عکس نوشته سربازی + متن و جملات غمگین با موضوع خدمت سربازی
در این بخش روزانه عکس نوشته های زیبا با موضوع سربازی و به خدمت رفتن را با متن و جملات غمگین ارائه کرده ایم با ما همراه شوید.
عکس نوشته و متن غمگین سربازی
خسته ام مثل جوانی که پس از سربازی
بشنود یک نفر از دختر مورد علاقه اش دل برده
خسته ام کاش کسی حال مرا میفهمید
خسته ام خسته
مـن یادمه یکی دوبار با دختر همسایه
سلام و احوال پرسی کرده بودم
دختره رفت سربازی ابروهاش
در اومد تازه فهمیدم پسر بود
پسرش که سربازی رفت
دل مادرش هم با او رفت
به گمانم دل مادرش
در کوله پشتی پسرش جا مانده بود
پسر عمم رفته سربازی افتاده راهنمایی رانندگی
روز دوم گفتن بازداشت شده، گفتیم چرا؟
گفتن به تشخیص خودش خیابون لاله زار رو دو طرفه کرده!
***
دوران قبل از سربازی
سلاحت ،دلت می شود
اما در دوران سربازی
سلاحت، غرورت می شود
***
پاس شب و نگهبان بود
با خودش هی زیر لب تکرار می کرد
خدا اینهمه بازی،حالا چرا سربازی
خاطراتی که آدماش رفتن و دیگه نیستن
غم انگیزه
ولی خاطراتی که آدماش هستن
و دیگه مثل قبل نیستن
از اونم غم انگیزتره …
***
به سربازی روم با کوله پوشتی
به دستم داده اند یک نان خشکی
به خط کردن تراشیدم سرم را
لباس ارتشی کردن تنم را
لباس ارتشی رنگ زمین است
سزای هر جوان آخر همین است
***
جملات غمناک دوری به دلیل سربازی
از تو تنها گل سرخی مانده لای دفتر شعرم
هر وقت باران می بارد
عطرش چنان دلتنگم می کند
که انگار
سالهاست رفته ای …
***
سر پستم رسیدم خوابم آمد
محبت های مادر یادم آمد
نوشتم نامه ای با برگ چایی
کلاغ پر میروم مادر کجایی
نوشتم نامه ای با برگ انگور
جدا گشتم دو سال از خانه ام دور
***
آدمیزاد چیه؟
وقتی بچس میگه زود بزرگ بشم
بزرگ میشه میگه کاش به دوران بچگی بر میگشتم
وقتی سربازی دعا دعا میکنی تموم بشه
تموم میشه بیست سال خاطره تعریف میکنی با ذوق!
***
عکس های غمگین پروفایل سربازی
از آن روزی که سربازی به پا شد
ستم بر ما نشد بر دختران شد
بسوزد آن که سربازی به پا کرد
تمام دختران را چشم به راه کرد
***
به سلامتی سربازی که ۵۵ دقیقه تو صف تلفن وایساد
تا ۳ دقیقه صدای عشقشو بشنوه
***
فاصله برای عاشق همیشه تلخ است
چه ۸۰۰ کیلومتر و چه ۸ متر !
این را از چشمان خیس سربازی فهمیدم
که از بالای برجک دیده بانی به همسرش مینگریست
***
جملات غمناک سربازی
نظامی ترین جمله عاشقانه: توی اردوگاه قلبت…
منم یه اسیر جنگی…تو منو شکنجه میدی…
توی این قلعه سنگی.
***
پسرش که سربازی رفت
دل مادرش هم با او رفت
به گمانم دل مادرش
در کوله پشتی پسرش جا مانده بود
***
بند پوتینش را که بست
بغض خواهرش شکست
پسرک رفت و در را پشت سرش بست
به سلامت سرباز عزیزم
***
فقط لحظه ای دلم گرفت
که عکس پروفایل داداشم
این بود:
سلام سربازی
روزهای اجباری
***
شنیده بودم
میگویند مرد که گریه نمیکند
ولی با چشم خودم دیدم که گریه میکرد
سربازی که از داغ عشقش
هق هقه میزد
***
تا قبل از اینکه برم سربازی فکر میکردم دو ساعت خیلی کمه
اما وقتی رفتم رو برجک دو ساعت وایسادم
فهمیدم دو ساعت هم خودش یه عمره
به سلامتی همه سربازا …
***
تا قبل از اینکه برم سربازی فکر می کردم دو ساعت خیلی کمه
اما وقتی رفتم رو برجک دو ساعت وایسادم
فهمیدم دو ساعت هم خودش یه عمره
به سلامتی همه ی سربازا
***
پدرم گفت که در دوره ي سربازی و دوری ز پدر،
مادر و آدم شدن و ساچمه پلو خوردن بسیار، شود هر پسر بی هنری مرد
و دگر لوس و ننر بودن انسان بشود در
***
به صف کردند تراشیدند سرم را
لباس ارتشی کردند تنم را
الهی خیر نبینی سر گروهبان
که امشب کردی تو مرا نگهبان
***
هرروز تنگ غروب تو سربازی
صفا داره لب مرز تیر اندازی
تا چهل چراغ پادگان روشن میشه
سر دیگ عدسی غوغا میشه
توی دیگ عدس ؛ افتاده یک مگس
بخورم ؛ نخورم گرسنه می مونم
قدر آش ننم رو حالا می دونم
***
نظامی ترین جمله عاشقانه: توی اردو گاه قلبت…
منم یه اسیر جنگی…تو منو شکنجه میدی…
توی این قلعه ي سنگی.
***
از ان روزی که سربازی بپا شد / ظلم بر ما نشد بر دختران شد
بسوزد ان که سربازی بپا کرد / تمام دختران را چشم به راه کرد
***
هرروز تنگ غروب تو سربازی
صفا داره لب مرز تیر اندازی
تا چهل چراغ پادگان روشن میشه
سر دیگ عدسی غوغا میشه
توی دیگ عدس ؛ افتاده یک مگس
بخورم ؛ نخورم گرسنه می مونم
قدر آش ننم رو حالا می دونم