نگاهی بر زندگی چگوارا چریک، انقلابی و پزشک؛ از تولد تا لحظه خاص مرگ او

آزادی خواهانِ جهان به صورت ویژهای با چگوارا آشنایی دارند، پزشکی که زندگی راحتِ خود را رها کرد تا در جنگلهای آمریکای جنوبی برای آزادی طبقه محروم بجنگند. ما امروز در سایت روزانه نگاهی بر زندگی این چهره معروف انقلابی خواهیم داشت، پس در ادامه متن همراه ما باشید.
فهرست موضوعات این مطلب
تولد و اوایل زندگی

ارنستو گوارا نخستین فرزند از پنج فرزند ارنستو گوارا لینچ و سلیا ده لاسرنا بود که در14 ژوئن 1928، در روساریوی آرژانتین در خانوادهای از طبقه فرادست متولد شد. پدر گوارا یک صنعتگر و معمار بود.
علاقه به کتاب از کودکی

گوارا شطرنج را از پدرش آموخت و از سن 12 سالگی در مسابقات محلی شطرنج شرکت میکرد. در دوران بلوغ و در طول زندگیاش او علاقه ویژهای به شعر، بهویژه آثار پابلو نرودا، جان کیتس، آنتونیو ماچادو، فدریکو گارسیا لورکا، گابریلا میسترال، سزار وایهو و والت ویتمن داشت.
او میتوانست شعر از رودیارد کیپلینگ و مارتین فیرو از خوزه هرناندز را از حفظ بخواند.
در خانه گوارا بیش از 3000 جلد کتاب وجود داشت که به او این امکان را میداد تا بهعنوان کتابخوانی مشتاق، آثار نویسندگان مختلف را مطالعه کند.
از جمله نویسندگان مورد علاقه او کارل مارکس، ویلیام فاکنر، امیلیو سالگاری، آندره ژید و ژول ورن بودند و نیز به جواهر لعل نهرو، آلبر کامو، فرانتس کافکا، ولادیمیر لنین، ژان پل سارتر، فریدریش انگلس، آناتول فرانس، اچ. جی. ولز و رابرت فراست نیز علاقه داشت.
سفر با موتور سیکلت و آغاز تحول فکری

سفر دوم چگوارا نیز که با موتور سیکلتی با نام «قدرتمند» و بههمراه دوست وی «آلبرتو گرانادو» (Alberto Granado)، در سالهای 1951 و 1952 انجام شد، حدود 8000کیلومتر بود و 9 ماه به طول انجامید. موتور او در ابتدای سفر خراب شد و چهگوارا آن را رها کرد.
چگوارا سفر خود را در وقفهای که در تحصیل آنها در دانشگاه ایجاد شده بود به سرانجام رساند. وی در این سفر به بازدید از کشورهای آمریکای جنوبی پرداخت. سفر چگوارا از آرژانتین آغاز و به شیلی، پرو، کلمبیا و ونزوئلا ختم شد.
چگوارا از آرژانتین بهتنهایی به میامی رفت و از آنجا با هواپیما به آرژانتین بازگشت.
چگوارا در طول سفر دوم خود، وضعیت فقر و استثمار مردم کشورهای آمریکای جنوبی را لمس کرد و کتاب خاطرات موتور سیکلت را بر اساس این سفر نوشت.
او در این کتاب به جغرافیای آمریکای جنوبی نگاهی بدون مرز داشت و راه رهایی مردم از فقر را مبارزه با امپریالیسم دانست.
این سفر تجربهای بود که باورهای چپ او را تشکیل داد. چه گوارا بعد از سفر، یک ایدئولوژی سیاسی را پرورش داد و به مخالفان «خوان پرون» (Juan Peron)، دیکتاتور آرژانتینی، پیوست.
علاقه به جریان چپ

علاقه چگوارا به کمونیسم و نفرت از سرمایهداری، او را به این باور رسانید که انقلاب خشونتآمیز میتواند به راهحلی صحیح ختم شود. او بعد از پایان سفر خود، دوباره به دانشگاه بازگشت و در سال 1953 میلادی موفق به دریافت مدرک پزشکی شد.
چگوارا در سال 1953 میلادی برای دستیابی به اهداف مبارزاتی خود به بولیوی سفر کرد. او ابتدا در قامت یک پزشک ظاهر شد؛ اما قصد داشت با کمک انقلابیون این کشور بر ضد دولت بایستد و دولت مستقل جدیدی ایجاد کند.
انقلابیون بولیوی با عقاید چگوارا اختلاف نظر داشتند و او را نپذیرفتند.

بعد از آنچگوارا بولیوی را ترک کرد و به پرو رفت؛ اما مردم پرو بهعلت فقدان سواد سیاسی، درکی از افکار چگوارا نداشتند؛ پس او به ناچار پرو را رها کرد و با یکی از دوستان نزدیک خود به گواتمالا رفت.
گواتمالا اوضاع مساعدی داشت؛ اما دخالتهای آمریکا اجازه پیشرفت انقلابیون را نمیداد. آمریکا به چگوارا اخطار داد که در صورت ادامه فعالیت، او را دستگیر میکند؛ پس او به ناچار به سفارت آرژانتین پناه برد و از آنجا به مکزیک گریخت. این اوضاع چگوارا را مطمئن کرد که امپریالیسم واقعی آمریکا است.
مطلب پیشنهادی: نگاهی بر زندگی باقرخان سالار ملی؛ زندگینامه از تولد تا مرگ و اقدامات او
آشنایی با فیدل کاسترو

چگوارا در مکزیک در سال 1955 با «فیدل الخاندرو کاسترو رز» (Fidel Alejandro Castro Ruz) و برادر او «رائول کاسترو» (Raul Castro) آشنا شد. او رهبر چریکهای کوبا و دیکتاتور آینده این کشور محسوب میشد که بهعلت طراحی کودتایی علیه حکومت باتیستا در کوبا، از جانب آمریکا به مکزیک تبعید شده بود.
چگوارا، کاسترو را همرزمی میدانست که اصول او را درک میکرد. او در این دوره برای دستیابی به اهداف خود تعلیمات بیشتری دید و شخصیت انقلابی وی ساخته شد؛ سپس با مطالعه آثار مارکس، خود را یک کمونیست معرفی کرد و در راه مبارزه با امپریالیسم، مسیر مارکس را برگزید.
چگوارا اولین گفتوگوی خود را با کاسترو، روی سیاست جهانی متمرکز کرد و کاسترو او را تحتتاثیر قرار داد. آنها برنامههای زیادی را برای انجام دادن داشتند و برنامهریزی برای جنگ را در صدر کارهای خود قرار دادند.
کاسترو در سال 1957 میلادی، مردم را تشویق کرد که سلاحها و مشتهای خود را علیه سرمایهداری بلند کنند.
آغاز انقلاب کوبا

نخستین قدم در نقشه انقلابی کاسترو حمله به کوبا به واسطه مکزیک با استفاده از رزمناو بسیار قدیمی به نام «گرانما» بود.
آنها در روز 25 نوامبر 1956 به سمت کوبا راه افتادند. اما کمی پس از پهلو گرفتن، ارتش باتیستا به آنها حمله کرد؛ عدهای کشته شدند و عده دیگری هم پس از دستگیری اعدام شدند.
از میان 82 نفر حاضر در کشتی، تنها 22 نفر توانستند پس از حمله یکدیگر را پیدا کنند.
گوارا در این نبرد تجهیزات پزشکی خود را کنار گذاشت و مهماتی را که یکی از رفیقهایش انداخته بود برداشت و جنگید. این اتفاق به لحظهای نمادین در زندگی چه تبدیل شد.
چهگوارا که ابتدا بهعنوان پزشک به چریکها پیوسته بود، بعد از آموزشهای کامل نظامی به یکی از قابل اعتمادترین دستیاران کاسترو تبدیل شد.

اگرچه چهگوارا بهعنوان یک پزشک آموزش دیده بود، گاهی اوقات بهعنوان جلاد خائنان و فراریان نیز عمل میکرد.
چگوارا دستنوشتههایی درباره دو سال تلاش برای سرنگونی دولت باتیستا دارد که در آن «خاطرات جنگ انقلابی کوبا» (Reminiscences of the Cuban Revolutionary War) را ضبط کرده است. کوبا بعد از ورود کاسترو، در وضعیت جنگ داخلی قرار گرفت. در 13 مارس 1957 میلادی، گروهی از دانشجویان شورشی اداره انقلاب را به دست گرفتند و حمله خونین و ناموفقی را به کاخ رئیسجمهوری هاوانا انجام دادند. در این درگیری افراد زیادی کشته شدند و ناآرامیهای جدیدی در سانتیاگو و کوبا رخ داد.
فرمانده چه

فیدل کاسترو بهعنوان افسر ارشد گوارا، او را فردی باهوش، جسور و یک رهبر نمونه توصیف کردهاست که «از نظر روحی بر سربازان خود سلطه داشت».
کاسترو در ادامه گفت که گوارا بیش از حد ریسکپذیر بود؛ طوری که حتی «به حماقت میمانست.»
جوئل ایگلسیاس، ستوان نوجوان زیر دست گوارا، بعضی از اقدامات مخاطرهآمیز او را در خاطرات خود بازگو کرده و متذکر شدهاست که رفتار چه در نبرد، حتی تحسین دشمن را نیز برمیانگیخت. ایگلسیاس به خاطر میآورد که یک مرتبه در نبرد زخمی شد و «چه بدون توجه به گلولهها به سمت من دوید، مرا روی شانهاش انداخت و از آنجا خارج کرد.
نگهبانان حتی جرئت نمیکردند به او شلیک کنند… سپس آنها به من گفتند هنگامی دیدند او بدون در نظر گرفتن خطر و با اسلحه غلاف میدود، تحتتاثیر قرار گرفتند و جرئت نکردند شلیک کنند.» گوارا در راهاندازی ایستگاه مخفی رادیویی رادیو شورشی در فوریه 1958 نقشی حیاتی داشت. این رادیو اخبار را از دید جنبش 26 ژوئیه برای مردم کوبا مخابره میکرد و همچنین ارتباط رادیویی میان شورشیان که شمارشان رو به افزایش بود را در سراسر جزیره ممکن میکرد. گویا گوارا با مشاهده اثربخشی استفاده سازمان سیا از رادیو با هدف برکناری دولت آربنز در گواتمالا، تصمیم به ایجاد این ایستگاه رادیویی گرفت.
انقلاب پیروز میشود

رادیو شورشی نخستین گزارشها مبنی تسلط ستون گوارا سانتا کلارا را در شب سال نو 1958 مخابره کرد.
اما رسانه خبری ملی اخبار متناقضی را گزارش میکرد و یک بار حتی خبر از کشتهشدن چه در نبرد داد.
در ساعت 3 بامداد 1 ژانویه 1959، باتیستا که مطلع شده بود ژنرالهایش خودسرانه در حال مذاکره برای صلح جداگانه با گوارا هستند، سوار بر هواپیما، در حالی که بیش از 30 میلیون دلار با خود میبرد، به جمهوری دومنیکن فرار کرد.
روز بعد در 2 ژانویه، گوارا برای اینکه شهر را تحت کنترل پایانی خود بگیرد، وارد هاوانا شد. رسیدن فیدل کاسترو شش روز دیگر طول کشید؛ او طی مسیر برای جذب حمایت مردمی در شهرهای بزرگ توقف کرده بود و درپایان در روز 8ژانویه 1959 ظفرمندانه وارد هاوانا شد. در مجموع دو سال جنگ انقلابی، 2000 نفر کشته شدند.
در میانه ژانویه 1959، گوارا برای بهبودی از حمله آسم به ویلایی تابستانی در تارارا رفت. او در آنجا گروه تارارا را به راه انداخت که در مورد توسعه اجتماعی، سیاسی و اقتصادی کوبا بحث و برنامهریزی میکردند. چه همچنین نوشتن کتاب جنگ چریکی را آغاز کرد. در ماه فوریه، دولت انقلابی به پاس نقش گوارا در پیروزی، او را «شهروند متولد کوبا» اعلام کرد.
مطلب مشابه: بیوگرافی ستارخان سردار ملی؛ درباره زندگی ستارخان از تولد تا مرگ
بعد از انقلاب

او بعد از پیروزی انقلاب کوبا، سمتهای مختلفی را به عهده گرفت که از جمله آنها رئیس بخش صنعتی موسسه ملی اصلاحات ارضی، رئیس بانک مرکزی کوبا و وزیر صنعت نفت این کشور بود؛ اما در این مدت همواره در کنار کشاورزان و کارگران قرار داشت و با آنها کارهای داوطلبانه انجام میداد.
در 15 مه سال 1959 میلادی، حدود 600 نفر از افراد مرتبط با دولت باتیستا توسط دادگاههای انقلاب به قتل رسیدند. یکی از اقدامات مهم رژیم جدید این بود که علاوه بر اعطای هویت بومی کوبایی به چگوارا، او را واجد شرایط هر پست دولتی، از جمله رئیسجمهوری کرد.
چگوارا در ماههای بعد از انقلاب، ریاست زندان نظامی، مدیریت دادگاه نظامی، انجام سخنرانی سمینارهای مختلف در آسیا، شمال آفریقا و اتحاد جماهیر شوروی را به عهده گرفت.
خداحافظی از کوبا و رفتن به دیگر کشورهای انقلابی
چگوارا در ماه آوریل 1965 میلادی، از زندگی عادی کناره گرفت و عملکرد و محل سکونت او در دو سال بعد از آن مخفی ماند؛ سپس مشخص شد که او همراه دیگر مبارزان چریکی کوبا به جمهوری دموکراتیک کنگو رفته بود تا به گردان «پاتریس لومومبا» (Patrice Lumumba)، که در آنجا مشغول جنگ داخلی بودند، کمک کند.
او بعد از 9 سال خدمت به دولت کوبا، در کنگو از کار در دولت استعفا داد و تابعیت کوبایی خود را کنار گذاشت؛ سپس مبارزه با امپریالیسم و کمک به نهضتهای آزادیبخش در سایر کشورهای آمریکای لاتین را آغاز کرد. او سپس از کنگو به بولیوی رفت و در آنجا به انقلابیون بولیوی پیوست.
او در نامه خداحافظی به کاسترو نوشت: دیگر ملل جهان یاری مرا طلب میکنند؛ برای من وقت عزیمت فرار رسیده است.
حضور در کنگو

گوارا در آغاز سال 1965 به آفریقا رفت تا دانش و تجربه خود بهعنوان یک چریک را در اختیار شورشیان سیمبا در منازعه کنگو قرار دهد.
به گفته احمد بن بلا، رئیسجمهور الجزایر، گوارا آفریقا را حلقه ضعیف امپریالیسم میدانست که در نتیجه همین موضوع، دارای ظرفیتهای بزرگ انقلابی است.
جمال عبدالناصر، رئیسجمهور مصر که از زمان دیدار با چه در 1959 رابطه برادرانهای با او داشت، برنامه گوارا برای جنگ در کنگو را «خردمندانه» نمیدانست و به او هشدار داد که به شخصیتی «تارزانگونه» و محکوم به شکست تبدیل خواهد شد.
باوجود هشدار، گوارا با نام مستعار رامون بنیتز به کنگو سفر کرد.
او عملیات کوبا در حمایت از جنبش مارکسیست سیمبا را که در اثر بحران کنگو شکل گرفته بود، رهبری میکرد.
بعدها چگوارار به دلیل همکاری دیگر نیروهای مسلح مجبور به ترک کنگو شد. مقصد بعدی او بولیوی بود…
حضور در بولیوی

در پایان سال 1966، مکان چه گوارا هنوز برای عموم نامشخص بود، هر چند نمایندگان جنبش استقلال موزامبیک (FRELIMO) گزارش دادند آنها در پایان سال 1966 با او در دارالسلام ملاقات کردند.
این دیدار در مورد پیشنهاد گوارا برای کمک به پروژه انقلابی آنها بود که موزامبیکیها در نهایت آن را رد کردند.
در سخنرانی روز جهانی کارگران در سال 1967 در هاوانا، وزیر دفاع نیروهای مسلح، سرگرد خوان آلمیدا گفت گوارا جایی در آمریکای لاتین مشغول خدمت به انقلاب است.
پیش از عزیمت به بولیوی، گوارا ظاهر خود را تغییر داد تا شناخته نشود؛ او ریشهای خود را تراشید و موهایش را کوتاه و خاکستری کرد.
در 3 نوامبر 1966، گوارا با نام جعلی آدولفو منا گونزالز به صورت مخفیانه از مونته ویدئو با هواپیما راهی لا پاز شد. او خود را یک تاجر میانسال اروگوئهای و از کارکنان سازمان کشورهای آمریکایی معرفی کرد.
سه روز پس از ورود به بولیوی، گوارا با هدف تشکیل ارتش چریکی خود، لا پاز را به مقصد مناطق روستایی جنوب شرقی این کشور ترک کرد.
نخستین اردوگاه گوارا در منطقه دورافتاده نیانکاوآزو برپا شد اما آموزش ارتش چریکی در آن اردوگاه خطرناک بود و کار پیش نمیرفت.
او هایدی تامارا بونکه بیدر که با نام مستعار تانیا شناخته میشد را بهعنوان عامل اصلی خود در لا پاز منصوب کرد. تانیا اصالتاً اهل آلمان شرقی و متولد آرژانتین بود.
قوای چریکی گوارا از حدود ۵۰ نفر تشکیل شده بود و تحت عنوان ارتش آزادیبخش ملی بولیوی فعالیت میکرد.
آنها به خوبی مسلح بودند و در مناطق کوهستانی کامیری در ماههای اولیه 1967 در درگیریهای اولیه با ارتش بولیوی به موفقیتهایی دست پیدا کردند. در نتیجه پیروزیهای پیاپی نیروهای گوارا در بهار و تابستان 1967، دولت بولیوی شمار آنان را بیش از اندازه واقعی تخمین زد.
دستگیری

حزب کمونیست بولیوی نیز به چگوارا پشت کرد. چگوارا با همراهان خود به محلی مخفیانه رفت؛ اما همان روز جای آنها لو رفت و توسط یگان ویژه ارتش بولیوی با کمک مستشاران سازمان اطلاعات آمریکا، محاصره شدند.
چگوارا در این حمله مورد اصابت گلوله قرار گرفت و زخمی شد و پیش از ناپدید شدن جسد او، دستانش را بریدند و در فرمالدئید (گاز متانال) قرار دادند تا اثر انگشت او را برای تایید هویت، بگیرند.
نیروهای بولیوی چگوارا را دزدیدند و به مدرسهای بردند و از او بازجویی کردند. او از پاسخ به سوالها طفره میرفت و در حالی که زخمی بود، بسیار باصلابت برخورد میکرد. سرانجام دستور قتل وی توسط رئیسجمهوری بولیوی در 9 اکتبر 1967 داده شد.
چگوارا با تیری در سینه اعدام شد. او در لحظات پایانی این سخنان را بر زبان آورده بود:
بزن بزدل تو داری یک مرد را میکشی
زندگی شخصی چگوارا

چگوارا عاشق زنی به نام «تامارا بونکه» (Tamara Bunke)، معروف به تانیا، زنی کمونیست بود. تانیا که از نیروهای چریک آرژانتینی بود، مدتی سمت مترجمی چگوارا را به عهده داشت و در انقلاب کوبا نیز از زیردستان وی محسوب میشد.
چهگوارا بعد از درگیریها در کوبا، به مکزیکوسیتی گریخت و در آنجا با «هیلدا گادئا» (Hilda Gadea)، اقتصاددان، رهبر کمونیست و نویسنده اهل پرو، ازدواج کرد و از او صاحب پنج فرزند شد. هیلدا در سال 1974 درگذشت. «آلیدا مارچ تورس» (Aleida March Torres)، که بهعنوان یک انقلابی کوبایی شناخته میشد، همسر دوم چگوارا و یکی از اعضای ارتش کوبایی فیدل کاسترو بود.
دیدار با ژان پل ساتر

سیمون دو بووار و ژان پل سارتر، هر دو از نمادهای روشنفکری قرن بیست و ارنستو چه گوارا، نماد انقلابیگری آن قرن بود. افراد داخل عکس در آن مقطع تاریخی اهمیت بسیار بالایی داشتند. در مواجههی اول با عکس ثبت شده، این اِلمانها جلب نظر میکنند: یک چریک اسطورهای، سیگار برگ یک فیلسوف را روشن میکند و یک متفکر پیشگام در جنبش زنان، صمیمانه در حال تماشا است.
در مورد این دیدار تاریخی، حرفهای بسیاری گفته شده است. ذهن مسئلهمند کنجکاو است که بداند آنان چه به هم گفتهاند.
میگویند سارتر سیگار را به انسان تشبیه کرد که به محض روشن شدن، رو به نابودی میرود! گفتهاند چه گوارا ساعت دوی نیمهشب به سارتر و دو بووار وقت ملاقات داد و علت آن را کارهای عقبمانده دانست و گفته بود که دیگر نباید خفت!
چرا لقبِ چه؟

چه در زبان آرژانتینی به معنای سلام است. وقتی انقلابیون ارنستو را میدیدند به زبان آرژانتینی به او سلام میدادند. از همین رو لقب او شد: چه.