بریده‌هایی از کتاب مغزی که خود را تغییر می‌دهد اثر دکتر نورمن دویج

بریده‌هایی از کتاب مغزی که خود را تغییر می‌دهد را در روزانه آماده کرده‌ایم. «مغزی که خود را تغییر می‌دهد» اثری از متخصص اعصاب و روان، دکتر نورمن دویج است. این کتاب، داستان واقعی زندگی افرادی است که توانسته‌اند با کمک معجزه‌ی پلاستیسیتی، بیماری‌های فلج‌کننده‌ای مانند «سکته‌های مغزی» را با سیم‌پیچی دوباره‌ی ذهن خود، مداوا کنند.

بریده‌هایی از کتاب مغزی که خود را تغییر می‌دهد اثر دکتر نورمن دویج

جملاتی درخشان از این کتاب

«ما با مغزمان می‌بینیم نه با چشمانمان»

جالب‌توجه‌تر، نقشی است که یادگیری در روند زنده‌نگهداشتن نورون‌های مغز و فعال کردن آن‌ها ایفا می‌کند؛ و این مژده‌ای برای همه‌ی آنانی‌ست -به‌خصوص در ایام سالخوردگی- که می‌خواهند مغزی جوان داشته و خود را در برابر خطر بیماری‌هایی مانند آلزایمر بیمه کنند؛ هرچه بیشتر یاد بگیریم، مغزمان فعال‌تر شده و می‌تواند از پس مسئولیت‌های بیشتری برآید؛ نوعی زاد و ولد نورونی که باعث شگفتی‌های خداگونه‌ای در مغز می‌شود.

«می‌خندم، چون اگر نخندم گریه‌ام می‌گیرد».

بر طبق اصلِ «یا از آنچه که داری استفاده کن یا آن‌را از دست می‌دهی»؛ منابع مغزی به انجام فعالیت‌ها تخصیص پیدا می‌کنند.

طبیعت به ما مغزی اعطاء کرده که با تغییر خود می‌تواند در دنیایی که مدام در حال تغییر است موجودیت خود را حفظ کند.

به جهان نیامده‌ایم تا سالم و کامل بمانیم آمده‌ایم تا مانند درختان خزان کنیم درختانی که از پای می‌افتند و از ریشه‌های سترگشان قد می‌افرازند و زندگی را از سر می‌گیرند. رابرت بلای

زمایش‌های کالبدشکافی که بر روی مغز انسان پس از مرگ انجام شده نشان می‌دهد، آموزش تعداد رشته‌های میان عصبی را افزایش می‌دهد. افزایش تعداد رشته‌ها باعث می‌شود که سلول‌های عصبی از هم فاصله‌ی بیشتری بگیرند و به‌این‌ترتیب افزایشی در حجم و ضخامت مغز به‌وجود آید. به‌این‌ترتیب اینکه می‌گویند می‌توان مغز را با تمرین مانند یک ماهیچه پرورش داد صرفاً یک استعاره نیست

مغز با هر فعالیتی که انجام می‌دهد ساختار خود را دچار تغییر می‌کند، به‌این‌ترتیب مدارهای خود را تکمیل کرده و برای کاری که باید انجام دهد وضعیت بهتری پیدا می‌کند

مطلب مشابه: بریده‌هایی از کتاب یگانگی با تمامیت هستی اثر اکهارت تله (درباره معنویت و خودشناسی)

جملاتی درخشان از این کتاب

این کتاب، داستان واقعی زندگی افرادی است که توانسته‌اند با کمک معجزه‌ی پلاستیسیتی، بیماری‌های فلج‌کننده‌ای مانند «سکته‌های مغزی» را با سیم‌پیچی دوباره‌ی ذهن خود، مداوا کنند. خاصیت پلاستیک مغز، پیام‌آور انقلابی عظیم در حوزه‌ی علم پزشکی و حتی روانشناسی ذهنی است؛ اینکه وقتی قسمتی از مغز می‌میرد و باعث ایجاد اختلال‌های گونان در بدن می‌شود، قابلیت این‌را دارد که با تمرین‌های پیاپی، به‌کمک سلول‌ها و نورون‌های همسایه، خود را بازسازی نموده؛ و یا نورون‌های همسایه، قسمتی از مسئولیت‌های همسایه‌های درگذشته را پذیرفته و کمک کنند تا اعضای مختل‌شده، کارایی خود را به‌دست آورند.

هنگامی‌که ما سعی در ترک عادت بدی داریم، فکر می‌کنیم راه‌حل این است که به‌جای آن چیز جدیدی را در این محفظه بگذاریم؛ اما موضوع این است وقتی ما عادت بدی را کسب می‌کنیم این عادت بد بر نقشه‌ی مغزی ما تسلط پیدا می‌کند و با تکرار آن کنترل بیشتری بر نقشه‌ی مغزی ما پیدا می‌کند و نمی‌گذارد آن فضای مغزی برای یک عادت «خوب» مورد استفاده قرار گیرد. همین دلیلی است بر این‌که چرا «فراموشی» غالباً بسیار سخت‌تر از یادگیری است و این‌که چرا آموزش در اوایل کودکی به این اندازه اهمیت دارد؛ بهتر است عادات خوب را در اوایل کودکی کسب کنیم، قبل از آن‌که «عادات بد» دارای ماهیت رقابتی شوند.

تمرینات مغزی می‌تواند مانند دارو بر بیماری‌های صعب‌العلاج مانند شیزوفرنی تأثیر داشته باشد، اینکه انعطاف‌پذیری مغز از گهواره تا گور وجود دارد و این‌که پیشرفت‌های اساسی در عملکرد شناختی مغز -مانند چگونگی یادگیری، تفکر، ادراک و به‌یاد آوردن– حتی در سنین کهن‌سالی امکان‌پذیر است. اختراعات ثبت‌شده‌ی اخیر مرتزنیچ بر اساس تکنیک‌هایی است که به سالمندان کمک می‌کند تا بدون تلاش در جهت حفظ کردن مطالب، مهارت‌های یادگیری زبان را کسب کنند. او معتقد است تمرین در جهت کسب یک مهارت جدید تحت شرایط درست می‌تواند باعث تغییر ارتباط بین صدها میلیون‌ها و شاید میلیاردها سلول عصبی در نقشه‌های مغزی ما شود.

برای این‌که ذهن خود را پویا نگاه دارید لازم است با تمرکز شدید چیزهای واقعاً جدید بیاموزید. این چیزی است که به شما اجازه می‌دهد محفوظات جدید را در ذهن خود بارگیری کنید و دارای سیستمی باشید که می‌تواند به اطلاعات قدیمی‌تر به‌آسانی دسترسی داشته و آن‌ها را حفظ کند.

تحقیق انجام شده بر روی نوعی موش به نام موش مرغزار، که جانداری تک جفت است، نشان داده که اکسی‌توسینی که به‌طورمعمول در هنگام جفت‌گیری در مغزشان آزاد می‌شود، باعث می‌شود که در تمام طول عمر جفت یکدیگر باقی بمانند. اگر به مغز یک موش مرغزار اکسی‌توسین تزریق شود برای تمام عمر فقط با موش نری که در کنارش قرار دارد جفت‌گیری می‌کند و اگر به یک موش نر، وسوپرسین تزریق شود با موش ماده‌ای که در کنارش است رابطه جنسی برقرار می‌کند. ظاهراً اکسی‌توسین عامل دل‌بستگی فرزندان به والدین نیز هست، و نورون‌هایی که آزادسازی آن‌را بر عهده دارند برای خود دوره‌ای بحرانی دارند.

آلوارو پاسکوال- لئونه رئیس این مرکز است. تحقیقات او نشان داده که ما قادریم با استفاده از صرفاً قوه‌ی خیال خود، آناتومی مغزمان را تغییر دهیم

کاملاً آشکار است که ما با یادگیری میزان دانسته‌های خود را افزایش می‌دهیم، اما مرتزنیچ مدعی است که ما قادریم خود ساختار مغز را نیز تغییر داده و ظرفیت آن برای یادگیری را افزایش دهیم. برخلاف کامپیوتر، مغز انسان می‌تواند به‌طور مداوم خود را با شرایط جدید تطبیق دهد.

مرتزنیچ در اشاره به لایه‌ی نازک بیرونی مغز می‌گوید: «در حقیقت کورتکس مغزی به‌صورت آگاهانه اقدام به تصحیح ظرفیت‌های پردازشی خود می‌کند تا خود را با هر وظیفه‌ای که باید آن‌را انجام دهد، متناسب نماید». کورتکس مغز صرفاً یاد نمی‌گیرد بلکه همیشه «یاد می‌گیرد که چگونه یاد بگیرد». مغزی که مرتزنیچ تعریف می‌کند، ابزاری غیرزنده نیست که ما صرفاً پُرش کنیم، بیشتر شبیه به موجود زنده‌ای است که دارای میل و رغبت ذاتی است، بخشی که می‌تواند با تغذیه و تمرینات درست خود را تغییر و رشد دهد. قبل از مطرح‌شدن ایده‌ی مرتزنیچ، دانشمندان فکر می‌کردند مغز یک ماشین پیچیده است با محدودیت‌هایی غیرقابل تغییر در حافظه، سرعت پردازش و هوش

ایده‌ی طرفداران موضعی بودن مغز که می‌گویند «یک وظیفه، یک موضع»، نمی‌تواند درست باشد؛ زیرا منطقه‌ی مخصوص عملکرد بینایی در مغز گربه حداقل برای دو وظیفه‌ی دیگر هم پردازش سیگنال‌ها را انجام می‌داد، صدا و لمس. او کم‌کم قانع می‌شد که بخش اعظمی از مغز «چند حسی» است -به معنای این‌که مناطق حسی مغز این توانایی را دارند که سیگنال‌های مربوط به بیش از یک حس را پردازش کنند.

هرچه بیشتر یاد بگیریم، مغزمان فعال‌تر شده و می‌تواند از پس مسئولیت‌های بیشتری برآید؛ نوعی زاد و ولد نورونی که باعث شگفتی‌های خداگونه‌ای در مغز می‌شود.

مطلب مشابه: بریده‌هایی از کتاب قدرت سکوت اثر سوزان کین (بررسی قدرت درونگرایان)

جملاتی درخشان از این کتاب

اعتیاد به پورنو در اینترنت یک بزرگ‌نمایی نیست. اعتیاد فقط در مواد مخدر و الکل خلاصه نمی‌شود. امکان اعتیاد شدید به قمار و حتی دویدن نیز وجود دارد. اعتیاد به معنای این است که شما کنترل خود بر فعالیت موردنظرتان را از دست بدهید و علیرغم عواقب منفی آن مصرانه به دنبال آن باشید. بعد از مدتی هم به‌علت مقاومت ایجاد شده در بدنتان، برای ارضای خود به سطح بالاتری از محرک نیاز پیدا کنید و اگر نتوانید به وصال آن برسید به خماری دچار شوید.

انواع موزیک‌ویدیوها، صحنه‌های اَکشن و آگهی‌های بازرگانی واکنش سوگیری را در ما هر ثانیه یک‌بار به جریان می‌اندازند که تماشای این صحنه‌ها بدون هیچ وقفه‌ای ما را در درگیر واکنش‌های سوگیری مداوم می‌کند. با این اوصاف تعجبی ندارد اگر افراد پس از تماشای تلویزیون احساس خستگی کنند. بااین‌وجود تماشای تلویزیون در ما ذائقه‌ای به‌وجود می‌آورد که تغییرات آهسته‌تر را برایمان خسته‌کننده می‌کند. آن‌وقت هزینه‌ای که برای آن می‌پردازیم این می‌شود که فعالیت‌هایی مانند مطالعه، مباحثه درباره‌ی موضوعات پیچیده و گوش دادن به سخنرانی‌ها برایمان دشوارتر می‌شود.

ما اغلب «توانایی انجام چند کار باهم» را تحسین می‌کنیم. هنگامی‌که شما یاد می‌گیرید توجه خود را معطوف به چند چیز کنید، توجه شما چندپاره شده، باعث ماندگاری تغییر در نقشه‌های مغزی شما نمی‌شود.

انقلاب نوروپلاستیسیتی معانی ضمنی هم در خود دارد؛ ازجمله ادراک ما از چگونگی تغییر مغز توسط عواملی مانند عشق، جنسیت، اندوه، روابط، یادگیری، اعتیاد، فرهنگ، تکنولوژی و درمان‌های روانی است. علوم انسانی، اجتماعی و فیزیکی روش‌هایی برای فرهیخته کردن انسان‌ها هستند؛ اما هنگامی‌که در ارتباط با طبیعت انسان واقع شوند، به همان اندازه بر آن تأثیر می‌گذارند. تمامی این رشته‌ها باید به این حقیقت برسند که مغز خود را تغییر می‌دهد و به این درک که ساختار مغز هر فرد با دیگری فرق می‌کند و این‌که مغز ما در طی مسیر زندگی شخصی هر فرد تغییر می‌یابد.

هنگامی‌که ما متولد می‌شویم نقشه‌های مغزی ما به‌صورت طرحی خام و «چرک‌نویسی ناخوانا» هستند. آن‌ها تفکیک‌نشده و بدون هیچ‌گونه جزییات می‌باشند. در «دوره‌ی حساس»، هنگامی‌که ساختار نقشه‌های مغزی ما با اولین تجارب این دنیایی‌مان شکل می‌گیرد، آن چرک‌نویس ناخوانا به‌طور طبیعی به‌جزییات آمیخته و تفکیک می‌شود.

سیستم مغزی هر فرد تشکیل شده از مسیرهای عصبی پرتعداد و یا عصب‌هایی که به یکدیگر مربوط شده و باهم کار می‌کنند. اگر مسیرهای اصلی و خاص به‌علتی مسدود شوند آنگاه، مغز از مسیرهای قدیمی‌تر استفاده می‌کند تا به حدود آن‌ها دسترسی پیدا کند.

فروید برای مارتا می‌نویسد که کوکائین شرم و افسردگی را در وجود او کاهش داده و به او احساسی از سرخوشی، افزایش انرژی، عزت نفس و اشتیاق داده و تمایلات جنسی را در او افزایش داده است. او شرح می‌دهد که حالتی شبیه به کسی دارد که دچار «سرمستی عاشقانه» شده است. هنگامی‌که عشاق دچار نشئگی اولیه‌ی ارتباط هستند، تمام شب را حرف می‌زنند و دارای اشتیاق، انرژی، عزت نفس و تمایلات جنسی افزایش یافته‌ای هستند؛ اما ازآنجاکه فکر می‌کنند همه‌چیز خوب و سر جای خودش است ممکن است دچار قضاوت‌هایی شوند که نادرست هستند؛ همه‌ی این حالات درست مانند حالاتی است که در اثر استعمال ماده‌ی مخدری چون کوکائین، که محرک دوپامین است، به‌وجود می‌آید.

اینترنت خیال‌پردازی‌های جنسی جدید خلق می‌کند؛ تخیلاتی که در ضمیر خودآگاه جستجوگر اینترنتی وجود نداشته است. اینترنت با گذاشتن این اجزاء در کنار هم شبکه‌ی جدیدی در مغز فرد جستجوگر به‌وجود می‌آورد. فروید کشف کرد این خیال‌پردازی‌ها بر مغز افراد تأثیر می‌گذارد؛ زیرا اجزایی از هویت شخصی هر فرد را در خود دارد.

مطلب مشابه: بریده‌هایی از کتاب ذهن فریبکار شما اثر استیون نوولا (اثر جذاب روانشناسی)

مطالب مشابه را ببینید!

بریده‌هایی از کتاب تربیت بدون فریاد اثر هال ادوارد رانکل (درباره تربیت فرزند) بریده‌هایی از کتاب یگانگی با تمامیت هستی اثر اکهارت تله (درباره معنویت و خودشناسی) بریده‌هایی از کتاب در جستجوی زمان از دست رفته اثر مارسل پروست بریده‌هایی از کتاب حرمسرای قذافی ترجمه بیژن اشتری (درباره جنایات دیکتاتور لیبی) بریده‌هایی از کتاب قدرت سکوت اثر سوزان کین (بررسی قدرت درونگرایان) بریده‌هایی از کتاب از عشق گفتن اثر ناتاشا لان (درباره عشق) بریده‌هایی از کتاب ذهن فریبکار شما اثر استیون نوولا (اثر جذاب روانشناسی) بریده‌هایی از کتاب تو خود کوهی اثر برایانا ویست (برای تسلط بر وجود خود) بریده‌هایی از کتاب چیرگی اثر رابرت گرین (درباره توسعه فردی و موفقیت) بریده‌هایی از کتاب سووشون اثر سیمین دانشور (اولین رمان خواندنی این نویسنده)