اشعار همام تبریزی با 10 شعر و غزل زیبای عاشقانه از این شاعر

مجموعه زیباترین اشعار همام تبریزی

در این بخش گلچین اشعار همام تبریزی و غزلیات این شاعر را گردآوری کرده ایم و امیدواریم این اشعار بلند و زیبا مورد توجه شما قرار بگیرد.

محمّد پسر فریدون هُمام تبریزی (زاده ۶۳۶ هجری تبریز – درگذشته صفر ۷۱۴) شاعر پارسی‌سرا  و تاتی‌سرای و آذری سرای سده هشتم هجری در ایران است. او در غزل از خود توانائی بسیار نشان داده‌است. هُمام شدیداً دوستدار سعدی شیرازی بوده و با او مکاتبه داشته و بنا بر برخی یادداشت‌ها، هنگامی که سعدی به آذربایجان سفر کرده، با همام نیز دیدار داشته. شماری از غزلیات او بر مبنای غزل‌هائی از سعدی، بر همان وزن و قافیه و ردیف ساخته شده‌اند.

غزلیات و اشعار همام تبریزی

با آن که بر شکستی چون زلف خویش ما را

گفتن ادب نباشد پیمان شکن نگارا

هستند پادشاهان پیش درت گدایان

بنگر چه قدر باشد درویش بینوا را

از چشم من نهانی ای آب زندگانی

وصلت مناسب آمد سیمرغ و کیمیا را

در چشم من فراقت نگذاشت روشنایی

ای آفتاب تابان دریاب دیده ها را

زان لب سلام ما را نشنیده ام جوابی

بیگانه می شماری یارانِ آشنا را

پیش رخ تو باید بر خاک سر نهادن

شرط است سجده بردن آیینۀ خدا را

چشم تو ریخت خونم شرم آمدم که گویم

از بهر نیم جانی با دوست ماجرا را

در زهد و پارسایی چندان عجب نباشد

سر مست چشم خود بین رندان پارسا را

سوی همام بنگر باری به چشم احسان

با بنده التفاتی رسم است پادشا را

***

اشعار همام تبریزی با 10 شعر و غزل زیبای عاشقانه از این شاعر

مجموعه اشعار همام تبریزی

دانی چگونه باشد از دوستان جدایی

چون دیده یی که ماند خالی ز روشنایی

سهل است عاشقان را از جان خود بریدن

لیکن ز روی جانان مشکل بود جدایی

در دوستی نباید هرگز خلل ز دوری

اگر در میان جانان مهری بود خدایی

هر زر که خالص آید بریک عیار باشد

صد بار اگر در آتش او را بیازمایی

ای نور چشم بینا داری فراغت از ما

اما خوش بدین تمنا دایم که زان مایی

گر صحبتت فقیری جوید عجب نباشد

با عشق در نگنجد سلطانی و گدایی

مارا طمع نباشد پرسیدن و عیادت

از زلف خود نسیمی بفرست اگر نیایی

هر کار به بوی زلفت جان را نمی سپارد

در جان او نباشد بویی ز آشنایی

ای چون همام شهری افتاده در کمندت

زین بند کس نیابد تا جاودان رهایی

***

اشعار همام تبریزی با 10 شعر و غزل زیبای عاشقانه از این شاعر

متن و اشعار همام تبریزی عاشقانه

حسنی که هست روی تو را بی نهایت است
خوب است گل ولی نمک اینجا به غایت است

افسانه های خسرو و شیرین ز حد گذشت

ما و حدیث روی تو کانها حکایت است

من فارغم ز مصر که در دولتِ لبت

امروز کانِ قند و شکر این ولایت است

افکند سایه زلف تو بر عارض خوشت

ظلمت نگر که نور مهش در حمایت است

من کیستم که دست به زلفت کنم دراز

بویش صبا اگر به من آرد کفایت است

از بهر عاشقان تو در شرع کفر و دین

اوصاف روی و موی تو محکم روایت است

هشیار کی شود دل سرگشتۀ همام

چون مستیش زنرگس مستت کفایت است

اشعار همام تبریزی با 10 شعر و غزل زیبای عاشقانه از این شاعر

گلچین اشعار همام تبریزی

چون سحر از بوی گل گشت معطّر هوا

از نفس یار ما داد نشانی صبا

نه چه سخن باشد این چیست صبا تا کنم

نسبت بوی خوشش با نفس یار ما

کرد طلوع آفتاب یار درامد ز خواب

روی نگار مراست خسرو انجم گوا

جان چو شنید از صبا بوی سر زلف او

گفت: روان می شود در پی آن آشنا

در صور آب و گل جان صفت دوست دید

عشق کهن تازه کشت گرم شد این ماجرا

جام رها کن درو چشمهٔ خورشید بین

زاینه بگذر نگر عکس رخ یار را

گرنه زعکس رخش گل اثری یافتن

گل ز کجا وین همه مایۀ حسن از کجا؟

قبلۀ هر ملتی هست به سوی دگر

با رخ او فارغیم از همۀ قبله ها

تیر چو از چشم او بر دل عاشق رسید

گفت که: زخم من است صید مرا خون بها

چشمش اگر می کند میل به سوی همام

نیست مجال سخن عاشق و چون و چرا

***

غزل و اشعار همام تبریزی

منتظر باشند شب ها عاشقان ناکرده خواب

تا بر آید بامداد از شرق کویت آفتاب

آفتابی می کند از مشرقِ رویت طلوع

کز شعاع آن نیارد چشمهٔ خورشید تاب

پر تو روی تو نگذارد که بینم صورتت

دست غیرت بست بر رویت هم از رویت نقاب

عاشقان را زلف تو زنجیر بر گردن نهاد

گشت از اقبال رویت هندویی مالک رقاب

حسن را از دیده ها پیوسته پنهان داشتن

جز به روز روی تو بیرون نیامد از حجاب

جزوصالت آرزویی نیست جان را از جهان

عقل می گوید: خیال است این مگر بینی به خواب

گر شراب این است کز عشق تو ما را در سر است

باده مستان را فریبی می نماید چون سراب

در میان غنچۀ خندانِ گل هر بامداد

می نماید قطره ها چون بر رخ خوبان گلاب

چیست دانی آن صبا جون وصف حسنت می کند

در دهان غنچه از ذوق لبت می آید آب

ز انتظار وعدهٔ وصلت به جان آمد همام

هم نگفتی این سخن گر عمر ننمودی شتاب

***

زیباترین اشعار همام تبریزی شاعر تبریزی

ساقی همان به کامشبی در گردش آری جام را
وزعکس می روشن کنی چون صبح صادق شام را

می ده پیاپی تا شوم ز احوال عالم بی خبر

چون نیست پیدا حاصلی این گردش ایّام را

کار طرب را ساز ده واصحاب را آواز ده

در حلقۀ خاصان مکش این عام کالانعام را

زان حلقه های عنبرین آرام دل ها می بری

آشوب جان ها کرده ای آن زلف بی آرام را

ای آفتاب انجمن از عکس روی و جام می

در جان ما زن آتشی تا پخته یابی خام را

ای عاشقت هر شاهدی رند تو هر جا زاهدی

در کار عشقت کرده دل یک باره ننگ و نام را

هر دل که هست اندر جهان رغبت به زلفت می کند

نخجیر دیدی کاو به جان جوینده باشد دام را

صوفی چو لفظت بشنود دیگر نگوید ماجرا

حاجی چو بیند روی تو باطل کند احرام را

هر گه که دشنامم دهی آسوده گردد جان من

کز لهجۀ شیرین تو ذوقی بوَد دشنام را

من دست بوسی می کنم مرد لب و چشمت نیم

نُقل لب مستان مکن آن شکّر و بادام را

دارد همام از روی تو خورشید در کاشانه شب

بر راه صبح از زلف خود امشب بگستر دام را

مطالب مشابه را ببینید!

متن ویژه ضربت خوردن حضرت علی (ع) + اشعار سوزناک شهادت امام علی علیه السلام شعر دو بیتی مدح حضرت علی (ع)؛ 20 اشعار دو بیتی در وصف مولا علی امام اول اشعار حضرت علی (ع) + مجموعه شعر با موضوع امام اول شیعیان اشعار انتظار + گلچین شعر در مورد انتظار برای منتظران معشوق و یار شعر شب قدر + اشعار شهادت حضرت علی (ع) و اشعار شب قدر جملات شب قدر با اشعار سوزناک و متن های غم انگیز شهادت حضرت علی (ع) دکلمه شب قدر در وصف حضرت علی و اشعار سوزناک شهادت آن حضرت اشعار خداحافظی + مجموعه شعر در مورد خداحافظی به صورت تک بیتی، دو بیتی و عاشقانه اشعار عاشقانه سعدی؛ مجموعه گلچین زیباترین اشعار و غزلیات عاشقانه سعدی شعر در مورد گل + مجموعه اشعار زیبا و عاشقانه در مورد گل و زیبایی آن