پیامک روز بزرگداشت سعدی؛ جملات زیبا در وصف شاعر بزرگ سعدی شیرازی
یک اردیبهشت روز برزگداشت یکی از بزرگترین شاعران ایران و جهان است. کسی که تاثیر بسیار ژرفی بر کل ادبیات جهان گذاشته است. این شاعر کسی نیست جز سعدی بزرگ که قطعا همه ما او را دوست داریم. در ادامه قصد داریم پیامک روز بزرگداشت سعدی را برای شما دوستان قرار دهیم. پس ما باشید.
پیامک روز بزرگداشت سعدی شاعر بزرگ ایرانی
داروی تربیت از پیر طریقت بستان
که آدمی را بدتر از علت نادانی نیست
بزرگداشت ابر مرد فارسی گرامی باد
سخنان سعدی :
دو کس دشمن ملک و دیناند
پادشاه بیحلم و زاهد بیعلم
سعدیا روزت گرامی باد !
گرت از دست برآید دهنی شیرین کن
مردی آن نیست که مشتی بزنی بر دهنی
بزرگداشت ابر مرد فارسی گرامی باد
حکیمی را پرسیدند از سخاوت و شجاعت کدام بهتر است
گفت آن که را سخاوت است به شجاعت حاجت نیست
بزرگداشت ابر مرد فارسی گرامی باد
روز بزرگداشت شیخ اجل سعدی خجسته و یادش گرامی باد
همه عیب خلق دیدن نه مروت است و مردی
نگهی به خویشتن کن که تو هم گناه داری
بزرگداشت ابر مرد فارسی گرامی باد
مطلب مشابه: انشا درباره سعدی؛ 6 انشا زیبا درباره شاعر نامی ایرانی سعدی شیرازی
عشاق به درگهت اسیرند بیا
بدخویی تو بر تو نگیرند بیا
هرجور و جفا که کردهای معذوری
زان پیش که عذرت نپذیرند بیا
ای چشم تو مست خواب و سرمست شراب
صاحب نظران تشنه و وصل تو سراب
مانند تو آدمی در آباد و خراب
باشد که در آیینه توان دید و در آب
یک اردیبهشت روز بزرگداشت سعدی بزرگ بر شما ادبیات دوستان مبارک
روزی گفتی شبی کنم دلشادت
وز بند غمان خود کنم آزادت
دیدی که از آن روز چه شبها بگذشت
وز گفتهٔ خود هیچ نیامد یادت؟
یک اردیبهشت روز بزرگداشت سعدی بزرگ بر شما ادبیات دوستان مبارک
آن یار که عهد دوستاری بشکست
میرفت و منش گرفته دامان در دست
میگفت دگرباره به خوابم بینی
پنداشت که بعد از آن مرا خوابی هست
شبها گذرد که دیده نتوانم بست
مردم همه از خواب و من از فکر تو مست
باشد که به دست خویش خونم ریزی
تا جان بدهم دامن مقصود به دست
یک اردیبهشت روز بزرگداشت سعدی بزرگ بر شما ادبیات دوستان مبارک
آن شب که تو در کنار مایی روزست
و آن روز که با تو میرود نوروزست
دی رفت و به انتظار فردا منشین
دریاب که حاصل حیات امروزست
ای در دل من رفته چو خون در رگ و پوست
هرچ آن به سر آیدم ز دست تو نکوست
ای مرغ سحر تو صبح برخاستهای
ما خود همه شب نخفتهایم از غم دوست
گر زخم خورم ز دست چون مرهم دوست
یا مغز برآیدم چو بادام از پوست
غیرت نگذاردم که نالم به کسی
تا خلق ندانند که منظور من اوست
یک اردیبهشت روز بزرگداشت سعدی بزرگ بر شما ادبیات دوستان مبارک
مطلب مشابه: گلچین اشعار بوستان سعدی از باب پنجم در رضا با اشعار و حکایت های زیبا
شب نیست که چشمم آرزومند تو نیست
وین جان به لب رسیده در بند تو نیست
گر تو دگری به جای من بگزینی
من عهد تو نشکنم که مانند تو نیست
کس نیست که غم از دل ما داند برد
یا چارهٔ کار عشق بتواند برد
گفتم که به شوخی ببرد دست از ما
زین دست که او پیاده میداند برد
ای باد چو عزم آن زمین خواهی کرد
رخ در رخ یار نازنین خواهی کرد
از ماش بسی دعا و خدمت برسان
گو یاد ز دوستان چنین خواهی کرد؟
یک اردیبهشت روز بزرگداشت سعدی بزرگ بر شما ادبیات دوستان مبارک
ما را به چه روی از تو صبوری باشد
یا طاقت دوستی و دوری باشد
جایی که درخت گل سوری باشد
جوشیدن بلبلان ضروری باشد
روز سعدی بزرگ بر شما اهالی شعر مبارک باد
گویند مرو در پی آن سرو بلند
انگشت نمای خلق بودن تا چند؟
بیفایده پندم مده ای دانشمند
من چون نروم که میبرندم به کمند؟
روز سعدی بزرگ بر شما اهالی شعر مبارک باد
آن درد ندارم که طبیبان دانند
دردیست محبت که حبیبان دانند
ما را غم روی آشنایی کشتست
این حال نباید که غریبان دانند
روز سعدی بزرگ بر شما اهالی شعر مبارک باد
از هرچه کنی مرهم ریش اولیتر
دلداری خلق هرچه بیش اولیتر
ای دوست به دست دشمنانم مسپار
گر میکشیم به دست خویش اولیتر
روز سعدی بزرگ بر شما اهالی شعر مبارک باد
ای بیتو فراخای جهان بر ما تنگ
ما را به تو فخرست و تو را از ما ننگ
ما با تو به صلحیم و تو را با ما جنگ
آخر بنگویی که دلست این یا سنگ؟
ای دوست گرفته بر سر ما دشمن
یا دوست گزین به دوستی یا دشمن
نادیدن دوست گرچه مشکل دردیست
آسانتر ازان که بینمش با دشمن
آن لطف که در شمایل اوست ببین
وآن خندهٔ همچو پسته در پوست ببین
نینی تو به حسن روی او ره نبری
در چشم من آی و صورت دوست ببین
روز سعدی بزرگ بر شما اهالی شعر مبارک باد
ای کاش نکردمی نگاه از دیده
بر دل نزدی عشق تو راه از دیده
تقصیر ز دل بود و گناه از دیده
آه از دل و صد هزار آه از دیده
روز سعدی بزرگ بر شما اهالی شعر مبارک باد
هر روز به شیوهای و لطفی دگری
چندانکه نگه میکنمت خوبتری
گفتم که به قاضی برمت تا دل خویش
بستانم و ترسم دل قاضی ببری
ای مایه درمان نفسی ننشینی
تا صورت حال دردمندان بینی
گر من به تو فرهاد صفت شیفتهام
عیبم مکن ای جان که تو بس شیرینی
روز سعدی بزرگ بر شما اهالی شعر مبارک باد
مطلب مشابه: گلچین اشعار بوستان سعدی از باب چهارم تواضع با اشعار و حکایت های زیبا
گر دولت و بخت باشد و روزبهی
در پای تو سر ببازم ای سرو سهی
سهلست که من در قدمت خاک شوم
ترسم که تو پای بر سر من ننهی
روز سعدی بزرگ بر شما اهالی شعر مبارک باد
گر مرا بیتو در بهشت برند
دیده از دیدنش بخواهم دوخت
کاین چنینم خدای وعده نکرد
که مرا در بهشت باید سوخت
سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز !
۱ اردیبهشت بزرگداشت سعدی خجسته باد
یکم اردیبهشت ماه بزرگداشت سعدی شیرازی ، بزرگ مرد جامعه شناس ایرانی بر شمای ایرانی مبارک باد
ثنا و حمد بیپایان خدا را
که صنعش در وجود آورد ما را
الها قادرا پروردگارا
کریما منعما آمرزگارا
چه باشد پادشاه پادشاهان
اگر رحمت کنی مشتی گدا را
خداوندا تو ایمان و شهادت
عطا دادی به فضل خویش ما را
روز بزرگداشت سعدی شیرازی شاعر توامند ایرانی بر شما گرامی باد
هر ساعتم اندرون بجوشد خون را
واگاهی نیست مردم بیرون را
الا مگر آنکه روی لیلی دیدست
داند که چه درد میکشد مجنون را؟
روز بزرگداشت مرد نکونام سعدی شیراز مبارک باد
بیا تا برآریم دستی ز دل
که نتوان برآورد فردا ز گل
به فصل خزان درنبینی درخت
که بی برگ ماند ز سرمای سخت
بزرگداشت سعدی شاعر جهانگرد شیرازی بر شما همکار محترم خجسته باد
مطلب مشابه: حکایات بوستان سعدی؛ 10 داستان و حکایت از بوستان سعدی
آن سست وفا که یار دل سخت منست
شمع دگران و آتش رخت منست
ای با همه کس به صلح و با ما به خلاف
جرم از تو نباشد گنه از بخت منست
روز بزرگداشت شیخ اجل سعدی شیراز گرامی باد
نه چندان درشتی کن که از تو سیر شوند
نه چندان نرمی کن که بر تو دلیر شوند
یک اردیبهشت روز جهانی بزرگداشت سعدی گرامی باد
دشمن چواز هر حیله ای در ماند سلسله ی دوستی بجنباند
پس کارها بکند به دوستی که هیچ دشمن نکند به دشمنی
روز اول اردیبهشت ماه را با شادی سالروز سعدی شیراز آغاز می نماییم
سخن میان دو دشمن چنان گوی که چون دوست گردند شرمنده نباشی
بزرگداشت بزرگ مرد پارسی گرامی باد
سعدی شیرازی : اسکندر رومی را گفتند دیار مشرق و مغرب به چه گرفتی؟
گفت : هر مملکت را گرفتم رعیتش را نیازردم و نام پادشاهان جز به نیکویی نبردم
گفتم چه کردهام که نگاهم نمیکنی؟
وآن دوستی که داشتی اول چرا کم است؟
گفتا به جرم آنکه به هفتاد سالگی
سودای سور میپزی و جای ماتم است
در قطره باران بهاری چه توان گفت؟
در نافه آهوی تتاری چه توان گفت؟
گر در همه چیزی صفت و نعت بگنجد
در صورت و معنی که تو داری چه توان گفت؟
تو آن نهای که به جور از تو روی برپیچند
گناه تست و من استادهام به استغفار
مرا غبار تو هرگز اثر کند در دل
که خاکپای توام؟ خاک را چه غم ز غبار؟
مرا به صورت شاهد نظر حلال بود
که هرچه مینگرم شاهدست در نظرم
دو چشم در سر هر کس نهادهاند ولی
تو نقش بینی و من نقشبند مینگرم
هزار بوسه دهد بتپرست بر سنگی
که ضر و نفع محالست ازو نشان دادن
تو بت! ز سنگ نهای بل ز سنگ سختتری
که بر دهان تو بوسی نمیتوان دادن!
مطلب مشابه: 10 گزیده اشعار بوستان و غزلیات سعدی + گلچین بهترین اشعار زیبای سعدی
کسی ملامتم از عشق روی او میکرد
که خیره چند شتابی به خون خود خوردن؟
ازو بپرس که دارد اسیر بر فتراک
ز من مپرس که دارم کمند در گردن
چند گویی که مهر ازو بردار
خویشتن را به صبر ده تسکین
کهربا را بگوی تا نبرد
چه کند کاه پارهای مسکین؟
وه که چه آزار بود من از مهر تو
لیک چو باز آمدی آن همه برداشتی
سر چو برآورد صبح بپوشد گناه
روز همه روز جنگ شب همه شب آشتی
هر كه عیب دگران پیش تو آورد و شمرد
بی گمان عیب تو پیش دگران خواهد برد
سعدیا! گرچه سخندان و مصالح گویی
به عمل کار برآید به سخندانی نیست
به تو حاصلی ندارد غم روزگار گفتن
که شبی نخفته باشی به درازنای سالی
برو ای سپر ز پیشم که به جان رسید پیکان
بگذار تا ببینم که که میزند به تیرم
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنباله کار خویش گیرم
گویند تمنایی از دوست بکن سعدی
جز دوست نخواهم کرد از دوست تمنایی
روی خوش و آواز خوش دارند هریک لذتی
بنگر که لذت چون بود محبوب خوش آواز را
ای خردمند که گفتی نکنم چشم به خوبان
به چه کارآیدت آن دل که به خوبان نسپاری؟
بسیار سفر باید تا پخته شود خامی
صوفی نشود صافی تا در نکشد جامی
روز سعدی بزرگ بر شما اهالی شعر مبارک باد
دریغا که بر خوان الوان عمر
دمی خورده بودیم و گفتند بس
به خاک پای عزیزان که از محبت یار
دل از محبت دنیا و آخرت کندم
ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه
ما کجائیم در این بحر تفکر تو کجایی؟
دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد
ابری که در بیابان بر تشنه ای ببارد
ای بوی آشنایی دانستم از کجایی
پیغام وصل جانان پیوند روح دارد
روز سعدی بزرگ بر شما اهالی شعر مبارک باد
از هر چه میرود سخن دوست خوشتر است
پیغام آشنا نفس روح پروراست
هرگز وجود حاضر غایب شنیده ای؟
من در میان جمع و دلم جای دیگر است
ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز
کان سوخته را جان شد و آواز نیامد
این مدعیان در طلبش، بی خبرانند
آن را که خبر شد، خبری باز نیامد
چرخ شنید ناله ام گفت منال سعدیا
كاه تو تیره میكند آیینه جمال من
دوستان گویند سعدی خیمه در گلزار زن
من گلی را دوست میدارم که در گلزار نیست
روز سعدی بزرگ بر شما اهالی شعر مبارک باد
ملامتگوی عاشق را چه گوید مردم دانا
که حال غرقه در دریا نداند خفته بر ساحل
متن ادبی تبریک روز بزرگداشت سعدی
شبان آهسته مینالم مگر دردم نهان ماند
به گوش هر که در عالم رسید آواز پنهانم
روز سعدی بزرگ بر شما اهالی شعر مبارک باد