روز آرام حتی یک روز پرهیاهو ، وظیفه ی تو زندگی را با تمام و کمالش زندگی کردن است، با تمام سکانس های تلخ و شیرینش.. نمی شود که همه اش خسته باشی و سر سکانس هایِ تلخ بهانه بیاوری و گوشه ای به قهر کز کنی و بازی نکنی، حق داری که خستگی ات را در کنی، اما حق نداری که دیگر مسیر را ادامه ندهی، اینطور که نمی شود، تا دیر نشده باید راهی پیدا کرد، باید زندگی را زندگی کرد!

مطالب مشابه را ببینید!

انشا مذهبی (با موضوعات مذهبی نماز، روزه، ماه محرم و خداوند) برای پایه های مختلف تحصیلی انشا با موضوع روزه + چند انشا زیبا در مورد روزه گرفتن برای دبستان و دبیرستان انشا برف با گلچین چند انشا زیبا با موضوع بارش برف زمستانی انشا در مورد شجاعت + چند انشا با موضوع شجاعت و دلیری برای پایه های مختلف تحصیلی انشا با موضوع آزاد + چند انشاء زیبا توصیفی با موضوع پیشنهادی و مختلف انشا با موضوع فصل زمستان + چند انشا زیبای ادبی کوتاه و بلند برای کودک و نوجوان انشا در مورد نماز + مجموعه انشا با موضوع نماز و فواید آن ویژه پایه های مختلف تحصیلی انشا در مورد کتاب + چند انشای زیبای ادبی با موضوع کتاب و کتاب خواندن انشا با موضوع خواهر با 3 انشا زیبا در توصیف خواهر انشا صرفه جویی با موضوعاتی درباره اسراف نکردن و صرفه جو بودن