متن ادبی عاشقانه + جملات احساسی ادبی و اشعار زیبا در وصف عشق

متن و جملات ادبی عاشقانه و زیبا

گلچینی از مجموعه جملات، متن و اشعار ادبی عاشقانه زیبا در وصف عشق را در این مطلب روزانه آماده کرده ایم ک برای کپشن، استوری و پروفایل قابل استفاده هستند و می توانید در قالب پیام عاشقانه برای همسرتان ارسال نمایید.

عشق و محبت نیازهای اساسی انسان هستند نه چیزهای حاشیه ای، انسان بدون آن ها نمی تواند زنده بماند. «دالایی لاما»

***

عاشق کسی می شوی نه به خاطر ظاهر جذابش یا تیپش یا ماشین لوکسش، بلکه به این خاطر که او آهنگی می خواند که فقط تو قادر به شنیدنش هستی. «اسکار وایلد»

***

قلب چیزی را که می خواهد، می خواهد و هیچ منطقی برای این چیزها وجود ندارد، تو یک نفر را می بینی و عاشقش می شوی. «وودی آلن».

***

نمی خواهم فقط دوستم بدارند، بلکه می خواهم دوست داشتن را به من ابراز کنند. «جرج الیوت»

***

تو دوست داشتنی ترین نسخه ای هستی که میشود پیجید به دست و پای زندگی من/ که هی قد بکشی تو لحظه هایم و حالم را خوب تر کنی.

***

هیچ چیز لذت بخش تر از این نیست که یک نفر احساست رو بفهمد بدون اینکه مجبورش کنی!

***

جمله کوتاه ادبی عاشقانه

عشق چیزی است که من هر روز در لبخند تو می بینم/ عشق چیزی است که با هر لمس تو احساس می کنم/ عشق چیزی است که در هر کلمه ای که می گویی می شنوم/ عشق چیزی است که ما هر روز در آن زندگی می کنیم.

***

فرقی ندارد چه ساعت از شبانه روز باشد/ صدایت را که می شنوم خورشید در دلم طلوع می کند.

***

ترجیح می دهم که در قلب تو باشم تا در ذهنت چرا که ذهن ممکن است فراموش کند ولی قلب هرگز/ دوستت دارم.

***

نازنینم، عاشقانه دوستت دارم و می خواهم بدانی ‏خواستن «تو» تنها خواستنیه که تو دلم ثابت مونده و میمونه.

***

تو را دوست دارم و هیچ كس از مردان این زمانه جرأت ندارد این عشق را كه همچو ماری بر كوزه ی قلبم پیچیده از من دور كند من هر صبح این زهر را كه تو بر جریان قلب م میریزی سرمیكشم میمیرم و شب بار دیگر برای دوست داشتنت زنده میشوم …

***

متن بلند ادبی برای عشق و همسر

برف هفت سالگی ام را به خاطر صدای مادرم دوست داشتم  که میگفت پاشو ببین عجب برفی اومده برف ده سالگی را به خاطر تعطیل شدن مدرسه و خوابیدن کنار مادرم حتی یک ساعت بیشتر برف چهارده سالگی را به خاطر تشویش امتحانات برف هجده سالگی را به خاطر استرس کنکور و آینده !! برف بیست سالگی را به خاطر عاشقی . هیجان عشقی که در ذهنم تا ابد ادامه داشت اما از برف بیست و پنج سالگی به بعد برف ها فقط سرد بود و سرد بود و سرد…… و خاطراتی که هرگز تکرار نخواهد شد……

***

آنگاه که غرور کسی را له می کنی، آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی، آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی، آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری، آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی، آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری، می خواهم بدانم، دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟

***

با تمام مداد رنگی های دنیا به هر زبانی که بدانی و ندانی خالی از هر تشبیه و استعاره و ایهام تنها یک جمله برای تو خواهم نوشت دوستت دارم خاص ترین مخاطب خاص دنیا …

***

همسر عزیزم، تو تنها یار و همدم زندگی ام هستی چه بخواهی چه نخواهی تا ابد در قلب من می مانی … دوستت دارم.

***

لبخند تو خلاصه ی خوبی هاست لختی بخند خنده ی گل زیباست.

***

جملات خاص ادبی احساسی

جاده لحظه به لحظه با من می آید گویی کنجکاو است که برای دیدار چه کسی چنین بیتابم!!!

***

چقدر سخته وقتی که پشتت بهشه دونه های اشک گونه هاتو خیس کنه اما مجبور بشی بخندی تا نفهمه که هنوز دوسش داری.

***

چه حرف بی ربطیست که مرد گریه نمی کند گاهی آنقدر بغض داری که فقط باید مرد باشی تا بتوانی گریه کنی…

***

گاهی نیاز است پزشک بجای یک مشت قرص… برایت فریاد تجویز کند.

***

سخت ترین فعلی که برایت به سادگی صرف کردم عمرم بود.

***

متن کوتاه ادبی برای کپشن

خواب دیدم دوباره با همیم، از خنده بیدار شدم و دیوانه وار به اطراف نگریستم؛ چشمانم پر از اشک شد!

***

نمی‌دانم تو را به خورشید تشبیه کنم یا دریا/ فقط می دانم همیشه باید مثل خورشید بر خانه بتابی تا به تو گرم شود و همیشه باید مثل دریا زلال باشی تا خانه با وجودت آرامش بگیرد.

***

عشق مثل دریا هرگز متوقف نمیشه/ عشق مثل ستاره می درخشه/ عشق مثل خورشید گرم میکنه/ عشق مثل گل ها لطیفه و عشق درست مثل تو زیباست.

***

می ترسم کسی جایم را در قلبت بگیرد بوی تنت را بگیرد آغوشت را از من بگیرد چه احساس مبهمی است حسادت!

***

در شادی من شریک باش ای ساعت

در فکر لباس شیک باش ای ساعت

تعجیل بکن ، دلم برایش تنگ است

کم عاشق تیک و تاک باش ای ساعت

***

شعر ادبی عاشقانه برای عشق

دل من
کلبه بارانیست
و تو
آن باران بی اجازه ای
که ناگَهان
در احساس من
چکه میکنی

***

چقدر می ترسم
تو را نبوسیده
از دنیا بروم ؛
اصلا کجا می توانم بروم ؟
وقتی می دانم
تمبر ها
تا لبان پاکت را نبوسند
به هیچ کجا نمی روند