اشعار شمس تبریزی + مجموعه غزلیات و شعر کوتاه و بلند زیبا از دیوان شمس تبریزی

اشعار شمس تبریزی

در این بخش تعدادی از اشعار و غزلیات شمس تبریزی مولانا شاعر ایرانی را قرار داده ایم. امیدواریم از این شعر های کوتاه و بلند لذت ببرید و مورد توجه شما قرار بگیرد.

مجموعه اشعار شمس تبریزی

دیوان شمس تبریزی، یا دیوان کبیر یا کلیات شمس تبریزی یا غزلیات شمس، یکی از پنج اثر جلال‌الدین محمد مولوی که به‌جز مثنوی او، دیگر اشعارش را شامل می‌شود. خاندان مولانا و سلسله مولویه این کتاب را دیوان کبیر گفته‌اند.

اما چون مولانا در جای‌جای اشعار این کتاب از شمس تبریزی، یار و مراد خود، یاد کرده، به غزلیات شمس مشهور است. بی‌گمان مولانا به‌سبب شور و بی‌قراری، غزلهایش را به نام شمس تبریزی کرده‌است؛ به گفته فروزانفر، مولانا «پیوسته چشم از سبب دوخته و به مسبب گماشته است».

او اشعارش را که نتیجه تلقین شمس و الهام از عشق اوست، به نام شمس کرده‌است .ملاقات مولانابا شمس تبریزی در سال ۶۴۲ هجری قمری انقلابی در وی پدید آورد که موجب ترک مسند تدریس و فتوای وی شد و به مراقبت نفس و تذهیب باطن پرداخت. دیوان شمس تبریزی یکی از شاهکارهای مولانا است.

میانِ باغ گلِ سرخ‌ های و هو دارد

که بو کنید دهان مرا چه بو دارد!

به باغ خود همه مستند، لیک نی چون گل

که هر یکی به قدح خورد و او سبو دارد

چو سال سالِ نشاط است و روز روزِ طرب

خُنک مرا و کسی را که عیش خو دارد

چرا مقیم نباشد، چو ما، به مجلسِ گل

کسی که ساقیِ باقیِّ ماهرو دارد؟

به باغ جمله شرابِ خدای می‌نوشند

در آن میانه کسی نیست کاو گلو دارد

عجایب‌اند درختانش، بکر و آبستن،

چو مریمی که نه معشوقه و نه شو دارد

هزار بار چمن را بسوخت و باز آراست

چه عشق دارد با ما، چه جست و جو دارد!

شعر شراب خدای شمس تبریزی

میانِ باغ گلِ سرخ‌ های و هو دارد

که بو کنید دهان مرا چه بو دارد!

به باغ خود همه مستند، لیک نی چون گل

که هر یکی به قدح خورد و او سبو دارد

چو سال سالِ نشاط است و روز روزِ طرب

خُنک مرا و کسی را که عیش خو دارد

چرا مقیم نباشد، چو ما، به مجلسِ گل

کسی که ساقیِ باقیِّ ماهرو دارد؟

به باغ جمله شرابِ خدای می‌نوشند

در آن میانه کسی نیست کاو گلو دارد

عجایب‌اند درختانش، بکر و آبستن،

چو مریمی که نه معشوقه و نه شو دارد

هزار بار چمن را بسوخت و باز آراست

چه عشق دارد با ما، چه جست و جو دارد!

شعر زیبا

میانِ باغ گلِ سرخ‌ های و هو دارد

که بو کنید دهان مرا چه بو دارد!

به باغ خود همه مستند، لیک نی چون گل

که هر یکی به قدح خورد و او سبو دارد

چو سال سالِ نشاط است و روز روزِ طرب

خُنک مرا و کسی را که عیش خو دارد

چرا مقیم نباشد، چو ما، به مجلسِ گل

کسی که ساقیِ باقیِّ ماهرو دارد؟

به باغ جمله شرابِ خدای می‌نوشند

در آن میانه کسی نیست کاو گلو دارد

عجایب‌اند درختانش، بکر و آبستن،

چو مریمی که نه معشوقه و نه شو دارد

هزار بار چمن را بسوخت و باز آراست

چه عشق دارد با ما، چه جست و جو دارد!

***

اشعار زیبای شمس تبریزی

دوست همان بِه که بلاکش بُوَد

عود همان بِه که در آتش بُوَد

جامِ جفا باشد دشوارخوار

چون ز کفِ دوست بود خوش بُوَد

زهر بنوش از قدحی کان قدح

از کرم و لطف مُنَقَّش بُوَد

عشق خليل است، درآ در ميان

غم مخور ار زيرِ تو آتش بُوَد

در خم چوگانش يکی گوی شو

تا که فلک زيرِ تو مفرش بُوَد

رقص‌کنان گوی اگر چه ز زخم

در غم و در کوب و کشاکش بُوَد

سابقِ ميدان بُوَد او لاجَرَم

قبله‌ی هر فارسِ مه وش بُوَد

***

 منتخب اشعار شمس تبریزی

اندک اندک جمع مستان مي رسند

اندک اندک مي پرستان مي رسند

دلنوازان نازنازان در ره اند

گلعذاران از گلستان مي رسند

اندک اندک زين جهان هست و نيست

نيستان رفتند و هستان مي رسند

جمله دامن هاي پرزر همچو کان

از براي تنگدستان مي رسند

لاغران خسته از مرعاي عشق

فربهان و تندرستان مي رسند

جان پاکان چون شعاع آفتاب

از چنان بالا به پستان مي رسند

خرم آن باغي که بهر مريمان

ميوه هاي نو زمستان مي رسند

اصلشان لطفست و هم واگشت لطف

هم ز بستان سوي بستان مي رسند

***

غزل های شمس تبریزی

دوست همان بِه که بلاکش بُوَد

عود همان بِه که در آتش بُوَد

جامِ جفا باشد دشوارخوار

چون ز کفِ دوست بود خوش بُوَد

زهر بنوش از قدحی کان قدح

از کرم و لطف مُنَقَّش بُوَد

عشق خليل است، درآ در ميان

غم مخور ار زيرِ تو آتش بُوَد

در خم چوگانش يکی گوی شو

تا که فلک زيرِ تو مفرش بُوَد

رقص‌کنان گوی اگر چه ز زخم

در غم و در کوب و کشاکش بُوَد

سابقِ ميدان بُوَد او لاجَرَم

قبله‌ی هر فارسِ مه وش بُوَد

***


بخوانید: شعر عاشقانه + مجموعه اشعار بلند، کوتاه و شعرهای عاشقانه زیبا از بزرگان جهان


شعر و غزلیات شمس تبریزی

هر چه آن خسرو کند شيرين کند

چون درخت تين که جمله تين کند

هر کجا خطبه بخواند بر دو ضد

همچو شير و شهدشان کابين کند

با دم او مي رود عين الحيات

مرده جان يابد چو او تلقين کند

مرغ جان ها با قفص ها برپرند

چونک بنده پروري آيين کند

عالمي بخشد به هر بنده جدا

کيست کو اندر دو عالم اين کند

گر به قعر چاه نام او بري

قعر چه را صدر عليين کند

من بر آنم که شکرريزي کنم

از شکر گر قسم من تعيين کند

کافري گر لاف عشق او زند

کفر او را جمله نور دين کند

خار عالم در ره عاشق نهاد

تا که جمله خار را نسرين کند

تو نمي داني که هر که مرغ اوست

از سعادت بيضه ها زرين کند

بس کنم زين پس نهان گويم دعا

کي نهان ماند چو شه آمين کند

اشعار شمس تبریزی

شعر شمس تبریزی

هر چه آن خسرو کند شيرين کند

چون درخت تين که جمله تين کند

هر کجا خطبه بخواند بر دو ضد

همچو شير و شهدشان کابين کند

با دم او مي رود عين الحيات

مرده جان يابد چو او تلقين کند

مرغ جان ها با قفص ها برپرند

چونک بنده پروري آيين کند

عالمي بخشد به هر بنده جدا

کيست کو اندر دو عالم اين کند

گر به قعر چاه نام او بري

قعر چه را صدر عليين کند

من بر آنم که شکرريزي کنم

از شکر گر قسم من تعيين کند

کافري گر لاف عشق او زند

کفر او را جمله نور دين کند

خار عالم در ره عاشق نهاد

تا که جمله خار را نسرين کند

تو نمي داني که هر که مرغ اوست

از سعادت بيضه ها زرين کند

بس کنم زين پس نهان گويم دعا

کي نهان ماند چو شه آمين کند

***

 غزل های شمس تبریزی

دوست همان بِه که بلاکش بُوَد

عود همان بِه که در آتش بُوَد

جامِ جفا باشد دشوارخوار

چون ز کفِ دوست بود خوش بُوَد

زهر بنوش از قدحی کان قدح

از کرم و لطف مُنَقَّش بُوَد

عشق خليل است، درآ در ميان

غم مخور ار زيرِ تو آتش بُوَد

در خم چوگانش يکی گوی شو

تا که فلک زيرِ تو مفرش بُوَد

رقص‌کنان گوی اگر چه ز زخم

در غم و در کوب و کشاکش بُوَد

سابقِ ميدان بُوَد او لاجَرَم

قبله‌ی هر فارسِ مه وش بُوَد

 منتخب اشعار شمس تبریزی

اندک اندک جمع مستان مي رسند

اندک اندک مي پرستان مي رسند

دلنوازان نازنازان در ره اند

گلعذاران از گلستان مي رسند

اندک اندک زين جهان هست و نيست

نيستان رفتند و هستان مي رسند

جمله دامن هاي پرزر همچو کان

از براي تنگدستان مي رسند

لاغران خسته از مرعاي عشق

فربهان و تندرستان مي رسند

جان پاکان چون شعاع آفتاب

از چنان بالا به پستان مي رسند

خرم آن باغي که بهر مريمان

ميوه هاي نو زمستان مي رسند

اصلشان لطفست و هم واگشت لطف

هم ز بستان سوي بستان مي رسند

***

اشعار شمس تبریزی

میانِ باغ گلِ سرخ‌ های و هو دارد

که بو کنید دهان مرا چه بو دارد!

به باغ خود همه مستند، لیک نی چون گل

که هر یکی به قدح خورد و او سبو دارد

چو سال سالِ نشاط است و روز روزِ طرب

خُنک مرا و کسی را که عیش خو دارد

چرا مقیم نباشد، چو ما، به مجلسِ گل

کسی که ساقیِ باقیِّ ماهرو دارد؟

به باغ جمله شرابِ خدای می‌نوشند

در آن میانه کسی نیست کاو گلو دارد

عجایب‌اند درختانش، بکر و آبستن،

چو مریمی که نه معشوقه و نه شو دارد

هزار بار چمن را بسوخت و باز آراست

چه عشق دارد با ما، چه جست و جو دارد!

مطالب مشابه را ببینید!

متن و شعر درباره خلیج فارس به مناسب روز جهانی خلیج فارس (10 اردیبهشت) شعر عاشقانه صبح بخیر + مجموعه اشعار زیبای صبح بخیر برای همسر و عشق زندگی شعر درباره طلاق و جدا شدن؛ متن های خاص درباره زندگی پس از جدایی شعر در مورد قدم زدن + مجموعه اشعار با موضوع قدم زدن (تک بیتی، دو بیتی، رباعیات و شعر نو) اشعار فردوسی + عکس نوشته و مجموعه شعر فردوسی شاعر محبوب ایرانی اشعار عاشقانه افشین یداللهی + شعر کوتاه و بلند و مجموعه ترانه های زیبا این شاعر عکس پروفایل اشعار حافظ + مجموعه شعر حافظ شاعر نامی ایران بهترین اشعار شیخ بهایی + گلچین شعر کوتاه و بلند عاشقانه شیخ بهایی مجموعه اشعار سیمین بهبهانی + شعر عاشقانه و موضوعات مختلف گلچین شده شعر سکوت + مجموعه اشعار، تک بیتی، دو بیتی و شعر کوتاه و بلند در مورد سکوت و خاموشی