متن عاشقانه کافه + جملات احساسی قهوه با فضای رمانتیک و شاعرانه
چنانچه نخستین دیدار شما با عشق در یک کافه به صرف قهوه بوده است حتما خاطره ای دلنشین از صرف یک قهوه دو نفره دارید و می توانید با انتخاب متن و جملات عاشقانه کافه، احساسات خوبی که داشته اید را بیان کنید.
متن و جملات عاشقانه کافه
چای؟
قهوه؟
نسکافه؟
نمیدانم!
هر کدام دیرتر خنک و تمام شود
تا بهانه با تو بودنم بیشتر شود
***
چه فرقی میکند که زیر باران باشیم یا در کافهای گرم؟
اصلا چه فرقی میکند بهار باشد یا زمستان؟
تو که باشی
تمام هستی یکپارچه سرود عشق سر میدهد…
***
بوی تو که در مشام قهوه خانه میپیچد
بهار با هر چه گل و شکوفه و پرنده در جانم رسوخ میکند
تو اگر نبودی آسمان ما ستاره نداشت
***
دلم نه عشق میخواهد نه دروغ های قشنگ
نه ادعاهای بزرگ نه بزرگ های پر ادعا
دلم یک فنجان قهوه داغ می خواهد
یک دوست که بشود با او حرف زد و بعد پشیمان نشد …
جملات رمانتیک قرار در کافه
من را دعوت کن به همان کافه دنج
بوی خوب عطرت
میز چوبی و نگاه مستت
دست من فنجانی
و غزل در دستت
وهوا,, ظاهرا پاییزی ست!
وکمی ابری و سرد
عابران چتر به دست
پشت هم در گذرند!
شنبه بارانی!
گوش من تیز شد از خنده تو
و چه حال خوبی
روبه رویم گل گلدان محبت
و دو چشمت
که عجب غوغایی ست
من سؤالی دارم!
میشود چشم تورا دید و نمرد؟
میشود آیه قرانی بارانی را
لای این شعر سرود؟
میشود سهم دو چشمان تو باشم هردم؟
میشود پلک نزد؟
قهوهتر از چشمت تؤی فنجان کدام کافه چیست؟
کافه چی فنجانم پیش چشم تو ربود!
و در آن زل زد و گفت!
وای برتو که چنین قهوه تلخی داری!
کافه آبی از” کریس ریا”
***
امشب دلم تو را می خواهد
نشسته روبروی صندلی مقابلم
در سکوت سرد این کافه
تا تو مرا در آغوش کشی …
دوست داشتنت همیشه برایم پر از احساسی مبهم بوده است…مثلنوشیدن قهوهای تلخ که مرا یاد نگاه شیرین تو می اندازد….
***
این کافهی دنج فقط تو را کم دارد که
بنشینی سر میزی دو نفره و قهوه بنوشی و من طنین صدایت را زمزمه کنم…
***
“دلنوشته های کافه ای”
اینجا جای عجیبیست
هر روزم به زوزمرگی بر پشت این میز های کوچک می گذرد
آنقدر آنها را کوچک ساخته اند که زانوهایم به زانوهایت می چسبد
اما آن کافه چی نمی داند که هر چند میزهایش کوچک باشد و تو به من نزدیک تر
دل ها که دور باشد حتی اگر هم نفسش باشی و هم نفست نباشد
باز هم غریبه ای
حتی در این نزدیکی
متن احساسی قهوه و کافه
هوا سرد شده …
نه! نه …
هوای من سرد شده …
حتی گرفتن فنجان قهوه هم، دردی را دوا نمیکند …
گرمای وجودت را میخواهم …
دریغ که صندلی رو به رو خالی ست.
***
برای من که فرقی نمیکند
نگاهی دور فنجان قهوه برقصانی
یا دستان گرمت را با شانه هایم آشنا کنی.
اما حالا که آمدهای
این قدر به ساعتت نگاه نکن …
***
در اثبات زیبایی این روزهای سرد و برفی، همین بس که کافهای باشد و دو فنجان قهوه و
گرمای دستان نوازشگر تو
***
دل درد گرفته اَم
از بس فنجانهای قهوه را سر کشیدهام
و تو ته هیچ کدام نبودی
مطلب مشابه: شعر قهوه با اشعاری زیبا در مورد قهوه و فنجان
خدا را چه دیدی؟
شاید یک روز در کافهای دنج و خلوت
این کلمهها و نوشتهها صوت شدند
برایِ گوش هایِ تو
که رویِ صندلیِ رو به رویِ من نشسته ای…
و برای یک بار هم که شده
قهوه تو سرد شد
بس که خیره ماندی به من!
***
جملات عاشقانه قهوه و قرار نخست
چه کسی باور میکند که من هر بار، ته هر فنجان قهوهام تو را میبینم…
گاهی موهای پریشانت…
گاهی لبخند شیرینت…
و گاهی دستان نوازشگرت را…
***
گاهی اوقات دلم تنگ طمع تلخ اشک هایم میشود
و آرام میبارم و مینوشم …
گویی قهوهای تلخ از جنس حقیقت مینوشم …
چه کسی میگوید قهوه تلخ است؟
قهوه در برابر روز گار تلخم شیرینترین نوشیدنی عالم حساب میشود …
قهوه فقط یادآور است …
یاداور لحظات شیرین با تو بودن …
قهوه شیرین است …
خیلی شیرین …
***
احتیاجی به مستی نیست
یک فنجان قهوه هم دیوانهام میکند
وقتی میزبانم چشمان تو باشد …
***
سرمای نبودنت آنقدر عمیق است که دیگر گرمای این فنجانهای قهوه هم بی فایده است…
بیا که همهی فصلهای من بی تو زمستان است!
***
هوا
سرد است و
آتشِ نگاهِ تو روشن…!
چایِ باران
در فنجانِ قهوهای چشمم
دَم کشیده است.
نترس!
شانه ات را نزدیکتر کن
دردهایم از دهن افتاده اند…
شاعر: مینا آقازاده
***
جملات رمانتیک کافه و قهوه
این گونه نیا که هر از چند گاهی باشد
نیا دنیایم را آرامشم را سکوت اجباری روزهایم را نریز به هم …
که مجبور باشم مدیون قهوه خانه شوم
از بس که خاکستر و دود سیگار مهمانش میکنم
نیا لعنتی
اینگونه گذرا نیا …
***
دلم خلوتی ساده میخواهد …
چند خطی شعر فروغ فرخزاد
با دو فنجان قهوه
کمی سکوت
و او، که پایان هر قطعه
دستش را زیر چانه بزند و بگوید:
باز هم بخوان…
شاعر: شیما سبحانی
***
من شیفتهی میزهای کوچک کافهای هستم که بهانهی نزدیکتر نشستنمان میشود
و من روبروی تو میتوانم تمام شعرهای ناگفتهی دنیا را یک جا بگویم
***
قهوه هیچ کافهای
تلختَر از
جای خالیِ وجودت
روبرویِ نگاهم نیست
تلخ شدم از نبودنی که
هیچ اُمیدی
به آمدنَش نیست
***
متن احساسی کافه
ته فنجان قهوهام!
کف دستم یا پیشانیام را ببین!
چیزی نمیبینی؟
مثلا” خطی حرفی یا چیزی که بتوان تو را به من نسبت داد؟
***
در ته فنجان قهوهام کفشهای توست.
اما دریغ که نمیدانم میآیی یا میروی …
***
یک حبه قند در فنجان قهوه تلخ شیرین نمیشود
دو حبه قند در فنجان قهوهی تلخ شیرین نمیشود
سه حبه، چهار، پنج…
اصلا تو بگو یک دنیا قند در این دنیای تلخ
نه…
اگر تو نباشی فال این زندگی شیرین نمیشود
***
نشستم
تا آنجا که نیامدی
خود را مهمان یک فنجان قهوه کردم
صبر دیرش شد
رفت.
اما هنوزم منتظرت بودم
قهوه هم چه میزبان کم طاقتی ست
او هم رفت
ساعت هم دیرش شد
تند و تند دور خودش میچرخید.
اما هنوزم منتظرت بودم
نگرانی اومد
دلم سراغ بی قراری رو گرفت
فنجان قهوه باز هم آمد
و دلم خواست که باز هم بنشینم منتظر
این بار
گفتگو با فنجان قهوه بیشتر طول کشید.
اما باز هم نیامدی
او رفت
و من هنوزم منتظرت هستم
شاید فنجانی قهوه
دوباره تنهاییام را پر کند.
اما جای لبخند تو را
چه چیزی میتواند پر کند؟
منتظرم، دیر نکنی
برای هدیه همان لبخند کافی ست
***
متن و جملات احساسی عاشقانه رمانتیک
خیالت عجیب همدم این روزهای سرد من است…
هنوز هم روی صندلی همیشگی مینشینم و به یاد خاطرات گذشته، دو فنجان قهوه سفارش میدهم…