شعر با کلمه عسل؛ اشعار عاشقانه زیبا با واژه عسل
در این بخش مجموعه شعر با کلمه عسل و زیباترین اشعار عاشقانه با واژه عسل را گردآوری کرده ایم.
شعر عسل

عسل راهی بود که فرود آمد در دل من
رهسپار می شد به ویرانه دل تو
سوغات همیشگی اش شادی بود
دختر کوچک من وتو نامش عسل بود
زیبا وماهرو و تپلی
با موهای فرفری
سرشار از شوق زندگی
نم نم می بارید برمن وتو
راز شیرینی داشت با خود عسل
همچوشهد گلها شادی با خود داشت عسل
من اما عهد شکستم وعاقبت گریزان شدم از تو
تو شکستی وبرای همیشه گم شدی از دنیای من
عسل ما هم با تلالوی نور ماه زیبا
پرکشید به سوی روشناییها
حالا عسل کوره راهی است که پر کشیده از دل ما
شده تلخی به کام من ونوری زیبا برای ستاره هاشاعر بهزاد ساوانا
میا آتش مزن بر این وجودم، عسل بانو
دگر بیکس شدم،بی تارو پودم، عسل بانو
شکایت می کنی از غصه هایت، پریشانی
نمازم را شکستی در سجودم،عسل بانوتبر بر ریشه زن،که جانبازم، عسل بانو
ز اشکانم برایت قصه سازم، عسل بانو
تمامم هدیه باشد تا بدانی،چه ها کردم
پریشانی چرا ای سرو نازم عسل بانو؟جمالم را بسوزاندی به قهرت، عسل بانو
کمالم را چه خواهی هان،به دردت عسل بانو؟
وجودم از تو باشد،جان به زنجیر در آمد
شکایت از چه باشد،روزگارت! عسل بانو؟نگاهم بسته شد بر روی ماهت، عسل بانو
سلامم کن،غروبم تا پگاهت، عسل بانو
دگر افسانه گشتی بر وجودم، قیامت ساز
عجب مُردم به دیداری گهگاهت، عسل بانو.شاعر مهرداد صالحی گل افشانی (راوی)
مطلب مشابه: شعر با واژه خواب و اشعار زیبا درباره خواب از شاعران معروف
اشعار با کلمه عسل
عجب شوری به سر داری عسل چَشم،
فریبا پیکری داری، عسل چَشم.زلال رود، در چَشم تو جاریست،
روان، چشمِ تَری داری، عسل چَشمنگاهت در دل آئینه بنشست،
به چَشمت، گوهری داری، عسل چَشم.از آن گوهر، یکی هم سهم من شد،
که در انگشتری داری ، عسل چشم.به قلبم تیر مُژگانت نشسته،
به مُژگان، لشگری داری، عسل چشم.همه صورتگران، مستِ نگاهت،
عجب صورتگری داری، عسل چشم.تورا دست طبیعت، از چه گِل ساخت؟
چنین، مُشکعنبری داری ، عسل چشم.سراپای وجودت را گُل آراست.
گل نیلوفری داری عسل چشم.لبانت غنچه ای از آن گُل سرخ،
گلی در اختری داری ، عسل چشم.به سینه نو گل نارنج آویخت،
چه نیکو منظری داری ، عسل چشم.عجب شور و شری داری عسل چَشم، چه خوش چشم تری داری عسل چشم.
شاعر امیرحسین مقدم
باده ای از جام نابم ، دیده ات جام عسل
کرده ابروی توخوابم،دیده ات جام عسلای که بردی دل به یغما،با نگاهی سرمدی
بوده مژگانت شرابم، دیده ات جام عسلنرگس چشم خمارت ، بر من شیدا قدح
کرده با اخمی جوابم، دیده ات جام عسلای که آرامش به جانی،با شرارغمزه ها
می دهی جوروعذابم،دیده ات جام عسلباخدنگ خنده هایت،کرده ای خونابه دل
نیشترها زد به تابم ، دیده ات جام عسلجان و دل وقف توکردم ،برمدار عاشقی
می کنی اخم و عتابم ، دیده ات جام عسلکوی تومیخانه ی من ،کارمن ساقی گری
تا دهی باری جوابم، دیده ات جام عسلگشته ام رسوای عالم ، ای همه آرام دل
گشته شیدایی کتابم، دیده ات جام عسلشاعر مجید توکلی (نوا)
مطلب مشابه: شعر گل پژمرده با متن های احساسی درباره گل های خشک و پژمرده
شعر با کلمه عسل
عمریست که کار و بار من با غزل است
در آب و گِلم سرشته شعر از ازل استچون بوسه ز لبهای تو شد افطارم
فطریه ی ماه رمضانم عسل استمهدی سلمانی میاب
عاشقت بودم من از روز ازل
روی زیبای تو شاه بیتِ غزل
قدّ تو چون سرو و لب همرنگ گُل
عشقم این چشم است داری یا عسل؟؟!!
مثل یوسُف، چون روی در بین جمع
راه می افتد سرِ عشقت، جَدل
یک نفس بی یاد تو گر سر شود
می رسد آن دم مرا، پیکِ اجل
وعده ای دادی که میبوسی مرا
پس بیا و کن به این قولت عمل
بس کن این جور و ستم ها را که شد
اشکِ \شیدا\ در غمت، ضرب المثل!شریفه محسنی
مطلب مشابه: شعر پروانه و اشعار با واژه پروانه (اشعار تک بیتی زیبا)
یک بغل
فصل ترانه
در فنجان بهار
ریخته ام !
بر دیابت بی مهرزمستان
پشت پا بزن !
لبی تر کن
بازار عسل
ورشکسته لبانت میشود !
هیچکس ازکنار گل، دست خالی، برنمیگردد
گلابگیر به گلاب میرسد…کندو دار به عسل
نقاش به نقش…عکاس به عکس، بلبل به آواز
بیاییم همچون گل باشیم و چشمه خیر و نیکی
ای حسِّ بی مِثل و مَثَل! صبح به خیر!
احساسِ دیوانِ غزلِ! صبح به خیر!
شیرین شده با تو پگاهِ دلِ من؛
شیرین تر از، جامِ عسل! صبح به خیر!
شاعر: زهرا حکیمی بافقی
مطلب مشابه: اشعار با واژه دیوانه و چند شعر احساسی تک بیتی و دو بیتی در مورد دیوانگی
کاش می شد که همیشه بغلِ من باشی
شاه بیتِ غزلِ بی مَثلِ من باشیسهمم از بودنِ تو نیست به غیر از دوری
دوست دارم که کنارم عسلِ من باشیبهترین کار من البتّه که بوسیدن توست
دوست داری تو که خیرالعملِ من باشی؟شده از خویش بپرسی که چرا باید تو
سهمی از حسرت روز ازلِ من باشی ؟خوب یا بد همه ی عمر بدونِ تو گذشت
پیشم ای کاش که وقتِ اَجلِ من باشی
دو دستانش عسل ، لب ها عسل ، گردن عسل
جای پوست انداخته او را خدا در تن عسلهر ده انگشتش عسل ، چشمش عسل ، پایش عسل
شیرین می گردد بماند هر کجا ناخن ، عسلبوسه کردم روی لب هایش لبانم داغ بود
حرف زد بسیار با شیرین لبش با من عسلمن تعجب می کنم تابستان شوره عرق
زنده می ماند چگونه زیر پیراهن عسلهم همه افتند میان مردم و بیخود شوند
تا که اندازد قدم در کوی و در برزن ، عسل