بریده‌هایی از کتاب قلعه‌ حیوانات شاهکار جرج اورول ( با جملات سنگین تامل برانگیز)

در این بخش از سایت ادبی و هنری روزانه قصد داریم برای شما دوستان بریده‌هایی از کتاب قلعه‌ی حیوانات را قرار دهیم. این کتاب شاهکار نوشته جرج اورول از معروف‌ترین داستان کوتاه‌های تاریخ ادبیات است که تا به کنون جزو پُر فروش‌ترین‌ها نیز بوده است. با ما باشید.

image454354

داستان این رمان کوتاه درباره چیست؟

داستان با توصیف شبی شروع می‌شود که خوکی به نام میجِر پیر حیوانات را جمع کرده و از ظلمی که انسان بر حیوانات روا داشته برای آنان سخن می‌گوید و حیوانات را به شورش علیه انسان دعوت می‌کند. وی سپس یک سرود قدیمی به نام جانوران انگلستان را به آنان یاد می‌دهد که بعداً به سرودی انقلابی در بین حیوانات مزرعه تبدیل می‌شود. پس از چندی حیوانات در پی شورشی مالک مزرعه به نام آقای جونز را از مزرعه بیرون کرده و خود اداره آن را به دست می‌گیرند. پس از این انقلاب حیوانی، خوک‌ها (که از هوش بالاتری نسبت به سایر حیوانات برخوردارند) نقش رهبری حیوانات مزرعه را به دست می‌گیرند. اما…

بخش‌هایی تامل‌برانگیز از این رمان معروف

همه مردم برابرند اما برخی برابر ترند!

اگر شعار عدالت‌خواهی و عدالت‌طلبی را نقطه‌ی عزیمت همه انقلاب‌ها و شورش‌های مردمی بدانیم – که به یقین چنین است – تبعیض و بی‌عدالتی نقطه شروع انحراف از آرمان هر انقلابی نیز به شمار می‌آید. اختلاف طبقاتی، فقر، تبعیض و بی‌عدالتی هر انسانی را به خشم می‌آورد و روح‌اش را می‌آزارد.

انگار مزرعه حاصلخیزتر شده ولی وضع حیوانات به‌جز خوک‌ها و سگ‌ها تغییری نکرده، شاید علتش تعداد زیاد سگ‌ها و خوک‌ها بود.

به نظرتان به این خاطر است که این مملکت آن‌قدر فقیر است که نمی‌تواند خوشبختی را به کسانی که در آن زندگی می‌کنند ببخشد؟ نه رفقا، ابداً این مملکت پر برکت است، آب و هوای خوبی دارد و آن‌قدر حاصلخیز هست که برای چیزی بیشتر از حیوان‌هایی که اینجا ساکن اند غذا تولید کند.

رفقا این پیام من به شماست: شورش! من نمی‌دانم کی شورش می‌شود، شاید یک هفته‌ی بعد شاید صد سال، اما همان‌طورکه این کاه را زیر پایم می‌بینم، می‌دانم دیر یا زود عدالت اجرا می‌شود.

گوسفندان در قلعه‌ی حیوانات نماد توده مردم هستند.

بدبختی و برد گی است و این یک حقیقت محض است. اما به نظرتان این است معنای زندگی؟ و این یک روال است؟ به نظرتان به این خاطر است که این مملکت آن‌قدر فقیر است که نمی‌تواند خوشبختی را به کسانی که در آن زندگی می‌کنند ببخشد؟ نه رفقا، ابداً این مملکت پر برکت است

همه مردم برابرند اما برخی برابر ترند! جورج اورول اگر شعار عدالت‌خواهی و عدالت‌طلبی را نقطه‌ی عزیمت همه انقلاب‌ها و شورش‌های مردمی بدانیم – که به یقین چنین است – تبعیض و بی‌عدالتی نقطه شروع انحراف از آرمان هر انقلابی نیز به شمار می‌آید. اختلاف طبقاتی، فقر، تبعیض و بی‌عدالتی هر انسانی را به خشم می‌آورد و روح‌اش را می‌آزارد. رمان قلعه حیوانات، تحت تأثیر انقلاب جماهیر شوروی و حکومت کمونیستی نوشته شد. اما آیینه تمام نمای همه انقلاب‌هایی شد که به امید نجات، برابری و رفاه، مردم را به میدان آوردند، اما پس از چندی آتش شوق همه آن آرزوها به خاکستر سرد و سیاه استبداد به سردی گرایید و شعله‌ی همه آن روشنی‌ها و امیدها فرو مرد و مردم چون گوسفندانی مظلوم هم در عزا قربانی شدند و هم در عروسی به خون نشستند. جالب این که گوسفندان در قلعه‌ی حیوانات نماد توده مردم هستند.

شجاعت کافی نیست، وفاداری و پیروی مهم‌تر است

حالا دیگر می‌شد با اطمینان گفت چرا چهره‌ی خوک‌ها تغییر کرده بود. نگاه حیوانات از پشت پنجره از خوک به آدم و از آدم به خوک می‌چرخید اما دیگر امکان نداشت یکی را از دیگری تشخیص بدهند.

اوایل بهار در مزرعه‌ی حیوانات اعلام جمهوری شد و لازم بود که رئیس جمهور انتخاب شود. جز ناپلئون نامزد دیگری نبود و با رأی بالا انتخاب شد.

مطلب مشابه: بریده‌هایی از کتاب افسانه‌ سیزیف اثر آلبر کامو (50 جمله خلاصه شده این کتاب)

مطلب مشابه: بریده‌هایی از کتاب زنان کوچک (جملات خلاصه از کتاب داستانی شیرین )

برای صرفه جویی در مصرف نفت روشن کردند چراغ در آخورها قدغن شد. اما انگار خوک‌ها تو رفاه بودند و داشتن چاق می‌شدند.

نمی‌توانستند چیزی به یاد بیاورند و معیاری نداشتند که زندگی حالا را با آن موقع مقایسه کنند. فقط آمار اسکوئیلر بود که همه چیز را بی‌تغییر نشان نمی‌داد و فقط از بهبود اوضاع حرف می‌زد. موضوع برای حیوانات غیر قابل حل بود، به‌هرحال آنها وقتی برای فکر کردن به این چیزها نداشتند.

زندگی ما کوتاه و پر از رنج و بدبختی است. ما به دنیا می‌آییم، به اندازه‌ی کافی غذا می‌خوریم تا بتوانیم تا زنده بمانیم، و از بین ما آنها که هنوز می‌توانند کار کنند، تا جایی‌که بشود ازش کار می‌کشند و وقتی هم که از کار افتادیم خون ما را می‌ریزند.

“خدا یک دم به من داده است تا مگس‌ها را دور کنم ولی کاش نه به من دم می‌داد نه مگسی خلق می‌کرد.”

انگار مزرعه حاصلخیزتر شده ولی وضع حیوانات به‌جز خوک‌ها و سگ‌ها تغییری نکرده، شاید علتش تعداد زیاد سگ‌ها و خوک‌ها بود.

حیوانات اول با ناپلئون موافق بود بعد دوباره با اسنوبال، معلوم نبود با کی موافق هستند، فقط هر که همان لحظه حرف می‌زد، طرفدارش بودند.

هیچ حیوانی نباید در خانه زندگی کند یا در تخت بخوابد، یا لباس بپوشد، یا الکل بنوشد، یا تنباکو دود کند، یا پول را لمس کند و تجارتی داشته باشد، همه‌ی عادت‌های آدم ضرر دارد. و مهم‌تر از همه اینها هیچ حیوانی نباید با همنوع خودش رفتار ظالمانه داشته باشد. ضعیف یا قوی، زرنگ یا ابله، همه برادر هستیم؛ هیچ حیوانی نباید دیگری را بکشد همه ما با هم برابر هستیم.

قوانین هفت گانه: ۱- هر موجودی که دو پا دارد دشمن است. ۲- هرموجودی که چهارپاست یا بال دارد دوست است. ۳- هیچ حیوانی نباید لباس بپوشد. ۴- هیچ حیوانی نباید در تخت بخوابد. ۵- هیچ حیوانی نباید الکل بنوشد. ۶- هیچ حیوانی نباید حیوان دیگری را بکشد. ۷- همه حیوانات با هم برابر هستند.

احساساتی نشو رفیق، جنگ است دیگر، آدم خوب آن است که مرده

چند روز بعد وقتی وحشتِ کشت و کشتارها کمتر شده بود، یک دسته از حیوانات یادشان آمد یا لااقل فکر کردند یادشان آمده که در بند ششم گفته شده: هیچ حیوانی نباید حیوان دیگری را بکشد. درست است کسی جرئت نداشت جلوی سگ‌ها و خوک‌ها حرفی بزند ولی همه احساس کردند که کشتار ضدِ قوانین است، کلوور از بنجامین خواست که بند شش قوانین را برایش بخواند و وقتی بنجامین مثل همیشه گفت در این کارها دخالت نمی‌کند رفت سراغ موریل، موریل بند را اینطور خواند: هیچ حیوانی بی‌دلیل نباید حیوان دیگری را بکشد. به دلایل نامشخص دو کلمه از یاد ِحیوانات رفت بود، در هر صورت فهمیدند که از قوانین تخلف نشده و دلایل خوبی برای کشتن خائن‌ها بوده که با اسنوبال همکاری کردند.

مطلب مشابه: بریده‌هایی از کتاب مثل خون در رگ های من احمد شاملو (خلاصه جملات این کتاب)

مطلب مشابه: بریده‌هایی از کتاب مسئله مرگ و زندگی (جملات خلاصه این کتاب از اروین یالوم)

او خیلی خوشحال می‌شود که خودتان برای خودتان تصمیم بگیرید، اما رفقا اگر شما تصمیم اشتباه بگیرید چه؟ بعد باید چکار کرد؟

حیوانات با تعجب به اسب‌های گاری التماس می‌کردند و می‌گفتند: رفقا، رفقا، برادرتان را به مسلخ نبرید. اما اسب‌های گاری ابله‌تر از این بودند که حقیقت را بفهمند. فقط گوش‌هایشان را عقب دادند و سریع‌تر رفتند.

حالا، رفقا، معنی و خاصیت این زندگی ما چیست؟ بیایید براندازش کنیم. زندگی ما کوتاه و پر از رنج و بدبختی است. ما به دنیا می‌آییم، به اندازه‌ی کافی غذا می‌خوریم تا بتوانیم تا زنده بمانیم، و از بین ما آنها که هنوز می‌توانند کار کنند، تا جایی‌که بشود ازش کار می‌کشند و وقتی هم که از کار افتادیم خون ما را می‌ریزند. هیچ حیوانی در انگلیس نیست که بعد از یک سالگی معنا شادی و خوشبختی را بداند. هیچ حیوانی در انگلیس آزاد نیست؛ زندگی همه‌ی حیوانات بدبختی و برد گی است و این یک حقیقت محض است.

سیب‌ها رسیده بودند و باد رسیده هایش را روی زمین ریخته بود. همه فکر می‌کردند که سیب‌ها بینشان عادلانه تقسیم می‌شود، اما بعدش دستور رسید که جمع بشوند و به انبار خوک‌ها بروند، حیوان‌ها اعتراض کردند اما فایده‌ای نداشت، چون خوک‌ها حتی اسنوبال و ناپلئون راجع به این موضوع با هم توافق کرده بودند. اسکوئیلر مأمور شد تا برای حیوانات توضیح بدهد: “رفقا یک وقت فکر نکنید ما خوک‌ها از سر خود خواهی این کار را کردیم، یا مثلاً به خودمان حق ویژه بخشیدیم، بیشتر ما خوک‌ها شیر و سیب دوس نداریم مخصوصاً خودم ابداً دوست ندارم، تنها به این دلیل اینها را می‌خوریم که سلامتی من حفظ بشود. از نظر علمی هم ثابت شده که شیر و سیب برای سلامتی خوک‌ها مفید است و همه‌ی مواد لازم را دارد. ماها که با مغزمان کار می‌کنیم و مدیریت کارها را انجام می‌دهیم و کل شب و روز به فکر سلامتی شما هستیم، فقط برای خودتان است که شیر و سیب می‌خوریم، اصلاً می‌دانید اگر ما به وظیفه مان عمل نکنیم چه می‌شود؟ جونز دوباره بر می‌گردد، بله، جونز دوباره بر می‌گردد”.

به‌هرحال با آوازها و جنبش‌ها و آمار و ارقام اسکوئیلر و شلیک گلوله و قوقولی قوقوی جوجه خروس و بالا بردن پرچم لااقل کمی یادشان می‌رفت که شکم‌شان خالی است.

سه تا مرغ اسپانیایی که سر دسته‌ی شورش مرغ‌ها بودند سرِ قضیه‌ی تخم‌مرغ‌ها، جلو آمدند و اعتراف کردند که اسنوبال در خواب‌شان آمده و گفته از ناپلئون سرپیچی کنند. آنها هم کشته شدند. بعد یک غاز آمد جلو، اعتراف کرد که موقع برداشت محصول پارسال شش تا ذرت دزدیده و شب آنها را خورده است. بعد یک گوسفند اعتراف کرد که در استخر مزرعه به خواست اسنوبال شاشیده. بعد دو گوسفند دیگر اعتراف کردند که یک قوچ زمان اسنوبال که از سرفه رنج می‌برد و از طرفداران ناپلئون بود را آن‌قدر دواندند که مرد. همه‌شان در جا کشته شدند. این اعتراف‌ها و اعدام‌ها آن‌قدر ادامه داشت که یک تل از کشته جلو پای ناپلئون درست شد، و هوا از بوی خون سنگین بود.

نگاه حیوانات از پشت پنجره از خوک به آدم و از آدم به خوک می‌چرخید اما دیگر امکان نداشت یکی را از دیگری تشخیص بدهند.

مطلب مشابه: بریده‌هایی از کتاب برادران کارامازوف (اثر جاویدان داستایفسکی) شاهکار ادبی جهان

طلب مشابه: بریده هایی از کتاب ضیافت افلاطون؛ جملات قشنگ و خلاصه فلسفی این کتاب

مطالب مشابه را ببینید!

بریده‌هایی از کتاب یگانگی با تمامیت هستی اثر اکهارت تله (درباره معنویت و خودشناسی) بریده‌هایی از کتاب در جستجوی زمان از دست رفته اثر مارسل پروست بریده‌هایی از کتاب حرمسرای قذافی ترجمه بیژن اشتری (درباره جنایات دیکتاتور لیبی) بریده‌هایی از کتاب قدرت سکوت اثر سوزان کین (بررسی قدرت درونگرایان) بریده‌هایی از کتاب از عشق گفتن اثر ناتاشا لان (درباره عشق) بریده‌هایی از کتاب ذهن فریبکار شما اثر استیون نوولا (اثر جذاب روانشناسی) بریده‌هایی از کتاب تو خود کوهی اثر برایانا ویست (برای تسلط بر وجود خود) بریده‌هایی از کتاب چیرگی اثر رابرت گرین (درباره توسعه فردی و موفقیت) بریده‌هایی از کتاب سووشون اثر سیمین دانشور (اولین رمان خواندنی این نویسنده) بریده‌هایی از کتاب آیشمن در اورشلیم اثر هانا آرنت (درباره جنایات آیشمن در حزب نازی)