نگاهی بر زندگی یعقوب لیث صفاری (پادشاهی که به سلطنت اعراب در ایران پایان داد)

بعد از یورش اعراب به ایران عزیزمان و سقوط شاهنشاهی ساسانی، ایران تا قرنها زیر یوغ اعراب و بیگانگان بود. بعد از سالها مقاوت و نبرد فرهنگی و جنگی؛ درنهایت پادشاهی آمد که توانست بر سلطه اعراب در ایران پایان دهد. این پادشاه کسی نبود جز یعقوب لیث صفاری. ما نیز در ادامه متن نگاهی بر زندگی این پادشاه بزرگ خواهیم داشت. با ما باشید.
فهرست موضوعات این مطلب
تولد و اوایل زندگی

یعقوب در قریه «قرنین» یا «کارنین»، در حاشیه کویر، در شمال شرقی خاش رود، در روستای نیشت، در سیستان در یک منزلی بر سر راه فراه، در شهرکی که نهری از میان آن میگذشت و در خانوادهای رویگر زاده شد.
تاریخ تولد یعقوب لیث مشخص نیست؛ اما به گفته برخی محققان با توجه به تاریخ وفات او در شوّال 265 و لشکرکشی او به بغداد که در پی ارسال پیغام تهدیدآمیز به خلیفه صورت گرفت سه سال پیش از این تاریخ، به نظر نمیآید که وی در آن هنگام فردی فرتوت و سالخورده بوده باشد. اگر او را هنگام مرگ 65ساله به حساب آوریم، باید در سال 200 ه.ق متولد شده باشد
پدر یعقوب، لیث، رویگری ساده بود و چهار پسر (یعقوب، عمرو، علی و طاهر) داشت که نسب خود را ابتدا به خسرو انوشیروان ساسانی و از انوشیروان به تهمورث میرساندند.
علاوه بر صفاریان خاندانهای دیگری مثل سامانیان و آل بویه نیز نسب خود را به شاهان قدیم ایران میرساندند.
بهعقیده باستانی پاریزی علت این انتسابها، اعتقاد به فرّ ایزدی پادشاهان قدیم ایران بود.
شغل یعقوب لیث در جوانی
هرکدام از پسران لیث، حرفهای را پیش گرفتند. یعقوب اول شاگرد رویگر شد؛ سپس از رویگری، به عیاری، دزدی و راهزنی روی آورد و با داشتن شخصیت رهبری، از دیگران جلو افتاد، مردم از او حمایت کردند و رئیس عیاران شهر زرنگ شد.
سربازی که فرمانده میشود

یعقوب لیث در آغاز نیمه سده 3ق پس از چند سال عیاری، سربازی و سرداری جنگ، سراسر سیستان را تصرف کرد؛ ازاینرو تاریخ رسمی آغاز امارت او سال 251ق است.
با وجود این، تعیین تاریخ رسمیِ آغاز امارت یعقوب دشوار است؛ زیرا از همان سال 247ق که او بهعنوان امیر سیستان برگزیده شد، نشان داد که به امارت یک ولایت قانع نیست.
افزون بر این، در همین هنگام نیز ده سال از فعالیت او در سیستان میگذشت. اگر کار تاریخنویسان سنتی را ادامه دهیم، آغاز حکومت مستقل یعقوب زمانی است که محمد بن طاهر را شکست داد.
یعقوب از زمانی که طاهریان همچنان در خراسان بر سر کار بودند، کارهای بزرگی انجام داد و قدرت خود را استحکام بخشید.
مطلب مشابه: نگاهی بر زندگی کمبوجیه دوم، فرزند کوروش بزرگ (از تولد تا مرگ پدر و پادشاهی)
جنگ داخلی در سیستان
زمانی که یعقوب فرمانده بخشی از سیستان بود، جنگ داخلی میان امرای سیستان در گرفت. در پی نبردی که بین سپاهیان احمد، پسر ابراهیم، و طرفداران غسان بن نصر بن مالک روی داد (امرای سیستان در بخشهای مختلف)، غسان شکست خورد و به دار آویخته شد.
مرگ غسان شورش مردم را به دنبال داشت. برادر غسان به نام صالح بن نصر به خونخواهی برادرش در بُست شورش کرد و گروه زیادی از مردم بُست، سیستان و عیاران سیستان از جمله یعقوب بن لیث با او همراه شدند و به این ترتیب شهر بُست و پیرامون آن به دست صالح بن نصر افتاد.
این اولین باری است که نام یعقوب لیث برده میشود. یعقوب لیث در ابتدای کار، فرماندهی لشکر نظامی صالح را در اختیار داشت.
یعقوب لیث صفاری پادشاه سیستان میشود

رقابت قدرت در میان امرا، سیستان را تضعیف کرد و او نیز برخلاف عهد و پیمان خود با مطوعه و عیاران، داعیه غارتگری، تجاوز و نارضایتی یاران خود را فراهم ساخت تا بدانجا که عیاران سیستان به رهبری یعقوب، از غارتگری و تجاوز صالح خسته شده، کارهای او را خلاف غیرت و مردانگی دانسته و با او مخالفت کردند.
آنها صالح را که گریخته بود، تعقیب کرده و پس از نبردی سخت شکست دادند. درهم بن نصر که پس از صالح بن نصر به حکومت رسید، از ترس اعتبار یعقوب به بهانه بیماری خود را در خانه محبوس ساخت.
یعقوب در پیامی از او خواست که از خانه خارج شود، درهم نیز به سپاهیانش دستور قتل یعقوب را داد؛ اما یعقوب از این نیرنگ اطلاع یافت، ابتکار عمل را به دست گرفت، به خانه درهم حمله، او را اسیر و زندانی کرد.
پس از این واقعه، مردم سیستان پنج روز مانده به پایان محرم سال 247ق در روز شنبه با یعقوب بیعت کردند.
یعقوب از اموالی که به دست آورده بود، به هریک از اسرا مالی بخشید. پس از آنکه یعقوب به بزرگی شهرت یافت، ازهر که با خوارج روابط دوستانه داشت، یعقوب را حمایت کرد و به او قدرت بخشید.
مطلب مشابه: نگاهی بر زندگی بهرام گور پادشاه ساسانی از تولد تا پادشاهی و مرگ او از زبان فردوسی
اولین نبرد یعقوب با اعراب

در زمانی که یعقوب شروع به قدرت گیری در سیستان کرده بود؛ بیشتر خاک ایران در تصرف اعراب و خلفای عباسی بود. طاهر بن عبدالله از پادشاهان اعراب در ایران بود که در نیشابور درگذشت و خلیفه عباسی، مستعین، محمد را بهعنوان جانشین پدر، حاکم خراسان کرد.
این اقدام باعث نزدیکشدن خوارج به یعقوب شد. در همین زمان یعقوب نیز عزیز بن عبدالله را بهعنوان جانشین خود در سیستان انتخاب کرد تا خودش بههمراه دو هزار نیرو، برای نبرد با صالح بن نصر به بُست لشکرکشی کند.
صالح با اطلاع از حمله یعقوب، نزد رَتْبیل گریخت. یعقوب نیز اموال او را مصادره کرد و در ششم رمضان 249ق به سیستان بازگشت.
همان سال یکی از فرماندهان خوارج، اسدویه خارجی، به جنگ یعقوب رفت؛ ولی طی نبرد از او شکست خورد. بار دیگر، یعقوب خود را به بُست رسانید، با لشکر انبوه صالح که در حال فرار بودند روبهرو شد و در نزدیکی رخد جنگ سخت و بیسابقهای درگرفت.
رَتْبیل با فیلها و سپاهیان بسیار به کمک صالح آمد. یعقوب که در شرایط سختی قرار داشت، با 50 سوار برگزیده خود از میانه لشکر به رَتْبیل حمله کرد و او را کشت که باعث فرار مابقی سپاهیان او شد.
یعقوب نیز با یاران خود سپاهیان را از دم تیغ گذراند، حدود شش هزار نفر را کشته و سی هزار نفر را اسیر گرفتند. غنائم بسیاری از جمله چهار هزار اسب گرانقیمت، درهم، دینار و چندین فیل به دست یعقوب افتاد.
نبرد با خوارج

زمانی که یعقوب در اوج پیشروی بود، به جنگ عمار در نیشک (از شهرهای سیستان) رفت و سپاه خود را به ناحیه بتو رساند.
سپاهیان عمار که آمادگی نبرد نداشتند، روحیه خود را از دست دادند و از معرکه دور شدند؛ اما گروهی از جمله عمار در نبرد با سپاهیان یعقوب کشته شدند.
با کشتهشدن عمار، خوارج که مأیوس و سرخورده شده بودند به کوههای سفزار و سرزمین هندیجانان فرار کردند.
یعقوب که در جنگ با خوارج پیروز شده بود، با شورشی در نواحی فراه و جوین روبهرو شد؛ اما فرد شورشی را دستگیر کرد و به قتل رساند. پس از این یعقوب مدتی در سیستان ماند؛ اما صالح بن حجر شورش کرد. یعقوب عزیز بن عبدالله را بهجای خود در حکومت سیستان نشاند و به جنگ با صالح بن حجر رفت.
مطلب مشابه: نگاهی بر سلسله قاجار از پیدایش تا پادشاهان معروف این حکومت
لشکرشی به افغانستان

در این زمان ولایت خراسان و ناحیه هرات در اختیار حاکمان طاهری از جمله حسین بن عبدالله طاهری در هرات و محمد بن طاهر در خراسان بود.
یعقوب پیش از اینکه عازم هرات شود، داود بن عبدالله نامی را بهجای خود به حکومت سیستان منصوب کرد. حسین بن عبدالله پس از آگاهی از لشکرکشی یعقوب، در هرات سنگر گرفت؛ اما پس از نبردی طولانی بهناچار هرات را تسلیم کرد و خود نیز اسیر شد.
محمد بن طاهر، ابراهیم بن الیاس، سپاهسالار خراسان را مأمور جنگ با یعقوب کرد و خود نیز به پوشنگ رفت. یعقوب که از این موضوع آگاه شده بود، برادر خود علی بن لیث را با اسرا و غنائم در هرات گذاشت، به مردم هرات امان داد و راهی پوشنگ شد.
در جنگ با ابراهیم، عده زیادی از سپاهیان ابراهیم را به قتل رساند.
بیرون راندن اعراب از کرمان
یعقوب با قدرت گرفتن در مناطق سیستان و هرات، توانست نامی بزرگ از خود را به جای گذاشت. از همین رو یعقوب تصمیم گرفت بخشهای عمدهای از ایران را تصرف کرده و اعراب را بیرون کند.
یعقوب در اواخر سال 254ق، عزیز بن عبدالله را بهجای خود به حکومت سیستان گماشت و راهی کرمان شد. در بم با شخصی بهنام اسماعیل بن موسی که از حامیان خوارج بهشمار میرفت جنگید و او را اسیر کرد؛ یاران او نیز در طول جنگ کشته شدند یا بهدست سپاه یعقوب اسیر شدند.
در ادامه راه بهسمت کرمان، طوق بن المغس از سوی علی بن حسین، حاکم کرمان، مأمور جنگ با یعقوب شد. بعد از نبردی سنگین، ازهر، فرمانده یعقوب، طوق را اسیر کرد و سپاهیان او را مجبور به فرار کرد.
علی بن حسین با شنیدن خبر شکست سپاهیانش به شیراز رفت؛ با وجود اینکه لشکری فراهم آورده و طایفه کفجان را هم با خود همراه کرده بود؛ اما در حوالی شیراز در نبرد شدیدی با یعقوب سربازانش فرار کردند و او هم به اسارت درآمد.
در نتیجه این نبرد که در جمادی الاولی 255ق درگرفت، یعقوب غنائم و ثروت زیادی به دست آورد و در پی این پیروزی، برای معتز، خلیفه عباسی، هدایایی زیبا فرستاد.
لشکرکشی به سوی فارس
پیروزی یعقوب در کرمان مصادف بود با مرگ پادشاه خلفای عباسی. بعد از این واقعه یعقوب جاهطلب فرصت را مناسب دید تا به سوی شهر فارس نیز لشکر کشیده و آنجا را تصرف کند.
یعقوب پس از اقدامات لازمه، شخصی بهنام حمدان بن عبدالله را بهجای خود در سیستان گذاشت و در اواخر ذوالحجه 255ق راهی رخد شد.
خلیفه پس از معامله با یعقوب و منصرفکردن او از تصرف شیراز، برای سرکوبکردن محمد بن واصل و تسلط دوباره بر فارس، عبدالرحمان بن مفلح را به جنگ محمد بن واصل فرستاد که در این جنگ محمد بن واصل پیروز شد.
یعقوب پس از شنیدن خبر پیروزی محمد بن واصل، برای تحقق جاهطلبیهای خویش و تسلط بر فارس، به آنجا لشکر کشید.
ابوبلال، دایی ابن واصل، او صلاح را در پیروی از یعقوب دید؛ اما ابن واصل فرستادگان یعقوب را زندانی کرد، قصد غافلگیر کردن او را داشت که یعقوب از نیت او با خبر شد و بر حریف خود چیره شد. یعقوب در سال 261ق بر فارس مسلط شد و غنائم فراوانی به دست آورد. او پس از تسلط بر فارس از جانب خود حاکمی برای آنجا برگزید.
مطلب مشابه: نگاهی بر زندگی شاپور یکم ساسانی؛ پادشاه مقتدر ایران از تولد تا سلطنت و مرگ او
نبرد و فتح خراسان توسط یعقوب لیث

محمد طاهری، حاکم خراسان، در اداره امور ضعیف بود، طبرستان و ری از تصرف او خارج شده بود و ماوراءالنهر از وی اطاعت نمیکرد؛ لذا یعقوب موقعیت را برای گرفتن خراسان و جنگ مستقیم با امیر طاهری مناسب دید.
یعقوب پس از ارسال پیغام اول بهسوی خراسان حرکت کرد. بهانه یعقوب برای لشکرکشی، پناهدادن محمد بن طاهر به عبدالله سگزی یا عبدالله بن محمد بن صالح بود که به نیشابور گریخته بود.
عبدالله با شنیدن این خبر، به دامغان در ناحیه جنوبی دریای خزر فرار کرد و محمد بن طاهر را تنها گذاشت. در هر حال پس از تصرف نیشابور بهدست یعقوب و پایاندادن به سلطه 50 ساله طاهریان، مردم او را خارجی خواندند.
یعقوب دستور داد جار بزنند و مردم را برای فردا احضار کنند. فردای آن روز یعقوب چون شاهان به تخت نشست، به مردم دستور داد روبهروی او بایستند، به وزیر دستور داد شمشیر یمانی را از غلاف خارج کند و به یعقوب بدهد.
یعقوب شمشیر را گرفت، چرخاند و به دیگران گفت: «من برای دادخواهی مردم برخاستهام و برای گرفتن فسق و فجور؛ اگر این چنین نبود خداوند تعالی مرا تا به حال این چنین نصرت و پیروزی نمیداد، شما نمیتوانید از این کارها انجام دهید، به راه من بازگردید».
پس از آن خبر اتحاد عبدالله بن محمد با حسن بن زید علوی را دادند که برای جمعآوری سپاه برای جنگ از دامغان به گرگان رفتهاست، یعقوب هم سپاه خود را آماده کرد و راهی گرگان شد.
بیرون راندن اعراب از گرگان
بعد از فتح خراسان توسط یعقوب؛ اعراب به این موضوع پی بردند که او یک ایرانی قوی و محکم است که کم کم و آرام آرام درحال حذف قدرت اعراب در ایران زمین است. از همین رو اعراب شروع به آمادهسازی برای نبرد با یعقوب شدند.
یعقوب که پی برد در گرگان اعراب در حال تدارک جنگ هستند؛ به سوی گرگان لشکر کشید. زمانی که یعقوب به گرگان رسید، عبدالله و حسن بن زید به طبرستان گریختند. یعقوب گروهی را برای محافظت از آذوقه و سپاه باقی گذاشت و خود با سرعت در تعقیب آنها به ساری رفت.
با دیدن یعقوب، بی هیچ جنگی، حسن بن زید به سمت کوههای دیلمان و عبدالله به سمت دریا فرار کرد.
مرزبان طبرستان عبدالله را دستگیر کرد و او را به یکی از یاران یعقوب، عزیز بن عبدالله، سپرد و خود بازگشت تا از اقدامات حسن بن زید جلوگیری کند.
عبدالله سگزی را نزد یعقوب بردند و چون مشخص شد که ضد یعقوب سخنان بسیاری گفتهاست، بهدستور یعقوب او را گردن زدند؛ سپس یعقوب با پنداری آسوده به نیشابور بازگشت.
مطلب مشابه: نگاهی بر پادشاهی بزرگ ساسانیان؛ از شروع حکومت تا حمله اعراب و نکات خواندنی از این حکومت
نبرد با اعراب

محمد بن زیدویه و محمد بن واصل دو فرماندهی بودند که قصد داشتند لشکر اعراب را جمع کرده و یعقوب را شکست دهند. محمد بن واصل به دهی در فارس رفت و در آنجا با سپاهیان خود اقامت گزید.
محمد بن واصل هم برای جنگ با یعقوب بهسوی نوبندجان حرکت کرد و فرستادهای بهنام بشیر بن احمد را نزد یعقوب فرستاد.
با رسیدن سفیر، یعقوب از او بهخوبی استقبال کرد. سفیر که از این وضعیت شاد گشته بود، هرآنچه که دیده بود بهاطلاع محمد بن واصل رساند. محمد واصل برای مقابله با یعقوب در ناحیه بیضا به او میرسد و جنگ سختی بین آنها درمیگیرد.
محمد بن واصل که از سپاه 10 هزار نفره یعقوب بیخبر بود، مجبور به عقبنشینی شد. یعقوب او را تعقیب کرده، در نهایت اسیر کرد.
نبرد در حساسترین شرایط
یعقوب پس از ضبط اموال و اسلحههای بسیاری که از قلعه محمد بن واصل به دست آورده بود، همه را نزد ابوالسّاج برد و بهسوی شیراز حرکت کرد.
یعقوب در 274ق سپاهی بهعنوان مقدمه لشکر خود به جندی شاپور فرستاد و خود نیز راهی اهواز شد. در این فاصله گروهی بهقصد نیرنگ به یعقوب نزدیک شدند، جاسوسان یعقوب از نیت آنها آگاه شده، همه را کشتند.
همچنین سفرایی از ترکستان، هند، سند، چین، روم، شام و… با نامهها و هدایا نزد یعقوب آمدند؛ او نیز پس از بازگرداندن تمامی سفرا، بهواسطه دستیافتن بر حکومت نواحی، ملکالدنیا لقب گرفت.
ابواحمد موفق که از اطاعت مردم از یعقوب آگاهی یافت، از ترس جان خود نامهای به او نوشت، از او خواست بزرگمنشی نموده و برای ملاقات با او برود.
معتمد، خلیفه عباسی، که از حرکت یعقوب آگاه شده بود، با سپاهی از بغداد خارج شد. پس از رسیدن دو سپاه به هم در هفتم شوّال 265ق جنگ سختی درگرفت. فردی بهنام ابراهیم بن سیما که شبیه به معتمد بود، در بین سپاهیان میگشت و آنها را به جنگ تشویق میکرد.
جاسوسان یعقوب متوجه شدند و به یعقوب اطلاع دادند؛ لذا یعقوب شخصاً به سپاه بغداد حمله برد و عده بسیاری را کشت.
لشکر معتمد فرار کردند؛ اما چیزی نگذشت که با بازکردن آب دجله بر سپاه یعقوب، علاوه بر کشتهشدن بزرگان لشکر همچون یعقوب بن اسماعیل، یعقوب ناچار به عقبنشینی بهسمت جندی شاپور شد.
بدین ترتیب در نبرد دیرالعاقول یعقوب از خلیفه شکست خورد و همچنین محمد بن طاهر که در اسارت وی بود فرار کرده و به ابواحمد موفق پیوست. یعقوب پس از شکست دیرالعاقول، از جندی شاپور برای جنگ با کفار در مرزهای روم، راهی آن سرزمین شد و به برادر خود عمرو بن لیث در سیستان نامه نوشت که به او بپیوندد؛ اما عمرو زمانی به یعقوب رسید که او بهسختی بیمار شده بود
یعقوب پس از این ماجرا، به رامهرمز رفت و با فرستادگانی از سوی خلیفه معتمد روبهرو شد. خلیفه در همین سال، 262ق، برای جلوگیری از افزایش قدرت یعقوب، حکومت ماوراءالنهر را به نصر بن احمد بن اسد از خاندان سامانی سپرد.
مرگ یعقوب لیث صفاری

یعقوب در مسیر حرکت به جندی شاپور بسیار بیمار شد. یعقوب 10 روز مانده از شوّال سال 265ق بر اثر قولنج در گندیشاپور خوزستان از دنیا رفت.
او هفده سال و نه ماه بر خراسان، کابل، سند، هند، سیستان، فارس و کرمان حکومت کرد و هفت سال در حرمین به نام او خطبه خواندند.
درباره روز مرگ یعقوب بین تاریخنگاران اختلافنظر وجود دارد؛ بهطوری که گردیزی درباره اواخر زندگی او نوشتهاست: «یعقوب به فارس رفت و فارس و اهواز را گرفت و قصد رفتن به بغداد را داشت که معتمد را از خلافت بر کنار کند و موفق را بنشاند، یعقوب به دیرالعاقول در نزدیکی بغداد رسید و موفق دستور داد تا آب دجله را بر او ببندند و لشکر یعقوب هلاک شد و او شکست خورد و بازگشت و هنگامی که به جندی شاپور رسید درگذشت و روز مرگش چهارشنبه چهاردهم شوّال 265 ه.ق بود.»
میراث یعقوب و بازسازی شکوه ایران
بسیاری از صاحب نظران و اندیشمندان امروزی درباره انگیزه جنبش صفاریان توافقنظر ندارند. برخی از آنها معتقدند که یعقوب بهدنبال احیای شکوه گذشته ایرانِ ساسانی بود و هویت ایرانی انگیزه اصلی خیزش او بودهاست.
حتی در منابع تاریخی، شعری به یعقوب منسوب است که او خود را وارث پادشاهان ایران، از نسل جمشید معرفی میکند و به اعراب پیام میدهد که به بیابانهایتان بازگردید.
با این حال، گروهی دیگر از اندیشمندان این دیدگاه را به چالش کشیدهاند. آنها با استناد به اینکه بخش بزرگی از سپاه یعقوب را عربها تشکیل میدادند، معتقدند که هدف یعقوب تنها احیای اسلام واقعی بودهاست که در آن دوران بهطور کلی فراموش شده بود.
در کنار اینها، گروه سومی از اندیشمندان بر این باورند که تنها آدرنالین، وسوسه شهرت و فتوحات بزرگ، محرک یعقوب برای خیزش علیه دولت بغداد بودهاست.
اهمیت به زبان فارسی
یعقوب لیث را نخستین شهریار ایرانیِ احیاگر زبان پارسی، پس از فروپاشی شاهنشاهی ساسانیان میدانند.
وقتی شاعری بنا بر رسم زمان قصیدهای به عربی در مدح او سرود، وی او را ملامت کرد که چرا به زبانی که نمیفهمد برایش شعر سرودهاست: «چیزی که من اندر نیابم چرا باید گفت». با شنیدن این سخن، محمد بن وصیف که اداره امور دیوان یعقوب را بر عهده داشت، قصیدهای به فارسی در مدحش سرود و این قصیده (براساس روایت مؤلف ناشناس تاریخ سیستان که قصیده را نقل نمودهاست) آغاز سرودن شعر درباری به این زبان گردید.
کلام آخر
کاش میشد بیشتر درباره یعقوب لیث صفاری مینوشت… او اسطوره ایران زمین است که ایران و ایرانی باید به وجود او افتخار کند. ما نیز امیدواریم که در سهم خود توانسته باشیم شما را با این اسطوره تاریخی بیشتر آشنا کنیم. در پایان امیدواریم از خواندن این مقاله نهایت لذت را برده باشید.