جملاتی از کتاب اثر مرکب دارن هاردی؛ جملات برای موفقیت و رشد شخصیتی
اثر مرکب کتابی در حوزه موفقیت و رشد شخصیتی است که ما امروز در روزانه قصد داریم تا جملاتی از این کتاب را برای شما عزیزان بنویسیم پس در ادامه متن همراه ما باشید.
فهرست موضوعات این مطلب
این کتاب درباره چیست؟

کتاب اثر مرکب نوشتهی دارن هاردی که برای اولین بار در سال ۲۰۱۰ منتشر شد، کتاب مفیدی در حوزهی خودیاری و موفقیت است که به بررسی اثر گامها و انتخابهای کوچک به ظاهر کماهمیت در زندگیمان میپردازد.
دارن هاردی در این کتاب گامهایی برای اصلاح سیستم عاملی که زندگی ما را اداره میکند و آن را اثر مرکب میخواند پیشنهاد میکند.
هاردی تمامی نکات کتاب را از تجربیات خود بهعنوان مشاور حوزهی موفقیت استخراج کرده است.
کتابهای مجلهی نیویورک تایمز و مجلهی وال استریت ژورنال بوده است به بیان اصول اساسی قرار گرفتن در مسیر موفقیت میپردازد.
از جملهی این اصول، مدیریت عادتها و ایجاد عادتهای کوچک خوب و از بین بردن خردهعادتهای نامناسب است.
در این کتاب دارن هاردی ابتدا به بیان میزان اهمیت اثر مرکب در عمل میپردازد و با مثالهایی این اثرگذاری را به مخاطب نشان میدهد.
سپس در فصلهای بعدی کتاب به بررسی اثرگذاری انتخابها و عادتهای افراد پرداخته است. سپس به جهتدهی مخاطب برای قرار گرفتن در مسیر هدف خود، مدیریت کردن عوامل تاثیرگذار بیرونی و شتاب گرفتن در مسیر رسیدن به هدف میپردازد.
در پایان این کتاب، نویسنده از مخاطب خود میخواهد تا این کتاب را نه بهعنوان کتابی که یک بار آن را مطالعه کردهاند و تمام شده است، بلکه بهعنوان یک راهنمای عملی که هر زمان نیاز بود میتوانند به آن مراجعه کنند در نظر بگیرد.
جملاتی از این کتاب
تصمیمات کوچک روزمرهتان، یا شما را به زندگی دلخواهتان میرسانند یا به یک فاجعه ختم میشوند. درواقع، این تصمیمات خیلی کوچک هستند که زندگی ما را شکل میدهند. اگر فقط دو میلی متر ازمسیرتان منحرف شوید، خط سیر زندگیتان تغییر میکند.
انسان برده عادتهایش است.
پس انکار عادت در انسان جسارتا کوته فکری است.
فکر کنم جیم ران گفته ما عادتهایمان را میسازیم و عادتهایمان زندگیمان را شکل میدهند.
شاید مکانسیم عادت و تاثیرات ان بر زندگی و نحوه شناخت عادات بد از خوب و شیوه تغییر عادت در این مجال نگنجد اما بصورت مختصر میتوان گفت عادات در زندگی انسان بسیار مفید هستند و از قدرت بالایی برخوردارند و همین قدرت عادات اگر در جهت عکس بکار گرفته شود اثرات مخرب و زیانباری دارند. و البته گفته شما هم درسته که تاکید میکند هر انسان باید عادات خود را بشناسد و انچه را که برای وی مفید است حفظ کند و ان عادات مخرب را تغییر دهد
نگاهی به روابطتان بیندازید و مطمئن شوید سه ساعت از وقتتان را برای یک فرد سه دقیقه ای صرف نمیکنید …!

دارن هاردی درکتاب اثر مرکب، ماجرای واقعی سه دوست کاملاً مشابه یکدیگر (مالی، تاهل، جسمی و وزن) را این گونه روایت می کند:
دوست الف: او به زندگی عادی خود ادامه می دهد و هیچ تغییری ایجاد نمی کند.
دوست ب: تغییرات کوچکی را شروع می کند:
– هر شب فقط 10 صفحه کتاب می خواند.
– هر روز در مسیر رفتن به محل کارش، یک فایل 30 دقیقه ای آموزشی یا انگیزشی گوش می کند.
-روزانه فقط 125 کالری از برنامه غذایی اش حذف می کند (مثلاً به جای یک بطری آب گازدار، یک لیوان لیموناد می خورد/ یا اگر به فرهنگ غذایی ایرانی اشاره کنیم می شود حدود نصف کفگیر برنج).
– روزانه فقط حدود یک کیلومتر پیاده روی می کند.
(توجه کنید که این ها کارهای بسیار ساده و پیش پا افتاده ای هستند. او نه در کلاس های سنگین دانشگاهی ثبت نام کرده، نه یک رژیم غذایی آزاردهنده بر خود تحمیل کرده و نه هر روز به باشگاه می رود تا ورزش کند.)
دوست ج: او نیز تغییرات کوچکی را در زندگی اش آغاز کرده است:
– تلویزیون بزرگ تری خریده است و وقت بیشتری را برای تماشای آن می گذراند.
– از شبکه آشپزی، پختن غذاهای خوشمزه ای را یاد گرفته است.
– یک میز نوشیدنی های الکلی در اتاق پذیرایی اش گذاشته
تقریباً 2 و نیم سال بعد: تفاوت های بین این سه دوست آشکار و قابل اندازه گیری شد:
دوست الف: در جا زده است، فقط شکایتش از زندگی بیشتر شد
دوست ب:
– از نظر جسمی خوش اندام و آراسته شده
( او با کم کردن تنها 125 کالری، 15 کیلوگرم وزن کم کرده است، بی آن که حتی یک بار گرسنگی بکشد.)
– او تقریباً هزار ساعت از وقتش را صرف آموزش کرده و دانشی که به دست آورده باعث ترفیع کاری اش شده و درآمدش را بالاتر برده است.
– به واسطه سلامت جسمی، وضعیت کاری و روحیه ناشی از این دو، روابطش با همسرش نیز صمیمی تر شده است.
دوست ج:
– او عاشق برنامه آشپزی و پختن غذاها و شیرینی هایی که یاد می گرفته شده است.
خانواده و دوستانش هم دستپخت او را تعریف می کنند و او، مدام پرخوری می کند.
این بدخوری، او را بدخواب می کند و صبح ها با کسالت بیدار می شود و از این رو، کمی بدخلق شده است.
بهره وری کاری و رضایت رییس اش از او کاهش یافت
در انتهای روز با نارضایتی و انرژی تحلیل رفته به خانه بر می گردد.
کمبود انرژی باعث می شود کمتر با همسرش به پیاده روی برود و وقت کمتری را با او بگذراند بنابراین، بدنش اندروفین کمتری ترشح می کند و استرس اش بیشتر می شود.
همین استرس او را به پرخوری بیشتری وا می دارد و این چرخه تکرار می شود.
وزن او اکنون حدود 30 کیلوگرم بیشتر از دوستش “ب” است.
می بینید که “ب” و “ج” انتخاب های کوچکی کردند، ولی همین انتخاب های کوچک با مرکب شدن در عامل زمان، تغییرات وسیعی به وجود آوردند.
هر برنامه ای دارید، لطفا برای رسیدن به آن، یک حرکت کوچک ولی قابل اندازه گیری تعریف کنید و مستمراً انجامش دهید، مثلاً :
– حفظ کردن تنها سه لغت انگلیسی در روز
– هر بار که بشقاب غذا را جلوی تان می گذارند، قبل از شروع به غذا خوردن، 5 قاشق را جدا کنید و کنار بگذارید.
– هر روز 1000 قدم پیاده روی کنید.
بعد از مدتی خواهید دید که تحولات مثبت بزرگی در زندگی تان رخ داده است.
نکته مهم 1:
اثر مرکب، فوراً خود را نشان نمی دهد و تا مدتی هیچ اثری نخواهید دید.
اثر مرکب مانند درخت بامبو است. از زمانی که بذر بامبو کاشته می شود تا 5 سال هیچ گیاهی از زیر خاک بیرون نمی آید ولی بعد از 5 سال که اولین جوانه ظاهر شد، تنها 6 هفته طول می کشد تا بامبو 30 متر رشد کند.
واقعیت این است که بامبو در 6 هفته این قدر رشد نکرده، بلکه در 5 سال و 6 هفته این اتفاق رخ داده است. بنابراین، باید هر کار کوچک و مثبتی که شروع کرده اید را مستمراً ادامه دهید و ناامید نشوید تا زمانی که ناگهان خود را در اوج خواهید دید.
به قول دارن هاردی، موفقیت تخم مرغی نیست که به فوریت در مایکروویو پخته شود.
نکته مهم 2:
برای شروع یک تا حداکثر 5 کار کوچک را در دستور کارتان قرار دهید به گونه ای که فشار زیادی بر خود وارد نکنید.
مطلب مشابه: جملاتی از کتاب آیین زندگی اثر دیل کارنگی؛ متن های تاثیرگذار زیبا درباره زندگی
بریده های کتاب اثر مرکب دارن هاردی
همان کاری که انجام دادنش ساده است، انجام ندادنش هم ساده است؛ سِحری در پیچیدگی کارها نیست، این سحر در پیوسته انجام دادن کارهای ساده است. بزرگترین تفاوت بین افراد موفق و ناموفق این است که افراد موفق آنچه را افراد ناموفق دوست ندارند انجام میدهند.
هنگامی که اهداف خود را تعریف میکنید چیزی جدید را برای جستجو و توجه به مغز میدهید این موضوع شبیه این است که به مغز چشمهای جدیدی میدهید تا از طریق آنها همهی مردم، رخدادها، مکالمهها، منابع، ایدهها و خلاقیتی که شما را احاطه کرده ببینید و با این دید جدید برنامهای که در ذهن هست شروع میکند به تطبیق دادن محیط خارج با آن چیزی که از درون خیلی خواهان آن هستید.

ارسطو نوشته است: « ما همانی هستیم که مکرر انجام میدهیم»
داستان جالبی وجود دارد دربارهٔ مردی که به سرعت و چهار نعل با اسبش می تاخت. این طور به نظر می رسید که جای بسیار مهمی می رفت.
مردی که کنار جاده ایستاده بود، فریاد زد: « کجا می روی؟ » مرد اسب سوار جواب داد: « نمی دانم، از اسب بپرس!
ثانيه به ثانيه عمر را با لذت سپری کن، در هر کار و هر حال. زندگی، فقط در رسيدن به هدف خلاصه نشده. ما به اشتباه اينگونه ميانديشیم.
مادامی که زنده هستيم و زندگی ميکنیم، هيچ فعاليتی تمام شدنی نيست، بلکه آغاز فعاليتی ديگر است. پس چه بهتر که در حين انجام دادن هر کاری، لذت بردن را فراموش نکنيم. لذت، باعث قدرتمند شدن ميشود و به طرز باور نکردنی، باعث بالا رفتن اعتماد به نفس ميشود.
لذت بردن، هدف زندگی است. تا ميتوانی، همه کارها را با لذت همراه کن. حتی نفس کشيدن، که کمترين فعاليت توست!
مطلب مشابه: کتاب قورباغه ات را قورت بده برایان تریسی با زیباترین جملات درباره انگیزه و زندگی

همه ما یکسان به دنیا آمدهایم: برهنه، هراسان و بیسواد.
بعد از این ورود بزرگ، زندگی مجموعهای از انتخابهایی خواهد بود که خودمان داریم.
انتخابهای ما میتوانند بهترین دوست یا بدترین دشمنمان باشند.
میتوانند ما را به اهدافمان برسانند یا به سیارهای دورافتاده بفرستند تا دور خودمان بچرخیم.
مطلب مشابه: جملات کتاب هنر ظریف بی خیالی؛ جملات برگزیده آموزنده این کتاب
این اعجابآور است که زندگی چگونه پیرامون معیارهایی که برای خود در نظر میگیرید، جمع و جور میشود. بعضیها فکر میکنند قربانی رفتار بقیه هستند؛ ولی در واقع این ما هستیم که نوع رفتار کردن دیگران را با خود کنترل میکنیم، اگر فضای احساسی، ذهنی و جنسی خود را محافظت کنید، میتوانید در عوض زندگیِ در آشوب و استرس و اضطرابی که دنیا به سوی شما پرتاب میکند در آرامش و آسودگی زندگی کنید.
هیچ کس قصد چاق شدن،
ورشکسته شدن
و یا طلاق گرفتن را ندارد.
ولی معمولاً این ها عواقب
و نتایج انتخابهای بد
و کوچک ما هستند…

خود را سرسختترین رقیب خود
به شمار آوردن،
یکی از بهترین راههای
چندبرابر کردن نتایج است؛
وقتی به هدف رسیدید،
کمی بیشتر جلو بروید…
به خودتان اجازه دهید که بروید و آن کار را اشتباه انجام دهید. انتظار نداشته باشید که همیشه آن را درست انجام دهید. این انتظار، از انجام هر کاری جلوگیری می کند
یک روال روزانه که بر اساس عادات و انضباطی خوب بنا شده است، موفق ترین ها را در میان ما از بقیه متمایز می کند
مطلب مشابه: جملات کتاب صد سال تنهایی؛ متن های زیبا از این رمان گابریل گارسیا مارکز
هر روز از خودت سوال کن: اگر قرار باشد امروز فقط 3 کار را انجام دهم، چه اقداماتی بیشترین نتایج را در نزدیک تر کردن من به اهداف بزرگم به همراه خواهد داشت؟
هنگامی که اهداف خود را مشخص می کنید، به مغز خود چیز جدیدی می دهید تا به دنبال آن باشد و روی آن تمرکز کند. گویی دید تازه ای به ذهن خود می دهید که از طریق آن می توانید همه افراد، شرایط، گفتگوها، منابع، ایده ها و خلاقیت های اطراف خود را ببینید
جملات انگیزه دهنده رشد شخصی
شما فقط می توانید دو چیز را در زندگی کنترل کنید: نگرش تان و اعمال تان
هر اقدامی را که مربوط به حوزه ای از زندگی تان هست که می خواهید بهبود ببخشید، انجام دهید. همه افراد برنده، افرادی هستند که پیگیرند
شما به تنهایی مسئول کارهایی که انجام می دهید، کارهایی که نمی دهید و نحوه پاسخگویی تان به کارهایی که در خصوص تان انجام می شود هستید
مطلب مشابه: جملات کتاب کیمیاگر؛ سخنان انگیزشی برای خودیاری از پائولو کوئیلو

شما فقط باید یک سری گام های کوچک را به طور مداوم و در طول زمان بردارید تا به طور اساسی زندگی خود را بهبود بخشید
شما انتخاب های خود را انجام می دهید و سپس انتخاب هایتان شما را می سازند
معیار نهایی سنجش یک انسان، مواقعی که در آسایش و راحتی قرار دارد نیست؛ بلکه در مواقع چالش و سختی است
انتخاب های کوچک و هوشمند + ثبات + زمان = تفاوت بنیادین!
در زندگی آنچه را که می پذیرید و انتظار دارید لایق آن هستید به دست خواهید آورد
به دنبال افراد مثبتی باشید که به موفقیتی دست یافته اند که می خواهید در زندگی خود ایجاد کنید. این ضرب المثل را به خاطر بسپارید: “هرگز از کسی که دوست ندارید جای او باشید، مشاوره نخواهید.”
مطلب مشابه: جملات کتاب ایکیگای با متن انگیزشی و روانشناختی زیبا
کسب موفقیت سخت است. این فرآیند پر زحمت، خسته کننده، گاهی اوقات حتی کسل کننده است. تبدیل شدن به یک فرد ثروتمند، تاثیرگذار و در سطح جهانی در زمینه کاری تان کند و دشوار است
وقتی دلیل به اندازه کافی بزرگ باشد، شما مایل خواهید بود که تقریبا هر روشی را امتحان کنید
بزرگترین تفاوت بین افراد موفق و افراد ناموفق این است که افراد موفق حاضرند کاری را انجام دهند که افراد ناموفق حاضر به انجامش نیستند
ثبات قدم کلید دستیابی و حفظ شتاب است

زندگی، درست از بیرون لبه منطقه راحتی تان آغاز خواهد شد
قدم به قدم، روز به روز، انتخاب های شما به اعمال شما شکل می دهند تا زمانی که به عادت تبدیل شوند، جایی که تمرین آن ها را دائمی کند
شما هرگز نمی توانید زندگی خود را تغییر دهید مگر اینکه کاری را که روزانه انجام می دهید تغییر دهید. راز موفقیت شما در برنامه روزانه شماست
اراده را فراموش کنید. زمان چرایی قدرت است. انتخاب های شما تنها زمانی معنادار می شوند که آن ها را به خواسته ها و رویاهای خود متصل کنید. عاقلانه ترین و انگیزاننده ترین انتخاب ها، آن هایی هستند که با آن چیزی که به عنوان هدف، خود اصلی و بالاترین ارزش های خود شناسایی می کنید، همسو باشند. شما باید چیزی را بخواهید، و بدانید که چرا آن را می خواهید، وگرنه به راحتی تسلیم خواهید شد
مطلب مشابه: جملات مدیریتی از کتاب های مدیریتی معروف برای مدیران موفق
این چیزهای بزرگ نیستند که در پایان به حساب می آیند. بلکه صدها، هزاران یا میلیونها چیز کوچک است که یک چیز معمولی را از یک چیز خارق العاده جدا متمایز می کند

اولین قدم برای تغییر، آگاهی است. اگر می خواهید از جایی که هستید به جایی که می خواهید برسید، باید با آگاهی از انتخابهایی که شما را از مقصد مورد نظرتان دور می کنند، شروع کنید
همه ما می توانیم انتخاب های قدرتمندی داشته باشیم. همه ما میتوانیم با سرزنش نکردن شانس، سرنوشت یا مقصر دانستن شخص دیگری به خاطر نتایج مان، کنترل خود را به دست بگیریم. این در توانایی ما است که همه چیز را تغییر دهیم. به جای اینکه اجازه دهیم تجربیات مضر گذشته انرژی ما را کاهش دهند و موفقیت ما را خراب کنند، می توانیم از آن ها برای ایجاد تغییرات مثبت و سازنده استفاده کنیم
رویای قلبی شما ممکن است بزرگتر از محیطی باشد که در آن هستید. گاهی اوقات باید از آن محیط بیرون رفت تا آن آرزو را برآورده کرد. مثل کاشتن نهال بلوط در گلدان می ماند. به محض اینکه ریشه بدواند، رشد آن محدود می شود. برای تبدیل شدن به یک بلوط توانا به فضای بزرگی نیاز است. شما هم همینطور هستید
هیچ ایرادی در چیزهای معمولی نیست؛ اما من ترجیح می دهم چیزهای خارق العاده را هدف بگیرم!
اگر پیشرفتی را که دوست دارید، ندارید ولی قادر به انجام آن هستید، صرفا به این دلیل است که اهداف شما به وضوح تعریف نشده اند
مطلب مشابه: جملات قشنگ از کتاب های مشهور با متن های ماندگار ادبی و عاشقانه

باختن یک عادت است. برنده شدن هم همینطور. اکنون بیایید روی ایجاد دائمی عادات برنده بودن در زندگی تان کار کنیم
اثر مرکب اصل درو کردن پاداش های بزرگ از یک سری انتخاب های کوچک و هوشمند است
از آنجایی که نتایج شما همگی نتیجه انتخاب های لحظه به لحظه شما هستند، شما قدرت باورنکردنی برای تغییر زندگی خود از طریق تغییر آن انتخاب ها دارید. قدم به قدم، روز به روز، انتخاب های شما به اعمال شما شکل می دهند تا زمانی که به عادت تبدیل شوند، جایی که تمرین آننها را دائمی می کند
می توان گفت تقریبا هر دستاورد بزرگی اینطور شروع شده است که
بالاخره یک نفر به ستوه آمده و گفته دیگر کافی ست
و سپس به مبارزه برخاسته است
آیا شنیده اید که می گویند: آن که آهسته و پیوسته برود، برنده می شود؟
آیا داستان لاک پشت و خرگوش را شنیده اید؟
دوستان عزیز، من مثل آن لاک پشت هستم.
اگر به من وقت کافی دهید، هر کسی را، در هر زمانی،و در هر رقابتی شکست می دهم. چرا؟
نه به این خاطر که بهترین یا باهوش ترین یا سریع ترین شخص هستم،
بلکه به این خاطر پیروز خواهم شدکه عادت های مثبتی را در خودم پرورش داده ام
و در به کاربستن آن عادت ها هم، ثبات و پایداری دارم.
در کل جهان کسی نیست که بیش تر از من به ثبات و پایداری اعتقاد داشته باشد.
من یک دلیل زنده برای اثبات این موضوع هستم که ثبات و پایداری، کلید نهایی موفقیت است.
باید بدانیم آرزوها، دلبستگی، علایق و حتی ظاهر ما مهم نیست،
مهم این است که در طول ۲۴ ساعت و در طول ۷ روز هفته
به چه سبکی زندگی می کنیم تا بفهمیم عادات خوب و بد ما چگونه است.
ما همه اعتیاد به عادات مان داریم و این عادات خوب و بد تمام زندگی ما را فرا گرفته اند.
در جامعه فریب مان داده اند. ما با بازاریابی های تجاری هیپنوتیزم شده ایم.
شما را با مشکلاتی که ندارید متقاعد می کنند
و بعد برای پیشگیری و علاج آن راه حل هایی فوری به شما می فروشند
اما جای تسلیم شدن و رها کردن تلاش،
وقتی به نقاط محدودیت ذهنی و احساسی می رسیدم،
می دانستم رقبایم هم با مسائل مشابهی روبرو هستند.
می دانستم این لحظه ای ست که
اگر به تلاش کردن ادامه دهم، از آنها جلو خواهم افتاد.
اینها لحظه های تعیین کننده ی موفقیت و پیشرفت من بودند.
این تلاش های اضافی بعد از انجام بهترین تلاش های مان است که پیروزی ها را خلق می کند.
بر اساس آن که آدم ها چگونه خودشان را نشان می دهند،
تصمیم بگیرید چقدر می توانید از آنها تاثیر بپذیرید.
می دانم کار خیلی سختی است. من در چند مورد مجبور شده ام
این کار را انجام دهم، حتی با اعضای خانواده ام.
به هر حال، من اجازه نمی دهم کارها یا نگرش های شخص دیگری،
اثر تضعیف کننده ای روی من داشته باشد.

وقتی تصمیم سختی می گیرید که بین خودتان و آدم هایی که
شما را از پیشرفت باز می دارند، حد و مرزهایی بگذارید،
متوجه می شوید که با شما به مبارزه برمی خیزند، به ویژه آنهایی که به شما نزدیک ترند.
وقتی شرایط عالی باشد، همه چیز آسان است،
هیچ حواس پرتی و مزاحمتی وجود ندارد
و هیچ چیزی شما را سست نمی کند؛
در ضمن، این زمانی ست که اغلب آدم ها هم کارشان را خوب انجام می دهند.
وقتی شرایط سخت است،
مشکلات پیش می آیند، فریب و وسوسه بزرگ است
و این همان وقتی ست که شما باید شایستگی تان را برای پیشرفت اثبات کنید.
موضوع هیجان انگیز این است که مهم نیست کجای زندگی تان هستید
شاید در خانه سرگرم تربیت فرزندان کوچک یا مراقبت از والدین پیرتان باشید،
یا زمانی طولانی را با آدم هایی کار می کنید که علایق مشترک کمی با آنها دارید
یا خارج از شهر و خیلی دورتر از نزدیک ترین ساختمان اداری زندگی می کنید
در هر صورت می توانید مربی دلخواه تان را داشته باشید.
اگر آن مربی بهترین اندیشه ها، داستان ها و ایده هایش را
در کتاب، سی دی و دی وی دی جمع آوری کرده باشد
منابع بی نهایتی برای استخراج در دسترس شماست. از آنها بهره برداری و استفاده کنید.
خیلی مهم است که درسهای زندگی را سریع یاد بگیریم،
چون در غیر این صورت محکومیم به تکرار کردنشان.
در واقع هر چقدر که ضربه وارد شده سنگین تر باشد،
باید هزینه ی بیشتری هم برای رفع و رجوع کردن اش بدهید.
پس بهتر است هر درس زندگی را همان بار اول یاد بگیرید.
روند “برنامهریزی، انجام، بازبینی و ارتقا” کمکتان خواهد کرد
درسهای زندگی را هرچه سریعتر یاد بگیرید
و پیشرفتهای لازم را بدون اتلاف وقت به دست آورید
و از این موضوع مطمئن شوید.
این روند خیلی ساده است.
در قدم اول باید نقشهها و اهدافتان را برنامهریزی کنید.
بعد شروع کنید به انجاماش
و قدم بعدی را رو به جلو بدارید.
در قدم سوم عملکردتان را بازبینی کنید.
در این بخش باید مقدار دستاوردهایتان را اندازه گیری کنید
و پیروزی و شکستهایتان را بشمارید.
در قدم آخر هم باید اصلاحات لازم را اعمال کنید تا ارتقا یابید…

فرض کنید همیشه میخواستید پیانو بزنید،
اما احساس میکنید خیلی دیر است،
چون حدود چهلسال دارید.
اگر حالا شروع کنید،
وقتی بازنشسته شدید،
در این کار استاد میشوید
و در اصل، در آن زمان ۲۵ سال است
که پیانو زدهاید.
تنها راهکار آن است که هم اکنون شروع کنید.
هر اقدام بزرگی و هر ماجرای شگفتانگیزی،
با گامهای کوچک شروع میشود.
اوّلین قدم همیشه سختتر از چیزی است
که به نظر میرسد…
مردی سوارکار به سرعت در حال تازیدن بود. به نظر میرسید به جای مهمی میرود.
مرد دیگری در کنار جاده ایستاده بود فریاد زد: کجا می روی؟
مرد سواره پاسخ داد: نمیدانم از اسب بپرس!
این داستان زندگی اغلب مردم است، کسانی که سوار بر اسب عادتهایشان هستند بدون هیچ ایدهای…!

تغییر سوال معجزه می کند.
چند سال پیش یک مطلب از هوسرل بنیانگذار پدیدارشناسی دیدم که گفته بود “بسیاری از مشکلات بشر از نوع سوال پرسیدن او شروع میشود”. این مطلب خیلی ذهنم را درگیر کرد و اصلا نمیفهمیدم منظور هوسرل چیه تا اینکه یک ویدئو از استیو جابز دیدم و یاد جمله هوسرل افتادم.
سوالاتی که استیو جابز در اون ویدئو پرسید هیچکدام با “چرا” شروع نشد(؟!) خیلی برام جالب شد و چند کلیپ و مطلب دیگه از استیو جابز دیدم و جالب بود که هیچکدام از سوالهای جابز با “چرا” شروع نمیشد همه با “چگونه و چطور” شروع میشد که منو مجبور کرد قدری بیشتر به این موضوع بپردازم.
شروع به مطالعه کردم و آثار دیوید برنز و کیوساکی و رابینز و دارن هاردی و چند نفر دیگه که در زمینه رفتار درمانی فعال هستند را مطالعه کردم و نتیجه برام شگفتانگیز بود که در ادامه توضیح میدهم.
بشر موجودی تجربهگراست و هنگامی که پدیدهای جدید را تجربه میکند در مغز او نتایج ثبت میشوند و از اون نتایج در برخورد با پدیدههای جدید استفاده میکند.
در واقع وقتی ما یک سوال را با “چرا” شروع میکنیم مغز دنبال جواب در تجربیات گذشته میگردد.به عنوان نمونه:
“چرا فلان اتفاق افتاد؟
چرا فلان حکومت سقوط کرد؟
چرا در فلان آزمون قبول نشدم؟
چرا من آدم موفقی نیستم؟
چرا اینقدر فقیرم؟
چرا مردم اینقدر بیتفاوت و ظلمپذیر هستند؟ و…” جواب تمام این سوالات در گذشته است.
واقعا حرف هوسرل خیلی درست و جالبه. نکتهای که متوجه شدم اینه که آدمهای تاثیرگذار و موفق تاریخ مثل “ولتر، نلسون ماندلا، گاندی، لوترکینگ، جابز، ایلان ماسک و …” سوالهایشان را با “چرا” نپرسیدن که توانستند دنیای ما را تغییر بدهند. آنها سوالهایشان را با “چگونه یا چطور” پرسیدند.
▪️چگونه میتوانم کمپین حقوق بشری موفقی تشکیل بدهیم؟
▪️چگونه میتوانیم امپراطوری استعماری انگلیس را شکست دهیم؟
▪️چگونه سیاهپوستان به حق و حقوق برابر خواهند رسید؟
▪️چگونه دنیای بهتری خواهیم داشت؟ و….
حالا سوالی که مطرح میشود این است که “تفاوت سوالهایی که با چرا شروع میشوند با سوالهایی که با چگونه شروع میشوند در چیست؟” در ادامه به این سوال پاسخ میدهم.
همانگونه که در بالا اشاره کردم جواب سوالهایی که با “چرا” شروع میشوند در گذشته هستند و دلیل و چرایی یک اتفاق و پدیده را بیان میکنند و بستگی به نوع تجربیات ما دارد.
به عنوان مثال جواب سوال
“چرا من اینقدر آدم فقیر و بدبختی هستم؟”
از این دست دلایل است:
چون “پدر و مادر من فقیر بودند، خانواده ما پر جمعیت بود، هیچوقت سرمایه کافی برای شروع کار خوبی نداشتم، از بچگی آدم بدشانسی بودم و ….”.
این جوابها در بهترین حالت دلایل درستی برای این فقر ارائه میکنند و در نتیجه من میپذیرم که تا ابد فقیر باشم و به این سرنوشت گردن نهم. ولی جواب سوالهایی که با “چگونه یا چطور” شروع میشوند علاوه بر پاسخ چرایی مساله، راهکار عملی برای برونرفت یا حقیقتبخشی به چیزی را بیان میکنند و تمام جواب هم در گذشته نیست و نیاز به تفحص و تحقیق و تفکر بیشتر دارد و بر عکسِ سوالهایی که با “چرا” شروع میشوند، جوابها آماده نیستند.
مثلا:
“چگونه میتوانم فقیر نباشم؟
چگونه میتوانم فلان کار را با موفقیت انجام دهم؟ و …”
پاسخ دادن به این سوالها راحت نیست و نیاز به تحقیق و تفکر دارند و هر نتیجه هرچی باشد یک راهکار عملی است که ممکن است درست یا غلط باشد ولی به هر حال یک راهکار است.متاسفانه ما هرگز یاد نگرفتیم که درست سوال بپرسیم و تقریبا تمام سوالات خودمون را با “چرا” شروع میکنیم.
چند روز پیش معلم برادرزادهم یه سوال ازشون پرسیده بود و گفته بود دربارهش تحقیق کنید:
“چرا محیط پارکهای ما پر از آشغال است؟”
برادرزادهم کلی جواب در مورد بیفرهنگی مردم نوشته بود و از من خواست که جوابها را ببینم درسته یا نه؟ مسلما اون معلم قصدش فرهنگسازی بوده ولی آیا اگر سوال را اینجوری میپرسید بهتر نبود
“چگونه محیط پارکهای ما میتواند همیشه تمیز باشد؟” تا طرز درست فکر کردن را از همان کودکی به بچهها یاد دهیم.
خوشبختانه اون معلم از پیشنهاد من استقبال کرد و خیلی هم خوشحال شده بود. مسلما پاسخ سوال “چرا نمیتوانیم…..؟” با سوال “چگونه میتوانیم…؟” خیلی متفاوت است. پاسخ اولی در بهترین حالت دلایل ناتوانی و دومی راههای توانستن است. پاسخ اولی باعث نا امیدی و یاس و دومی پر از انرژی مثبت است.
شخصیت شما، نتیجهی مجموعهای از عادتهای شماست.
وقتی اجازه میدهید تا عادتهای بد قدرت بگیرند، این عادتها به شکل موانعی در مسیر موفقیت شما قرار میگیرند.
چالش اصلی اینجاست که عادتهای بد، موذی هستند و به آرامی در وجود شما ریشه میکنند، تا جایی که حتی متوجه زیانی که به شما میرسانند نیز نمیشوید.
زنجیرهای عادت، آنقدر سبک هستند که آنها را حس نمیکنید؛
تا زمانیکه به اندازهای سنگین میشوند که دیگر نمیتوانید آنها را پاره کنید.

یکی از فلسفه های پدرم این بود : آدمی باش که “نه” می گوید . با همرنگ جماعت بودن، هیچ موفقیت بزرگی به دست نمی آید. غیر معمول باش، یک آدم فوق العاده
بطور جدی از افرادی که مخزن کلمات منفی و ناامید کننده هستند، فاصله بگیرید. این افراد بی آنکه خود بخواهند و شما بخواهید، در عملکرد مغزی، رفتار و روحیه شما آثار منفی واقعی بر جای میگذارند. در مقابل، دوستانی پیدا کنید که از واژه های مثبت استفاده میکنند.
دارن هاردی، نویسنده معروف انگیزشی میگوید که یکی از کارهای روزانه او، خواندن چند صفحه از کتاب های الهام بخش موفقیت است. او میگوید خواندن متنهای انرژی بخش، قوای روحی اش را تقویت میکند.
شما هم هر روز ولو یک صفحه هم که شده – بله، حتی یک صفحه – کتاب ها یا پیج ها یا کانال هایی با موضوع موفقیت را بخوانید و از اثر عجیب کلمات مثبت بر عملکردتان شگفت زده شوید.
برنامه های غم انگیز تلویزیون، ترانه های غم آلود، تصاویر و متون ناراحت کننده، اخبار منفی و گرانی و نظایر این ها را از زندگی تان حذف کنید. حتی اگر تابلویی در اتاق تان هست که القای غم میکند، همین الان آن را از مقابل چشمتان بردارید. تصاویر نیز کلمه هستند.
منتظر کلمات مثبت دیگران نباشید؛ هر روز چند کلمه مثبت درباره خودتان بگویید؛ درباره سلامتیتان، تواناییهایتان، کارهای خوبتان، امکاناتی که دارید، تصمیمات خوبتان؛ انگیزه قویتان و….
روان شناسی به نام “جان بار” در نیویورک، افرادی را در معرض کلماتی مانند ناتوان، انعطاف ناپذیر، پا درد، نیازمند کمک و … قرار داد. وجه مشترک کلمات این بود که افراد را به یاد کهنسالی و پیران می انداخت.
شاید تعجب انگیز باشد ولی بعد از مواجهه افراد – که همگی جوان و سالم بودند – با این کلمات، سرعت راه رفتن و گام برداشتن شان نیز برای دقایقی کاهش یافت.
مراقب “اثر کلمات” باشید، کلمات خیلی مهم اند و راستش را بخواهید همه ما محصول کلمات هستیم..