نگاهی بر زندگی صائب تبریزی شاعر معروف (بیوگرافی از تولد تا درگذشت و اشعار او)

کشور عزیزمان ایران همواره شاعران بسیار بزرگی را داشته است. یکی از این شاعران که به راستی افتخار ایران و ایرانی است، صائب تبریزی نام دارد. کسی که بیش از دویست هزار بیت شعر سروده و اکنون در دانشگاههای بزرگ دنیا، این اشعار تدریس میشوند. ما نیز امروز در سایت ادبی و هنری روزانه قصد داریم نگاهی بر زندگی صائب تبریزی داشته باشیم، با ما همراه شوید.
فهرست موضوعات این مطلب
تولد و اوایل زندگی
میرزا محمّدعلی صائب فرزند عبدالرحیم تبریزی اصفهانی در سال 1000 هجری قمری در اصفهان یا تبریز زاده شد. بعد از گذشت سالها تحقیق هنوز مشخص نشده است که او در تبریز به دنیا آمده یا اصفهان. اما نسبت به اصل و نسب چنین تصور میشود که او اهل تبریز بوده است.
پدر صائب تبریزی تاجری معتبر بود. عمویش، شمسالدین تبریزی معروف به شیرینقلم، از خوشنویسان برجسته روزگار خود بهشمار میرفت و به احتمال بسیار صائب که خط خوشی داشت، نزد وی خوشنویسی آموخته بود.
خانواده صائب جزو هزار خانواری بودند که به دستور شاه عباس اول صفوی از تبریز کوچ کرده و در محله عباسآباد اصفهان ساکن شدند، این مردم را تبارزه (تبریزیهای) اصفهان مینامیدند.
زندگی در محله عباس آباد

صائب تبریزی بیشتر جوانی خود را در محله عباس آباد اصفهان گذراند. محله عباسآباد (تبریزیها، تبارزه، سکنه التبریزیه) یکی از محلههای قدیمی در مرکز شهر اصفهان است که از سمت جنوب به زایندهرود (محدوده بین سیوسهپل و پل مارنان) و از سمت شمال به خیابانهای عباسآباد و صائب محدود شدهاست.
این محله توسط صنعتگران، هنرمندان، تاجران و ثروتمندان تبریزی که به دستور شاه عباس یکم به اصفهان کوچیدند ساخته شد و بعدها به نام شاه، «عباسآباد» خوانده شد.
محله عباسآباد پس از ساخت، زیباترین بخش شهر اصفهان محسوب میشد و شاه عباس از سفیران خارجی در خانههای همین محله پذیرایی مینمود.
جمعیت این محله در دوره صفویه بیش از 50 هزار نفر تخمین زده میشود. پس از حمله افغانها به اصفهان، محله عباسآباد تا حدود زیادی ویران گشت. اما این محله امروزه نیز از محلههای گرانقیمت اصفهان محسوب میشود و به درختان چنار قدیمی خود مشهور است.
سفر به مشهد
صائب در اصفهان به آموختن علوم عصر پرداخت. در جوانی به حج و در بازگشت به مشهد سفر کرد. طبق نوشته بسیاری از متخصصین، سفر حج بر روی شخصیت صائب تبریزی تاثیر بسیاری داشت و بعد از بازگشت از حج، صائب تصمیم گرفته است تا به کشورهای دور دست سفر کند. این سفر بعدها شخصیت صائب را شکل داده و به وضوح میشود تاثیر سفر را در اشعار او دید.
مطلب مشابه: نگاهی بر زندگی شمس تبریزی (از تولد، تا بد رفتاری مردم با او و رابطه با کیمیا خاتون)
سفر به هندوستان و کابل

صائب در سال 1034 ه.ق از اصفهان عازم هندوستان و از آنجا به هرات و کابل رفت. حکمران کابل، خواجه احسنالله مشهور به (ظفرخان)، که خود شاعر و ادیب بود، مقدم صائب را گرامی داشت. ظفرخان پس از مدتی به خاطر جلوس شاه جهان، عازم دکن شد و صائب را نیز به همراه خود برد.
صائب روزهای خود در اصفهان را چنین توصیف میکند:
چشم طمع ندوخته حرصم به مال هند
پایم به گل فرو شده از برشکال هند
چون موج می پرد دلم از بهر زنده رود
آبی نمی خورد دلم از بر شکال هند
ای خاک سرمه خیز به فریاد من برس
شد سرمه استخوان من از خاکمال هند
بوی ستاره سوختگی بر مشام خورد
روزی که دود کرد به مغزم خیال هند
سرمایه قناعت من لخت دل بس است
چشم طمع سیاه نسازم به مال هند
روزی که من برون روم از هند برشکال
با صدهزار چشم بگرید به خال هند
صائب به غیر خامه شکرفشان تو
امروز کیست طوطی شکر مقال هند
پیش مژگان درازت که هدف خواهد شد؟
چون تو بر یک طرف افتی که طرف خواهد شد؟
آن ترنج ذقنی را که به آن می نازی
از خط سبز، چو نارنج هدف خواهد شد
خرق عادت اگر از خرقه تنها خیزد
صاحب کشف و کرامات، کشف خواهد شد
روی بازار اگر این است که من می بینم
گوهر از پرده نشینان صدف خواهد شد
صائب از هند جگرخوار برون می آیم
دستگیر من اگر شاه نجف خواهد شد
کابل زیبا

همانطور که نوشتیم صائب تبریزی روزهای بسیاری را در شهر کابل گذرانده و به این شهر اجین شده بود. صائب در یکی از بلندترین اشعار خود شهر کابل را چنین توصیف میکند:
خوشا عشرت سرای کابل و دامان کهسارش
که ناخن بر دل گل می زند مژگان هر خارش
خوشا وقتی که چشمم از سوادش سرمه چین گردد
شوم چون عاشقان و عارفان از جان گرفتارش
ز وصف لاله او، رنگ بر روی سخن دارم
نگه را چهره ای سازم ز سیر ارغوان زارش
چه موزون است یارب طاق ابروی پل مستان
خدا از چشم شور زاهدان بادا نگهدارش
خضر چون گوشه ای بگرفته است از دامن کوهش؟
اگر خوشتر نیامد از بهشت این طرف کهسارش
اگر در رفعت برج فلک سایش نمی بیند
چرا خورشید را از طرف سرافتاده دستارش؟
حصار مارپیچش اژدهای گنج را ماند
ولی ارزد به گنج شایگان هر خشت دیوارش
نظرگاه تماشایی است در وی هر گذرگاهی
همیشه کاروان مصر می آید به بازارش
حساب مه جبینان لب بامش که می داند؟
دو صد خورشید رو افتاده در هر پای دیوارش
به صبح عید می خندد گل رخساره صبحش
به شام قدر پهلو می زند زلف شب تارش
تعالی الله از باغ جهان آرا و شهرآرا
که طوبی خشک برجا مانده است از رشک اشجارش
نماز صبح واجب می شود بر پاکدامانان
سفیدی می کند چون در دل شب یاسمین زارش
به عمر خضر سروش طعن کوتاهی ازان دارد
که عمری بوده است از جان دم عیسی هوادارش
نمی دانم قماش برگ گل، لیک اینقدر دانم
که بر مخمل زند نیش درشتی سوزن خارش
گلوسوزست از بس نغمه های عندلیب او
چو آتش برگ، می ریزد شرر از نوک منقارش
درختانش چو سرو از برگریزی ایمن اند ایمن
خزان رنگی ندارد از گل رخسار اشجارش
خضر تیری به تاریکی فکند از چشمه حیوان
بیا اینجا حیات جاودان برگیر ز انهارش
تکلف بر طرف، این قسم ملکی را به این زینت
سپهداری چو نواب ظفرخان بود در کارش
نوای جغد چون آوازه عنقا به گوش آید
خوشا ملکی که باشد شحنه عدل تو معمارش
فلک از آفتاب آیینه داری پیشه می سازد
که گرم حرف گردد طوطی کلک شکربارش
چو از هند دوات آید برون طاوس کلک او
خورد صد مارپیچ رشک کبک از طرز رفتارش
نباشد حاجت سر سایه بال هما او را
سعادت همچو گل می روید از اطراف دستارش
بلند اقبالیی دارد که گر بر آسمان تازد
به زور بازوی قدرت کند با خاک هموارش
ز بس در عهد او دزدی برافتاده است از عالم
نیارد خصم دزدیدن سر از شمشیر خونبارش
رباید تیزی از الماس و سرخی از لب مرجان
نماید جوهر خود را چو شمشیر گهربارش
خدنگش را مگو بهر چه سرخی در دهن دارد
ز خون دشمنان پان می خورد لبهای سوفارش
سری کز جنبش ابروی تیغش بر زمین افتد
که برمی دارد از خاک مذلت جز سر دارش؟
عنان باددستی چون گذارد رایض جودش
اگر صد بادپا باشد که می بخشد به یکبارش
چه گویم از بلندیهای طبع آسمان سیرش
به دوش عرش کرسی می نهد از رتبه افکارش
الهی تا جهان آرا و شهرآرا به جا باشد
جهان آرایی و آرایش کشور بود کارش
مطلب مشابه: نگاهی بر زندگی نظامی گنجوی؛ بیوگرافی از تولد تا آثار معروف او و درگذشت
بازگشت به ایران
در سال 1042 ه.ق صائب به ایران بازگشت و در اصفهان اقامت گزید. شاه عباس دوم صفوی به او مقام ملکالشعرایی داد. صائب هشتاد سال زندگی کرد و در اصفهان دیده از جهان فروبست. درگذشت او در سال 1086 یا 1087 ه.ق بوده است.
آرامگاه صائب تبریزی

آرامگاه صائب مربوط به دوره پهلوی است و در اصفهان، خیابان بهشتی، خیابان صائب واقع شده و این اثر در تاریخ 20 بهمن 1355 با شماره ثبت 1332 بهعنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیدهاست.
آرامگاه صائب، به همراه فرزند و نوه اش میرزا محمد محسنا و میرزا محمدعلی در مرکز این باغ قرار گرفته بود.
مادی نیاسرم در کنار آن جاری است. پیش از تاسیس و سامان یافتن آرامگاه این باغ موقوفه مجهول التولیه بوده که به مسجد لنبان واگذار می شود و طی این مدت، دو سوم باغ دچار تصرف و تخریب می شود. با همکاری استانداری، وزارت فرهنگ و انجمن آثارملی این ملک از اداره اوقاف اجاره می گردد و آرامگاه صائب که در خطر امحا بوده حفظ می گردد.
در تاریخ 25 اردیبهشت 1342 اعضای هیئت موسسین انجمن آثار ملی در جلسه ای در کاخ چهلستون تصمیم قطعی به ساخت آرامگاهی به سبک معماری صفوی برای صائب تبریزی گرفتند. نقشه ی آرامگاه را مهندس محسن فروغی به با هزینه شخصی تهیه کرد.
مطلب مشابه: اشعار صائب تبریزی + مجموعه شعر مثنوی قصیده غزلیات تک بیتی و دوبیتی صائب تبریزی
سبک ویژه صائب تبریزی
صائب سبکی را به کمال رساند که چند سده پس از او سبک هندی نامیده شد. او اسلوب معادله یا «مدعا مثل» را بیش از دیگر شاعران همروزگارش به کار برده است.
نازکی خیال و لطافت اندیشه و مضمونسازیهای ظریف و معنیهای بیگانه و باریک در شعر وی دیده میشود. ابیات غزل وی، استقلال معنایی دارند و در یک غزل از چندین موضوع سخن گفته است.
نظر رهبر انقلاب درباره سبک و اشعار صائب تبریزی
بعد از حافظ، هیچ غزلسرایی به عظمت صائب نیامده است. بعد از رودکی، هیچ شاعری به تعداد صائب شعر نگفته است؛ دویستهزار بیت شعر دارد.
البته شاعرِ حسابی که بشود روی شعرش ایستاد و از شعرش دفاع کرد، موردنظر است، والّا شاعران جفنگگو هرچه بخواهید، میگویند. هیچ شهری به قدر اصفهان، در خودش شاعر و هنرمند و فاضل و فیلسوف و فقیه نداشته است.
شما دیوان صائب را نگاه کنید، یک معرفت دینی عمیق در آن میبینید. انسان به بیدل که میرسد، به شکل دهشتناکی در شعر او معارف عمیق پیچیدهی دینی را مشاهده میکند.
اینها بزرگان ما هستند، اینها ائمه شعرند؛ در واقع باید گفت پیامبران شعر فارسی، اینها هستند. اینها برخوردار از معارف بودند…
اینجور نیست که حافظ، منتهای حدّ شعر باشد؛ نه، بالاتر هم میشود رفت؛ هم در استفاده از تعبیرات و گستره واژگانی مناسب در شعر، هم در مضمونیابی؛ مضمونیابی مثل آنچه آدم مثلاً فرض بفرمایید در شعر صائب میبیند، در شعر کلیم میبیند، در شعر حزین میبیند، بیش از همه در شعر بیدل میبیند.
بالاخره در این زمینهها خیلی زیاد باید کار بشود و میشود کرد و این درخت، توانایی و استعداد و ظرفیّت بالندگی خیلی بیش از اینها را دارد.
واقعاً وقتی انسان مثلاً دیوان صائب را نگاه میکرد، یا دیوان شعرای بزرگِ مضمونساز مثل بیدل و دیگران را نگاه میکرد، شاید میگفت اینها دیگر چیزی باقی نگذاشتند؛ هرچه به ذهن انسان میآمد و نمیآمد، اینها این را در قالب شعر آوردند و بیان کردند؛ اما بعد میبیند که نه. به قول صائب:
یک عمر میتوان سخن از زلف یار گفت
در بند آن مباش که مضمون نمانده است
حالا او گفته یک عمر، لیکن یک دهر میتوان سخن از زلف یار گفت. امروز انسان این همه مضمون جدید در همین کلمات مشاهده میکند که واقعاً در خور دقت و مداقه و ملاحظه است؛ خیلی خوب است.
به نظر من این هم شباهت دومی است که شعر امروز ما به شعر آن دوران دویست ساله دارد.
البته ما هنوز چشمبهراه رسیدن «صائب»ها و «محمدجان قدسی»ها و «نظیری»ها هستیم. من نمیخواهم مبالغه کرده باشم.
اینجور نیست که ما بگوئیم حالا، چون دوره خودمان را با آن دوره تشبیه میکنیم، پس امروز ما صائب داریم، یا کلیم داریم، یا نظیری داریم، یا طالب آملی داریم، یا محمدقلی سلیم تهرانی داریم؛ نه، انصافاً هنوز کار دارد تا اینکه شعرای ما به آن رتبه عالىِ ممتازِ کمنظیرِ شعرىِ کسانی که اسم آوردم و دیگرانی که الی ماشاءاللَّه زیادند، برسند.
مطلب مشابه: شعر تک بیتی و دو بیتی صائب تبریزی با اشعار عرفانی و عاشقانه زیبا
علاقه به تبریز

همانطور که نوشتیم صائب تبریزی به احتمال زیاد در تبریز به دنیا آمده اما در بزرگسالی به آنجا نرفته است. اما از سویی دیگر او در اشعار خود بارها به شهر تبریز اشاره کرده است. مثلا او نوشته:
هزاران معنی پیچیده در زلف سخن دارم
سر زلف سخن بی چشم زخم امروز من دارم
سراپا جوهرم چون تیشه در شیرین زبانیها
عجب نبود سر پرخاش اگر با کوهکن دارم
عجب نبود شود گر تنگ شکر پرده گوشم
که من در خانه خود طوطی شکرشکن دارم
ز دل آرام می جویم، بخند ای یأس بر رویم
که چشم سازگاری من ز خار پیرهن دارم
مرا چون حلقه در بیرون در تا چند بگذاری
لب حرف آفرینی در خور آن انجمن دارم
نشاط غربت از دل کی برد حب وطن بیرون
به تخت مصرم اما جای در بیت الحزن دارم
بخند ای آفتاب از شهرت از پیشانی بختم
که من از شام غربت روی در صبح وطن دارم
سر کلک گهربار به هر صیدی فرو ناید
من این مشکین خدنگ از بهر آهوی ختن دارم
عقیق خاتم شاهم، یمن زندان بود بر من
دل غربت پرستم، جنگ با حب الوطن دارم
مگر امروز مهر از مشرق مغرب برون آمد
که با خورشید رویی جای در یک پیرهن دارم
مگر از ابر ظلمت کوکب بختم برون آمد
که امشب کرم شب تابی در آغوش لگن دارم
لباس لفظ را من تار و پود تازگی دادم
ز فکر تازه حق بسیار بر اهل سخن دارم
ز خاک پاک تبریزست صائب مولد پاکم
از آن با عشقباز شمس تبریزی سخن دارم
البته صائب تبریزی در کنار علاقه به شهر تبریز و فرهنگ آن؛ از سوی پدر و مادر خود زبان ترکی را نیز بلد بود و تا به کنون چندین شعر بلند و کوتاه به زبان ترکی نیز دارد. مثلا:
نه احتیاج که ساقی ویره شراب سنه؟
که ئوز پیاله سینی ویردی آفتاب سنه
شراب لعلی ایچون توکمه آبرو زنهار
که دمبدم لب لعلین ویرور شراب سنه
اگر ویرام داشه پیمانه نی گیچورمندن
شرابدن نیچه گوز تیکسه هر حباب سنه
قوروتما ترلی عذارین ایچینده باده ناب
که گل کیمی یاراشور چهره پرآب سنه
شرابدن نه عجب اولماسون اگر سرخوش
بودوزلو لبر ایلن نیلسون شراب سنه؟
بوآتشین یوز ایلن کیم دوتار سنین اتگین
حلال ایلر قانینی تایتر کباب سنه
دیدوم چیخاره سنی خط حجابدن، غافل
که خط غباری اولور پرده حجاب سنه
سنین صحیفه حسنین، کلام صائب دور
که داغ عیب اولور خال انتخاب سنه
کلام آخر
کاش میشد بیشتر درباره صائب تبریزی مینوشت… او نابغه ادبیات است که ایران و ایرانی باید به وجود او افتخار کند. ما نیز امیدواریم که در سهم خود توانسته باشیم شما را با این اسطوره بیشتر آشنا کنیم. در پایان امیدواریم از خواندن این مقاله نهایت لذت را برده باشید.
مطلب مشابه: اشعار عاشقانه صائب تبریزی؛ 30 شعر کوتاه و بلند فوق احساسی این شاعر