نگاهی بر زندگی هاروکی موراکامی نویسنده افسانه ای ژاپنی و معرفی آثار او

نگاهی بر زندگی هاروکی موراکامی نویسنده افسانه ای ژاپنی و معرفی آثار او

هاروکی موراکامی نویسنده بزرگ و افسانه‌ای ژاپنی است که تاثیر عمیقی بر ادبیات شرق گذاشته است. او با نوشتن رمان‌های رئالیسم جادویی سبک جدیدی را به ادبیات ژاپن معرفی کرده و از همین رو در میان اهالی قلم و ادبیات دوست، این نویسنده از اهمیت بسیاری برخوردار است. در این بخش از سایت ادبی و هنری روزانه نگاهی کامل بر زندگی این هنرمند بزرگ ژاپنی خواهیم داشت. با ما بمانید.

تولد و اوایل زندگی

تولد و اوایل زندگی

هاروکی موراکامی در سال 1949 در یکی از پُر جمعیت‌ترین شهرهای ژاپن یعنی کیوتو به دنیا آمد. پدر یک کشیش بودایی و مادرش یک بازرگان بود. پدر و مادر او هر دو شیفته ادبیات غرب بوده و حتی آن را تدریس می‌کردند. همین موضوع باعث شد تا هاروکی موراکامی نیز تحت تاثیر این ادبیات آثار اشخاصی همچون فرانتس کافکا، گوستاو فلوبر، چارلز دیکنز، کورت وونه‌گات، فیودور داستایوفسکی، ریچارد براتیگان و جک کرواک را خوانش کند. همین تأثیرات غربی است که موراکامی را از بیشتر دیگر نویسندگان ژاپنی متمایز می‌کند.

موراکامی کودکی‌اش را چنین توصیف کرده: وقتی بچه بودم کتاب خواندن را دوست داشتم چون تک فرزند بودم و خواهر و برادری نداشتم. کتاب‌ها و گربه‌ها و موزیک را داشتم. در نوجوانی رمان‌های روسی را دوست داشتم: تولستوی و داستایفسکی. و هر آن‌چه از این کتاب‌ها آموختم پایدارتر و بهتر بود. در دانشگاه هم‌کلاسی‌های زیادی داشتم که می‌خواستند نویسنده بشوند ولی من فکر نمی‌کردم که استعداد نویسندگی داشته باشم و یک کلاب جز راه‌اندازی کردم و موسیقی حرفه من شد.

دانشگاه و آشنایی با همسر

دانشگاه و آشنایی با همسر

در سال 1968 هاروکی موراکامی وارد دانشگاه ادبیات شد تا رشته مورد علاقه‌اش را دنبال کند. در همین دانشگاه او با دختری به نام یوکو اشنا شده و این آشنایی درنهایت به ازدواج انجامید. این دو هنوز هم زن و شوهر هستند و فرزندی ندارند. البته موراکامی این گونه توضیح داده که فرزند نداشتن، تصمیم شخصی آن‌ها بوده است. موراکامی یک قهوه‌فروشی و بارِ جاز در کوکوبونجی توکیو باز کرد که با همسرش آنجا را اداره می‌کردند.

آغاز نوشتن

آغاز نوشتن

در سال 1981 بار جازش را فروخت و نویسندگی را پیشهٔ حرفه‌ای خودش کرد. در سال 1982، رمان تعقیب گوسفند وحشی از او منتشر شد که در همان سال جایزهٔ ادبی نوما را دریافت کرد. بخش‌هایی از این رمان به به شیوه داستان‌های پلیسی-جنایی به سبک معمایی و اسرارآمیز نوشته شده و بخش‌های دیگری در فضایی سوررئال می‌گذرند و چرخش‌های پست‌مدرن نویسنده بین این دو فضا از جذابیت‌های داستان است.

دو ترجمه فارسی از این کتاب با فاصله یک هفته در سال 1392 منتشر شدند. ترجمه محمود مرادی توسط نشر ثالث با نام «شکار گوسفند وحشی» و ترجمه مهدی غبرائی توسط نیکونشر با نام «تعقیب گوسفند وحشی» به چاپ رسیده‌اند.

شخصیت اصلی این رمان مرد ژاپنی بدون نام 30 ساله‌ای است که در تعقیب یک گوسفند وحشی که در جسم انسان‌ها حلول می‌کند، از توکیو به هوکایدو سفر می‌کند. دوست مرد برای او عکسی از یک سری گوسفند در چمنزار می‌فرستد و مرد نیز در روزنامه این عکس را استفاده می‌کند و بعد افرادی به سراغ او آمده و او را مجبور می‌کنند که گوسفند را برای آنها پیدا کند.

موراکامی درباره این رمان خود چنین نوشته: کتاب «تعقیب گوسفند وحشی» را نوشتم که نخستین رمان طولانی من محسوب می‌شود. نگارش این کتاب 3 یا 4سال زمان برد و من برای شکوفایی در نویسندگی همانگونه که به‌طور کنایی و داستانی در این کتاب مطرح کردم باید«حفره‌ای می‌کندم تا به سرچشمه می‌رسیدم».

بنابراین کتاب «در تعقیب گوسفند وحشی» را نقطه سرآغاز فعالیت خود در عرصه نویسندگی می‌دانم.

3سال آغازین نویسندگی‌ام همزمان به‌عنوان صاحب باشگاه موسیقی نیز کار می‌کردم. کارم در ساعت 2بعد از نیمه‌شب تمام می‌شد و سپس روی میز آشپزخانه به نوشتن کتاب می‌پرداختم. این میزان کار برایم خیلی سنگین بود.

پس از نگارش دو کتاب اول تصمیم گرفتم باشگاه موسیقی را بفروشم و به‌طور کامل زمان خود را به نگارش کتاب اختصاص دهم.

دیگر آثار و تدریس در دانشگاه پرینستون

در اکتبر 1984 به شهر کوچک فوجیتساوا در نزدیکی کیوتو نقل مکان کرد و در سال 1985 به سنداگایا. در سال 1985، کتاب سرزمین عجایب و پایان جهان را منتشر کرد که جایزهٔ جونیچی را گرفت. رمان چوب نروژی در سال 1987 از موراکامی منتشر شد.

در سال 1991 به پرینستون نقل مکان کرد و در دانشگاه پرینستون به تدریس پرداخت. او در سال 1996 جایزه یومیوری را گرفت و در سال 1997 رمان زیرزمینی را منتشر کرد. او در سال 2001 به ژاپن بازگشت.

رمان کافکا در کرانه و معروفیت جهانی

رمان کافکا در کرانه و معروفیت جهانی

کافکا در کرانه یا کافکا در ساحل رمانی است از نویسنده ژاپنی، هاروکی موراکامی که اولین بار در سال 2002 به ژاپنی و در سال 2005 به انگلیسی و در سال 1386 به فارسی منتشر شد. دو ترجمه فارسی از این کتاب به طور همزمان در سال 1386 منتشر شدند.

ترجمه گیتا گرکانی توسط انتشارات نگاه با نام کافکا در ساحل و ترجمه مهدی غبرائی توسط انتشارات نیلوفر با نام کافکا در کرانه به چاپ رسیده‌اند.

رمان از دو خط داستانی مجزا اما مرتبط به هم تشکیل شده است. روایت به‌طور مداوم در میان این دو خط داستانی جلو و عقب می‌رود و نحوه روایت به‌طور مرتب عوض می‌شود.

فصل‌های فرد، داستان کافکای 15 ساله را روایت می‌کند که از خانه پدرش فرار می‌کند تا از نفرین ادیپی‌اش فرار و هم‌چنین مادر و خواهرش را پیدا کند. بعد از یک‌سری اتفاقات او پناهگاه آرامی می‌یابد، یک کتاب‌خانه خصوصی در تاکاماتسو که از راه دور توسط خانم سائکیِ گوشه‌گیر و کتاب‌دار بااستعداد و خوش‌برخورد، هوشیما، اداره می‌شود.

او روزهایش را به خواندن ترجمه آزاد ریچارد فرانس برتون از کتاب هزارویک شب و مجموعه آثار ناتسومه ساسه‌کی می‌گذراند تا این‌که پلیس جستجویی را به‌دنبال او به منظور ارتباط با یک قتل وحشیانه آغاز می‌کند.

پس از تاریکی و تثبیت موفقیت

پس از تاریکی و تثبیت موفقیت

همچون دیگر داستان‌های موراکامی، در این رمان نیز، ازخودبیگانگی محور اصلی را تشکیل می‌دهد. وقایع این رمان در جهانی میان واقعیت و رویا، در طول یک شب و در شهر توکیو به وقوع می‌پیوندد.

رمان شامل چندین فصل کوتاه یا بلند است و نشانه‌هایی از پست‌مدرنیسم در آن به چشم می‌خورد. هر فصل رمان، با تصویری از یک ساعت آغاز می‌شود که گذر زمان در طول شب را نشان می‌دهد.

کاراکتر برایم مهم است

کاراکتر برایم خیلی مهم است. من عموماً از الگوها استفاده نمی‌کنم. در حرفه‌ام فقط یک بار از الگو برای یک شخصیت استفاده کردم، مرد بدی بود و دوستش نداشتم و می‌خواستم درباره‌اش بنویسم ولی فقط همان یک بار بود. همه شخصیت‌های دیگرِ کتاب‌هایم را از ابتدا و از صفر ساخته‌ام.

وقتی که من یک شخصیت را می‌سازم، او به طور خودکار حرکت می‌کند و تمام کاری که من باید انجام دهم این است که حرکت کردن و صحبت کردن و کارهای او را تماشا کنم. من یک نویسنده‌ام و می‌نویسم، اما همزمان احساس می‌کنم که در حال خواندن یک کتاب جالب و هیجان‌انگیز هستم. به همین دلیل از نوشتن لذت می‌برم.

درحال نوشتن موسیقی گوش می‌دهم

من وقتی در حال نوشتن هستم به موسیقی گوش می‌دهم، بنابراین موسیقی به طور طبیعی وارد نوشتنم می‌شود.

من خیلی به نوع موسیقی فکر نمی‌کنم اما موسیقی برای من مثل غذاست و به من برای نوشتن انرژی می‌دهد. به همین علت است که من اغلب در مورد موسیقی می‌نویسم و بیشتر در مورد موسیقی‌ای که دوست دارم می‌نویسم. برای سلامتم خوب است!

داستان‌های من مثل مهمانی است

وقتی که من رمان می‌نویسم واقعیت و خیال با هم ترکیب می‌شوند. قصدم این نیست و آن را دنبال نمی‌کنم، ولی هر چه بیشتر سعی می‌کنم درباره واقعیت به صورت واقع‌گرایانه بنویسم، بیشتر دنیای غیرواقعی پدیدار می‌شود. رمان برای من مثل یک مهمانی است، هرکس که بخواهد می‌تواند به آن بپیوندد و هر زمان که خواست می‌تواند آن را ترک کند.

گاهی خوانندگان به من می‌گویند که یک دنیای غیرواقعی در اثر من وجود دارد، اما من نمی‌توانم همیشه مرزی بین دنیای واقعی و غیرواقعی ببینم. در خیلی موارد آن‌ها ترکیب شده‌اند. من فکر می‌کنم در ژاپن دنیای دیگر خیلی به دنیای واقعی ما نزدیک است و اگر ما تصمیم بگیریم به سمت دیگر برویم خیلی سخت نیست، در حالی‌که در غرب، رفتن به دنیای دیگر راحت نیست. مثلاً در داستان‌های من اگر شما به ته چاه بروید دنیای دیگری است و لزوماً نمی‌شود گفت تفاوتی بین این سمت با آن سمت است.

اگر دری وجود داشته باشد و شما بتوانید آن را باز کنید و به آن طرف بروید، شما این کار را می‌کنید. این فقط کنجکاوی است. داخل چه چیزی است؟ این همان کاری است که من هر روز می‌کنم.

زمانی که در حال نوشتن رمان هستم 4 صبح بیدار می‌شوم، پشت میز می‌نشینم و شروع به کار می‌کنم. این در جهان واقعی اتفاق می‌افتد. قهوه واقعی می‌نوشم، ولی وقتی در حال نوشتن هستم جای دیگری می‌روم.

در را باز می‌کنم، به آن‌جا وارد می‌شوم و چیزهایی را که در آن‌جا اتفاق می‌افتد می‌بینم. من نمی‌دانم این دنیا واقعی است یا غیرواقعی. هر چه بیشتر روی نوشتن تمرکز می‌کنم، انگار در یک زیرزمین پایین و پایین‌تر می‌روم. وقتی آن‌جا هستم با چیزهای عجیبی مواجه می‌شوم. اما آن زمان که آن‌ها را می‌بینم طبیعی به نظرم می‌رسند.

و اگر آن‌جا تاریک باشد آن تاریکی به من هم سرایت می‌کند و احتمالاً پیامی دارد. سعی می‌کنم آن پیام را بفهمم. پس به آن جهان نگاه می‌کنم و آن‌چه را می‌بینم توصیف می‌کنم و بعد برمی‌گردم. برگشتن مهم است، اگر شما نتوانید برگردید ترسناک است. ولی من حرفه‌ای هستم و می‌توانم برگردم.

من همه چیز را همان‌جا رها می‌کنم. وقتی نمی‌نویسم یک آدم خیلی معمولی‌ام. من به روتین روزانه احترام می‌گذارم.

صبح زود بیدار می‌شوم و شب‌ها ساعت 9 به رختخواب می‌روم. می‌دوم و شنا می‌کنم. من یک انسان معمولی‌ام. ولی وقتی در خیابان قدم می‌زنم و یک نفر می‌گوید: «ببخشید آقای موراکامی خیلی از دیدن‌تان خوشحال شدم» احساس بیگانگی می‌کنم. من آدم خاصی نیستم، چرا او از دیدنم خوشحال است؟ ولی وقتی در حال نوشتن هستم فکر می‌کنم که خاص یا حداقل عجیب هستم.

چهل ساله نوشته‌ام و تغییر کرده‌ام

چهل ساله نوشته‌ام و تغییر کرده‌ام

من خیلی عوض شده‌ام. زمانی که نوشتن را شروع کردم نمی‌دانستم چگونه بنویسم و به شیوه عجیبی می‌نوشتم ولی مردم آن را واقعاً دوست داشتند. الان کتاب اولم به آواز باد گوش بسپار برایم کم‌اهمیت شده، خیلی زود بود که کتاب منتشر کنم.

سال‌ها قبل در توکیو در قطار نشسته بودم و مشغول مطالعه بودم و یک دختر زیبا سمت من آمد و گفت: «شما آقای موراکامی هستید؟» «بله من آقای موراکامی هستم» «من یکی از طرفدارهای کتاب‌های شما هستم» «خیلی از شما ممنونم» «من همه کتاب‌های شما را خوانده‌ام و همه آن‌ها را دوست دارم، ولی اولین کتاب شما را بیشتر از همه دوست دارم و فکر می‌کنم بهترین کتاب شما است، شما افت کردید.»

من به انتقاد عادت دارم ولی با او موافق نیستم. من فکر می‌کنم بهتر شده‌ام. چهل سال سعی کردم که بهتر شوم و فکر می‌کنم که شده‌ام. آن دختر من را یاد یک نوازنده جَز می‌اندازد که اسمش جین کوییل بود.

او نوازنده ساکسیفون بود و مثل هر ساکسیفونیست دیگری تحت تاثیر چارلی پارکر بود. یک شب او در یک کلاب جز در نیویورک اجرا می‌کرد و وقتی  استیج را ترک کرد مردی به سمت او رفت و گفت: «هی! همه کاری که تو می‌کنی این است که ادای چارلی پارکر را درمی‌آوری و مثل او می‌نوازی» جین ساکسیفونش را به آن مرد داد و گفت: «بفرما. بیا تو شبیه چارلی پارکر بزن.»

این داستان سه نکته دارد: یک، نقد دیگران راحت است. دو، خلق یک اثر اوریجینال سخت است. سه، ولی فرد مجبور است این کار را انجام دهد.

من چهل سال است این کار را انجام می‌دهم و شغل من است. مثل کسی که کاری را که مجبور است انجام می‌دهد. مثل کسی که مالیات جمع می‌کند. پس اگر کسی به من سخت بگیرد سازم را به او می‌دهم و می‌گویم: «بستان، بزن.»

فیل‌ها را دوست دارم

فیل‌ها را دوست دارم

من چاه‌ها را خیلی دوست دارم. من یخچال‌ها را دوست دارم. من فیل‌ها را دوست دارم. خیلی چیزها هست که من دوست دارم. وقتی که من در مورد چیزی که دوست دارم می‌نویسم خوشحال هستم. وقتی بچه بودم یک چاه در خانه ما بود و من همیشه به داخل آن نگاه می‌کردم و تخیل من رشد می‌کرد. ریموند کارور یک داستان کوتاه درباره افتادن ته یک چاه خشک دارد که من آن داستان را خیلی دوست دارم.

موراکامی یک نویسنده حرفه‌ای

موراکامی یک دوندهٔ ماراتن و از علاقه‌مندان به این ورزش است، هرچند تا 33 سالگی هنوز دویدن را شروع نکرده بود. در 23 ژوئن 1996، او اولین اولتراماراتن خود را که یک مسابقهٔ 100 کیلومتری در اطراف دریاچهٔ ساروما در هوکایدو ژاپن انجام داد.

او رابطه‌اش با دویدن را در کتاب خاطراتی به نام وقتی از دویدن حرف می‌زنم از چه حرف می‌زنم در سال 2008 بازگو کرده‌است.

عنوان این کتاب از یک مجموعه‌داستان، اثر ریموند کارور به نام از عشق که حرف می‌زنم از چه حرف می‌زنم گرفته شده‌است. کارور از نویسندگان محبوب موراکامی است. او از همسر کارور، تس گالاگر که به وی اجازه داد کتابش را با این عنوان منتشر کند تشکر کرد.

رمان‌ها

  • به آواز باد گوش بسپار
  • پین‌بال ۱۹۷۳
  • تعقیب گوسفند وحشی
  • سرزمین عجایب بیرحم و ته دنیا
  • جنگل نروژی
  • برقص، برقص، برقص
  • جنوب مرز، غرب خورشید
  • سرگذشت پرنده کوکی
  • دلدار اسپوتنیک
  • کافکا در کرانه
  • پس از تاریکی
  • ۱کیو۸۴
  • سوکورو تازاکی بی‌رنگ و سال‌های زیارتش
  • کشتن کمانداتور
  • شهر و دیوارهای نامطمئنش

مجموعه داستان‌ها

  • پس از زلزله
  • فیل ناپدید می‌شود
  • بید کور، زن خفته
  • مردان بدون زنان
  • پرنده کوکی و زن سه‌شنبه
  • اعلامیه کانگورو
  • اول شخص مفرد

کلام آخر

کاش میشد بیشتر درباره هاروکی موراکامی می‌نوشت… او نابغه ادبیات است که هر هنر دوستی باید آثار او را مطالعه کند. ما نیز امیدواریم که در سهم خود توانسته باشیم شما را  با این اسطوره بیشتر آشنا کنیم. در پایان امیدواریم از خواندن این مقاله نهایت لذت را برده باشید.

مطالب مشابه را ببینید!

بیوگرافی کانر مک گرگور مبارز MMA (درباره زندگی شخصی، ورزشی و مبارزه ها) بیوگرافی رسول خادم؛ از شروع کشتی تا افتخارات این قهرمان و پهلوان معروف بیوگرافی جی چانگ ووک؛ بازیگر معروف کره ای از شروع بازیگری تا روابط عاشقانه بیوگرافی حسن یزدانی؛ درباره زندگی کشتی گیر معروف، قهرمانی و افتخارات او بیوگرافی لی دونگ ووک؛ از شروع بازیگری، روابط عاشقانه و اوج موفقیت او بیوگرافی علی صادقی؛ از شروع بازیگری تا بازی در سریال های پر بیننده و درباره زندگی شخصی بیوگرافی شین هه سان بازیگر کره ای؛ از آغاز شهرت تا زندگی شخصی بازیگر زن الناز حبیبی ؛ عکس های جذاب الناز حبیبی و بیوگرافی کامل + زندگی شخصی و هنری بیوگرافی نگار جواهریان؛ عکس های نگار جواهریان و همسرش رامبد جوان و کشف حجاب بیوگرافی جیک جیلنهال؛ درباره زندگی شخصی، آثار و دانستنی های جالب