شعر با لهجه افغانی و اشعار زیبای افغانستانی ناب احساسی
در این مطلب مجموعه شعر با لهجه افغانی و زیباترین اشعار افغانستانی ناب احساسی را گردآوری کرده ایم.
اشعار افغانستانی
شعر غمگین و احساسی افغانی
باز افغانی
وارث جنگ است و ویرانی
مشق کردم انتهای جهل و نادانی
خانه وکاشانه اش را می زند آتش بدست خود
روز و شب محتاج هرکس باز پس مانی
می شود در خانه زندانی
غیرانسانی
چشم بارانی
مرغ دل در سینه زندانی
آسمان ابری شده این بحرطوفانی
قایق بشکسته در اموج دریا غرق گردیده
قلب مجروح مرا هم نیست درمانی
من ندیدم عهد وپیمانی
وای افغانی
سیدظاهرموسوی
مطلب مشابه: شعر افغانی و مجموعه اشعار عاشقانه افغانستانی
شعر افغانی غمگین
من و ترانه ی افغانی ام، من و نگاه پریشانی ام
به من چه می دهد این غربت ها،به جز بهانه که زندانی ام
به حبس دایم تو محکوم،بغض و دیده ی بارانی ام
ز شور تو چه قَدَر گرمست،سه شنبه دوم آبانی ام
بیا کمی ز سرم به در شو،ز این تفکر رندانی ام
مرو که می رود این مطلع ها، من و ترانه ی افغانی اممرضیه سادات هاشمی
شعر افغانی رمانتیک غمناک
وای از روزگار فانی از این زندگی افغانی
اونقدر دلم گرفته دیگه نمونده جانی
وای از شب درازم از صدای آوازم
با این دلم چه کنم با زندگی چه سازم
وای از هوای برفی ازاین فعل های صرفی
باغصه ها چه کنم دیگه ندارم حرفی
وای از جماعت پست از این آدم های مست
بااین شبا چه کنم پنجرهاروبایدبست
وای از صدای غمها از این آدم تنها
دیگه روزی نمونده پایان نداره شبهاشاعر علی نجفی
مطلب مشابه: شعر برای افغانستان؛ اشعار در مورد کشور افغانستان و وطن
شعر افغانی عاشقانه
دوش محراب دل از یاد تو عرفانی بود
گنبد گونه آم از اشک چراغانی بود
روی گلدسته احساس نمایان شده است
بی خودی صحن دلم آن همه پنهانی بود
آن که در شهر دلم ظاهرا ایرانی بود
رفت و معلوم شد آواره افغانی بود
مهر تو در دل من ماه شده در دل شب
حیف از تاب نگاهت که به من آنی بود
ای که در جان منی جان خودت راست بگو
از چه چشمان تو جان بود و دلت جانی بود
حاصل آن همه عمران در ابادی دل
عاقبت با دل چنگیز تو ویرانی بود
شاعر نورالدین فعلی
شعر با لهجه افغانی
عاشقانه می نوشتم ، با تاسف جنگ شد
عاشقی در باور ِ افغانی ِ ما ننگ شدخواستم تا « دوستت دارم» نویسم نا گهان …
واژه ها سرباز در خون خفته ای فرهنگ شدجای نان و جای آب و جای لبخند و غزل …
سفره های ما پر از درد و کلوخ و سنگ شدما تعصب پوش ِ نفرت کیش ِ بد پندار ها …
بر تن ِ ما جامه ی سبز رفاقت تنگ شدآنقدر بر طبل ِ نادانی نوا انداختیم
تا سوار کول ِ ما هر نا کس و الدنگ شدعلی بیانی
مطلب مشابه: اشعار زیبایی از محمد اصف رحمانی شاعر معروف افغانستان
شعر افغانی کوتاه برای بیو
شقایق چیده می آید گل اندام
وطن خندیده می آید گل اندامزمستانم و یک فصل انتظارم
حمل پوشیده می آید گل اندام
علی بیانی